گنجور

شمارهٔ ۲۸

به کفر زلفت از آن تازه کردم ایمان را
که تازه ریخته‌ای خون صد مسلمان را
ز حد فزون مکن ای داغ با دلم گرمی
که هیچ‌کس به تواضع نکشته مهمان را
قیامتی ز خرامیدنش بلند نشد
چه نسبت است به قد تو سرو بستان را
شب وصالم اگر رخصت نظاره دهی
چو شمع بر سر مژگان فدا کنم جان را
سرشک من همه‌جا می‌رسد نیم زان قوم
که شسته‌اند ز دامن جدا گریبان را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به کفر زلفت از آن تازه کردم ایمان را
که تازه ریخته‌ای خون صد مسلمان را
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و جاذبه‌های زلفت، ایمانم را تازه کرده‌ام، زیرا با این زلف‌ها، خون بسیاری از مسلمانان را به زمین ریخته‌ای.
ز حد فزون مکن ای داغ با دلم گرمی
که هیچ‌کس به تواضع نکشته مهمان را
هوش مصنوعی: ای داغی که بر دل من سنگینی می‌کنی، بیش از این بر من فشار نیاور و نگذار که به خاطر تو کسی در برابر مهمان تواضع نکند.
قیامتی ز خرامیدنش بلند نشد
چه نسبت است به قد تو سرو بستان را
هوش مصنوعی: هیچ قیامتی از راه رفتن تو برپا نشد، پس چه رابطه‌ای دارد قامت تو با سرو باغ؟
شب وصالم اگر رخصت نظاره دهی
چو شمع بر سر مژگان فدا کنم جان را
هوش مصنوعی: اگر در شبی که به وصال تو دست می‌یابم، اجازه دهی که تو را ببینم، مانند شمعی در برابر چشمانت، جانم را فدای تو می‌کنم.
سرشک من همه‌جا می‌رسد نیم زان قوم
که شسته‌اند ز دامن جدا گریبان را
هوش مصنوعی: اشک من در همه جا پخش می‌شود، چون برخی از افراد دامن خود را پاک کرده‌اند و از هر نوع آلودگی دوری می‌کنند.