شمارهٔ ۲۸
به کفر زلفت از آن تازه کردم ایمان را
که تازه ریختهای خون صد مسلمان را
ز حد فزون مکن ای داغ با دلم گرمی
که هیچکس به تواضع نکشته مهمان را
قیامتی ز خرامیدنش بلند نشد
چه نسبت است به قد تو سرو بستان را
شب وصالم اگر رخصت نظاره دهی
چو شمع بر سر مژگان فدا کنم جان را
سرشک من همهجا میرسد نیم زان قوم
که شستهاند ز دامن جدا گریبان را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: امیرحسین موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.