شمارهٔ ۲۱
داده عشقم باده نابی که میسوزد مرا
خوردهام از جام خضر آبی که میسوزد مرا
شب فغانم رفته بود از یاد مطرب صبحدم
زد به تار چنگ مضرابی که میسوزد مرا
تازه عاشق گشتهام چشمم ز خون دل پر است
باز در جو کردهام آبی که میسوزد مرا
قبله بتخانه را گویند ابروی بت است
در نماز این است محرابی که میسوزد مرا
شد مقیم گوشه ویرانهای بر یاد دوست
یافت قدسی گنج نایابی که میسوزد مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: امیرحسین موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
داده عشقم باده نابی که میسوزد مرا
خوردهام از جام خضر آبی که میسوزد مرا
هوش مصنوعی: عشق من از نوعی نوشیدنی خالص و خاص است که مرا میسوزاند. من از پیالهای پر از آب زنده و حیات نوشیدهام که آن نیز مرا میسوزاند.
شب فغانم رفته بود از یاد مطرب صبحدم
زد به تار چنگ مضرابی که میسوزد مرا
هوش مصنوعی: در شب، غم و اندوهم از یاد رفته بود، اما در صبح، نوا و آواز موسیقی به گوشم رسید و زخمش به دل من چنگ زد و مرا آزار داد.
تازه عاشق گشتهام چشمم ز خون دل پر است
باز در جو کردهام آبی که میسوزد مرا
هوش مصنوعی: من هنوز تازه عاشق شدهام و چشمانم پر از اشک و درد است. دوباره در جستجوی آب هستم، آبی که وجودم را میسوزاند.
قبله بتخانه را گویند ابروی بت است
در نماز این است محرابی که میسوزد مرا
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در اینجا شاعر به ابرو و زیبایی بتها اشاره کرده و آن را محور و قبله برای خود میداند. او همچنین از احساسات درونی و سوزش ناشی از این عشق یا اشتیاق سخن میگوید که در واقع به نوعی نماد عبادت و فرارسیدن به حالت خاصی از فراز و نشیب عواطف اوست. این نوع از بیان میتواند نشاندهندهی وابستگی عاطفی عمیق و شیدایی باشد.
شد مقیم گوشه ویرانهای بر یاد دوست
یافت قدسی گنج نایابی که میسوزد مرا
هوش مصنوعی: در گوشهای خراب و ویران ساکن شدهام و به یاد دوستم هستم. در اینجا گنجی نایاب و روحانی پیدا کردهام که مرا میسوزاند و دلم را به درد میآورد.