گنجور

شمارهٔ ۲

شام خطت گرفته ز صبح آفتاب را
زان روز خوش نمانده جهان خراب را
بر نام هیچ‌کس رقم روز خوش نبود
خواندیم هر دو رو ورق آفتاب را
بی‌غم نفس نمی‌کشم و جای عیب نیست
گر دردکش به لای برآرد شراب را
از سوختن منال چو بردی به غم پناه
نسپرده کس به شعله امانت کباب را
ساغر مدد ز باطن مینا طلب کند
صبح است پیر و پیش قدم آفتاب را
قدسی دلم خلل نپذیرد ز حادثات
نتوان خراب کرد سرای خراب را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.