شمارهٔ ۱
زود به کردم من بیصبر داغ خویش را
اول شب میکشد مفلس چراغ خویش را
گر نباشد زخم شمشیرم حمایل گو مباش
هیکل تن کردهام چون لاله داغ خویش را
میگساران دیگر و خونابهنوشان دیگرند
بر حریفان زان نپیمایم ایاغ خویش را
حیرتی دارم که در فصل چنین دهقان وصل
بر تماشایی چرا در بسته باغ خویش را
خشک شد مغزم ز سودا غمزه ساقی کجاست
تا زخون خویش تر سازم دماغ خویش را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: امیرحسین موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زود به کردم من بیصبر داغ خویش را
اول شب میکشد مفلس چراغ خویش را
هوش مصنوعی: شخصی با بیصبری و شتاب، در آغاز شب، به دنبال داغ و غم خود میرود، در حالی که بیپولی و ناچیزی به او اجازه نمیدهد که حتی چراغ خود را روشن کند.
گر نباشد زخم شمشیرم حمایل گو مباش
هیکل تن کردهام چون لاله داغ خویش را
هوش مصنوعی: اگر زخم شمشیرم را نمیپذیری، نیا طرف من. من مانند لالهای هستم که داغ و زخم قلبم را به نمایش میگذارد.
میگساران دیگر و خونابهنوشان دیگرند
بر حریفان زان نپیمایم ایاغ خویش را
هوش مصنوعی: شرابنوشان و افرادی که خون خود را مینوشند، با هم متفاوتند و من به خاطر حریفان، دیگر میانهروی نمیکنم و از خودم کم نمیگذارم.
حیرتی دارم که در فصل چنین دهقان وصل
بر تماشایی چرا در بسته باغ خویش را
هوش مصنوعی: من تعجب میکنم که در این فصل زیبا و دیدنی، چرا کشاورز باغش را بسته و از زیباییاش اطلاع ندارد.
خشک شد مغزم ز سودا غمزه ساقی کجاست
تا زخون خویش تر سازم دماغ خویش را
هوش مصنوعی: ذهن من از افکار و خیالات خسته شده است. ای ساقی، کجایی تا بتوانم با خون خود ذهنت را تازه کنم؟
حاشیه ها
1399/04/16 21:07
سیـنا ---
سلام. نمیدانم چرا این غزل از قدسی مشهدی که گروه ماه بانو هم به زیبایی اجرایش کرده اینجا نیاورده اید. لطفا یفزایید.
همچو خورشید به عالم نظری ما را بس
نفس گرم و دل پر شرری ما را بس
خنده در گلشن گیتی به گل ارزانی باد
همچو شبنم به جهان چشم تری ما را بس
گر چه دانم که میسر نشود روز وصال
در شب هجر امید سحری ما را بس
اگر از دیده کوته نظران افتادیم
نیست غم صحبت صاحب نظری ما را بس
در جهانی که نباشد ز کسی نام و نشان
قدسی از گفته شیوا اثری ما را بس
1402/04/02 14:07
محمدامین طغانی
دوست نازنینم،غزل یاد شده از شاعر مشهور دوران صفوی یعنی قدسی مشهدی نیست،بلکه متعلق به شاعری از نوادگان وی به نام غلامرضا قدسی ست که هم عصر ما بوده و در سال ۱۳۶۸ از دنیا رفته است.
1403/07/16 22:10
علی الیاسی
عالییی