گنجور

شمارهٔ ۱۹

آتش مزاج من بگذار این عتاب را
چین بر جبین ندیده کسی آفتاب را
گردون به دوستی نبرد پیچشم ز کار
گردد زبون چو رشته دهد باز تاب را
بر دیده شد حرام غنودن، که عاشقان
اول کلید چاره شکستند خواب را
نور نظر چگونه نسوزد به دیده‌ها
جایی که برق حسن بسوزد نقاب را
اشکم تمام گشت چو آتش زدم به دل
خون برطرف شود چو بسوزی کباب را
نگسست ربط گریه ز ناسورهای دل
ظرف قدیم زود رساند شراب را
خون شد دلم ز حسرت پیکان غمزه‌ات
کس بر گلوی تشنه نمی‌بندد آب را
بوی نگار من به چمن بردی ای نسیم
کردی ز رشک در رگ گل خون گلاب را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آتش مزاج من بگذار این عتاب را
چین بر جبین ندیده کسی آفتاب را
هوش مصنوعی: عشق و احساسات من را درک کن و بدان که هیچ‌کس تاب و تحمل آفتاب را نداشته است.
گردون به دوستی نبرد پیچشم ز کار
گردد زبون چو رشته دهد باز تاب را
هوش مصنوعی: آسمان به دوستی من نپیچید و به من آسیب نرسان. وقتی که کارها خوب پیش می‌روند، همچون رشته‌ای که درخود می‌پیچد، فرصتی برای رشد و بازگشت فراهم می‌شود.
بر دیده شد حرام غنودن، که عاشقان
اول کلید چاره شکستند خواب را
هوش مصنوعی: دیدن خواب برای عشق ورزان ممنوع است، زیرا آنان راه حل دردهای خود را در بیداری پیدا می‌کنند.
نور نظر چگونه نسوزد به دیده‌ها
جایی که برق حسن بسوزد نقاب را
هوش مصنوعی: نور نگاه چگونه می‌تواند به چشم‌ها آسیب برساند، در حالی که زیبایی افسانه‌ای، پرده را می‌سوزاند؟
اشکم تمام گشت چو آتش زدم به دل
خون برطرف شود چو بسوزی کباب را
هوش مصنوعی: وقتی که اشک‌هایم تمام شد، به دل خود آتش زدم. آیا خون ریزی کم می‌شود اگر کباب را بسوزانیم؟
نگسست ربط گریه ز ناسورهای دل
ظرف قدیم زود رساند شراب را
هوش مصنوعی: گریه و اندوه از زخم‌های عمیق دل همچنان ادامه دارد و ظرفی کهنه، به سرعت شراب را ارائه می‌دهد.
خون شد دلم ز حسرت پیکان غمزه‌ات
کس بر گلوی تشنه نمی‌بندد آب را
هوش مصنوعی: دل من به خاطر حسرت چشمان فریبنده‌ات پر از درد و رنج شده است، اما هیچ‌کس به فکر سیراب کردن من نیست.
بوی نگار من به چمن بردی ای نسیم
کردی ز رشک در رگ گل خون گلاب را
هوش مصنوعی: نسیم، بوی معشوق من را به گلزار بردی و از روی حسادت، در رگ گل‌ها، خون گلاب را جاری کردی.