گنجور

شمارهٔ ۱۳

کو سرانجامی که شب روشن کنم کاشانه را
آورم شمع و بدست آرم دل پروانه را
بی لبت در پای گلبن بس که خالی مانده‌است
می‌کند بلبل خیال آشیان پیمانه را
کلبه ما بی‌سرانجامان چراغی گو مدار
ما نرنجانیم از خود خاطر پروانه را
گر ز چشمم بوی خون آید گناه دیده نیست
بر سر لخت جگر باشد بنا این خانه را
خامه تکلیف از بیگانه برنگرفته عشق
شانه محراب است در زلفت دل دیوانه را
درد دل قدسی مگو با مردمان چشم خویش
محرم این راز نتوان کرد هر بیگانه را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.