گنجور

شمارهٔ ۹۱

نباشم راحت از دستت چه در خواب و چه بیداری
به هرجا رو کنم آنجا تو دست سلطنت داری
سراپای وجود خود بسی در سال و مه گشتم
به غیر از تو به ملک دل ندیدم هیچ دیّاری
به چشم دل چه من دیدم دل موری عیان دیدم
سلیمانی در او اندر به کار مملکت داری
ز اشراقات انوار جمالش محو و هم هیچم
بمانند سراجی کش بر خورشید بگذاری
دلی باقی بود یارب که زلف آن مه نخشب
نگیرد بند و زنجیرش به صد نیرنگ و طراری
مکن از می پرستی مَنعم ای زاهد که درعالم
فکنده نرگس مست نگارم طرز هشیاری
چو روی خود در آئینه ببیند آن جفا گستر
غبار از سوز دل گردید هم چون ابر آزاری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نباشم راحت از دستت چه در خواب و چه بیداری
به هرجا رو کنم آنجا تو دست سلطنت داری
هوش مصنوعی: اگر من از دست تو راحت نباشم، چه در خواب و چه در بیداری، هر جا که بروم، تو در آنجا سلطنت و قدرت داری.
سراپای وجود خود بسی در سال و مه گشتم
به غیر از تو به ملک دل ندیدم هیچ دیّاری
هوش مصنوعی: تمام وجودم را در طول سال‌ها و ماه‌ها جستجو کردم، اما به جز تو در سرزمین دل، هیچ مکانی را نیافتم.
به چشم دل چه من دیدم دل موری عیان دیدم
سلیمانی در او اندر به کار مملکت داری
هوش مصنوعی: با چشم دل خود، آنچه را که دیدم، مشاهده کردم که دل یک مورچه واضح و روشن است و در آن کارهایی مانند سلیمان در خصوص اداره مملکت انجام می‌دهد.
ز اشراقات انوار جمالش محو و هم هیچم
بمانند سراجی کش بر خورشید بگذاری
هوش مصنوعی: با نور زیبایی او مثل این است که درخشندگی چراغی در برابر خورشید محو شده و دیگر وجود ندارد.
دلی باقی بود یارب که زلف آن مه نخشب
نگیرد بند و زنجیرش به صد نیرنگ و طراری
هوش مصنوعی: دل هایی باقی مانده است که زیبایی‌های آن معشوق نمی‌تواند آنها را به تملک خود درآورد و نتوانسته‌اند تحت تاثیر فریب‌ها و نیرنگ‌ها قرار بگیرند.
مکن از می پرستی مَنعم ای زاهد که درعالم
فکنده نرگس مست نگارم طرز هشیاری
هوش مصنوعی: ای زاهد، از پرستش می دست برندار که در این دنیا نگار مست من، نرگس چشمش را به سُرخوشی در برقراری هشیاری گشوده است.
چو روی خود در آئینه ببیند آن جفا گستر
غبار از سوز دل گردید هم چون ابر آزاری
هوش مصنوعی: وقتی که او صورتش را در آینه می‌بیند، آن کس که ظلم و ستم می‌کند، به خاطر درد و رنج دلش، مانند ابری که دلش آزرده است، غبار آشفته‌ای می‌شود.

حاشیه ها

1400/06/03 09:09
ملیکا رضایی

بیت اول کمی مثل این بیت از حافظ هست :

ندارم دستت از دامن به جز در خاک و آن دم هم که بر خاکم روان گرد بگیرد دامنت گردم ...

 

ولی چنددراشعار غبار همدانی عبور و مرور کردم و خیلی زیبا بودند و برخی غزلیات شان هم آنچنان زیبا که نتوانستم حاشیه ای بگذارم ...