شمارهٔ ۹۰
نگار من تو چون در قصد آزار دل زاری
ز دست خود بیازارش ز اغیارش چو آزاری
نباشد در جهان یکسر غمی گویا ازین بدتر
بیازاری شناسا را بُتا از دست اغیاری
به هر کس وانمایم دل که دل را واخرد از غم
بیفزاید به بار دل غم چندی چو سرباری
نگردی تا چو من شیدا به روی لعبت زیبا
کجا آگه شوی جانا ز آسیب گرفتاری
بامیدی که برداری شبی پای عیادت را
نمیخواهم که بردارم سر از بالین بیماری
به محراب ار گَهِ طاعت ببینم طاق ابرویت
ز قبله رو بگردانم ثنای تو کنم جاری
مرا در روز و شب باشد دو چشم خونفشان بر در
بامید وصال تو عزیز دل چه بیم آری
دلا از باغ غم بردن چو نبود چاره در عالم
صلاحت پس دراین باشد که بار عشق برداری
غبارا رونق از شهد و شکر بردی ز گفتارت
ز چشم بد نیابی بد که طبعی نیشکر داری
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگار من تو چون در قصد آزار دل زاری
ز دست خود بیازارش ز اغیارش چو آزاری
هوش مصنوعی: ای محبوب من، وقتی که به آزار دل من فکر میکنی، دلِ غمزدهای که خودت باعث ناراحتیاش شدهای را فراموش نکن، چرا که آزار دیگران به تو نیز لطمه میزند.
نباشد در جهان یکسر غمی گویا ازین بدتر
بیازاری شناسا را بُتا از دست اغیاری
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ اندوهی وجود ندارد که از این بدتر باشد؛ اندوهی که ناشی از آزار کسانی است که به خوبی شناخته شدهاند.
به هر کس وانمایم دل که دل را واخرد از غم
بیفزاید به بار دل غم چندی چو سرباری
هوش مصنوعی: اگر دل خود را به کسی نشان دهم، او با دیدن آن، غمهایش را افزایش میدهد و به بار غمهایش اضافه میکند. غم دل همیشه سنگینی دارد و مانند بار زیادی بر دوش آدمی است.
نگردی تا چو من شیدا به روی لعبت زیبا
کجا آگه شوی جانا ز آسیب گرفتاری
هوش مصنوعی: اگر مثل من دیوانه و شیدا به زیبایی محبوب نگاه کنی، هرگز نمیتوانی از درد و مشکلاتی که با آن روبرو هستی، آگاه شوی.
بامیدی که برداری شبی پای عیادت را
نمیخواهم که بردارم سر از بالین بیماری
هوش مصنوعی: با امید اینکه یک شب برای دیدن من بیایی، نمیخواهم که از روی بستر بیماری بلند شوم.
به محراب ار گَهِ طاعت ببینم طاق ابرویت
ز قبله رو بگردانم ثنای تو کنم جاری
هوش مصنوعی: اگر در محراب عبادت، هرازگاهی ابروهای زیبا و قوسدار تو را ببینم، از نماز و قبله خود منحرف میشوم و فقط به ستایش تو میپردازم.
مرا در روز و شب باشد دو چشم خونفشان بر در
بامید وصال تو عزیز دل چه بیم آری
هوش مصنوعی: در روز و شب، چشمانم پر از اشک و نگران منتظر وصال تو، عزیز دلم، هستند. چرا باید که تو بیمی به دل من راه دهی؟
دلا از باغ غم بردن چو نبود چاره در عالم
صلاحت پس دراین باشد که بار عشق برداری
هوش مصنوعی: ای دل، وقتی که در این دنیای پر از مشکلات و غمها چارهای برای بهبود اوضاع نمیبینی، بهتر است که بار عشق را به دوش بگیری و از این باغ غم بیرون بروی.
غبارا رونق از شهد و شکر بردی ز گفتارت
ز چشم بد نیابی بد که طبعی نیشکر داری
هوش مصنوعی: تو با سخنان شیرینت به زندگی رنگ و رونق بخشیدی و مانند عسل و شکر محبت به دلها میریزی. از زشتیها و بدیها در امان خواهی بود، چرا که ذات تو مانند نیشکر است و طبعی خوش و دلپذیر داری.