شمارهٔ ۸۹
هلالم ز ابرو بتا تا نمودی
دل از دست دیوانۀ خود ربودی
کشد گر به بتخانه نقشت، مصّور
به یکدفعه بت ها کنندت سجودی
ندانم چرا شش جهت شد معطر
سحر شانه تا گیسوان را نمودی
به فتراک بستی دلم همچو آهو
چو عقده ز گیسوی مشکین گشودی
نماید به رویت دو زلف پریشان
چو پیچیده دودی به مجمر ز عودی
به سوز نهانی ز عشق تو اینک
لب خشک و چشم تر من شهودی
به نقشت قلم زد چو نقاش قدرت
ز نقشت همی خویشتن را ستودی
هزاران هزار آفرین صانعی را
که داد از عدم چون تویی را وجودی
به بیداریش چون نیابی غباری
هماره چو چشم خمارش غنودی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هلالم ز ابرو بتا تا نمودی
دل از دست دیوانۀ خود ربودی
هوش مصنوعی: هلال زیبای ابرویت باعث شد که دل دیوانهام را از دست بدهم.
کشد گر به بتخانه نقشت، مصّور
به یکدفعه بت ها کنندت سجودی
هوش مصنوعی: اگر نقشت در بتخانه کشیده شود، همگان به یکباره برای تو سجده خواهند کرد.
ندانم چرا شش جهت شد معطر
سحر شانه تا گیسوان را نمودی
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا صبحگاهی بوی خوش در همه جا پخش شده است، انگار که شانه کردن موها باعث این نعمت شده است.
به فتراک بستی دلم همچو آهو
چو عقده ز گیسوی مشکین گشودی
هوش مصنوعی: دل من مانند آهویی در دام نشسته است، همانطور که وقتی گیسوان مشکیات را باز میکنی، تمام گرهها و پیچیدگیها حل میشود.
نماید به رویت دو زلف پریشان
چو پیچیده دودی به مجمر ز عودی
هوش مصنوعی: موهای پریشان تو مانند دودی است که در آتش عود پیچیده شده و بر روی چهرهات نمایان شده است.
به سوز نهانی ز عشق تو اینک
لب خشک و چشم تر من شهودی
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو به شدت میسوزد و اکنون لبانم خشک و چشمانم پر از اشک است.
به نقشت قلم زد چو نقاش قدرت
ز نقشت همی خویشتن را ستودی
هوش مصنوعی: نقاشی بر روی تصویر تو نقاشی کرد و از اثر تو به خود می بالید.
هزاران هزار آفرین صانعی را
که داد از عدم چون تویی را وجودی
هوش مصنوعی: صانعی را که از هیچ، وجودی چون تو به او عطا کرد، هزاران بار تحسین و ستایش میکنم.
به بیداریش چون نیابی غباری
هماره چو چشم خمارش غنودی
هوش مصنوعی: وقتی به بیداری او دست نیابی، همواره حالتی از خواب و بیحوصلگی در چشمانش وجود دارد.