شمارهٔ ۸۴
تا کی رودم خون دل از هر مژه چون جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان بِبَرآئی
بیمار غمت جان به لب و دل نگران است
شاید که به آئین طبیبان بدر آئی
من شمع صفت گریه کنان جان دهم از شوق
چون صبح تو گر با لب خندان ببر آئی
شک نیست که جمعیت خاطر دهدم دست
آن شب که تو با زلف پریشان ببر آئی
پروانه صفت جامۀ جان پیش تو سوزم
چون شمع اگر ای کوکب رخشان ببر آئی
مشکل بتوان زیست به هجران تو هر چند
باور نتوان کرد که آسان ببرآیی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا کی رودم خون دل از هر مژه چون جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان بِبَرآئی
هوش مصنوعی: تا کی باید به خاطر دلتنگی و احساساتم اشک بریزم و مانند جوی آب گریه کنم، تا اینکه تو با زیبایی و لطافت خودم را از این حال و هوای غمناک نجات دهی؟
بیمار غمت جان به لب و دل نگران است
شاید که به آئین طبیبان بدر آئی
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر حالتی از ناراحتی و انتظار است. شخصی به خاطر غم دیگری به شدت بیمار شده و جانش به لبش رسیده است. او دلش نگرانی دارد و امیدوار است که کسی با مهارت و دانشی مانند پزشکان، به کمک او بیاید و دردش را درمان کند.
من شمع صفت گریه کنان جان دهم از شوق
چون صبح تو گر با لب خندان ببر آئی
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که با اشک و اندوه میسوزم و جانم را از عشق تقدیم میکنم. چون صبح تو با لبخند و خندانی بیایی، زندگیام را فدای تو میکنم.
شک نیست که جمعیت خاطر دهدم دست
آن شب که تو با زلف پریشان ببر آئی
هوش مصنوعی: بدون شک، من خاطرهای زیبا از آن شب دارم که تو با موهای نامرتب و زیبا به سراغم آمدی و جمعیت را تحت تأثیر قرار دادی.
پروانه صفت جامۀ جان پیش تو سوزم
چون شمع اگر ای کوکب رخشان ببر آئی
هوش مصنوعی: من مانند پروانهای که به دور شمع میچرخد، در حضور تو میسوزم. اگر ای ستاره روشن، به نزد من بیایی، این سوزش به شدت بیشتری خواهد بود.
مشکل بتوان زیست به هجران تو هر چند
باور نتوان کرد که آسان ببرآیی
هوش مصنوعی: زندگی بدون تو بسیار دشوار است، هرچند که نمیتوان به راحتی پذیرفت که تو به سادگی برمیگردی.