گنجور

شمارهٔ ۷۷

از تغافل ساقی سرمست بی پروای من
خون دل ریزد بجای باده در مینای من
مفلسان را گر مِی و مطرب نباشد گو مباش
سینۀ من بربط من اشک من صهبای من
صد هزاران سرو را پامال خاک ره کند
چون خِرامد در چمن سرو سهی بالای من
ساقیا صاف ار نداری دُردِئی کز تاب دود
خون دل پالوده دارد چشم خون پالای من
چون نگریم از غمش خود از تبسم بشکند
آن لب چون لعل نرخ لؤلؤ لالای من
سالها دهقان قدرت بوستانبانی کند
تا تماشا را به باغ آرد سمن سیمای من
لامکان پیماست رخش همّتم لیکن چه سود
لنگ شد در سنگلاخ غم جهانپیمای من
عاقبت دانم که در میدان جانبازی عشق
در سراندازی سر اندازد مرا سودای من
قلب دل در بوتۀ هجران سیه گردید و نیست
کیمیای وصل جانان را جویی پروای من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از تغافل ساقی سرمست بی پروای من
خون دل ریزد بجای باده در مینای من
هوش مصنوعی: ساقی، بی‌خیالی من را می‌بیند و در حالی که خود مست و بی‌پرواست، به جای شراب در جام من، خون دل می‌ریزد.
مفلسان را گر مِی و مطرب نباشد گو مباش
سینۀ من بربط من اشک من صهبای من
هوش مصنوعی: اگر به فقرا شراب و نوازنده‌ای نباشد، پس من را زحمت ندهید؛ چرا که در سینه من ساز من، اشک من و شراب من وجود دارد.
صد هزاران سرو را پامال خاک ره کند
چون خِرامد در چمن سرو سهی بالای من
هوش مصنوعی: وقتی که سرو بلند و زیبای من در باغ قدم می‌زند، حتی صد هزار سرو دیگر هم زیر پایش در خاک فرو می‌روند و نادیده گرفته می‌شوند.
ساقیا صاف ار نداری دُردِئی کز تاب دود
خون دل پالوده دارد چشم خون پالای من
هوش مصنوعی: ای ساقی، اگر شراب خالصی نداری، دست کم، دمی به یاد دل شکسته‌ام بزن که اشک‌هایم با دود آمیخته است و چشمانم نیاز به نوشیدن دارند.
چون نگریم از غمش خود از تبسم بشکند
آن لب چون لعل نرخ لؤلؤ لالای من
هوش مصنوعی: وقتی به غم او نگاه می‌کنم، لبانش که مانند لعل و مروارید است از تبسمش می‌شکند.
سالها دهقان قدرت بوستانبانی کند
تا تماشا را به باغ آرد سمن سیمای من
هوش مصنوعی: مدت‌ها کشاورز تلاش می‌کند تا زیبایی باغ را نمایان کند و در نتیجه، معشوقی با چهره‌ای سیمین را به باغ دعوت کند.
لامکان پیماست رخش همّتم لیکن چه سود
لنگ شد در سنگلاخ غم جهانپیمای من
هوش مصنوعی: خرسند از تلاش و همت خویش هستم، اما چه فایده دارد وقتی در راه زندگی دچار مشکل شوم و نتوانم به هدفم برسم؟
عاقبت دانم که در میدان جانبازی عشق
در سراندازی سر اندازد مرا سودای من
هوش مصنوعی: در نهایت می‌فهمم که در میدان مبارزه برای عشق، آرزوی من مرا به اقدام واداشته و به سمت هدفم سوق می‌دهد.
قلب دل در بوتۀ هجران سیه گردید و نیست
کیمیای وصل جانان را جویی پروای من
هوش مصنوعی: قلبم در درد فراق سیاه و غمگین شد و دیگر هیچ ارزش و زیبایی در انتظار وصل محبوبم برایم باقی نمانده است.