شمارهٔ ۶۷
تا به زلف تو تاب میبینم
خویش را در طناب میبینم
دم به دم از هجوم لشکر عشق
ملک دل را خراب میبینم
بس که از تشنگی روانم سوخت
هرچه میبینم آب میبینم
بر سر موج بحر ناکامی
خویشتن را حباب میبینم
سوی هر راه میگشایم چشم
صدهزار آفتاب میبینم
با همه تشنهکامی از هرسو
میشتابم سراب میبینم
دیده را در میان لجۀ اشک
مضطرب چون حباب میبینم
پیش آن آفتابرو چو غبار
همه خود را حجاب میبینم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا به زلف تو تاب میبینم
خویش را در طناب میبینم
هوش مصنوعی: وقتی به زلف تو نگاه میکنم، خودم را در حالتی میبینم که مانند یک نفر در یک طناب گرفتار شده است.
دم به دم از هجوم لشکر عشق
ملک دل را خراب میبینم
هوش مصنوعی: هر لحظه با هجوم عشق، احساس میکنم که قلبم ویران و خراب میشود.
بس که از تشنگی روانم سوخت
هرچه میبینم آب میبینم
هوش مصنوعی: از شدت تشنگی روحم به درد آمده و هرجا که نگاه میکنم، فقط آب میبینم.
بر سر موج بحر ناکامی
خویشتن را حباب میبینم
هوش مصنوعی: در بالای موجهای دریا، من خود را همچون حبابی از ناکامی میبینم.
سوی هر راه میگشایم چشم
صدهزار آفتاب میبینم
هوش مصنوعی: به هر سمتی که نگاه میکنم، نور خورشیدهای زیادی را مشاهده میکنم.
با همه تشنهکامی از هرسو
میشتابم سراب میبینم
هوش مصنوعی: من با تمام عطش و نیازم از هر طرف به سمت جلو میروم، اما همیشه فقط تصاویری از آبهای توهمی را میبینم.
دیده را در میان لجۀ اشک
مضطرب چون حباب میبینم
هوش مصنوعی: دیدهام را پر از اشک و پریشانی میبینم، مانند حبابی که به آرامی در آب حرکت میکند.
پیش آن آفتابرو چو غبار
همه خود را حجاب میبینم
هوش مصنوعی: در برابر آن آفتاب درخشان، خود را همچون گرد و غبار میبینم که باید پنهان شوم.