گنجور

شمارهٔ ۵۵

در بند هرچه در دو جهان هست نیستم
در حیرتم که اینهمه مفتون کیستم
رازم چو شمع بر همه آفاق گشته فاش
خندان به حال خویشتن از بس گریستم
گر آبیم در آتش دل چیست مسکنم
ور آتشی در اشک روان غرقه چیستم
از من به غیر دوست نشانی بجا نماند
وان ترک باز درپی غارت گزیستم
با یک دو قطره خون دل و مشتی استخوان
یک عمر در شکنج غمت خوب زیستم
روزی که دیده محو تماشای او نبود
بر تیره شام هجر چرا ننگریستم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در بند هرچه در دو جهان هست نیستم
در حیرتم که اینهمه مفتون کیستم
هوش مصنوعی: من هیچ وابستگی به چیزهایی که در این دنیا و آن دنیا وجود دارد ندارم. تنها در شگفتم که این همه شیدا و مجذوب چه کسی هستم.
رازم چو شمع بر همه آفاق گشته فاش
خندان به حال خویشتن از بس گریستم
هوش مصنوعی: راز من مانند شمع در همه جا نمایان شده است. از بس گریه کرده‌ام، اکنون خندان به حال خودم هستم.
گر آبیم در آتش دل چیست مسکنم
ور آتشی در اشک روان غرقه چیستم
هوش مصنوعی: اگر من مثل آب در آتش باشم، جای من کجاست؟ و اگر در اشک‌هایم آتش وجود داشته باشد، من چه حالی دارم؟
از من به غیر دوست نشانی بجا نماند
وان ترک باز درپی غارت گزیستم
هوش مصنوعی: از من هیچ نشانی جز دوست باقی نخواهد ماند و من هم به دنبال یار رفته‌ام.
با یک دو قطره خون دل و مشتی استخوان
یک عمر در شکنج غمت خوب زیستم
هوش مصنوعی: با چند بند دل‌خون و چند تکه استخوان توانستم یک عمر در مشتقات غم تو به خوبی زندگی کنم.
روزی که دیده محو تماشای او نبود
بر تیره شام هجر چرا ننگریستم
هوش مصنوعی: روزی که نتوانستم زیبایی او را تماشا کنم، چرا در آن شب تاریک فراق به یاد او نبودم؟