شمارهٔ ۵۱
مه من سر برآر از برج محمل
که شب تار است و گم شد راه منزل
مران ای ساربان اشتر که اینجا
خر و بار و من افتادست در گِل
چنان در بحر حیرت گشته ام غرق
که نآرد کشتی نوحم به ساحل
بگیرم خون بهای خویشتن را
بدستم گر فتد دامان قاتل
بسی تخم وفا در سینه کِشتم
ولی یک جو نشد زین کِشته حاصل
مگر دیوانه خواهم شد که در خواب
بگردن بینم آن مشکل سلاسل
نمیدانم چه تأثیر است در عشق
که بیمارش به صحّت نیست مایل
بسی پروانه سوزانید و رخسار
به کس ننمود آن شمع محافل
ره مقصود نمایان نیست لیکن
بگوش آید همی بانگ جلاجل
ز سعی ناخدا آخر چه خیزد
به دریایی که هیچش نیست ساحل
نشان پای لیلی نیست در دشت
من و مجنون سپردیم این مراحل
دلم بی زلف او ننشیند آرام
جنون ساکن نگردد بی سلاسل
غبارا روی جانان می توان دید
اگر خود را نبینی در مقابل
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مه من سر برآر از برج محمل
که شب تار است و گم شد راه منزل
هوش مصنوعی: ای ماه، سر خود را از پشت پرده پنهانی بیرون آور که شب تاریک است و راه خانهام را گم کردهام.
مران ای ساربان اشتر که اینجا
خر و بار و من افتادست در گِل
هوش مصنوعی: ای راهوار، تو مرا به حال خود رها کن، چرا که من، بار و باربند و این مرکب در گِل گرفتار شدهایم.
چنان در بحر حیرت گشته ام غرق
که نآرد کشتی نوحم به ساحل
هوش مصنوعی: من آنقدر در آشفتهگی و سردرگمی غرق شدهام که کشتی نوح من هرگز به ساحل نخواهد رسید.
بگیرم خون بهای خویشتن را
بدستم گر فتد دامان قاتل
هوش مصنوعی: اگر در پی گرفتن حق و انتقام خودم باشم، باید مراقب باشم که گرفتار دشمن نشوم.
بسی تخم وفا در سینه کِشتم
ولی یک جو نشد زین کِشته حاصل
هوش مصنوعی: من در دل خود بسیار محبت و وفا کاشتهام، اما هیچ نتیجهای از این تلاشها به دست نیاوردهام.
مگر دیوانه خواهم شد که در خواب
بگردن بینم آن مشکل سلاسل
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که من دیوانه شوم که در خواب ببینم آن زنجیرهای سخت و دشوار به گردنم آویخته شدهاند؟
نمیدانم چه تأثیر است در عشق
که بیمارش به صحّت نیست مایل
هوش مصنوعی: نمیدانم چه قدرتی در عشق وجود دارد که عاشقش را به سمت سلامتی و خوب بودن نمیکشاند.
بسی پروانه سوزانید و رخسار
به کس ننمود آن شمع محافل
هوش مصنوعی: شمعی که در مجالس میدرخشد، با اینکه جان خیلی از پروانهها را میسوزاند، هیچگاه خود را به کسی نشان نمیدهد.
ره مقصود نمایان نیست لیکن
بگوش آید همی بانگ جلاجل
هوش مصنوعی: راه مقصد مشخص نیست، اما صدای دلنشینی به گوش میرسد که انسان را به حرکت وا میدارد.
ز سعی ناخدا آخر چه خیزد
به دریایی که هیچش نیست ساحل
هوش مصنوعی: از تلاش و کوشش ناخدا چه نتیجهای میتوان گرفت در دریایی که هیچ ساحلی ندارد؟
نشان پای لیلی نیست در دشت
من و مجنون سپردیم این مراحل
هوش مصنوعی: در دشت من اثری از لیلی نیست و مجنون هم این مراحل را به من سپرده است.
دلم بی زلف او ننشیند آرام
جنون ساکن نگردد بی سلاسل
هوش مصنوعی: دل من هرگز آرام نمیگیرد بدون زیباییهای او و جنون من هیچگاه آرام نخواهد شد بدون زنجیرهای عشق.
غبارا روی جانان می توان دید
اگر خود را نبینی در مقابل
هوش مصنوعی: اگر خودت را فراموش کنی و به آنچه که دوست داری توجه کنی، میتوانی زیباییهای او را ببینی.