گنجور

شمارهٔ ۴۸

اگر چه نیست ترا هیچ پاس اهل وفاق
بیا که طاقتم از دوریت رسیده به طاق
کمان ابرویت ار مختلف زند تیرم
رواست آنکه گهی جفت خوانمش گه طاق
به دشمن این سخن غم فزا نباید گفت
که تنگ بسته بخون ریز دوست دست نطاق
درون سینۀ ما نیست کینۀ احدی
دلی که خانه عشق است نیست جای نفاق
مرا مهارت خط پیاله آنقدر است
که فی الحقیقه فلاطون حکمت الاشراق
بگو به گوش زمین ای غبار چون خسبی
تو ساکنی متحرک چراست هفت رواق

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر چه نیست ترا هیچ پاس اهل وفاق
بیا که طاقتم از دوریت رسیده به طاق
هوش مصنوعی: هرچند که تو از دوستان و همراهان هیچ پشتیبانی نداری، ولی بیا که طاقت من از دوری تو به سر آمده است.
کمان ابرویت ار مختلف زند تیرم
رواست آنکه گهی جفت خوانمش گه طاق
هوش مصنوعی: اگر کمان ابرویت تیر بیافکند، بر من جا دارد که گاهی او را دوست بدارم و گاهی نیز بی‌محابا از او روی برتابم.
به دشمن این سخن غم فزا نباید گفت
که تنگ بسته بخون ریز دوست دست نطاق
هوش مصنوعی: نباید به دشمنان سخنانی را گفت که باعث تأسف و ناراحتی شود، زیرا آن‌ها می‌توانند به بی‌رحمی و خون‌ریزی نسبت به دوستان پرداخته و باعث تشدید درد و رنج شوند.
درون سینۀ ما نیست کینۀ احدی
دلی که خانه عشق است نیست جای نفاق
هوش مصنوعی: در دل ما کینه هیچ کسی وجود ندارد، چرا که قلبی که آکنده از عشق است، جایی برای دورویی و نفاق ندارد.
مرا مهارت خط پیاله آنقدر است
که فی الحقیقه فلاطون حکمت الاشراق
هوش مصنوعی: من به اندازه‌ای در نوشتن بر روی پیاله مهارت دارم که در واقع، حکمت اشراقِ افلاطون را می‌فهمم.
بگو به گوش زمین ای غبار چون خسبی
تو ساکنی متحرک چراست هفت رواق
هوش مصنوعی: بگو به زمین که ای غبار، تو در حالی که آرامی، چرا در میان هفت آسمان بی‌حرکت نیستی؟