گنجور

شمارهٔ ۴۷

ز جان بیزارم از دست دل خویش
خدایا با که گویم مشکل خویش
گل من خار غم در پا ندارد
که چندان فارغست از بلبل خویش
به دریای غمت نازم که بازم
به قعر خویش برد از ساحل خویش
دل من می ندانم مایل کیست
که هیچش می نبینم مایل خویش
دی از پروانۀ وصل تو تا صبح
شدم از شوق شمع محفل خویش
چو مرغ بیضه ضایع کرده دایم
دلم گیرد کنار از منزل خویش
ندانم آخر این صیّاد بی رحم
چرا پوشید چشم از بسمل خویش
دلا تا چند کاری تخم هستی
به باد نیستی ده حاصل خویش
بهل تا اوفتان خیزان بیاید
غبار خسته ره با محمل خویش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز جان بیزارم از دست دل خویش
خدایا با که گویم مشکل خویش
هوش مصنوعی: از زندگی خود خسته‌ام و از دل خود رنج می‌برم، خدایا با که مشکل خود را در میان بگذارم؟
گل من خار غم در پا ندارد
که چندان فارغست از بلبل خویش
هوش مصنوعی: گل من از غم و درد بی‌خبر است و هیچ خاری در پایش نیست، زیرا آن‌قدر بی‌نگرانی و شاداب است که به فکر بلبل خود نیست.
به دریای غمت نازم که بازم
به قعر خویش برد از ساحل خویش
هوش مصنوعی: من به عمق غم تو افتخار می‌کنم، زیرا بار دیگر مرا به اعماق خود می‌برد و از ساحل امنم دور می‌کند.
دل من می ندانم مایل کیست
که هیچش می نبینم مایل خویش
هوش مصنوعی: دل من نمی‌داند که به چه کسی تمایل دارد، چرا که هیچ‌گاه تمایل خود را نمی‌بیند.
دی از پروانۀ وصل تو تا صبح
شدم از شوق شمع محفل خویش
هوش مصنوعی: روز گذشته، با اشتیاق دیدار تو تا صبح بیدار ماندم و مانند شمع محفل خودم روشن و درخشان بودم.
چو مرغ بیضه ضایع کرده دایم
دلم گیرد کنار از منزل خویش
هوش مصنوعی: دل من همچون پرنده‌ای است که تخمش را گم کرده و همواره غمگین و بی‌قرار است و از خانه‌اش دور افتاده است.
ندانم آخر این صیّاد بی رحم
چرا پوشید چشم از بسمل خویش
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم چرا این شکارچی بی‌رحم چشم از زخمی که خود به جا آورده، می‌پوشد.
دلا تا چند کاری تخم هستی
به باد نیستی ده حاصل خویش
هوش مصنوعی: ای دل، تا کی به بیهوده زندگی می‌کنی و در پی بهره‌وری از وجودت نیستی؟ سعی کن از آنچه که داری، نتیجه بگیری و در مسیر خود به پیش بروی.
بهل تا اوفتان خیزان بیاید
غبار خسته ره با محمل خویش
هوش مصنوعی: بگذار تا او با آرامی و وقار بیاید، غبار خستگی راه را با کالسکه‌اش به دوش کشد.