گنجور

شمارهٔ ۳۸

بساط ساحت کشت است و خیمه سایه بید
طعام سینه کبک دری شراب نبید
به گریه ابر چو پیران که های عمر گذشت
به خنده غنچه چو طفلان که هی شباب رسید
درون شاخ ز کتمان راز پر خون بود
صبا ز لطف بر او پردۀ شکوفه درید
گرفته طرۀ سنبل صبا چو عاشق مست
که زلف دلبری اینگونه تابدار که دید
بیا که پردۀ این چنگ عنکبوتی تار
به گرد خیل حوادث چو پشّه پرده کشید
یکی چو ابر به دامان ز گریه سیل گشود
یکی چو غنچه گریبان ز خنده باز درید
به نقد هر چه ز نو داشت به میگسار فروخت
ز جنس هر چه کهن داشت می فروش خرید
نوای بلبل شوریده میزند ره هوش
دگر ز شیخ که خواهد حدیث توبه شنید
بیار ساقیِ گل چهره جام مِی که خدای
به آبروی گل ولاله جرم ما بخشید
چه باده خورد ز دست صبا تدزو چمن
که مست گشته و در پای و سر و بن غلطید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بساط ساحت کشت است و خیمه سایه بید
طعام سینه کبک دری شراب نبید
هوش مصنوعی: زمینی برای کشت و کار فراهم شده و زیر سایه‌ی درخت بید، غذای جانورانی مثل کبک و نوشیدنی‌ای به مانند شراب وجود دارد.
به گریه ابر چو پیران که های عمر گذشت
به خنده غنچه چو طفلان که هی شباب رسید
هوش مصنوعی: دریا به تماشا آمده و اشک می‌ریزد، مثل پیرانی که عمرشان سپری شده است. در عوض، غنچه‌ها با شوق و شادی مانند کودکان در حال خندیدن هستند، زیرا جوانی به آن‌ها رسیده است.
درون شاخ ز کتمان راز پر خون بود
صبا ز لطف بر او پردۀ شکوفه درید
هوش مصنوعی: در درون شاخ، رازهای پنهان و پر از درد وجود داشت و نسیم صبحگاهی با لطافت، پرده‌ای از شکوفه‌ها را کنار زد.
گرفته طرۀ سنبل صبا چو عاشق مست
که زلف دلبری اینگونه تابدار که دید
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی مانند عاشق پریشان است که در پی زیبایی و جذابیت یک معشوق، موهایی تابدار و زیبا دارد.
بیا که پردۀ این چنگ عنکبوتی تار
به گرد خیل حوادث چو پشّه پرده کشید
هوش مصنوعی: بیا که به مانند پرده‌ای که عنکبوت با تارهایش می‌سازد، حوادث و اتفاقات زندگی ما را احاطه کرده‌اند و همچون پشه‌ای که به دام می‌افتد، ما نیز در این دنیای پرپیچ‌وخمی گرفتار آمده‌ایم.
یکی چو ابر به دامان ز گریه سیل گشود
یکی چو غنچه گریبان ز خنده باز درید
هوش مصنوعی: شخصی مانند ابر، از تنگی دلش اشک می‌ریزد و طوفانی از گریه به راه می‌اندازد، در حالی که دیگری مانند گل که از شادی و خنده شکفته می‌شود، لباسش را به آرامی از هم می‌گشاید.
به نقد هر چه ز نو داشت به میگسار فروخت
ز جنس هر چه کهن داشت می فروش خرید
هوش مصنوعی: او هر چه جدید و نو داشت را به میگسار فروخت و از آنچه کهنه و قدیمی داشت، خرید کرد.
نوای بلبل شوریده میزند ره هوش
دگر ز شیخ که خواهد حدیث توبه شنید
هوش مصنوعی: بلبل بی‌تاب آواز می‌خواند و دیگر به سخنان شیخ که درباره توبه صحبت می‌کند، توجهی ندارد.
بیار ساقیِ گل چهره جام مِی که خدای
به آبروی گل ولاله جرم ما بخشید
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی زیبا، جام شراب را بیاور، زیرا خداوند به خاطر زیبایی گل و لاله، گناهان ما را بخشیده است.
چه باده خورد ز دست صبا تدزو چمن
که مست گشته و در پای و سر و بن غلطید
هوش مصنوعی: یک شبنم خوشبو از سوی باد بر چمن نشسته و حالتی مست‌کننده به خود گرفته است، به‌طوری که در زمین و آسمان در حال غلتیدن و بازیگوشی است.