گنجور

شمارهٔ ۳۲

سحر باد صبا از ساحت کوی تو می‌آمد
که با وی بر مشام جان من بوی تو می‌آمد
روان شد جوی خون تازه از زخم درون من
همانا بوی مشک از ناف آهوی تو می‌آمد
چو خُمِّ باده می‌جوشید مغزم دوش از مستی
به یاد من نگاه چشم جادوی تو می‌آمد
دلم در خون همی‌غلتید چون بسمل که از هرسو
بر او زخمی ز یاد تیغ ابروی تو می‌آمد
به قصد کعبه مُحرِم شد دلم دوش از سر مستی
چو از دنبال او رفتم به مشکوی تو می‌آمد
ز کوی می‌فروشان های‌هو برخاست دانستم
که بر گوش دل مستان هیاهوی تو می‌آمد
دل دیوانه از هامون به سوی شهر شد مایل
به یادش گوییا زنجیر گیسوی تو می‌آمد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سحر باد صبا از ساحت کوی تو می‌آمد
که با وی بر مشام جان من بوی تو می‌آمد
هوش مصنوعی: در سپیده‌دم، نسیم صبحگاهی از سوی کوی تو می‌گذشت و بوی تو را به مشام جان من می‌رساند.
روان شد جوی خون تازه از زخم درون من
همانا بوی مشک از ناف آهوی تو می‌آمد
هوش مصنوعی: خون تازه‌ای از زخم دلم روان شد و بوی خوش مشک از قسمت زیرین بدن آهوی تو به مشامم رسید.
چو خُمِّ باده می‌جوشید مغزم دوش از مستی
به یاد من نگاه چشم جادوی تو می‌آمد
هوش مصنوعی: وقتی شراب درون خمره به غلیان می‌افتاد، من دیشب از شدت مستی به یاد تو بودم و تصویر چشمان جادویی‌ات به ذهنم می‌آمد.
دلم در خون همی‌غلتید چون بسمل که از هرسو
بر او زخمی ز یاد تیغ ابروی تو می‌آمد
هوش مصنوعی: دل من مانند کسی است که به شدت در حال درد و رنج است و از هر طرف زخم‌های مختلفی به او وارد می‌شود. این زخم‌ها یادآور زیبایی و جذبه ابروی تو هستند که همواره در ذهن من نقش بسته است.
به قصد کعبه مُحرِم شد دلم دوش از سر مستی
چو از دنبال او رفتم به مشکوی تو می‌آمد
هوش مصنوعی: دل من شب گذشته با نیت زیارت کعبه به حالت احرام درآمد. در حالی که در حال مستی بودم، وقتی به دنبال زیبایی تو رفتم، بوی خوشی به مشامم رسید که مرا به یاد تو انداخت.
ز کوی می‌فروشان های‌هو برخاست دانستم
که بر گوش دل مستان هیاهوی تو می‌آمد
هوش مصنوعی: از محلی که می‌فروشان در آنجا هستند، صدای بلند و شورو هیجان به گوشم رسید. متوجه شدم که این صدا بر دل شادمان مستان تأثیر می‌گذارد.
دل دیوانه از هامون به سوی شهر شد مایل
به یادش گوییا زنجیر گیسوی تو می‌آمد
هوش مصنوعی: دل پرآشوب من از دشت هامون به سمت شهر کشیده شد و به یاد تو افتادم، انگار که زنجیر گیسویت من را به خود می‌کشید.