شمارهٔ ۳۳
ز آشیان مرغ دلم کاش کناری بکند
بو که آن سلسله مو میل شکاری بکند
سخت خامیم درین ره مگر از روی کرم
پیر میخانه به پیمانه شراری بکند
تا دل بلبل شوریده فریبد به گلی
سالها باد صبا خدمت خاری بکند
بوی مِی تا به قیامت ز مشامش نرود
هرکه در کوی خرابات گذاری بکند
سالها مردمک دیده برای شب وصل
خون دل خورد که ترتیب نثاری بکند
داد بر باد فنا ماحصلم را که دلم
خاست در مصطبۀ عشق قماری بکند
عشق نگذاشت دلم را که کند خدمت عقل
اشتر مست چه تمکین ز مهاری بکند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز آشیان مرغ دلم کاش کناری بکند
بو که آن سلسله مو میل شکاری بکند
هوش مصنوعی: دلم آرزو دارد که از آشیانهام فاصله بگیرد، بوی آنکه رشته موهایم مانند زیبایی یک شکار، توجه را جلب کند.
سخت خامیم درین ره مگر از روی کرم
پیر میخانه به پیمانه شراری بکند
هوش مصنوعی: ما در این مسیر هنوز ناپختگانیم، اما به خاطر لطف و مهربانی پیر میخانه، شاید جرعهای از شراب به ما بدهد.
تا دل بلبل شوریده فریبد به گلی
سالها باد صبا خدمت خاری بکند
هوش مصنوعی: به مدت سالها، باد صبا به خاطر گل، دل بلبل بیتاب و خوشحال را فریب میدهد و به او خدمت میکند، در حالی که خود آن گل فقط یک خار است.
بوی مِی تا به قیامت ز مشامش نرود
هرکه در کوی خرابات گذاری بکند
هوش مصنوعی: هر کسی که به محلهی عیش و خوشی برود و در آن جا توقف کند، بوی خوش شراب تا همیشه در یادش خواهد ماند و از ذهنش نمیرود.
سالها مردمک دیده برای شب وصل
خون دل خورد که ترتیب نثاری بکند
هوش مصنوعی: سالها مردمک چشم، برای شب وصال، خون دل را تحمل کرد تا بتواند ترتیبی برای نثاری (هدیهای) مهیا کند.
داد بر باد فنا ماحصلم را که دلم
خاست در مصطبۀ عشق قماری بکند
هوش مصنوعی: من باختن حاصل زحماتم را به دست باد سپردم، زیرا که دلم خواست در میدان عشق قمار بزنم.
عشق نگذاشت دلم را که کند خدمت عقل
اشتر مست چه تمکین ز مهاری بکند
هوش مصنوعی: عشق مانع شد که دل من به عقل و تفکر روی بیاورد. مانند یک شتر مست که نمیتواند به راحتی حرکت کند، دل من نیز تحت تاثیر عشق اسیر شده است و نمیتواند به مهار و کنترل عقل گوش دهد.