گنجور

شمارهٔ ۲۸

تو را بر سر از فقر افسر نباشد
گرت خاک میخانه بر سر نباشد
ز ظلمات عشق آب حیوان نیابی
گرت خضر فرخنده رهبر نباشد
به بحری فرو برده ام سر کز آنجا
توان سر بر آورد اگر سر نباشد
سمندر عجب گر در آخر بسوزد
مگر در دلش مهر آذر نباشد
کجا در صف عاشقان سر بر آری
گرت بر سر از خاک افسر نباشد
چو عیسی به گردون رود مرد سالک
گرش در دل اندیشۀ خر نباشد
به پای تو جانی است خواهم سپردن
مرا با تو سودای دیگر نباشد
غبارا از این بحر نتوان برون شد
به کشتی گرت صبر لنگر نباشد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو را بر سر از فقر افسر نباشد
گرت خاک میخانه بر سر نباشد
هوش مصنوعی: اگر تو بر اثر فقر از مقام خود بیفتی، به خاطر این که در میخانه، بر روی تو خاک نشسته باشد، ارزش و اعتباری نخواهی داشت.
ز ظلمات عشق آب حیوان نیابی
گرت خضر فرخنده رهبر نباشد
هوش مصنوعی: اگر راهنمایی دل‌انگیز مانند خضر نداشته باشی، در ظلمات عشق هیچ‌گونه آب حیات یا نجاتی نمی‌يابی.
به بحری فرو برده ام سر کز آنجا
توان سر بر آورد اگر سر نباشد
هوش مصنوعی: من خود را در دریا غوطه‌ور کرده‌ام که در آن دیگر نمی‌توانم سرم را بالا بیاورم، اگر که سر نداشته باشم.
سمندر عجب گر در آخر بسوزد
مگر در دلش مهر آذر نباشد
هوش مصنوعی: سمندر اگرچه خود خاصیتی دارد که در آتش نمی‌سوزد، اما اگر در دلش عشق و محبت به آتش نباشد، در نهایت سوخته خواهد شد.
کجا در صف عاشقان سر بر آری
گرت بر سر از خاک افسر نباشد
هوش مصنوعی: اگر بر سر تو تاج و مقام نباشد، چگونه می‌توانی در میان عاشقان سر بلند کنی و خود را نشان دهی؟
چو عیسی به گردون رود مرد سالک
گرش در دل اندیشۀ خر نباشد
هوش مصنوعی: اگر مردی در مسیر سیر و سلوک باشد و از پاکی و خوبی‌های معنوی بهره‌مند شود، حتی اگر به آسمان‌ها هم پرواز کند، نباید در دلش افکار نادرست و زشت وجود داشته باشد.
به پای تو جانی است خواهم سپردن
مرا با تو سودای دیگر نباشد
هوش مصنوعی: من می‌خواهم جانم را به پای تو فدا کنم و دیگر هیچ آرزویی جز تو ندارم.
غبارا از این بحر نتوان برون شد
به کشتی گرت صبر لنگر نباشد
هوش مصنوعی: از این دریا نمی‌توانی خارج شوی، مگر اینکه کشتی‌ات صبر و استقامت داشته باشد.