گنجور

شمارهٔ ۲۵

همه روزه بر سر کشور دلم از بتان حشمی رسد
چه رسد به ملک خراب اگر حشمی ز محتشمی رسد
شود جراحت سینه بِه ز عنایت تو اگر به من
دو سه قطره مشک تَر ای صنم ز ترشّح قلمی رسد
ز شراب شوق تو سرخوشم صنما به خاک بریز می
چه تفاوتی کند از نَمی که ز شبنمی به یَمی رسد
به وفا و مهر تو مایلم به جفا و جور تو خوشدلم
که خوشیست بر من و مثل من ستمی که از صَنمی رسد
به صباح روز قیامت ار فکنند وعدۀ وصل او
همه عمر من به دمی رود که قیامتم به دَمی رسد
چو رسی به ابر عطای او ز غبار خسته به او بگو
که به کِشت سوخته خرمنی چه شود گر از تو نَمی رسد

اطلاعات

وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همه روزه بر سر کشور دلم از بتان حشمی رسد
چه رسد به ملک خراب اگر حشمی ز محتشمی رسد
هوش مصنوعی: هر روز در سرزمین دلم از زیبایی‌های محبوبان چیزی می‌رسد، چه برسد به کشور و سرزمین ویرانم اگر زیبایی از مقام و موقعیت بیفتد.
شود جراحت سینه بِه ز عنایت تو اگر به من
دو سه قطره مشک تَر ای صنم ز ترشّح قلمی رسد
هوش مصنوعی: اگر به من عزیزم، دو یا سه قطره عطر بدهی، این درد قلبم بهتر از لطف تو خواهد بود. چون قلمی که بر روی کاغذ می‌نویسد، از ترشح عشق تو بهتر از هر چیز دیگر است.
ز شراب شوق تو سرخوشم صنما به خاک بریز می
چه تفاوتی کند از نَمی که ز شبنمی به یَمی رسد
هوش مصنوعی: من از شراب عشق تو شاد و خوشحالم، ای محبوب. چه اهمیتی دارد اگر این می را بر زمین بریزم، زیرا همان‌طور که شبنم به آبی می‌رسد، این لحظه هم برای من ارزشمند است.
به وفا و مهر تو مایلم به جفا و جور تو خوشدلم
که خوشیست بر من و مثل من ستمی که از صَنمی رسد
هوش مصنوعی: من به وفاداری و محبت تو رغبت دارم و از ظلم و بی‌عدالتی تو راضی‌ام، زیرا این خوشی که از من می‌گذرد، برایم گواراست و مثل من هم ظلمی که از محبت تو نشأت می‌گیرد، برایم قابل تحمل است.
به صباح روز قیامت ار فکنند وعدۀ وصل او
همه عمر من به دمی رود که قیامتم به دَمی رسد
هوش مصنوعی: اگر روز قیامت وعده‌ی دیدار او را به من بدهند، تمام عمرم به یک لحظه می‌گذرد که قیامتم به همان یک لحظه می‌رسد.
چو رسی به ابر عطای او ز غبار خسته به او بگو
که به کِشت سوخته خرمنی چه شود گر از تو نَمی رسد
هوش مصنوعی: وقتی به نعمت و رحمت او رسیدی، از غبار و خستگی به او بگو که اگر تو بارانی نیاوری، بر زراعت سوخته و خشکیده چه می‌گذرد؟