گنجور

شمارهٔ ۲۲

به کوی میکده دی هاتفی بشارت برد
که فضل حق گنه مِی کشان به غارت برد
دلم ز پیر خرابات شکرها دارد
که رنجها پی تعمیر این عمارت برد
ز رنگ توبه شد آلوده خرقۀ صوفی
بکوی باده فروشش پی قصارت برد
مگر ز بوی قدح تر نکرده شیخ دماغ
که نام درد کشان را بدین حقارت برد
بکوی میکده گر دل مقیم شد چه عجب
که اجرهای فراوان ازین زیارت برد
نداشت در دل شه چون غم رعیت راه
دل شکستۀ ما را به استعارت برد
مرا به راه طلب چست کرد مرشد عشق
که هر چه داشتم از کف به یک اشارت برد
بدین عطیه چه شکر آورم که مردم چشم
مرا به میکدۀ عشق با طهارت برد
به راه عشق تو ساقی مرا سبک رو کرد
که هر چه داشتم از جرعه ای به غارت برد
بدست عشق ده ای دل عنان خویش و مترس
که او به هر طرفت برد با بصارت برد
غبار از خم چوگان عشق گوی مراد
به صبر برد ولیکن به صَد مَرارت برد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به کوی میکده دی هاتفی بشارت برد
که فضل حق گنه مِی کشان به غارت برد
هوش مصنوعی: در محله‌ی میخانه، فرشته‌ای پیامی آورد که رحمت الهی گناهکاران را به رسمیت می‌شناسد و از آن‌ها در برابر ظلم و گرفتاری‌ها حمایت می‌کند.
دلم ز پیر خرابات شکرها دارد
که رنجها پی تعمیر این عمارت برد
هوش مصنوعی: دل من به خاطر کسانی که در میخانه هستند، شاد و خوشحال است، زیرا دشواری‌ها و رنج‌هایی که کشیده‌ام، به ساخت و استحکام این بنای زندگی کمک کرده است.
ز رنگ توبه شد آلوده خرقۀ صوفی
بکوی باده فروشش پی قصارت برد
هوش مصنوعی: صوفی، به دلیل رنگ توبه‌اش، لباسش در میان مردم باده‌فروش آلوده شده و به خاطر ضعف خود به آنجا رفته است.
مگر ز بوی قدح تر نکرده شیخ دماغ
که نام درد کشان را بدین حقارت برد
هوش مصنوعی: آیا به خاطر بوی می، شیخ دماغش تغییر نکرده که نام افرادی که درد و رنج می‌کشند را به این اندازه حقیر و بی‌ارزش می‌گوید؟
بکوی میکده گر دل مقیم شد چه عجب
که اجرهای فراوان ازین زیارت برد
هوش مصنوعی: اگر دل به میکده بیفتد و آنجا سکونت کند، تعجبی نیست که از این زیارت ثمرات و پاداش‌های زیادی به دست آورد.
نداشت در دل شه چون غم رعیت راه
دل شکستۀ ما را به استعارت برد
هوش مصنوعی: دل شاه به خاطر مشکلات رعیت چیزی نمی‌دانست و راهی که دل شکسته ما را می‌رنجاند، به نوعی از او طلب کرد.
مرا به راه طلب چست کرد مرشد عشق
که هر چه داشتم از کف به یک اشارت برد
هوش مصنوعی: مرشد عشق مرا به سفر جستجو و طلب سوق داد و همه چیزهایی که داشتم را به یک اشاره از دست دادم.
بدین عطیه چه شکر آورم که مردم چشم
مرا به میکدۀ عشق با طهارت برد
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم از این بخشش قدردانی کنم که مردم، نگاهم را به میکده عشق که پاک و جاودانه است، هدایت کردند.
به راه عشق تو ساقی مرا سبک رو کرد
که هر چه داشتم از جرعه ای به غارت برد
هوش مصنوعی: در مسیر عشق تو، ای ساقی، من را به حالتی سبکبار و بی‌خیال درآوردی، به‌طوری که هر آنچه داشتم را به یک جرعه نوشیدنی از من گرفت.
بدست عشق ده ای دل عنان خویش و مترس
که او به هر طرفت برد با بصارت برد
هوش مصنوعی: دل عزیز، اختیار خود را به عشق بسپار و نترس، زیرا عشق تو را به سمت‌های مختلفی خواهد برد و در این راه بصیرت و بینش به تو می‌دهد.
غبار از خم چوگان عشق گوی مراد
به صبر برد ولیکن به صَد مَرارت برد
هوش مصنوعی: گرد و غباری که از برخورد چوگان عشق به‌وجود می‌آید، می‌تواند خواسته‌ی دل را با صبر به دست آورد، اما این مسیر همراه با سختی‌ها و تلخی‌های زیادی است.