شمارهٔ ۲
اگر دانستمی آیین آن زلف پریشان را
ز پا بگشودمی یکباره قید کفر و ایمان را
ز سرگردانی دل پی بدان زلف سیه بردم
که چون بیننده گویی دید غلطان یافت چوگان را
حدیث توبه زاهد با خمار آلودگان کم گو
که بس بستند و نتوانند محکم داشت پیمان را
زنزدیکی نگار خویش را در بر نمی بینم
نبیند در درون دیده مردم چشم انسان را
دل بلبل ز بال افشانی مرغ سحر خون شد
که میدانست توام صبح وصل و شام هجران را
تو سیرابی، ترا امواج دریا وحشت افزاید
درون تشنه داند لذت طغیان طوفان را
خریداران تهی دستند زآن ترسم که نیکویان
متاع حسن برچینند و بربندند دکّان را
غبار از عشق دارد گنجی اندر دل نهان ساقی
خرابش ساز تا پیدا کند آن گنج پنهان را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر دانستمی آیین آن زلف پریشان را
ز پا بگشودمی یکباره قید کفر و ایمان را
هوش مصنوعی: اگر میدانستم چگونه میتوانم با آن موهای درهم و بینظم برخورد کنم، به یکباره تمامی محدودیتهای ایمان و کفر را کنار میزدم.
ز سرگردانی دل پی بدان زلف سیه بردم
که چون بیننده گویی دید غلطان یافت چوگان را
هوش مصنوعی: از سرگردانی و بلاتکلیفی دل، به خاطر آن زلف سیاه، برداشتی دارم که وقتی کسی به آن نگاه کند، به نظر میرسد دیدگاهش اشتباه است و به سادگی نتوانسته چیزی را درست ببیند، مانند وقتی که در بازی چوگان به توپ میزنند و آن را به اشتباه میبینند.
حدیث توبه زاهد با خمار آلودگان کم گو
که بس بستند و نتوانند محکم داشت پیمان را
هوش مصنوعی: در این بیت بیان میشود که بهتر است زاهدان و کسانی که به ترک دنیا و توبه پرداختهاند، کمتر از توبه خود با کسانی که غرق در خوشیها و لذتهای دنیا هستند، صحبت کنند. زیرا آنها به اندازه کافی با مشکلات و چالشها روبرو شدهاند و نمیتوانند به وعدهها و پیمانهایشان به طور محکم پایبند بمانند.
زنزدیکی نگار خویش را در بر نمی بینم
نبیند در درون دیده مردم چشم انسان را
هوش مصنوعی: من نمیتوانم معشوقهام را در آغوش بگیرم و تنها چیزی که در دنیا میبینم، نگاه مردم به من است.
دل بلبل ز بال افشانی مرغ سحر خون شد
که میدانست توام صبح وصل و شام هجران را
هوش مصنوعی: دل بلبل به خاطر آواز زیبا و دلنشین مرغ سحر، به شدت غمگین و آزردهخاطر شد، زیرا او میدانست که تو صبحی را به وصال و شبی را به جدایی تجربه خواهی کرد.
تو سیرابی، ترا امواج دریا وحشت افزاید
درون تشنه داند لذت طغیان طوفان را
هوش مصنوعی: تو که در دل دریا زندگی میکنی، ممکن است امواج خروشان آن تو را بترسانند، اما کسی که تشنه است، میداند چطور از طغیانی که به وجود میآید لذت ببرد.
خریداران تهی دستند زآن ترسم که نیکویان
متاع حسن برچینند و بربندند دکّان را
هوش مصنوعی: خریداران فقیر و بیپول هستند و من از این میترسم که افراد خوب و نیک رفتار، کالای زیبایی را که دارند، جمع کرده و مغازه را ببندند.
غبار از عشق دارد گنجی اندر دل نهان ساقی
خرابش ساز تا پیدا کند آن گنج پنهان را
هوش مصنوعی: دل عاشق پر از راز و گنجی نهفته است. ای ساقی، او را مست کن تا بتواند آن گنج پنهان را آشکار کند.
حاشیه ها
1399/08/30 13:10
رامین
بسیار عالی آفرین
خریداران تهی دستند زآن ترسم که نیکویان
متاع حسن برچینند و بربندند دکّان را