شمارهٔ ۱
دلم دارد بدان زلف چلیپا
همان الفت که با زنّار ترسا
گره از کار مجنون کی گشاید
کسی کو عقده زد بر زلف لیلا
بسی تند است و سرکش آتش عشق
ولیکن خار از او ترسد نه خارا
ندیدم هرگز این آشفته دل را
مگر در بند آن زلف چلیپا
یکی شد شیخ و آن دیگر برهمن
که دارد عشق در سرها اثرها
نبودی کوه کندن کار فرهاد
گرش شیرین نبودی کارفرما
چو لا خواهی شدن مگذار مگذار
درون خانۀ دل غیر الّا
اگر مشتاق صاحب خانه باشی
ندارد فرق مسجد با کلیسا
چنان خرگاه لیلی سایه افکند
که مجنون گم شد اندر راه صحرا
سری را کآتش عشق است در دل
نمی گنجد عِقال عقل برپا
کسی کز تیشه کوه از پا فکندی
فکندش تیشۀ عشق تو از پا
دلا سستی مکن در خوردن غم
که زین دارو توانی شد توانا
غبارا زین میان برخیز برخیز
که با خود می نشاید بود و با ما
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم دارد بدان زلف چلیپا
همان الفت که با زنّار ترسا
هوش مصنوعی: دل من به زلف زیبای او همان تعلقی دارد که یک ترسا به نوار و عشقش دارد.
گره از کار مجنون کی گشاید
کسی کو عقده زد بر زلف لیلا
هوش مصنوعی: کسی که به عشق لیلا دچار مشکل است، نمیتواند به آسانی گره از مشکلات مجنون باز کند.
بسی تند است و سرکش آتش عشق
ولیکن خار از او ترسد نه خارا
هوش مصنوعی: آتش عشق بسیار تند و هیجانانگیز است، اما خار از آن میترسد، نه از آدمی که عشق دارد.
ندیدم هرگز این آشفته دل را
مگر در بند آن زلف چلیپا
هوش مصنوعی: هرگز این دل آشفته را ندیدهام، جز زمانی که در بند آن زلف پیچیده و زیبا بوده باشد.
یکی شد شیخ و آن دیگر برهمن
که دارد عشق در سرها اثرها
هوش مصنوعی: یک نفر به مقام شیخ رسیده و دیگری برهمن شده است، زیرا عشق تأثیرات عمیقی بر ذهنها و دلها دارد.
نبودی کوه کندن کار فرهاد
گرش شیرین نبودی کارفرما
هوش مصنوعی: اگر شیرین نبود، فرهاد هم کاری برای کوه کندن نداشت.
چو لا خواهی شدن مگذار مگذار
درون خانۀ دل غیر الّا
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی کسی به دل تو راه پیدا کند، اجازه نده کسی جز خودت وارد خانهی دلات شود.
اگر مشتاق صاحب خانه باشی
ندارد فرق مسجد با کلیسا
هوش مصنوعی: اگر به صاحبخانه علاقهمند باشی، فرقی بین مسجد و کلیسا وجود ندارد.
چنان خرگاه لیلی سایه افکند
که مجنون گم شد اندر راه صحرا
هوش مصنوعی: لیلی چنان سایهای به روی خرگاهش افکند که مجنون در دل صحرا گم شد و راه خود را فراموش کرد.
سری را کآتش عشق است در دل
نمی گنجد عِقال عقل برپا
هوش مصنوعی: سری که در دلش آتش عشق شعلهور است، نمیتواند تحت کنترل عقل باشد.
کسی کز تیشه کوه از پا فکندی
فکندش تیشۀ عشق تو از پا
هوش مصنوعی: کسی که به واسطه تیشه کوه از پا افتاده، با تیشه عشق تو از پا میافتد.
دلا سستی مکن در خوردن غم
که زین دارو توانی شد توانا
هوش مصنوعی: دل弱 نباش و در خوردن غم ناتوانی نکن، زیرا با این دارو میتوانی قوی و توانا شوی.
غبارا زین میان برخیز برخیز
که با خود می نشاید بود و با ما
هوش مصنوعی: ای غبار، از این میان برخواست، چرا که نمیتوانی در کنار ما بمانی و با خود چیزی بیاری.
حاشیه ها
1403/01/14 11:04
زهیر
خدا رحمت کنه مرحوم شیخ حسنعلی نجابت قدّس سرّه، گویا از همین بیت در بیان مطلبی به این مضمون استفاده فرمودن: محبّت الهی به گونهایه که وقتی وارد دل کسی شد، بحث این نیست که شخص اعمال خوب و بدشُ فراموش میکنه یا نه!! بلکه وضع به قدری دگرگون و زیر و رو میشه که خود شخص هم ممکنه گم بشه، (یعنی اضافه بر اینکه شخص خیلی تغییر میکنه و اضافه بر دود و پوچ شدن نفسانیات و آرزوها و توهّمها و نادانیها و خیالها، خود شخص هم ممکنه غیبش بزنه! ینی محبّت خدا تا این حد وضعُ تغییرِ تمام عیار میده.)
1403/09/26 03:11
محمدرضا خوشدل
خدا را شکر اولین بار با این شاعر آشنا شدم و چقدر شعرهای دلنشین و نابی روحش شاد