گنجور

شمارهٔ ۱۶

بر زلف تو تا باد صبا را گذر افتاد
بس نافۀ چین بر سر هر رهگذر افتاد
بس یوسف دل دید در آن چاه زنخدان
دیوانه دلم بر سَر آنان به سر افتاد
ما را ز سر زلف تو این شیوه خوش آمد
کاشفته چو ما بر سر و پای تو در افتاد
یک حلقه از آن زلف گره گیر گشودند
صد عُقده به کار من بی پا و سر افتاد
دیگر خبر مردم هشیار نپرسد
آن مست که در کوی مغان بی خبر افتاد
تا زلف تو در دست نسیم سحر افتاد
کار من سودا زده زیر و زبر افتاد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر زلف تو تا باد صبا را گذر افتاد
بس نافۀ چین بر سر هر رهگذر افتاد
هوش مصنوعی: زمانی که نسیم صبح به زلف تو وزید، تمام زیبایی‌ات مثل نخی از بستن چین‌ها بر سر هر کسی که عبور می‌کند، نمایان شد.
بس یوسف دل دید در آن چاه زنخدان
دیوانه دلم بر سَر آنان به سر افتاد
هوش مصنوعی: بسیار زیباست که در دل خود یوسف‌هایی را می‌بینم که در چاه جذابیت‌ها و زیبایی‌های چهره‌هایی که دیوانگی مرا به تسخیر درآورده، دچار شوق و اشتیاق شده‌ام.
ما را ز سر زلف تو این شیوه خوش آمد
کاشفته چو ما بر سر و پای تو در افتاد
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که روش و سلیقه‌ای که از زلف تو می‌آید، برای ما بسیار دلنشین و جذاب است. وقتی که ما با شوق و عشق به زلف تو نزدیک می‌شویم، تمام وجود ما تحت تاثیر آن قرار می‌گیرد و در گرداب احساسات تو غرق می‌شود.
یک حلقه از آن زلف گره گیر گشودند
صد عُقده به کار من بی پا و سر افتاد
هوش مصنوعی: یک دسته از آن موی گره‌خورده را باز کردند و به این ترتیب، صد مشکل و گره از کار من که هیچ قدرتی ندارم، باز شد.
دیگر خبر مردم هشیار نپرسد
آن مست که در کوی مغان بی خبر افتاد
هوش مصنوعی: هر کسی که در سرزمین مغان غرق در لذت و سرمستی شده باشد، دیگر از خبر مردم خردمند و هوشیار بی‌خبر است و نمی‌پرسد.
تا زلف تو در دست نسیم سحر افتاد
کار من سودا زده زیر و زبر افتاد
هوش مصنوعی: وقتی که زلف‌های تو در دست نسیم سحرگاهی گرفتار شد، احوال من که دچاری از عشق و جنون بود، به هم ریخت و آشفته شد.