شمارهٔ ۱۵
هرکه خو با دلبر ترسا گرفت
در خرابات مغان مأوا گرفت
هرکه چون مجنون به لیلی داد دل
پوست پوشید و ره صحرا گرفت
ناوک مژگان آن ابرو کمان
چون روان در عضو عضوم جا گرفت
ذزِه را خورشید رخشان در کنار
گر گرفت از همّت والا گرفت
این تن خاکی به خاک افکن که دزد
راه کی بر مَرد بی کالا گرفت
کار سهل عاشقان جان بازیست
کار عشق از این جهت بالا گرفت
خرّم آن مولا که مولایی خویش
ترک کرد و خدمت مولا گرفت
گل ز گلشن رفت و بلبل از چمن
رخت بست و عزلت عنقا گرفت
چشم خون پالای اهل دل غبار
گوهری داد از کف و دریا گرفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرکه خو با دلبر ترسا گرفت
در خرابات مغان مأوا گرفت
هوش مصنوعی: هر کس که با معشوقی از جنس ترس و احتیاط آشنا شود، در مکانهای پرخطر و شلوغی از جمله میخانهها سکنی میگزیند.
هرکه چون مجنون به لیلی داد دل
پوست پوشید و ره صحرا گرفت
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند مجنون عاشق لیلی شد، دلش را به او سپرد و به سوی دشت و صحرا رفت.
ناوک مژگان آن ابرو کمان
چون روان در عضو عضوم جا گرفت
هوش مصنوعی: گلوی آن ابرو مثل کمان است و مژگانش مانند پیکان در دل و جان من جا گرفته است.
ذزِه را خورشید رخشان در کنار
گر گرفت از همّت والا گرفت
هوش مصنوعی: خورشید درخشان در کنار زهره، به خاطر ارادهی بلند و همّت والا به گرمی و روشنی دست یافته است.
این تن خاکی به خاک افکن که دزد
راه کی بر مَرد بی کالا گرفت
هوش مصنوعی: این بدن مادی را به خاک بسپار، چون دزد سرراهی بر مردی که چیزی همراه ندارد، حمله نمیکند.
کار سهل عاشقان جان بازیست
کار عشق از این جهت بالا گرفت
هوش مصنوعی: عاشقان به راحتی و بیدردسر جان خود را در عشق میگذارند و به همین دلیل عشق برای آنها به مقام و ارزش بالایی رسیده است.
خرّم آن مولا که مولایی خویش
ترک کرد و خدمت مولا گرفت
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن کسی که به خاطر رضایت مولایش، از مقام و موقعیت خود گذشت و به خدمت او مشغول شد.
گل ز گلشن رفت و بلبل از چمن
رخت بست و عزلت عنقا گرفت
هوش مصنوعی: گل از باغ جدا شد و بلبل از چمن دور شد و تنهایی و انزوا بر عالم حاکم شد.
چشم خون پالای اهل دل غبار
گوهری داد از کف و دریا گرفت
هوش مصنوعی: چشمان عاشقان پاک و خالص، اشکهایی از عشق و درد میریزند و در عوض، فضیلتهای بینظیری به آنها عطا میشود و دریا هم به آنها میپیوندد.