گنجور

فصل سیزدهم

نمودگاری از شرف گوهر آدمی که آن را دل گویند، در راه معرفت بشناختی اکنون بدان که از روی قدرت وی را نیز شرفی است که آن هم از خاصیت ملایکه است و حیوانات دیگر را آن نباشد و آن آن است که همچنان که عالم اجسام مسخر است ملایکه را تا به دستوری ایزد تعالی، چون صواب بینند، و خلق را بدان محتاج بینند، باران آورند و به وقت بهار و باد انگیزند و حیوانات را در رحم و نبات را در زمین صورت کنند و بیارایند و به هر جنسی از این کارها، گروهی از ملایکه موکل اند دل آدمی نیز که از جنس گوهر ملایکه است، وی را نیز قدرتی داده اند تا بعضی از اجسام عالم مسخر وی اند.

و عالم خاص هر کسی تن وی است و تن مسخر دل است که معلوم است که دل در انگشت نیست و علم ارادت نیست و چون دل بفرماید انگشت بجنبد و چون در دل صورت خشم پدید آید، عرق از هفت اندام گشاده شود و این چون باران است و چون صورت شهوت در دل پدید آید، بادی پدید آید و به جانب آلت شهوت شود و چون اندیشه طعام خوردن کند، آن قوتی که در زیر زبان است به خدمت برخیزد و آب ریختن گیرد تا طعام را تر کند، چنان که بتوان خورد.

و این پوشیده نیست که تصرف دل در تن روان است و تن مسخر دل است، و لکن بباید دانست که روا بود که بعضی از دلها شریفتر و قویتر بود و به جواهر ملایکه ماننده تر بود که اجسام دیگر، بیرون تن وی مطیع وی گردند تا هیبت وی مثلا بر شیری افتد، شیر مطیع و زبون گردد و همت در بیماری بندد بهتر شود و هم بر تن درستی افکند بیمار شود، و اندیشه در کسی افکند تا به نزدیک وی آید، حرکتی در باطن آن کس پدیدار آید و همت در آن بندد که باران آید، بیاید این همه ممکن است به برهان عقلی و معلوم است به تجربت و آن که او را چشم زدگی گویند و سحر گویند، هم از این باب است، و از جمله تاثیر نفس آدمی است در اجسام دیگر تا نفسی که حسود خبیث باشد مثلا ستوری نیکو ببیند، به چشم حسد در آن ستور نگرد و هلاک وی توهم کند، آن ستور در وقت هلاک شود، چنان که در خبر است: «العین تدخل الرجل القبر و الجمل القدر».

پس این نیز از عجایب قدرت دل است و این چنین خاصیت چون کسی را پدید آید، اگر داعی خلق باشد معجزه گویند و اگر داعی نباشد کرامات گویند اگر در کار خیر باشد، آن کس را نبی گویند یا ولی و اگر در کار شر باشد آن کس را ساحر گویند و سحر و کرامات و معجزات از خواص قدرت دل آدمی است، اگر چه میان ایشان فرقهای بسیار است، که این کتاب بیان آن احتمال نکند.

فصل دوازدهم: گمان مبر که این پیامبران را مخصوص است که گوهر همه آدمیان در اصل فطرت شایسته این است، چنان که هیچ آهنی نیست که به اصل فطرت شایسته آن نیست که از وی آیینه برآید که صورت عالم را حکایت کند، مگر آن که زنگار در جوهر وی غوض کند و وی را تباه کند همچنین هر دل که حرص دنیا و شهوت و معاصی بر وی غالب شود و در وی متمکن گردد، بدین نرسد و به درجه رین و طبع رسد و این شایستگی از وی باطل شود: «و کل مولود یولد علی الفطره فابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه».فصل چهاردهم: اگر کسی این جمله که رفت نداند، از حقیقت نبوت وی را هیچ خبر نبود الا به صورت و سماع و ولایت یکی از درجات شرف دل آدمی است و حاصل آن سه خاصیت است: یکی آنچه عموم خلق را در خواب کشف شود، وی را در بیداری کشف افتد دوم آن که نفس عموم خلق جز در تن ایشان اثر نکند و نفس وی در اجسامی که خارج از تن وی است اثر کند، بر طریقی که صلاح خلق در آن باشد یا فسادی نبود در آن سوم آن که آنچه از علوم که عموم خلق را به تعلیم حاصل شود، وی را بی تعلیم از باطن خویش حاصل شود و چون روا باشد که کسی زیرک و صافی دل باشد، بعضی از علمها به خاطر خویش به جای آرد بی تعلم روا باشد که کسی که صافی تر و قوی تر باشد، همه علمها یا بیشتر آن، یا بسیاری از آن از خود بشناسد و آن را علم لدنی گویند، چنانکه حق تعالی گفت: «و علمناه من لدنا علما».

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمودگاری از شرف گوهر آدمی که آن را دل گویند، در راه معرفت بشناختی اکنون بدان که از روی قدرت وی را نیز شرفی است که آن هم از خاصیت ملایکه است و حیوانات دیگر را آن نباشد و آن آن است که همچنان که عالم اجسام مسخر است ملایکه را تا به دستوری ایزد تعالی، چون صواب بینند، و خلق را بدان محتاج بینند، باران آورند و به وقت بهار و باد انگیزند و حیوانات را در رحم و نبات را در زمین صورت کنند و بیارایند و به هر جنسی از این کارها، گروهی از ملایکه موکل اند دل آدمی نیز که از جنس گوهر ملایکه است، وی را نیز قدرتی داده اند تا بعضی از اجسام عالم مسخر وی اند.
هوش مصنوعی: نمودی از ارزش و جایگاه انسان که آن را دل می‌نامند، در راستای شناخت و معرفت به دست می‌آید. اکنون بدان که او همچنان که از قدرت برخوردار است، دارای شرافتی نیز می‌باشد که به ویژگی ملایکه مرتبط است و این ویژگی در دیگر حیوانات وجود ندارد. به این معنا که همان‌طور که عالم اجسام به ملایکه تسلیم است تا به فرمان خداوند متعال عمل کنند، ملایکه نیز در مواقعی که لازم ببینند، باران می‌بارند، در بهار وزش باد را ایجاد می‌کنند و جانداران را در رحم و گیاهان را در زمین شکل می‌دهند و برآورده می‌سازند. برای هر یک از این کارها، گروهی از ملایکه مسئولیت دارند. دل انسان نیز که از جنس گوهر ملایکه است، قدرتی دارد تا برخی از اجسام را به تسخیر خود درآورد.
و عالم خاص هر کسی تن وی است و تن مسخر دل است که معلوم است که دل در انگشت نیست و علم ارادت نیست و چون دل بفرماید انگشت بجنبد و چون در دل صورت خشم پدید آید، عرق از هفت اندام گشاده شود و این چون باران است و چون صورت شهوت در دل پدید آید، بادی پدید آید و به جانب آلت شهوت شود و چون اندیشه طعام خوردن کند، آن قوتی که در زیر زبان است به خدمت برخیزد و آب ریختن گیرد تا طعام را تر کند، چنان که بتوان خورد.
هوش مصنوعی: هر فرد دنیای خاص خودش را دارد که به بدن او مربوط می‌شود و بدن در خدمت دل است. مشخص است که دل در دست نیست و دانش تنها برای اراده نیست. وقتی دل تصمیمی می‌گیرد، بدن به آن واکنش نشان می‌دهد. اگر در دل خشم به وجود بیاید، عرق از بدن شروع به جاری شدن می‌کند و این مانند باران است. همچنین، اگر حس شهوت در دل شکل بگیرد، بادی به وجود می‌آید که به سمت اندام شهوت حرکت می‌کند. زمانی که فکر خوردن به ذهن می‌رسد، نیرویی که در زیر زبان وجود دارد، فعال می‌شود و آب برای تر کردن غذا آماده می‌شود تا بتوان آن را بهتر خورد.
و این پوشیده نیست که تصرف دل در تن روان است و تن مسخر دل است، و لکن بباید دانست که روا بود که بعضی از دلها شریفتر و قویتر بود و به جواهر ملایکه ماننده تر بود که اجسام دیگر، بیرون تن وی مطیع وی گردند تا هیبت وی مثلا بر شیری افتد، شیر مطیع و زبون گردد و همت در بیماری بندد بهتر شود و هم بر تن درستی افکند بیمار شود، و اندیشه در کسی افکند تا به نزدیک وی آید، حرکتی در باطن آن کس پدیدار آید و همت در آن بندد که باران آید، بیاید این همه ممکن است به برهان عقلی و معلوم است به تجربت و آن که او را چشم زدگی گویند و سحر گویند، هم از این باب است، و از جمله تاثیر نفس آدمی است در اجسام دیگر تا نفسی که حسود خبیث باشد مثلا ستوری نیکو ببیند، به چشم حسد در آن ستور نگرد و هلاک وی توهم کند، آن ستور در وقت هلاک شود، چنان که در خبر است: «العین تدخل الرجل القبر و الجمل القدر».
هوش مصنوعی: این موضوع واضح است که تأثیر قلب بر بدن وجود دارد و بدن تابع قلب است. اما باید دانست که برخی از قلب‌ها شریف‌تر و قوی‌تر هستند و به جواهر ملایکه شباهت دارند؛ به طوری که اجسام دیگر در حضور آن‌ها فرمانبر می‌شوند. به عنوان مثال، اگر شخصی به اندازه‌ای مایه‌تأثیر باشد که بر حیوانی مانند شیر تاثیر بگذارد، آن شیر اطاعت کرده و خضوع می‌کند. همچنین، اگر کسی بیماری داشته باشد و در نزد شخصی با چنین قدرتی قرار گیرد، ممکن است بیماری‌اش بهبود یابد. این تأثیرات به قدری قوی است که حتی می‌تواند باعث بارش باران شود. همه این‌ها از طریق دلایل منطقی قابل توجیه هستند و با تجربه نیز ثابت شده‌اند. آنچه که به چشم زدن یا سحر تعبیر می‌شود نیز از همین قبیل است. اثرات نفس انسان بر اجسام دیگر قابل بررسی است؛ برای نمونه، اگر نفس حسودی به موجودی زیبا بنگرد، ممکن است به واسطه حسد به آن آسیب برساند و موجب هلاکتش شود. این موضوع در نقل‌هایی نیز به وضوح ذکر شده است.
پس این نیز از عجایب قدرت دل است و این چنین خاصیت چون کسی را پدید آید، اگر داعی خلق باشد معجزه گویند و اگر داعی نباشد کرامات گویند اگر در کار خیر باشد، آن کس را نبی گویند یا ولی و اگر در کار شر باشد آن کس را ساحر گویند و سحر و کرامات و معجزات از خواص قدرت دل آدمی است، اگر چه میان ایشان فرقهای بسیار است، که این کتاب بیان آن احتمال نکند.
هوش مصنوعی: پس این موضوع نشان‌دهنده شگفتی‌های قدرت دل است. وقتی این ویژگی در کسی بروز کند، اگر انگیزه او برای ایجاد آن اثر، کمک به دیگران باشد، آن را معجزه می‌نامند؛ اما اگر انگیزه‌ای وجود نداشته باشد و عمل در زمینه‌های خیر باشد، به آن کرامت می‌گویند. اگر فرد در کارهای خیر فعال باشد، او را نبی یا ولی می‌نامند و اگر در امور نادرست دست داشته باشد، به او ساحر گفته می‌شود. سحر، کرامات و معجزات از ویژگی‌های قدرت دل انسان هستند، هرچند که بین آن‌ها تفاوت‌های زیادی وجود دارد که در این متن به آن پرداخته نمی‌شود.