گنجور

بخش ۷۱ - فصل (مراقبت صدیقان و مراقبت پارسایان)

بدان که مراقبت بر دو وجه است: یکی مراقبت صدیقان است که دل ایشان به عظمت حق تعالی مستغرق بود و در هیبت وی شکسته بود و در وی جای التفات به غیر نباشد. این مراقبت کوتاه بود. چون دل راست بایستاد و جوارح خود تبع بود از مناجات باز ماند به معاصی چون پردازد؟ وی را به تدبیر و حیلت حاجت نبود تا جوارح را نگاه دارد و این آن بود که رسول (ص) گفت، «من اصبح و همومه هم واحد کفاه الله هموم الدنیا و الاخره هرکه بامداد به یک همت خیزد، همه کارهای وی را کفایت کنند».

و کس باشد که بدین مستغرق چنان باشد که با وی سخن گویی و نشنود و کسی پیش فرا شود وی را نبیند، اگرچه چشم بازدارد. عبدالله بن زید را گفتند، «هیچ کس را دانی که وی از خلق مشغول شده است به حال خویش؟» گفت، «یکی را دانم که این ساعت درآید». عتبه الغلام درآمد. وی را گفت، «در راه که را دیدی؟» گفت، «هیچ کس را». و راه وی در بازار بود.

و یحیی بن زکریا بر زنی بگذشت. دستی به وی زد. بر وی افتاد. گفتند، «چرا چنین کردی؟» گفت، «پنداشتم که دیواری است». و یکی می گوید که به قومی بگذشتم که تیر می انداختند. و یکی دور نشسته بود از ایشان. خواستم که با وی سخن گویم. گفت، «ذکر خدای تعالی اولیتر از سخن گفتن». گفتم، «تو تنهایی؟». گفت، «نه که خدای تعالی با من است و دو فریشته». گفتم، «از قوم سبق که برد؟» گفت، «آن که خدای تعالی وی را بیامرزید». گفتم، «که راه از کدام جانب است؟» روی به آسمان کرد و برخاست و برفت و گفت، «بارخدایا! بیشتر خلق تو شاغلند از تو».

شبلی در نزدیک ثوری رحمه الهت علیهما رسید، وی را دید به مراقبت نشسته ساکن که موی بر تن وی حرکت نمی کرد، گفت، «این مراقبت بدین نیکویی از که آموختی؟» گفت، «از گربه ای که وی را به سوراخ موش دیدم. در انتظار موش ساکن تر از این بود».

ابوعبدالله حنیف قدس الله روحه العزیز گوید که مرا نشان دادند که در صور پیری و جوانی به مراقبت نشسته اند بر دوام. آن جا شدم دو شخص را دیدم رو به قبله. سه بار سلام کردم. جواب ندادند. گفتم، «به خدای بر شما که جواب سلام دهید». آن جوان سر برآورد و گفت، «یابن حنیف! دنیا اندک است و از این اندک اندکی بیش نمانده است. از این اندک نصیب خود بسیار بستان. یابن حنیف! نهمار فارغی که به سلام ما همی پردازی؟» این بگفت و سر فرو برد. گرسنه و تشنه بودم. گرسنگی فراموش کردم و همگی من ایشان بگرفتند. بایستادم و با ایشان نماز پیشین و نماز دیگر بکردم. گفتم، «مرا پند ده»، گفت، «یا ابن حفیف! ما اهل مصیبتیم. ما را زبان پند نبود». سه روز آنجا بایستادم که هیچ چیزی نخوردیم و نخفتیم. پس با خویشتن گفتم سوگند بر ایشان دهم تا مرا پندی دهند. آن جوان سربرآورد و گفت، «صحبت کسی را طلب کن که دیدار وی تو را از خدای تعالی یاد دهد نه به زبان گفتار». این است حال و درجه مراقبت صدیقان که همگی ایشان به حق تعالی مستغرق بود.

درجه دوم مراقبت پارسایان و اصحاب الیمین است و این کسانی باشد که دانند که خدای تعالی بر ایشان مطلع است و از وی شرم می دارند ولکن در عظمت و جلال وی مدهوش و مستغرق نشده باشند، بلکه از خود و احوال عالم باخبر باشند و مثل این چنان که کسی تنها کاری کند و خویشتن برهنه دارد، کودکی را بیند از وی شرم دارد به اختیار خویش بپوشد. و مثل آن دیگر آن که ناگاه پادشاه فرا وی رسد که وی را خود این از جای بیندازد و مدهوش شود از هیبت وی. پس کسی که در این درجه بود وی را احوال و خواطر خویش همه مراقبت باید کرد و در هر کاری که بخواهد کرد وی را دو نظر بود.

نظر اول پیش از آن که بکند، به اول خاطر که در دل آید گوش دارد و همیشه دل را مراقبت کند تا در وی چه اندیشه پدید می آید و نگاه کند. اگر خدای تعالی راست تمام کند و اگر در هوای نفس است بایستد و از خدای تعالی شرم دارد و خود را ملامت کند که چرا این رغبت در وی پدید آمد و فضیحت و عقوبت آن برخود تقریر می کند.

و در ابتدای همه اندیشه ها این مراقبت فریضه است که در خبر است که در هر حرکتی و سنتی که بنده به اختیار خویش بکند سه دیوان در پیش وی نهند: یکی که چرا، و دیگر که چون، سه دیگر که که را؟ معنی اول چرا آن بود که گویند این بر تو بود که برای خدای تعالی بکنی یا به شهوت نفس و موافقت شیطان کردی؟ اگر از این سلامت یابد و بر وی بوده باشد خدای را، باشد خدای را، گویند چون؟ یعنی که چون کردی؟ که هر حقی را شرطی و ادبی و علمی است. آنچه کردی چنان که شرط علم بود کردی یا به جهل آسان گرفتی؟ اگر از این سلامت یابد و به شرط کرده باشد، گویند که را؟ یعنی که بر تو واجب بود که به اخلاص کنی و خدای را تعالی کنی و بس. برای وی کردی تا جزا یابی به ریا کردی تا مزد از آن کس طلب کنی یا به نصیب دنیا کردی تا مزدت بیفتد. و اگر برای دیگری کردی در مشقت و عقوبت افتادی که با تو گفته بودند، «الاالله الدین الخالص».

و گفته بودند، «ان الذین تدعون من دون الله عباد» هرکه این بشناخت اگر عاقل باشد از مراقبت دل غافل نباشد. و اصل آن که خاطر اول نگاه دارد که اگر دفع نکند رغبت از وی پدید آید، آنگاه همت گردد، آنگاه فصد شود و بر جوارح برود. و رسول (ص) گفت، «اتق الله عند همک اذا هممت. در آن وقت که همت به کار پدید آید بپرهیز و از خدای بترس». و بدان که شناختن آن که از خواطر چیست که از جهت حق است و چیست که از هوای نفس است علمی مشکل و عزیز است. و کسی را که قوت آن نباشد باید که همیشه در صحبت عالمی باشد با ورع تا انوار وی به وی سرایت می کند. و از علمایی که حریص باشند بر دنیا حذر کند که سیطان نیابت خویش با ایشان داده باشد.

خدای تعالی وحی فرستاد به داوود(ع) که یا داوود! از عالمی که دوستی دنیا وی را مست بکرده است سوال مکن که وی تو را از دوستی من بیفکند. ایشان راهزنانند بر بندگان من. و رسول(ص) گفت، «خدای تعالی دوست دارد کسی را که در شبهت تیزبین باشد و در وقت غلبه شهوت کامل عقل باشد». که کمال در این هر دو است که حقیقت حال به بصیرت نافذ شناسد و آنگاه به عقل کامل شهوت را دفع کند و این هر دو خود به هم رود.

و هر که را عقلی نباشد دافع نباشد دافع شهوات را، او را بصیرت نافذ نباشد در شبهات. و برای این گفت رسول(ص) «هر که معصیتی بکرد عقلی از وی جدا شد که هرگز باز نیاید». و عیسی(ع) گفت، «کارها سه است. حقی روشن به جای آورد و باطلی روشن بگذار و مشکل آن با عالم گذار».

نظر دوم مراقبت باشد در وقت عمل و همه اعمال وی از سه خالی نبود: یا طاعتی بود یا معصیتی یا مباحی. مراقبت در طاعت آن بود که اخلاص کند و با حضور دل بود و آن تمام نگه دارد و به هیچ چیز که در وی زیادت فضیلتی باشد دست از آن ندارد. و مراقبت درمعصیت آن بود که شرم دارد و توبه کند و به کفارت مشغول شود. و مراقبت در مباح آن بود که به ادب باشد و در نعمت خدای منعم رابیند و بداند که در همه وقتی در حضرت وی است. مثلا اگر بنشیند به ادب نشیند و اگر بخسبد بر دست راست روی به قبله خسبد و به مثل اگر طعامی خورد به دل فارغ از تفکر نباشد که آن همه اعمال فاضلتر. که در طعامی چندان عجایب صنع است در آفرینش صورت و رنگ و بوی طعم و شکل و در اعضای آدمی که آن طعام به کار دارد چون انگشت و دهان و دندان و حلق و معده و جگر و مثانه و آنچه برای قبول طعام است و آنچه برای حفظ آن است تا هضم افتد و آنچه برای دفع ثقل است. و این همه عجایب صنعت وی است و تفکر در این عبادت بزرگ است. و این درجه علماست.

و گروهی چنان باشند که چون این عجایب صنع بینند به عظمت صانع ترقی کنند و در جلال و جمال و کمال وی مستغرق شوند. و این درجه موحدان و صدیقان است. و گروهی در طعام به چشم خشم و کراهیت نگرند و بر خلاف شهوت و در ضرورت خویش نگرند و بدان مشغول باشند که کاشکی بدین محتاج نبودندی و در ضرورت تفکر کنند و این درجه زاهدان است. و گروهی به چشم شهوت نگرند و همه اندیشه باز آن آوردند که چگونه کنند تا بهترین و خوشترین بخورند و زیادت خورند و آنگاه باشد که طبخ را و طباخ را و میوه را و طعام را عیب کنند. ندانند که این همه صنعت حق تعالی است و عیب صنعت عیب صانع بود و این درجه اهل غفلت بود و در همه مباحات همین درجات فراپیش آید.

مقام سوم (محاسبت است پس از عمل)

باید که بنده را به آخر روز وقت خفتن ساعتی باشد که با نفس خویش حساب کند جمله روز را تا سرمایه از سود و زیان جدا شود. و سرمایه فرایض است و سود نوافل و زیان معاصی. و چنان که با شریک مکاس کند تا بر وی غش نرود، باید که با نفس خویش احتیاط بیش کند که نفس را طرّار و مکار بسیار حیلت است. غرض خویش به طاعت بر تو شمرده تا پنداری که آن سود است و باشد که زیان باشد. بلکه در همه مباحات باید که حساب باز خواهد که چرا کردی؟ پس اگر تابان بیند بر نفس خویش بر وی تابان افکند و غرامت از وی طلب کند.

ابن الصمه از بزرگان بود. حساب خویش بکرد. شست ساله بود. حساب روز برگرفت بیست و یک هزار و ششصد روز بود. گفت آه! اگر هر روزی یک گناه بیش نکرده ام از بیست و یک هزار و ششصد گناه چون دهم؟ خاصه که روز بوده است که هزار گناه بوده است. پس بانگی بکرد و بیفتاد. فرا شدند. مرده بود.

ولکن آدمی فارغ از آن است که حساب خویش می برنگیرد. اگر به هر گناهی که بکند سنگی در سرای افکند به مدتی اندک سرای پر شود. و اگر کرام الکاتبین از وی مزد نبشتن خواهند هرچه دارد در آن شود، ولکن وی اگر باری چند سبحان الله با غفلت بخواهد گفت تسبح افکند و می شمرد و گوید صدبار گفتم و همه روز بیهوده می گوید و آن را هیچ تسبیح در دست نیفکنده است تا بداند که از هزار درگذشته باشد، آنگاه چون امید دارد که کفه حسنات زیادت باشد از بی عقلی بود.

و برای این گفت عمر رضی الله عنه که اعمال خویش وزن کنید پیش از آن که بر شما وزن کنند. و عمر چون درآمدی دره بر پای خویش می زدی و می گفتی امروز چه کردی؟ و عاشیه رضی الله عنه می گوید، «ابوبکر رضی الله عنه در وقت وفات گفت: هیچ کس بر من دوست تر از عمر نیست. چنان حساب بکرد، چون راست نبود تدارک کرد. و ابن سلام پشته هیزم بر گردن نهاد و بیرون برد. گفتند غلامان این چرا بکنند. گفت نفس را می بیاموزم تا در این چگونه باشد. انس می گوید، «عمر را دیدم در پس دیواری و با خویشتن می گفت: بخ بخ! تو را امیرالمومنین می گویند؟ به خدای که یا از خدای بترسی یا عقوبت وی را ساخته باشی». و حسن گفت که النفس اللوامه آن باشد که خویشتن را ملامت می کند که فلان کار کردی و فلان طعام خوردی. چرا کردی و چرا خوردی؟ و خود را ملامت می کند. پس حساب کردن بر گذشته از مهمات است.

مقام چهارم (در معاقبت نفس است)

بدان که چون از حساب نفس فارغ شدی و تقصیری کرده باشد فراگذاری دلیر شود و نیز از پی وی درنرسی بلکه باید که وی را بر هر چه کرده باشد عقوبت کنی. اگر چیزی به شهبت خورده باشد وی را به گرسنگی عقوبت کنی و اگر به نامحرمی نگرد وی را به ناگریستن و چشم بر هم نهادن عقوبت کنی. همه اعضا و همچنین.

و سلف چنین کرده اند. یکی از عابدان دست فرا زنی کرد. دست خویش فرا آتش داشت تا بسوخت. و عابدی در بنی اسراییل مدتی در صومعه بود. زنی خویشتن بر وی عرضه کرد. پای از صومعه بیرون نهاد تا نزدیک وی رود. پس از خدای بترسید و توبه کرد و خواست که بازگردد. گفت، «نه، این پای به معصیت بیرون شد. نیز در صومعه نیاید». بیرون بگذاشت تا در سرما و آفتاب تباه شد و بیفتاد.

جنید می گوید که ابن الکریبی گفت، «شبی احتلامم افتاد. خواستم که غسل کنم در وقت شب. شبی سرد بود. نفس من کاهلی کرد و گفت خویشتن هلاک مکن. صبر کن تا بامداد به گرمابه روی. قسم خورم که جز با مرقع غسل نکنم و مرقع همچنان می دارم و نیفشارم تا همچنان بر تن من خشک شود. و چنان کردم و گفتم این سزای نفسی است که در حق خدای تعالی تقصیر کند». و یکی در زنی نگریست. پس پشیمان شد. سوگند خورد که عقوبت این را هرگز آب سرد نخورم و نخورد. و حسان بن ابی سنان به منظری بگذشت و گفت، «این که کرده است؟» پس گفت، «از چیزی که تو را با آن کاری نیست چه می پرسی؟ به خدای که تو را عقوبت کنم به یک سال که روزه دارم».

و ابوطلحه در خرماستان نماز همی کرد، از نیکویی که بود غافل ماند تا در عدد رکعات در شک افتاد، خرماستان جمله به صدقه بداد. و مالک بن ضیغم می گوید که رباح القیسی بیامد و پدر مرا طلب کرد پس از نماز دیگر. گفتم که خفته است. گفت، «چه وقت خواب است؟» و بازگشت. از پس وی برفتم. می گفت، «ای نفس فضول! می گویی چه وقت خواب است، تو را با این چه کار؟ عهد کردم که یک سال نگذارم که سر بر بالش نهی». می رفت و می گریست و می گفت که از خدای نخواهی ترسید.

و میم داری یک شب خفته ماند تا نماز شب فوت شد. یک سال عهد کرد که هیچ نخسبد به شب. و طلحه روایت کرد که مردی خویشتن برهنه کرده بر سنگریزه گرم می گردید و می گفت، «یا مردار به شب بطال به روز تا کی از دست تو؟» رسول (ص) از آنجا فراز آمد. گفت، «چرا چنین کردی؟» گفت، «نفس مرا غلبه می کند». گفت، «در این ساعت درهای آسمان برای تو بگشادند و خدای تعالی با فریشتگان تو مباهات می کند». پس اصحاب را گفت، «زاد خویش از وی برگیرید». همی می رفتند و می گفتند، «ما را دعا کن». وی یک یک را دعا همی کرد. رسول(ص) گفت، «همه را به جمع دعا کن». گفت، «بار خدایا! تقوی زاد ایشان کن و همه را بر راه راست بدار». رسول(ص) گفت، «بار خدایا! وی را تسدید کن. یعنی دعایی که بهتر بود بر زبان وی دار». گفت، «بار خدایا! بهشت قرارگاه ایشان کن».

و مجمع از بزرگان بود. یکی ناگاه بر بام نگرید. زنی را بدید. عهد کرد که نیز هرگز بر آسمان ننگرد. و احنف بن قیس چراغ برگرفتی و هر زمان انگشت فرا چراغ داشتی و گفتی فلان روز فلان کار چرا کردی و فلان چیز چرا خوردی؟ اهل حزم چنین بودند که دانسته اند که نفس سرکش است. اگر عقوبت نکنی بر تو غلبه کند و هلاک گرداند. با وی به سیاست بوده اند.

مقام پنجم (مجاهدت است)

بدان که گروهی چون از نفس خویش کاهلی دیدند عقوبت وی بدان کردند که عبادت بسیار بر وی نهاده اند به الزام. ابن عمر را هر وقت که یک نماز جماعت فوت شدی یک شب تا روز بیدار داشتی. و عمر را جماعتی فوت شد. ضیاعتی به صدقه بداد، قیمت آن دویست هزار درم. و ابن عمر شبی نماز شام تاخیر کرد تا دو ستاره بدید. دو بنده آزاد کرد. و چنین حکایات بسیار است.

و چون نفس تن در ندهد در این عبادت، علاج آن بود که در صحبت مجتهدی باشد تا وب را می بیند و راغب می شود. یکی می گوید که هرگاه که کاهل شوم در اجتهاد به محمد بن واسع نگرم. تا یک هفته رغبت عبادت با من بماند. پس اگر چنین کس نیابد باید که احوال و حکایات مجتهدان می خواند. و ما به بعضی از آن اشارت کنیم:

داوود طایی نان نخوردی وفتیت در آب کردی و بیاشامیدی و گفتی، «میان این نان خوردن پنجاه آیه توان خواند. روزگار چرا ضایع کنم؟» یکی وی را گفت، «فرسبی در سقف تو شکسته شده است»، گفت، «بیست سال است تا اندر این جایم، اندر آن ننگرسته ام». و نگریدن بی فایده کراهیت داشته اند.

احمد بن رزین از بامداد تا نماز دیگر بنشست که از هیچ سو ننگرید. گفتند که چرا چنین کنی؟ گفت، «خدای تعالی چشم بدان آفرید تا در عجایب صنع وی و عظمت وی بینند. هر که نه عبرت نظر کند خطایی بر وی نویسند».

ابوالدردا می گوید که زندگانی برای سه چیز دوست دارم و بس: سجود به شبهای دراز و تشنگی به روزهای دراز و نشستن با قومی که سخن ایشان همه گزیده و حمکت بود.

علقم بن قیس را گفتند، «چرا این نفس خویش را چندین عذاب می داری؟» گفت، «از دوستیی که وی را دارم از دوزخ او را نگاه می دارم». وی را گفتند، «این همه بر تو ننهاده اند». گفت، «آنچه توانم بکنم تا فردا هیچ حسرت نباشد که چرا نکردم».

جنید گوید، «عجبتر از سوی سقطی کس ندیدم که نود و هشت سال عمر وی بود، هیچ کس وی را پهلو بر زمین ندید مگر وقت مگر».

و ابومحمد حریری یک سال به مکه مقام کرد که سخن نگفت و نخفت و پشت باز نگذاشت و پای دراز نکرد. ابوبکر کتانی وی را گفت، «این چون توانستی؟» گفت، «صدق باطن من بدان است ظاهرا مرا قوت داد». یکی می گوید که فتح موصلی را دیدم که می گریست و آب دیده با خون آمیخته، گفتم، «این چیست؟» گفت، «مدتی بر گناهان آب گریستم اکنون خون می گریم بر آن اشک خویش که نباید به اخلاص نبوده باشد». وی را به خواب دیدند. گفتند که خدای تعالی با تو چه کرد؟ گفت، «مرا عزیز کرد بدان گریستنها. و گفت به عزت من که چهل سال صحیفه اعمال تو ملایکه بیاوردند در وی هیچ خطا نبود».

داوود طایی را گفتند، «اگر محاسن به شانه کنی چه باشد؟» گفت، «آنگاه فارغ مردی باشم که بدین پردازم». اویس قرنی قسمت کرده بودی شب را. گفتی امشب شب رکوع است و در یک رکوع به سر آوردی. و گفتی امشب شب سجود است در یک سجده به روز آوردی. و عتبه الغلام هیچ طعام و شراب نخوردی از جهد بسیار. مادر وی را بگفت که با خویشتن رفق کن. گفت، «رفق خویش می جویم. روزی چند اندک رنج کشم، جاوید در راحت باشم».

ربیع می گوید برفتم تا اویس را ببینم. در نماز بامدادان بود. چون فارع شد. گفتم سخن نگویم تا از تسبیح بپردازد و صبر می کردم. همچنان از جای برنخاست تا نماز پیشین بکرد و نماز دیگر بکرد و تا دیگر روز نماز کرد. چشم وی اندکی در خواب شد و از خواب درآمد و گفت، «به تو پناهم از چشم بسیار خواب و از شکم بسیار خوار». گفتم، «مرا این بسنده است». بازگشتم.

ابوبکر بن عیاش چهل سال پهلو بر زمین ننهاد. آنگاه آب سیاه در چشم وی آمد. بیست سال از اهل خویش پنهان داشت و هر روز پانصد رکعت نماز ورد وی بود. و در شبان روزی هزار بار قل هو الله احد برخواندی. و کرزین وبره از جمله ابدال بود و جهد وی چنان بود که روزی سه ختم کردی. وی را گفتند، «رنج بسیار بر خود نهاده ای». گفت، «عمر دنیا چه هست؟» گفتند، «هفت هزار سال»، گفت، «مدت روز قیامت چند است؟» گفتند، «پنجاه هزار سال»، گفت، «آن کیست که هفت روز رنج نکشد تا پنجاه روز نیاساید؟ یعنی اگر هفت هزار سال بزیم و برای روز قیامت جهد کنم هنوز اندک باشد تا به ابد چه رسد که پایان ندارد، خاصه بدین عمر مختصر که من دارم».

سفین ثوری می گوید، «شبی نزدیک رابعه شدم. وی در نماز ایستاد تا روز نماز کرد. و من در گوشه ای از خانه نماز می کردم تا به وقت سحر. پس گفتیم چه شکر کنیم آن را که ما را این توفیق داد تا همه شب وی را نماز می کردیم؟ گفت بدان که فردا روزه داریم».

این است احوال مجتهدان. و امثال این بسیار است. و حکایات آن دراز شود و در کتاب احیا از این بیشتر آورده ایم، باید که بنده اگر احوال نمی بیند باری می شنود تا تقصیر خویش بشناسد و رغبت خیر در وی حرکت کند و با نفس مقاومت بتواند کرد.

مقام ششم (در معاتبه نفس و توبیخ وی)

بدان که این نفس را چنان آفریده اند که از خیر گریزان باشد و طبع وی کاهلی و شهوت راندن است و تو را فرموده اند تا وی را از این صفت بگردانی و او را با راه آوری و از بی راهی. و این با وی بعضی به عنف توان کرد و بعضی به لطف و بعضی به کردار و بعضی به گفتار، چه در طبع وی آفریده اند که چون خیر خویش در کاری بیند قصد آن کند و اگر چه با رنج بود بر رنج صبر کند، ولکن حجاب وی بیشتر جهل است و غفلت و چون وی را از خواب غفلت بیدار کنی و آینه روشن فرا روی وی داری قبول کند.

و برای این گفت حق تعالی، «وذکر فان الذکری تنفع المومنین» و نفس تو هم از جنس نفس دیگران است، آخر توبیخ و پند در وی اثر کند، پس خویشتن را اولا پند ده و عتاب کن، بل به هیچ وقت عتاب و توبیخ از وی بازمگیر و با وی بگو، «یا نفس! دعوی زیرکی می کنی و اگر کسی تو را احمق گوید خشم گیری و از تو احمق تر کیست؟ که اگر کسی به بازی و خنده مشغول باشد در وقتی که لشکر بر در شهر باشد و منتظر وی و کس فرستاده تا وی را ببرند و هلاک کنند و وی به بازی مشغول باشد از وی احمق ترکه باشد؟ لشکر مردگان در شهر منتظر تواند و عهد کرده اند تا تو را نبرند برنخیزند.

و دوزخ و بهشت برای تو آفریده اند و باشد که هم امروز تو را ببرند و اگر امروز نبرند فردا ببرند. و کاری که بخواهد بود بیهوده ببوده گیر. و مرگ با کس میعاد ننهد که به شب آیم یا به روز، زود آیم یا دیر، زمستا آیم یا تابستان و همه را ناگاه گیرد، وقتی گیرد که ایمن تر باشد، چون وی را ساخته نباشی چه حماقت بود بیش از این؟ ویحک یا نفس! همه روز به معاصی مشغولی اگر می پنداری که خدای تعالی نمی بیند، کافری و اگر می دانی که می بیند سخت دلیری و بی شرم که از اطلاع وی باک نمی داری. اگر غلامی از تو در حق تو این نافرمانی کند خشم تو با وی چون بود؟ از خشم وی به چه ایمن شده ای؟

اگر می پنداری که طاقت عذاب وی داری انگشت پیش چراغ دار یا یک ساعت در آفتاب بنشین یا در خانه گرم گرمابه قرار گیر تا بیچارگی و بی طاقتی خویش بینی. اگر می پنداری که به هرچه کنی تو را بدان نخواهد گرفت پس به قرآن کافری و خدای را صد و بیست و چهار هزار پیغامبر را دروغ زن می داری که می گوید، «من یعمل سوا یجزبه، هرکه بد کند بد بیند».

ویحک! همانا می گویی وی رحیم و کریم است و مرا عقوبت نکند. چرا صد هزار کس را در رنج گرسنگی و بیماری و آبله می دارد و چرا هرکه نمی کارد نمی درود؟ و چرا چون فرا شهوت رسی حیلتها روی زمین بکنی تا سیم به دست آوری و نگویی که خدای رحیم است خود بی رنج من کار راست کند؟

ویحک! همانا گویی چنین است، ولکن طاقت رنج نمی دارم و ندانی که رنج اندک کشیدن بر کسی که رنج نتواند کشیدن فریضه تر تا فردا از رنج دوزخ برهد. هرکه رنج نکشد از رنج نرهد، چون امروز طاقت این مقدار رنج نمی داری فردا طاقت رنج دوزخ و مذلت و خواری و راندگی و ملعونی داری؟

ویحک! چرا در طلب سیم و زر رنج و مذلت بسیار بکشی. و در طلب تندرستی به قول طبیبی جاهل همه شهوات خویش دست بداری؟ این قدر ندانی که دوزخ از بیماری و درویشی صعب تر و مدت آخرت از عمر دنیا درازتر؟ و همانا گویی که اندر اندیشه آنم که توبه کنم و بهتر از این کاری فرا دست گیرم. باشد که تا توبه کنی مرگ ناگاه درآید و حسرت به دست بماند؟

و اگر می پنداری که فردا توبه آسان تر خواهد بود از امروز این از جهل است که هرچند تاخیر بیشتر کنی دشخوارتر بود. و آنگاه چون مرگ نزدیک رسد چنان بود که استور را به پایان عقبه جودهی، سود ندارد.

و مثال تو چون کسی بود که به طلب علم شود کاهلی می کند و می گوید که آن روز پسین که با شهر خویش خواهم شد جهد کنم و این قدر نداند که علم آموختن را روزگاری دراز باید. هم چنین نفس مرد تایب را روزگار دراز در بوته مجاهدت باید نهاد تا پاک گردد و تا به درجه معرفت و انس و محبت رسد و جمله عقبه ها را بگذارد و چون عمر گذشت و ضایع شد بی مهلت این چون توانی؟ چرا جوانی پیش از پیری و تندرستی پیش از بیماری و فراغت پیش از شغل و زندگانی پیش از مرگ به غنیمت نداری؟

ویحک! چرا در تابستان کارهای زمستان راست کنی و تاخیر نکنی و بر فضل و کرم خدای تعالی اعتماد نکنی؟ آخر زمهریر بر دوزخ کمتر از سرمای زمستان نیست و گرمای وی کمتر از گرمای تابستان نیست. اندر این هیچ تقصیر نکنی و در کار آخرت تقصیر کنی. نه همانا که این را سببی است، مگر آن که به روز قیامت و به آخرت ایمان نداری. این گفت در باطن داری و بر خویشتن پوشیده می داری و این سبب هلاک ابدی تو باشد.

هرکه پندارد که بی آن که در حمایت جبّه نور معرفت شود نار شهوات پس از مرگ در میان جان وی نیفتد، چنان بود که پندارد که بی آن که در حمایت جبّه شود سرمای زمستان گرد پوست وی نگردد به فضل و کرم خدای تعالی. و این قدر نداند که فضل وی بدان است که چون زمستان آفریده بود تو را به جبّه بیافرید و اسباب آن راست به گردنه برای آن بود که بی جبّه سرما دفع افتد.

ویحک! گمان مبر که این معصیت تو را به عقوبت از آن برد که خدای تعالی را از مخالفت تو خشم آید تا گویی وی را از معصیت من چه. که این نه چنان است، بلکه آتش دوزخ در درون تو هم از شهوت تو تولد کند نه از آن که طبیب خشمگین شود به سبب مخالفت تو فرمان وی را.

ویحک! جز آن نیست که با لذت دنیا و نعمت دنیا قرار گرفته ای و به دل عاشق و فریفته و بسته وی شده ای. اگر به دوزخ و بهشت ایمان نداری، باری به مرگ ایمان داری که این همه از تو بازستانند و تو در فراق وی سوخته شوی، چندان که خواهی دوستی این در دل محکم تر می کن. و اگر همه دنیا به تو دهند از مشرق تا مغرب و همه تو را سجود کنند تا مدتی اندک تو با ایشان همه خاکی شوی که کس از تو یاد نیارد چنان که از ملوک گذشته یاد می نیارند. چون از دنیا جز اندکی به تو ندهند و آن نیز منغص و مکدر و بهشت جاویدان را بدین می فروشی.

ویحک! اگر کسی سفالی شکستنی به گوهری جاوید نخرد چگونه بر وی خندی؟ دنیا سفال شکستنی است و ناگاه شکسته گیر و آن گوهر جاوید فوت شده گیر و در حسرت بمانده گیر. این و امثال این عتابها با نفس خود همیشه می کند تا حق خود گزارده باشد و در وعظ ابتدا به خویشتن کرده باشد.

بخش ۷۰ - اصل ششم: بدان که خدای تعالی می گوید، «در قیامت ترازوها راست بنهیم و بر هیچ کس ظلم نکنیم و هرکه مثقال یک حبه خیر کرده است یا شر بیاوریم و در ترازو نهیم و حساب خلایق را ما کفایتیم « و نضع الموازین القسط لیوم القیمه فلا تظلم نفس شیئا». پس چون این وعده بداد خلق را بفرمود تا در این جهان به حساب خویش نظر کنند و گفت، «و لتنظر ما قدمت لغد» و در خبر است که عاقل آن است که وی را چهار ساعت بود ساعتی در حساب خویش کند و ساعتی با حق تعالی مناجات کند و ساعتی در تدبیر معاش خویش کند و ساعتی بر آنچه وی را از دنیا مباح کرده اند بیاساید.بخش ۷۲ - اصل هفتم: بدان که رسول (ص) گفته است، «تفکر ساعته خیر من عباده سنه. یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت»، و در قرآن جایهای بسیار است که تدبیر و نظر و اعتبار فرموده اند. و این همه تفکر بود. و هر کسی فضل تفکر بشناسد ولکن حقیقت وی و چگونگی وی نشناسد که این تفکر در چیست و برای چیست و ثمرت وی چسیت. پس شرح آن مهم است. و ما اول فضیلت وی بگوییم، پس حقیقت وی، پس آنچه تفکر برای وی است، پس آن چه تفکر در وی است.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که مراقبت بر دو وجه است: یکی مراقبت صدیقان است که دل ایشان به عظمت حق تعالی مستغرق بود و در هیبت وی شکسته بود و در وی جای التفات به غیر نباشد. این مراقبت کوتاه بود. چون دل راست بایستاد و جوارح خود تبع بود از مناجات باز ماند به معاصی چون پردازد؟ وی را به تدبیر و حیلت حاجت نبود تا جوارح را نگاه دارد و این آن بود که رسول (ص) گفت، «من اصبح و همومه هم واحد کفاه الله هموم الدنیا و الاخره هرکه بامداد به یک همت خیزد، همه کارهای وی را کفایت کنند».
هوش مصنوعی: مراقبت به دو شکل وجود دارد: یکی مراقبت افرادی است که به عظمت خداوند متعالی غرق شده‌اند و تحت تأثیر هیبت او قرار دارند و توجهی به غیر او ندارند. این نوع مراقبت کوتاه‌مدت است. زمانی که دل به درستی ثابت می‌شود و اعضای بدن مطیع آن هستند، از مناجات دور می‌ماند و اگر به گناهان بپردازد، دیگر نیازی به تدبیر و حیلت ندارد تا اعضای بدن را کنترل کند. این همان چیزی است که پیامبر (ص) فرموده است: «هرکس صبح کند و نگرانی‌اش تنها یک باشد، خداوند نگرانی‌های دنیا و آخرتش را برطرف می‌کند».
و کس باشد که بدین مستغرق چنان باشد که با وی سخن گویی و نشنود و کسی پیش فرا شود وی را نبیند، اگرچه چشم بازدارد. عبدالله بن زید را گفتند، «هیچ کس را دانی که وی از خلق مشغول شده است به حال خویش؟» گفت، «یکی را دانم که این ساعت درآید». عتبه الغلام درآمد. وی را گفت، «در راه که را دیدی؟» گفت، «هیچ کس را». و راه وی در بازار بود.
هوش مصنوعی: کسی وجود دارد که آنچنان در افکار خود غرق شده باشد که وقتی با او صحبت کنی، صدایت را نشنود و زمانی که کسی به او نزدیک شود، او را نبیند، حتی اگر چشمانش باز باشد. از عبدالله بن زید پرسیدند، «آیا کسی را می‌شناسی که به خاطر خود مشغول شده باشد؟» او پاسخ داد، «فردی را می‌شناسم که همین الان وارد می‌شود». سپس عتبه الغلام وارد شد. از او پرسیدند، «در راه چه کسی را دیدی؟» او جواب داد، «هیچ کس را». در حالی که مسیر او در بازار بود.
و یحیی بن زکریا بر زنی بگذشت. دستی به وی زد. بر وی افتاد. گفتند، «چرا چنین کردی؟» گفت، «پنداشتم که دیواری است». و یکی می گوید که به قومی بگذشتم که تیر می انداختند. و یکی دور نشسته بود از ایشان. خواستم که با وی سخن گویم. گفت، «ذکر خدای تعالی اولیتر از سخن گفتن». گفتم، «تو تنهایی؟». گفت، «نه که خدای تعالی با من است و دو فریشته». گفتم، «از قوم سبق که برد؟» گفت، «آن که خدای تعالی وی را بیامرزید». گفتم، «که راه از کدام جانب است؟» روی به آسمان کرد و برخاست و برفت و گفت، «بارخدایا! بیشتر خلق تو شاغلند از تو».
هوش مصنوعی: یحیی بن زکریا به زنی برخورد کرد و به او دست زد. زن به زمین افتاد و کسانی که شاهد بودند از او پرسیدند: «چرا این کار را کردی؟» او جواب داد: «تصور کردم دیواری است.» همچنین فردی دیگر گفت که به گروهی برخورد کرده که تیر می‌انداختند و یکی از آن‌ها دور نشسته بود. او خواست با او صحبت کند، اما فرد مذکور گفت: «ذکر خداوند اولویت بیشتری دارد نسبت به کلام.» او پرسید: «آیا تنهایی؟» پاسخ داد: «خیر، خداوند با من است و دو فرشته نیز همراه من‌اند.» او پرسید: «از کدام قوم است؟» پاسخ شنید: «از قومی که خداوند آن را بخشید.» سپس او پرسید: «راستای حرکت کدام است؟» مرد نگاهش را به آسمان دوخت و بلند شد و رفت و گفت: «بار خدایا! بیشتر مخلوقات تو مشغول غیر خودت هستند.»
شبلی در نزدیک ثوری رحمه الهت علیهما رسید، وی را دید به مراقبت نشسته ساکن که موی بر تن وی حرکت نمی کرد، گفت، «این مراقبت بدین نیکویی از که آموختی؟» گفت، «از گربه ای که وی را به سوراخ موش دیدم. در انتظار موش ساکن تر از این بود».
هوش مصنوعی: شبلی به نزد ثوری رسید و او را دید که به شدت در حال مراقبت نشسته و حتی موی بدنش نه‌حرکت می‌کرد. شبلی از او پرسید: «این مراقبت دقیق را از کجا یاد گرفته‌ای؟» ثوری پاسخ داد: «از یک گربه یاد گرفتم که در انتظار موش به قدری بی‌حرکت مانده بود که قابل مقایسه با من نیست.»
ابوعبدالله حنیف قدس الله روحه العزیز گوید که مرا نشان دادند که در صور پیری و جوانی به مراقبت نشسته اند بر دوام. آن جا شدم دو شخص را دیدم رو به قبله. سه بار سلام کردم. جواب ندادند. گفتم، «به خدای بر شما که جواب سلام دهید». آن جوان سر برآورد و گفت، «یابن حنیف! دنیا اندک است و از این اندک اندکی بیش نمانده است. از این اندک نصیب خود بسیار بستان. یابن حنیف! نهمار فارغی که به سلام ما همی پردازی؟» این بگفت و سر فرو برد. گرسنه و تشنه بودم. گرسنگی فراموش کردم و همگی من ایشان بگرفتند. بایستادم و با ایشان نماز پیشین و نماز دیگر بکردم. گفتم، «مرا پند ده»، گفت، «یا ابن حفیف! ما اهل مصیبتیم. ما را زبان پند نبود». سه روز آنجا بایستادم که هیچ چیزی نخوردیم و نخفتیم. پس با خویشتن گفتم سوگند بر ایشان دهم تا مرا پندی دهند. آن جوان سربرآورد و گفت، «صحبت کسی را طلب کن که دیدار وی تو را از خدای تعالی یاد دهد نه به زبان گفتار». این است حال و درجه مراقبت صدیقان که همگی ایشان به حق تعالی مستغرق بود.
هوش مصنوعی: ابوعبدالله حنیف می‌گوید که در دوران پیری و جوانی خود، به مراقبت و طمانینه پرداخته‌است. در آنجا دو نفر را دیدم که رو به قبله نشسته بودند. سلام کردم، اما جوابی نشنیدم. به آنها گفتم که به خدا قسم، جواب سلامم را بدهید. یکی از آن جوانان سرش را بالا آورد و گفت: «ای پسر حنیف! دنیا بسیار کوچک است و از این دنیا چیزی باقی نمانده است. از این فرصت اندک، بهره خود را ببر». او ادامه داد: «آیا تو در حالتی هستی که به ما سلام می‌کنی و از ما پند می‌طلبی؟» سپس سرش را پایین برد. من در آن لحظه احساس گرسنگی و تشنگی می‌کردم، اما صحبت‌های او تمام آن فکرها را از یادم برد. به آن دو پیوستم و نماز گذشته و نماز دیگری را به جماعت خواندیم. از آنها خواستم که مرا نصیحت کنند. آن جوان گفت: «ای پسر حنیف! ما اهل مصیبت هستیم و زبان ما نمی‌تواند پند دهد». من سه روز در آنجا ماندم بدون اینکه چیزی بخورم یا بخوابم. سپس با خود گفتم که به آنها سوگند می‌دهم تا نصیحتی کنند. آن جوان دوباره سرش را بالا آورد و گفت: «باید با کسی صحبت کنی که دیدار او تو را به یاد خداوند بیندازد نه فقط با کلام». این حالت و مقام مراقبت صدیقین است که همگی به حق تعالی مشغول‌اند.
درجه دوم مراقبت پارسایان و اصحاب الیمین است و این کسانی باشد که دانند که خدای تعالی بر ایشان مطلع است و از وی شرم می دارند ولکن در عظمت و جلال وی مدهوش و مستغرق نشده باشند، بلکه از خود و احوال عالم باخبر باشند و مثل این چنان که کسی تنها کاری کند و خویشتن برهنه دارد، کودکی را بیند از وی شرم دارد به اختیار خویش بپوشد. و مثل آن دیگر آن که ناگاه پادشاه فرا وی رسد که وی را خود این از جای بیندازد و مدهوش شود از هیبت وی. پس کسی که در این درجه بود وی را احوال و خواطر خویش همه مراقبت باید کرد و در هر کاری که بخواهد کرد وی را دو نظر بود.
هوش مصنوعی: درجه دوم مراقبت مربوط به افرادی است که از وجود خداوند آگاه هستند و از او خجالت می‌کشند؛ اما در عین حال، تحت تأثیر عظمت و جلال او به طور کامل غرق نشده‌اند. این افراد از حال خود و وضعیت جهان آگاهی دارند. به عنوان مثال، می‌توان آن‌ها را به کسی تشبیه کرد که وقتی تنهاست، خود را عریان می‌بیند و هنگام دیدن یک کودک از روی اختیار لباس می‌پوشد. مثال دیگر این است که اگر ناگهان پادشاهی به او نزدیک شود، او به خاطر هیبت پادشاه از جا برمی‌خیزد و دچار حیرت می‌شود. افرادی که در این درجه قرار دارند باید دائماً به احوال و افکار خود توجه کنند و در هر کاری که انجام می‌دهند، به دو جنبه نگاه کنند.
نظر اول پیش از آن که بکند، به اول خاطر که در دل آید گوش دارد و همیشه دل را مراقبت کند تا در وی چه اندیشه پدید می آید و نگاه کند. اگر خدای تعالی راست تمام کند و اگر در هوای نفس است بایستد و از خدای تعالی شرم دارد و خود را ملامت کند که چرا این رغبت در وی پدید آمد و فضیحت و عقوبت آن برخود تقریر می کند.
هوش مصنوعی: قبل از انجام هر عملی، باید به دل و افکار خود توجه کنیم و مراقب باشیم که چه تصورات و اندیشه‌هایی در ذهن ما شکل می‌گیرد. اگر این اندیشه‌ها تحت تأثیر خداوند باشد، باید به دنبال پیروی از آن باشیم. اما اگر این تفکرات ناشی از هوای نفس باشد، باید متوقف شویم و از خداوند شرمنده شده و خود را سرزنش کنیم که چرا چنین تمایلاتی در وجود ما شکل گرفته است. همچنین باید عواقب و تبعات منفی این اندیشه‌ها را در نظر بگیریم و آنها را برای خود شرح دهیم.
و در ابتدای همه اندیشه ها این مراقبت فریضه است که در خبر است که در هر حرکتی و سنتی که بنده به اختیار خویش بکند سه دیوان در پیش وی نهند: یکی که چرا، و دیگر که چون، سه دیگر که که را؟ معنی اول چرا آن بود که گویند این بر تو بود که برای خدای تعالی بکنی یا به شهوت نفس و موافقت شیطان کردی؟ اگر از این سلامت یابد و بر وی بوده باشد خدای را، باشد خدای را، گویند چون؟ یعنی که چون کردی؟ که هر حقی را شرطی و ادبی و علمی است. آنچه کردی چنان که شرط علم بود کردی یا به جهل آسان گرفتی؟ اگر از این سلامت یابد و به شرط کرده باشد، گویند که را؟ یعنی که بر تو واجب بود که به اخلاص کنی و خدای را تعالی کنی و بس. برای وی کردی تا جزا یابی به ریا کردی تا مزد از آن کس طلب کنی یا به نصیب دنیا کردی تا مزدت بیفتد. و اگر برای دیگری کردی در مشقت و عقوبت افتادی که با تو گفته بودند، «الاالله الدین الخالص».
هوش مصنوعی: در ابتدای هر فکر و اندیشه، مراقبت و توجه به نیت بسیار مهم است. هر انسان در هر عملی که به اختیار خود انجام می‌دهد، سه سوال مهم در پیش روی او قرار می‌گیرد. اولین سوال این است که "... چرا این کار را انجام دادی؟" یعنی آیا این عمل به خاطر خداوند بوده یا به خاطر تمایلات نفسانی و پیروی از وسوسه‌های شیطانی؟ اگر در اینجا جواب مثبت باشد، سوال بعدی این است که "چگونه این کار را انجام دادی؟" که اشاره به این دارد که آیا این عمل طبق شرایط و آداب علمی بوده یا به سادگی و به نادانی انجام شده است؟ اگر پاسخ این سوال هم مثبت باشد، سوال سوم این خواهد بود که "برای چه کسی این کار را انجام دادی؟" یعنی آیا عمل تو باید خالصانه و فقط برای خدا باشد یا اینکه به خاطر جلب توجه دیگران یا به دنبال پاداش دنیوی آن را انجام داده‌ای؟ اگر نیت تو برای دیگری باشد، در این صورت با عواقب و مشکلات مواجه خواهی شد، چون گفته شده که دین تنها برای خداوند خالص است.
و گفته بودند، «ان الذین تدعون من دون الله عباد» هرکه این بشناخت اگر عاقل باشد از مراقبت دل غافل نباشد. و اصل آن که خاطر اول نگاه دارد که اگر دفع نکند رغبت از وی پدید آید، آنگاه همت گردد، آنگاه فصد شود و بر جوارح برود. و رسول (ص) گفت، «اتق الله عند همک اذا هممت. در آن وقت که همت به کار پدید آید بپرهیز و از خدای بترس». و بدان که شناختن آن که از خواطر چیست که از جهت حق است و چیست که از هوای نفس است علمی مشکل و عزیز است. و کسی را که قوت آن نباشد باید که همیشه در صحبت عالمی باشد با ورع تا انوار وی به وی سرایت می کند. و از علمایی که حریص باشند بر دنیا حذر کند که سیطان نیابت خویش با ایشان داده باشد.
هوش مصنوعی: گفته‌اند که «کسانی که غیر از خدا را می‌خوانید، بندگان هستند». هر که این را درک کند، اگر عاقل باشد، نباید از مراقبت دل غافل شود. در ابتدا باید توجه کند که اگر تمایلی در دلش شکل بگیرد، آن تمایل قوت بگیرد و در نهایت به اعضای بدنش تسلط پیدا کند. پیامبر (ص) نیز فرموده‌اند: «در زمانی که به کاری همت می‌گماری، از خدا بترس». باید دانست که تشخیص اینکه کدام خواطر به حق تعلق دارند و کدام خواسته‌های نفس؛ علمی دشوار و گرانبهاست. کسی که در این زمینه توانایی ندارد، باید همیشه در کنار عالمی با تقوا باشد تا نورانیّت او به او منتقل شود. او باید از علمایی که به دنیا حریصند دوری کند زیرا شیطان نیابت خود را با آنها داده است.
خدای تعالی وحی فرستاد به داوود(ع) که یا داوود! از عالمی که دوستی دنیا وی را مست بکرده است سوال مکن که وی تو را از دوستی من بیفکند. ایشان راهزنانند بر بندگان من. و رسول(ص) گفت، «خدای تعالی دوست دارد کسی را که در شبهت تیزبین باشد و در وقت غلبه شهوت کامل عقل باشد». که کمال در این هر دو است که حقیقت حال به بصیرت نافذ شناسد و آنگاه به عقل کامل شهوت را دفع کند و این هر دو خود به هم رود.
هوش مصنوعی: خداوند به داوود (علیه‌السلام) وحی کرد که از کسی که به دنیای فانی دلبسته است، سؤال نکن، زیرا این فرد می‌تواند تو را از محبت به من دور کند. چنین افرادی مانند راهزنان برای بندگان من هستند. همچنین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود که خدا دوست دارد کسی را که در مواقع شک و تردید هوشیار باشد و وقتی که بر او شهوت غلبه می‌کند، عقلش را به‌طور کامل به کار بگیرد. کمال در این است که فرد حقیقت وضعیت را با بصیرت عمیق درک کند و سپس با عقل کامل شهوت را کنترل کند. این دو ویژگی به‌طور متقابل با هم مرتبط هستند.
و هر که را عقلی نباشد دافع نباشد دافع شهوات را، او را بصیرت نافذ نباشد در شبهات. و برای این گفت رسول(ص) «هر که معصیتی بکرد عقلی از وی جدا شد که هرگز باز نیاید». و عیسی(ع) گفت، «کارها سه است. حقی روشن به جای آورد و باطلی روشن بگذار و مشکل آن با عالم گذار».
هوش مصنوعی: هر کسی که عقل نداشته باشد، نمی‌تواند از خواسته‌های نفسانی جلوگیری کند و در مواجهه با شبهات، بصیرت و درک عمیق ندارد. رسول الله (ص) فرموده‌اند که "هر کسی مرتکب معصیتی شود، بخشی از عقل او از او جدا می‌شود و دیگر هرگز به او بر نخواهد گشت". عیسی (ع) نیز بیان کرده است که "کارها به سه دسته تقسیم می‌شوند: کار حق که باید انجام شود، باطل روشن که باید ترک شود و مشکل حقی که باید با افراد عالم در میان گذاشته شود".
نظر دوم مراقبت باشد در وقت عمل و همه اعمال وی از سه خالی نبود: یا طاعتی بود یا معصیتی یا مباحی. مراقبت در طاعت آن بود که اخلاص کند و با حضور دل بود و آن تمام نگه دارد و به هیچ چیز که در وی زیادت فضیلتی باشد دست از آن ندارد. و مراقبت درمعصیت آن بود که شرم دارد و توبه کند و به کفارت مشغول شود. و مراقبت در مباح آن بود که به ادب باشد و در نعمت خدای منعم رابیند و بداند که در همه وقتی در حضرت وی است. مثلا اگر بنشیند به ادب نشیند و اگر بخسبد بر دست راست روی به قبله خسبد و به مثل اگر طعامی خورد به دل فارغ از تفکر نباشد که آن همه اعمال فاضلتر. که در طعامی چندان عجایب صنع است در آفرینش صورت و رنگ و بوی طعم و شکل و در اعضای آدمی که آن طعام به کار دارد چون انگشت و دهان و دندان و حلق و معده و جگر و مثانه و آنچه برای قبول طعام است و آنچه برای حفظ آن است تا هضم افتد و آنچه برای دفع ثقل است. و این همه عجایب صنعت وی است و تفکر در این عبادت بزرگ است. و این درجه علماست.
هوش مصنوعی: در عمل کردن، باید مراقب باشیم که کارهایمان از سه وضعیت خارج نباشد: یا کار نیکی انجام دهیم، یا کاری گناه‌آمیز، یا کاری مباح. در کار نیک باید با اخلاص و توجه قلبی عمل کنیم و هیچ‌گاه از آن دست نکشیم. در برابر گناه باید شرم کنیم و توبه کنیم و سعی در جبران آن داشته باشیم. در کارهای مباح نیز باید با ادب رفتار کنیم و نعمت‌های خدا را در نظر بگیریم و دانسته باشیم که همواره در حضور او هستیم. برای مثال، اگر نشسته‌ایم به ادب بنشینیم، یا اگر می‌خوابیم، به سمت راست و روبه قبله بخوابیم. همچنین، هنگام خوردن غذا، باید به جزئیات آفرینش آن مثل صورت، رنگ، بو و طعم توجه داشته باشیم و بدانیم که بدن ما از کدام اعضا برای هضم و دفع غذا استفاده می‌کند. همه این امور از شگفتی‌های خلق خداست و توجه به آن یک نوع عبادت بزرگ به حساب می‌آید و این نشان‌دهنده مقام علمای دینی است.
و گروهی چنان باشند که چون این عجایب صنع بینند به عظمت صانع ترقی کنند و در جلال و جمال و کمال وی مستغرق شوند. و این درجه موحدان و صدیقان است. و گروهی در طعام به چشم خشم و کراهیت نگرند و بر خلاف شهوت و در ضرورت خویش نگرند و بدان مشغول باشند که کاشکی بدین محتاج نبودندی و در ضرورت تفکر کنند و این درجه زاهدان است. و گروهی به چشم شهوت نگرند و همه اندیشه باز آن آوردند که چگونه کنند تا بهترین و خوشترین بخورند و زیادت خورند و آنگاه باشد که طبخ را و طباخ را و میوه را و طعام را عیب کنند. ندانند که این همه صنعت حق تعالی است و عیب صنعت عیب صانع بود و این درجه اهل غفلت بود و در همه مباحات همین درجات فراپیش آید.
هوش مصنوعی: برخی افراد وقتی به تماشای شگفتی‌های آفرینش می‌نشینند، به عظمت خالق‌اش پی می‌برند و در جمال و کمال او غرق می‌شوند. این ویژگی مربوط به مومن‌ها و راست‌گویان است. گروهی دیگر، به غذا با نگاهی پر از خشم و ناخوشایندی می‌نگرند و در شرایطی که به آن محتاج هستند، به این فکر می‌کنند که ای کاش به این خوراکی نیازی نمی‌داشتند و در مورد نیازهای خود تأمل می‌کنند. این ویژگی مختص زاهدان است. همچنین، گروهی وجود دارند که با چشمان شهوت به غذا می‌نگرند و تمام فکر و ذهن‌شان معطوف به این است که چگونه می‌توانند بهتر و بیشتر بخورند و در نهایت به نقص‌های غذا و آشپز اشاره می‌کنند. غافل از این که تمامی این امور، خلق‌ و صنعت خداوند است و انتقاد از این صنایع به معنای انتقاد از خالقشان است. این رفتار نشان‌دهنده غفلت افراد است. در تمامی موارد مجاز، همین درجات و حالتها پیش می‌آید.
مقام سوم (محاسبت است پس از عمل)
هوش مصنوعی: مقام سوم به معنای ارزیابی و بررسی کارهایی است که پس از انجام آن‌ها صورت می‌گیرد.
باید که بنده را به آخر روز وقت خفتن ساعتی باشد که با نفس خویش حساب کند جمله روز را تا سرمایه از سود و زیان جدا شود. و سرمایه فرایض است و سود نوافل و زیان معاصی. و چنان که با شریک مکاس کند تا بر وی غش نرود، باید که با نفس خویش احتیاط بیش کند که نفس را طرّار و مکار بسیار حیلت است. غرض خویش به طاعت بر تو شمرده تا پنداری که آن سود است و باشد که زیان باشد. بلکه در همه مباحات باید که حساب باز خواهد که چرا کردی؟ پس اگر تابان بیند بر نفس خویش بر وی تابان افکند و غرامت از وی طلب کند.
هوش مصنوعی: انسان باید در پایان روز و هنگام خواب، زمانی را برای محاسبه اعمال خود اختصاص دهد و در نظر بگیرد که چه چیزهایی را انجام داده است تا بتواند بین سرمایه‌گذاری خوب و بد خود تفکیک قائل شود. سرمایه‌گذاری اصلی شامل چیزهای واجب و ضروری است، در حالی که سودهایی که حاصل می‌شود به کارهای مستحب مربوط می‌شود و زیان‌ها به گناهان. باید در محاسبه اعمال خود دقت بیشتری به خرج دهد، چون نفس آدمی می‌تواند فریبکار باشد و او را به اشتباه بیندازد. برخی اعمال ممکن است در ظاهر خوب به نظر برسند اما در واقع ضررآور باشند. لازم است در همه امور مجاز نیز حساب و کتاب انجام شود و انسان بداند که چرا کار خاصی را انجام داده است. اگر روزنه‌ای از روشنی در کارهای خود می‌بیند، باید از خود بپرسد که آیا واقعا سودی در این کار وجود دارد یا خیر و در صورت لزوم از خود بازخواست کند.
ابن الصمه از بزرگان بود. حساب خویش بکرد. شست ساله بود. حساب روز برگرفت بیست و یک هزار و ششصد روز بود. گفت آه! اگر هر روزی یک گناه بیش نکرده ام از بیست و یک هزار و ششصد گناه چون دهم؟ خاصه که روز بوده است که هزار گناه بوده است. پس بانگی بکرد و بیفتاد. فرا شدند. مرده بود.
هوش مصنوعی: ابن الصمه مردی بزرگ و پرهیزگار بود. او به حساب و کتاب عمر خود پرداخت و متوجه شد که شست سال از عمرش گذشته است. او طبق محاسباتش متوجه شد که در این مدت بیست و یک هزار و ششصد روز زندگی کرده است. به خود گفت که اگر در هر روز فقط یک گناه کرده باشد، خواهد شد بیست و یک هزار و ششصد گناه، و این در حالیست که در برخی روزها گناهانش به هزار نیز می‌رسیده است. در نهایت، با احساس سنگینی این گناهان، ناگهان دچار حالتی شد و بر زمین افتاد. وقتی دیگران به او رسیدند، متوجه شدند که او فوت کرده است.
ولکن آدمی فارغ از آن است که حساب خویش می برنگیرد. اگر به هر گناهی که بکند سنگی در سرای افکند به مدتی اندک سرای پر شود. و اگر کرام الکاتبین از وی مزد نبشتن خواهند هرچه دارد در آن شود، ولکن وی اگر باری چند سبحان الله با غفلت بخواهد گفت تسبح افکند و می شمرد و گوید صدبار گفتم و همه روز بیهوده می گوید و آن را هیچ تسبیح در دست نیفکنده است تا بداند که از هزار درگذشته باشد، آنگاه چون امید دارد که کفه حسنات زیادت باشد از بی عقلی بود.
هوش مصنوعی: انسان از یادآوری اعمال خود غافل است. اگر برای هر گناهی که مرتکب می‌شود، سنگی در خانه‌اش بیندازد، به زودی خانه‌اش پر خواهد شد. و اگر نویسندگان (فرشتگان) بخواهند حساب او را بنویسند، همه چیزهایی که دارد در آن می‌آید. اما او، چند بار با بی‌توجهی و غفلت «سبحان الله» می‌گوید و آنها را می‌شمارد و می‌گوید صد بار این را گفتم، در حالی که هیچ تسبیح واقعی در دل خود انجام نداده است تا وقتی که بفهمد که چیزهایی را نادیده گرفته است. سپس وقتی که امیدوار است که حسنات او بیشتر باشد، این امید ناشی از بی‌عقلی اوست.
و برای این گفت عمر رضی الله عنه که اعمال خویش وزن کنید پیش از آن که بر شما وزن کنند. و عمر چون درآمدی دره بر پای خویش می زدی و می گفتی امروز چه کردی؟ و عاشیه رضی الله عنه می گوید، «ابوبکر رضی الله عنه در وقت وفات گفت: هیچ کس بر من دوست تر از عمر نیست. چنان حساب بکرد، چون راست نبود تدارک کرد. و ابن سلام پشته هیزم بر گردن نهاد و بیرون برد. گفتند غلامان این چرا بکنند. گفت نفس را می بیاموزم تا در این چگونه باشد. انس می گوید، «عمر را دیدم در پس دیواری و با خویشتن می گفت: بخ بخ! تو را امیرالمومنین می گویند؟ به خدای که یا از خدای بترسی یا عقوبت وی را ساخته باشی». و حسن گفت که النفس اللوامه آن باشد که خویشتن را ملامت می کند که فلان کار کردی و فلان طعام خوردی. چرا کردی و چرا خوردی؟ و خود را ملامت می کند. پس حساب کردن بر گذشته از مهمات است.
هوش مصنوعی: عمر، رضی الله عنه، توصیه می‌کرد که انسان باید اعمال خود را قبل از اینکه کسی دیگر آنها را قضاوت کند، مورد بررسی قرار دهد. او به خود یادآوری می‌کرد که چه کارهایی انجام داده است و در زمان وفات ابوبکر، رضی الله عنه، او نیز به دوستی و محبتی که نسبت به عمر داشت اشاره می‌کند. چنانچه ابوبکر با دقت به حساب کارهایش رسیدگی می‌کرد و در صورت اشتباه سعی در اصلاح آن داشت. همچنین، ابن سلام هیزم به دوش می‌کشید تا به نفس خود بیاموزد که در شرایط سخت چگونه رفتار کند. انس به یاد می‌آورد که عمر خود را به چالش می‌کشید و از خود می‌پرسید که آیا شایسته عنوان امیرالمؤمنین است یا خیر. حسن نیز اشاره می‌کند که نفس ملامتگر به انسان یادآوری می‌کند که چرا فلان کار را انجام داده یا فلان غذا را خورده است، که این خود انتقاد و به چالش کشیدن شخص به حساب می‌آید. بنابراین، ارزیابی کارهای گذشته امری بسیار مهم است.
مقام چهارم (در معاقبت نفس است)
هوش مصنوعی: مقام چهارم مربوط به کنترل نفس و مدیریت آن است.
بدان که چون از حساب نفس فارغ شدی و تقصیری کرده باشد فراگذاری دلیر شود و نیز از پی وی درنرسی بلکه باید که وی را بر هر چه کرده باشد عقوبت کنی. اگر چیزی به شهبت خورده باشد وی را به گرسنگی عقوبت کنی و اگر به نامحرمی نگرد وی را به ناگریستن و چشم بر هم نهادن عقوبت کنی. همه اعضا و همچنین.
هوش مصنوعی: وقتی از حسابرسی نفس خود منصرف شدی و مرتکب گناهی شدی، دلیر و بی‌پروا می‌شوی و دیگر به دنبال توبه نمی‌روی. در این حالت، باید برای هر چیزی که کرده‌ای، به نوعی عذابش کنی. اگر از چیزی به خاطر شهوت استفاده کرده‌ای، باید با گرسنگی به او عذاب بدهی و اگر به نامحرمی چشم دوخته‌ای، باید او را وادار کنی که اشکالی نداشتن و چشم بر هم ن‌نهادن را تجربه کند. این کار باید برای تمام اعضای بدنت نیز انجام شود.
و سلف چنین کرده اند. یکی از عابدان دست فرا زنی کرد. دست خویش فرا آتش داشت تا بسوخت. و عابدی در بنی اسراییل مدتی در صومعه بود. زنی خویشتن بر وی عرضه کرد. پای از صومعه بیرون نهاد تا نزدیک وی رود. پس از خدای بترسید و توبه کرد و خواست که بازگردد. گفت، «نه، این پای به معصیت بیرون شد. نیز در صومعه نیاید». بیرون بگذاشت تا در سرما و آفتاب تباه شد و بیفتاد.
هوش مصنوعی: یکی از عابدان اقداماتی انجام داده است. او دستش را به سوی آتش دراز کرد و دستش سوخت. همچنین یکی از عابدان در میان بنی‌اسرائیل مدت زیادی را در صومعه گذراند. زمانی زنی خود را به او عرضه کرد و او پایش را از صومعه بیرون گذاشت تا به سمت او برود. اما بعد از آن از خداوند ترسید و توبه کرد و تصمیم گرفت به صومعه بازگردد. او گفت: «نه، این پا به سوی گناه بیرون رفته و دیگر حق ندارد به صومعه برگردد». او پایش را رها کرد و آن پای در شرایط سرد و گرم هدر رفت و آسیب دید.
جنید می گوید که ابن الکریبی گفت، «شبی احتلامم افتاد. خواستم که غسل کنم در وقت شب. شبی سرد بود. نفس من کاهلی کرد و گفت خویشتن هلاک مکن. صبر کن تا بامداد به گرمابه روی. قسم خورم که جز با مرقع غسل نکنم و مرقع همچنان می دارم و نیفشارم تا همچنان بر تن من خشک شود. و چنان کردم و گفتم این سزای نفسی است که در حق خدای تعالی تقصیر کند». و یکی در زنی نگریست. پس پشیمان شد. سوگند خورد که عقوبت این را هرگز آب سرد نخورم و نخورد. و حسان بن ابی سنان به منظری بگذشت و گفت، «این که کرده است؟» پس گفت، «از چیزی که تو را با آن کاری نیست چه می پرسی؟ به خدای که تو را عقوبت کنم به یک سال که روزه دارم».
هوش مصنوعی: جنید نقل می‌کند که ابن الکریبی گفت: «شبی دچار احتلام شدم و خواستم در همان شب غسل کنم، اما هوا سرد بود و نفس من اصرار می‌کرد که وسوسه نکن و صبر کن تا صبح به حمام بروم. قسم خوردم که جز با لباس خاص غسل نکنم و آن لباس را به تن داشتم و فشار نیاوردم تا کاملاً خشک شود. این کار را کردم و گفتم این مجازات نفسی است که در حق خدا کوتاهی کرده است.» سپس او به زنی نگریست و از این کار پشیمان شد. سوگند خورد که به خاطر این عمل هرگز آب سرد ننوشد و واقعاً هم ننوشید. حسان بن ابی سنان وقتی گذر کرد از او پرسید: «این چه کاری بود که کردی؟» و او پاسخ داد: «درباره چیزی که به تو مربوط نمی‌شود چه سوالی می‌کنی؟ قسم به خدا که به خاطر این کار تو را مجازات کنم در یک سالی که روزه‌دارم.»
و ابوطلحه در خرماستان نماز همی کرد، از نیکویی که بود غافل ماند تا در عدد رکعات در شک افتاد، خرماستان جمله به صدقه بداد. و مالک بن ضیغم می گوید که رباح القیسی بیامد و پدر مرا طلب کرد پس از نماز دیگر. گفتم که خفته است. گفت، «چه وقت خواب است؟» و بازگشت. از پس وی برفتم. می گفت، «ای نفس فضول! می گویی چه وقت خواب است، تو را با این چه کار؟ عهد کردم که یک سال نگذارم که سر بر بالش نهی». می رفت و می گریست و می گفت که از خدای نخواهی ترسید.
هوش مصنوعی: ابوطلحه در باغ خرما مشغول نماز بود و به خاطر زیبایی آنجا از تعداد رکعات خود غافل ماند و در نتیجه همه میوه‌های باغ را برای صدقه داد. مالک بن ضیغم می‌گوید که رباح القیسی آمد و پس از نماز پدرم را صدا زد. من گفتم که او خواب است. رباح گفت: «چرا اکنون خواب است؟» و برگشت. من هم از او دنبال رفتم. او می‌گفت: «ای نفس بی‌فایده! چرا در مورد خواب او می‌پرسی؟» و به راهش ادامه داد و در حال گریه می‌گفت که از خدا نمی‌ترسد.
و میم داری یک شب خفته ماند تا نماز شب فوت شد. یک سال عهد کرد که هیچ نخسبد به شب. و طلحه روایت کرد که مردی خویشتن برهنه کرده بر سنگریزه گرم می گردید و می گفت، «یا مردار به شب بطال به روز تا کی از دست تو؟» رسول (ص) از آنجا فراز آمد. گفت، «چرا چنین کردی؟» گفت، «نفس مرا غلبه می کند». گفت، «در این ساعت درهای آسمان برای تو بگشادند و خدای تعالی با فریشتگان تو مباهات می کند». پس اصحاب را گفت، «زاد خویش از وی برگیرید». همی می رفتند و می گفتند، «ما را دعا کن». وی یک یک را دعا همی کرد. رسول(ص) گفت، «همه را به جمع دعا کن». گفت، «بار خدایا! تقوی زاد ایشان کن و همه را بر راه راست بدار». رسول(ص) گفت، «بار خدایا! وی را تسدید کن. یعنی دعایی که بهتر بود بر زبان وی دار». گفت، «بار خدایا! بهشت قرارگاه ایشان کن».
هوش مصنوعی: شبی، میم تا صبح نخوابید و نماز شبش قضا شد. او تصمیم گرفت که از آن پس هر شب بیدار بماند. یکی از صحابه، طلحه، نقل کرد که مردی برهنه روی سنگ‌های داغ می‌چرخید و می‌گفت: «ای مرگ، چرا در شب بی‌کار و در روز مشغول هستی؟» رسول خدا از آنجا عبور کردند و پرسیدند که چرا این کار را می‌کنی. او پاسخ داد که «نفس من بر من غالب می‌شود». رسول خدا فرمودند: «در این لحظه درهای آسمان برای تو گشوده شد و خداوند با فرشتگانش بر تو افتخار می‌کند». سپس به اصحاب فرمودند که از او دعا درخواست کنند. آن مرد نیز برای هر یک دعا می‌کرد. رسول خدا گفتند: «برای همه به طور جمعی دعا کن». او گفت: «خداوند، تقوی و پارسایی را نصیب‌شان کن و همه را بر صراط مستقیم نگه‌دار». رسول خدا افزودند: «خداوند، او را تقویت کن و دعایی بهتر از او بر زبانش بیاور». او در ادامه دعا کرد: «خداوندا، بهشت را قرارگاه ایشان قرار ده».
و مجمع از بزرگان بود. یکی ناگاه بر بام نگرید. زنی را بدید. عهد کرد که نیز هرگز بر آسمان ننگرد. و احنف بن قیس چراغ برگرفتی و هر زمان انگشت فرا چراغ داشتی و گفتی فلان روز فلان کار چرا کردی و فلان چیز چرا خوردی؟ اهل حزم چنین بودند که دانسته اند که نفس سرکش است. اگر عقوبت نکنی بر تو غلبه کند و هلاک گرداند. با وی به سیاست بوده اند.
هوش مصنوعی: مجمعی از بزرگ‌ترها بود که ناگهان یکی از آن‌ها به سقف نگاه کرد و زنی را دید. او تصمیم گرفت که دیگر هرگز به آسمان نگاه نکند. احنف بن قیس نیز چراغی برداشت و هر بار انگشتش را به سمت چراغ دراز می‌کرد و می‌پرسید: "چرا در فلان روز فلان کار را کردی و چرا فلان چیز را خوردی؟" اهل دانایی می‌دانستند که نفس انسان ناآرام است و اگر مجازاتش نکنی، بر تو تسلط می‌یابد و تو را به هلاکت می‌کشاند. بنابراین با آن نفس به تدبیر و سیاست رفتار کرده بودند.
مقام پنجم (مجاهدت است)
هوش مصنوعی: مقام پنجم به معنای تلاش و کوشش است.
بدان که گروهی چون از نفس خویش کاهلی دیدند عقوبت وی بدان کردند که عبادت بسیار بر وی نهاده اند به الزام. ابن عمر را هر وقت که یک نماز جماعت فوت شدی یک شب تا روز بیدار داشتی. و عمر را جماعتی فوت شد. ضیاعتی به صدقه بداد، قیمت آن دویست هزار درم. و ابن عمر شبی نماز شام تاخیر کرد تا دو ستاره بدید. دو بنده آزاد کرد. و چنین حکایات بسیار است.
هوش مصنوعی: باید بدانید که برخی افراد وقتی از خود کاهلی می‌بینند، برای جبران آن به عبادت‌های فراوان روی می‌آورند و خود را به انجام آنها مجبور می‌کنند. برای مثال، ابن عمر هر بار که یک نماز جماعت را از دست می‌داد، یک شب تا صبح بیدار می‌ماند. همچنین زمانی که عمر هم چنین موقعیتی داشت، برای جبران آن، مالی را به صدقه داد که قیمتش دویست هزار درم بود. ابن عمر نیز یک شب نماز شام را به تأخیر انداخت تا دو ستاره را ببیند و در این راستا دو بنده را آزاد کرد. این قبیل داستان‌ها و نمونه‌ها بسیار است.
و چون نفس تن در ندهد در این عبادت، علاج آن بود که در صحبت مجتهدی باشد تا وب را می بیند و راغب می شود. یکی می گوید که هرگاه که کاهل شوم در اجتهاد به محمد بن واسع نگرم. تا یک هفته رغبت عبادت با من بماند. پس اگر چنین کس نیابد باید که احوال و حکایات مجتهدان می خواند. و ما به بعضی از آن اشارت کنیم:
هوش مصنوعی: وقتی که نفس انسان در انجام عبادت کوتاهی می‌کند، بهتر است با یک مجتهد همراه شود تا از او اثر بگیرد و رغبتش به عبادت بیشتر شود. یکی از بزرگان می‌گوید هر بار که در اجتهاد تنبلی می‌کنم به محمد بن واسع نگاه می‌کنم و این باعث می‌شود که برای یک هفته به عبادت رغبت داشته باشم. اگر کسی نتواند چنین همراهی پیدا کند، باید به مطالعه احوال و داستان‌های مجتهدان بپردازد. ما به برخی از این داستان‌ها اشاره خواهیم کرد.
داوود طایی نان نخوردی وفتیت در آب کردی و بیاشامیدی و گفتی، «میان این نان خوردن پنجاه آیه توان خواند. روزگار چرا ضایع کنم؟» یکی وی را گفت، «فرسبی در سقف تو شکسته شده است»، گفت، «بیست سال است تا اندر این جایم، اندر آن ننگرسته ام». و نگریدن بی فایده کراهیت داشته اند.
هوش مصنوعی: داوود طایی از خوردن نان و نوشیدن آب خودداری کرد و گفت: «در خلال خوردن نان می‌توان پنجاه آیه خواند. چرا وقت خود را هدر کنم؟» یکی از اطرافیان به او گفت: «سقف شما دچار مشکل شده است.» او پاسخ داد: «بیست سال است که در اینجا هستم و تا به حال به آن توجه نکرده‌ام.» و نشان دادن بی‌احساسی نیز از نظر آنها ناپسند بود.
احمد بن رزین از بامداد تا نماز دیگر بنشست که از هیچ سو ننگرید. گفتند که چرا چنین کنی؟ گفت، «خدای تعالی چشم بدان آفرید تا در عجایب صنع وی و عظمت وی بینند. هر که نه عبرت نظر کند خطایی بر وی نویسند».
هوش مصنوعی: احمد بن رزین تمام روز را نشسته بود و به هیچ سمتی نگاه نمی‌کرد. دیگران از او پرسیدند چرا اینگونه رفتار می‌کند. او پاسخ داد: «خداوند چشمان را آفریده تا آیات حیرت‌آور و عظمت او را ببینند. هر کس که از این آیات عبرت نگیرد، خطایی بر او نوشته می‌شود.»
ابوالدردا می گوید که زندگانی برای سه چیز دوست دارم و بس: سجود به شبهای دراز و تشنگی به روزهای دراز و نشستن با قومی که سخن ایشان همه گزیده و حمکت بود.
هوش مصنوعی: ابوالدردا اظهار می‌کند که او فقط به سه چیز در زندگی علاقه‌مند است: عبادت شبانه در شب‌های طولانی، تجربه تشنگی در روزهای طولانی و نشستن و گفت‌وگو با گروهی که صحبت‌هایشان پر از حکمت و گزیده است.
علقم بن قیس را گفتند، «چرا این نفس خویش را چندین عذاب می داری؟» گفت، «از دوستیی که وی را دارم از دوزخ او را نگاه می دارم». وی را گفتند، «این همه بر تو ننهاده اند». گفت، «آنچه توانم بکنم تا فردا هیچ حسرت نباشد که چرا نکردم».
هوش مصنوعی: علقم بن قیس به او گفتند: «چرا اینقدر خود را عذاب می‌دهی؟» او پاسخ داد: «به خاطر دوستی که با او دارم، او را از آتش دوزخ حفظ می‌کنم.» از او پرسیدند: «آیا این همه بار بر دوش تو نیست؟» او گفت: «هر کاری که از دستم برآید، انجام می‌دهم تا فردا حسرت نخورم که چرا این کار را نکردم.»
جنید گوید، «عجبتر از سوی سقطی کس ندیدم که نود و هشت سال عمر وی بود، هیچ کس وی را پهلو بر زمین ندید مگر وقت مگر».
هوش مصنوعی: جنید می‌گوید: «عجیب‌تر از کسی که نود و هشت سال عمر کرده و هیچ‌کس او را به پهلو بر زمین ندیده، جز در زمان وقوع مرگش، ندیده‌ام».
و ابومحمد حریری یک سال به مکه مقام کرد که سخن نگفت و نخفت و پشت باز نگذاشت و پای دراز نکرد. ابوبکر کتانی وی را گفت، «این چون توانستی؟» گفت، «صدق باطن من بدان است ظاهرا مرا قوت داد». یکی می گوید که فتح موصلی را دیدم که می گریست و آب دیده با خون آمیخته، گفتم، «این چیست؟» گفت، «مدتی بر گناهان آب گریستم اکنون خون می گریم بر آن اشک خویش که نباید به اخلاص نبوده باشد». وی را به خواب دیدند. گفتند که خدای تعالی با تو چه کرد؟ گفت، «مرا عزیز کرد بدان گریستنها. و گفت به عزت من که چهل سال صحیفه اعمال تو ملایکه بیاوردند در وی هیچ خطا نبود».
هوش مصنوعی: ابومحمد حریری یک سال در مکه به عبادت مشغول بود و در این مدتSpeak نکند و نخوابید و حتی استراحت نکرد. ابوبکر کتانی از او پرسید که چطور توانستی اینگونه رفتار کنی؟ او پاسخ داد که صداقت درونش او را قوت بخشیده است. همچنین یکی نقل می‌کند که فتح موصل را دید و او در حال گریستن بود، اشک‌هایش با خون مخلوط شده بود. وقتی پرسید او چه اتفاقی افتاده، گفت که مدت‌ها بر گناهانش گریسته و اکنون بر اشک‌هایش که باید با اخلاص همراه باشد، می‌گرید. سپس برخی او را در خواب دیدند و از او پرسیدند که خداوند با او چه کرده است. او پاسخ داد که خداوند به خاطر گریستن‌هایش او را عزیزتر کرده و به او گفت که به عزت خود، چهل سال اعمالش را بررسی کرده و هیچ خطایی در آن نیافته است.
داوود طایی را گفتند، «اگر محاسن به شانه کنی چه باشد؟» گفت، «آنگاه فارغ مردی باشم که بدین پردازم». اویس قرنی قسمت کرده بودی شب را. گفتی امشب شب رکوع است و در یک رکوع به سر آوردی. و گفتی امشب شب سجود است در یک سجده به روز آوردی. و عتبه الغلام هیچ طعام و شراب نخوردی از جهد بسیار. مادر وی را بگفت که با خویشتن رفق کن. گفت، «رفق خویش می جویم. روزی چند اندک رنج کشم، جاوید در راحت باشم».
هوش مصنوعی: داوود طایی از او سؤال کردند که اگر محاسن خود را شانه کنی چه چیزی اتفاق می‌افتد؟ او پاسخ داد که در این صورت مردی آزاد و پیراسته خواهم بود. اویس قرنی شب را برای عبادت انتخاب کرده بود و گفته بود که امشب شب رکوع است و در یک رکوع به سر برد. سپس گفت که امشب شب سجود است و در یک سجده تا سپیده‌دم باقی ماند. او همچنین هیچ غذایی و نوشیدنی‌ای نخورده بود به خاطر تلاش و ریاضت زیادش. مادرش به او گفت که با خود مهربان‌تر باشد، اما او پاسخ داده بود که می‌خواهد خود را تقویت کند و چند روزی را با زحمت سپری کند تا بعدها در راحتی زندگی کند.
ربیع می گوید برفتم تا اویس را ببینم. در نماز بامدادان بود. چون فارع شد. گفتم سخن نگویم تا از تسبیح بپردازد و صبر می کردم. همچنان از جای برنخاست تا نماز پیشین بکرد و نماز دیگر بکرد و تا دیگر روز نماز کرد. چشم وی اندکی در خواب شد و از خواب درآمد و گفت، «به تو پناهم از چشم بسیار خواب و از شکم بسیار خوار». گفتم، «مرا این بسنده است». بازگشتم.
هوش مصنوعی: ربیع می‌گوید که به دیدن اویس رفت. او در حال نماز صبح بود و وقتی نماز را به پایان رساند، ربیع تصمیم گرفت که صحبت نکند تا اویس مشغول تسبیحش شود و منتظر ماند. اویس همچنان نشسته ماند و نمازهای دیگری نیز ادا کرد تا روز بعد. او کمی خوابش برد اما سپس بیدار شد و گفت: «از خواب زیاد و دل‌درد ناشی از پرخوری به تو پناه می‌آورم». ربیع پاسخ داد: «این برای من کافی است» و پس از آن بازگشت.
ابوبکر بن عیاش چهل سال پهلو بر زمین ننهاد. آنگاه آب سیاه در چشم وی آمد. بیست سال از اهل خویش پنهان داشت و هر روز پانصد رکعت نماز ورد وی بود. و در شبان روزی هزار بار قل هو الله احد برخواندی. و کرزین وبره از جمله ابدال بود و جهد وی چنان بود که روزی سه ختم کردی. وی را گفتند، «رنج بسیار بر خود نهاده ای». گفت، «عمر دنیا چه هست؟» گفتند، «هفت هزار سال»، گفت، «مدت روز قیامت چند است؟» گفتند، «پنجاه هزار سال»، گفت، «آن کیست که هفت روز رنج نکشد تا پنجاه روز نیاساید؟ یعنی اگر هفت هزار سال بزیم و برای روز قیامت جهد کنم هنوز اندک باشد تا به ابد چه رسد که پایان ندارد، خاصه بدین عمر مختصر که من دارم».
هوش مصنوعی: ابوبکر بن عیاش چهل سال روی زمین ننشست و در این مدت دچار مشکلات چشمی شد. به مدت بیست سال این موضوع را از خانواده‌اش پنهان کرد و هر روز پانصد رکعت نماز می‌خواند. در هر روز و شب هزار بار سوره «قل هو الله أحد» را تلاوت می‌کرد. او به عنوان یکی از منتخبین خداوند شناخته می‌شد و به قدری در تلاش بود که روزی سه بار قرآن را ختم می‌کرد. وقتی به او گفتند که به خود زحمت زیادی می‌دهد، پاسخ داد: «عمر دنیا چه ارزشی دارد؟» و وقتی از او پرسیدند که مدت روز قیامت چقدر است، گفتند «پنجاه هزار سال است» و او ادامه داد: «آیا کسی هست که هفت سال رنج بکشد و پنجاه سال راحت باشد؟ پس اگر هفت هزار سال زندگی کنم و برای قیامت تلاش کنم، هنوز ناچیز است، به ویژه با توجه به عمر کوتاهی که دارم».
سفین ثوری می گوید، «شبی نزدیک رابعه شدم. وی در نماز ایستاد تا روز نماز کرد. و من در گوشه ای از خانه نماز می کردم تا به وقت سحر. پس گفتیم چه شکر کنیم آن را که ما را این توفیق داد تا همه شب وی را نماز می کردیم؟ گفت بدان که فردا روزه داریم».
هوش مصنوعی: سفین ثوری می‌گوید: «یک شب به رابعه نزدیک شدم. او در حال نماز بود و تا صبح به نماز ادامه داد. من نیز در گوشه‌ای از خانه مشغول نماز بودم تا وقت سحر رسید. سپس گفتیم که چقدر باید خدا را شکر کنیم که به ما این توفیق را داد که تمام شب را به نماز بگذرانیم. او در پاسخ گفت: بدانید که فردا روزه داریم».
این است احوال مجتهدان. و امثال این بسیار است. و حکایات آن دراز شود و در کتاب احیا از این بیشتر آورده ایم، باید که بنده اگر احوال نمی بیند باری می شنود تا تقصیر خویش بشناسد و رغبت خیر در وی حرکت کند و با نفس مقاومت بتواند کرد.
هوش مصنوعی: این وضعیت مجتهدان است و نمونه‌های مشابهی هم بسیار وجود دارد. اگرچه روایت‌های این موضوع طولانی است و در کتاب احیای بیشتری نیز ذکر شده، اما لازم است بندگان اگر به احوال دیگران نمی‌نگرند، حداقل بشنوند تا بتوانند تقصیرهای خود را شناسایی کرده و میل به کارهای نیک در دلشان ایجاد شود و به مقابله با نفس خود بپردازند.
مقام ششم (در معاتبه نفس و توبیخ وی)
هوش مصنوعی: مقام ششم مربوط به روند بررسی و انتقاد از نفس انسان است. در این مرحله، فرد به تحلیل و ارزیابی رفتارها و اعمال خود می‌پردازد و تلاش می‌کند تا نقاط ضعف و خطاهای خود را شناسایی کند. این فرآیند موجب ایجاد حس توبیخ در فرد می‌شود، که به او کمک می‌کند تا از اشتباهات گذشته درس بگیرد و به سمت بهبود و اصلاح خود حرکت کند.
بدان که این نفس را چنان آفریده اند که از خیر گریزان باشد و طبع وی کاهلی و شهوت راندن است و تو را فرموده اند تا وی را از این صفت بگردانی و او را با راه آوری و از بی راهی. و این با وی بعضی به عنف توان کرد و بعضی به لطف و بعضی به کردار و بعضی به گفتار، چه در طبع وی آفریده اند که چون خیر خویش در کاری بیند قصد آن کند و اگر چه با رنج بود بر رنج صبر کند، ولکن حجاب وی بیشتر جهل است و غفلت و چون وی را از خواب غفلت بیدار کنی و آینه روشن فرا روی وی داری قبول کند.
هوش مصنوعی: باید توجه داشته باشی که نفس انسان به گونه‌ای آفریده شده که از کارهای نیک فراری است و به بی‌تحرکی و خواسته‌های نفسانی گرایش دارد. به تو دستور داده‌اند که این ویژگی‌ها را در او تغییر دهی و او را به سوی راه درست هدایت کنی. برای این کار می‌توان با روش‌های مختلفی عمل کرد؛ برخی از طریق اجبار، برخی با محبت، برخی با عمل و برخی با کلام. نفس انسان طوری است که وقتی در کاری از خوبی خود چیزی ببیند، به آن تمایل می‌یابد و حتی اگر نیاز به تحمل سختی داشته باشد، آن را برمی‌تابد. اما اصلی‌ترین مانع او جهل و غفلت است. اگر بتوانی او را از این خواب غفلت بیدار کنی و آینه‌ای روشن در برابرش بگذاری، پذیرا خواهد بود.
و برای این گفت حق تعالی، «وذکر فان الذکری تنفع المومنین» و نفس تو هم از جنس نفس دیگران است، آخر توبیخ و پند در وی اثر کند، پس خویشتن را اولا پند ده و عتاب کن، بل به هیچ وقت عتاب و توبیخ از وی بازمگیر و با وی بگو، «یا نفس! دعوی زیرکی می کنی و اگر کسی تو را احمق گوید خشم گیری و از تو احمق تر کیست؟ که اگر کسی به بازی و خنده مشغول باشد در وقتی که لشکر بر در شهر باشد و منتظر وی و کس فرستاده تا وی را ببرند و هلاک کنند و وی به بازی مشغول باشد از وی احمق ترکه باشد؟ لشکر مردگان در شهر منتظر تواند و عهد کرده اند تا تو را نبرند برنخیزند.
هوش مصنوعی: در این متن به اهمیت یادآوری و پند دادن به نفس اشاره شده است. بیان می‌شود که نفس هر انسان شبیه به دیگران است و پند و توبیخ می‌تواند اثرگذار باشد. بنابراین، ابتدا باید خود را نصیحت کرده و به خود خرده بگیرد. همچنین، به نفس می‌گوید که اگر خود را زیرک می‌داند، چرا از نسبت احمق بودن ناراحت می‌شود؟ آیا می‌توان فردی را احمق‌تر از کسی تصور کرد که در زمانی که خطرات جدی او را تهدید می‌کند، به بازی و خنده مشغول است؟ در واقع، خطر مرگ در نزدیکی اوست و او از آن غافل است و این نشان‌دهنده نادانی اوست.
و دوزخ و بهشت برای تو آفریده اند و باشد که هم امروز تو را ببرند و اگر امروز نبرند فردا ببرند. و کاری که بخواهد بود بیهوده ببوده گیر. و مرگ با کس میعاد ننهد که به شب آیم یا به روز، زود آیم یا دیر، زمستا آیم یا تابستان و همه را ناگاه گیرد، وقتی گیرد که ایمن تر باشد، چون وی را ساخته نباشی چه حماقت بود بیش از این؟ ویحک یا نفس! همه روز به معاصی مشغولی اگر می پنداری که خدای تعالی نمی بیند، کافری و اگر می دانی که می بیند سخت دلیری و بی شرم که از اطلاع وی باک نمی داری. اگر غلامی از تو در حق تو این نافرمانی کند خشم تو با وی چون بود؟ از خشم وی به چه ایمن شده ای؟
هوش مصنوعی: دوزخ و بهشت برای تو خلق شده‌اند و ممکن است امروز تو را به آنجا ببرند و اگر امروز نبرند، فردا این کار را خواهند کرد. بنابراین هر کاری که بخواهد انجام شود، بیهوده است. مرگ با کسی قراردادی ندارد؛ نه صبح می‌آید، نه شب، نه زود می‌آید و نه دیر. در هر فصلی که باشد، ناگهانی فرا می‌رسد و زمانی به سراغت می‌آید که احساس امنیت بیشتری می‌کنی. آیا نادانی بیشتر از این است که برای مرگ آماده نباشی؟ ای نفس! هر روز در معاصی مشغولی و اگر فکر می‌کنی خداوند نمی‌بیند، کافر هستی و اگر می‌دانی که او می‌بیند و با این وجود ادامه می‌دهی، بسیار جری و بی‌شرم هستی که از علم او هراسی نداری. اگر بنده‌ای در حق تو نافرمانی کند، خشم تو نسبت به او چگونه خواهد بود؟ تو از کدام خشم ایمن هستی؟
اگر می پنداری که طاقت عذاب وی داری انگشت پیش چراغ دار یا یک ساعت در آفتاب بنشین یا در خانه گرم گرمابه قرار گیر تا بیچارگی و بی طاقتی خویش بینی. اگر می پنداری که به هرچه کنی تو را بدان نخواهد گرفت پس به قرآن کافری و خدای را صد و بیست و چهار هزار پیغامبر را دروغ زن می داری که می گوید، «من یعمل سوا یجزبه، هرکه بد کند بد بیند».
هوش مصنوعی: اگر فکر می‌کنی می‌توانی عذاب او را تحمل کنی، کمی صبر کن؛ انگشتت را به سمت چراغ بگیر یا یک ساعت در زیر نور آفتاب بنشین یا در خانه‌ای گرم و بخارزا بمان تا واقعاً احساس درماندگی و ناتوانی‌ات را درک کنی. اگر فکر می‌کنی هر کاری که انجام دهی تو را عذاب نخواهد داد، در واقع به قرآن کافر هستی و ادعای دروغین داری که خدا 124 هزار پیامبر فرستاده و گفته است: «هر که بد کند، بدی‌اش را خواهد دید».
ویحک! همانا می گویی وی رحیم و کریم است و مرا عقوبت نکند. چرا صد هزار کس را در رنج گرسنگی و بیماری و آبله می دارد و چرا هرکه نمی کارد نمی درود؟ و چرا چون فرا شهوت رسی حیلتها روی زمین بکنی تا سیم به دست آوری و نگویی که خدای رحیم است خود بی رنج من کار راست کند؟
هوش مصنوعی: تویی که می‌گویی خداوند مهربان و بخشنده است و به من عذاب نمی‌دهد، پس چرا صدها هزار نفر در رنج گرسنگی، بیماری و سایر مشکلات هستند؟ چرا کسی که زحمت نمی‌کشد، بهره‌ای نمی‌برد؟ و وقتی که به شهوت می‌رسی، چطور برای به دست آوردن مال دست به ترفندهای مختلف می‌زنی و نمی‌گویی که خداوند مهربان است و باید بدون زحمت برایم کارها را درست کند؟
ویحک! همانا گویی چنین است، ولکن طاقت رنج نمی دارم و ندانی که رنج اندک کشیدن بر کسی که رنج نتواند کشیدن فریضه تر تا فردا از رنج دوزخ برهد. هرکه رنج نکشد از رنج نرهد، چون امروز طاقت این مقدار رنج نمی داری فردا طاقت رنج دوزخ و مذلت و خواری و راندگی و ملعونی داری؟
هوش مصنوعی: وای بر تو! به نظر می‌رسد که قضیه این‌گونه است، اما من دیگر توان تحمل رنج را ندارم. نمی‌دانی که تحمل کمترین رنج بر کسی که نمی‌تواند رنج بکشد، بهتر از آن است که فردا از عذاب دوزخ فرار کند. هرکس رنج نبیند، از رنج هم نخواهد رست. اگر امروز تاب این مقدار رنج را نداری، فردا چگونه می‌توانی درد عذاب دوزخ و ذلت و خواری و طرد شدگی را تحمل کنی؟
ویحک! چرا در طلب سیم و زر رنج و مذلت بسیار بکشی. و در طلب تندرستی به قول طبیبی جاهل همه شهوات خویش دست بداری؟ این قدر ندانی که دوزخ از بیماری و درویشی صعب تر و مدت آخرت از عمر دنیا درازتر؟ و همانا گویی که اندر اندیشه آنم که توبه کنم و بهتر از این کاری فرا دست گیرم. باشد که تا توبه کنی مرگ ناگاه درآید و حسرت به دست بماند؟
هوش مصنوعی: چرا برای به دست آوردن پول و ثروت این‌قدر زحمت و ذلت را تحمل می‌کنی؟ اما وقتی نوبت به سلامتی می‌رسد، به گفته‌ای از یک طبیب نابلد، تمامی لذات خود را رها می‌کنی؟ نمی‌دانی که جهنم از بیماری و فقری که در آن به سر می‌بری، سخت‌تر است و مدت زندگی در آخرت از عمر این دنیا طولانی‌تر؟ انگار در فکر آن هستی که توبه کنی و کار بهتری انجام دهی. ولی ممکن است تا آن زمان، مرگ ناگهان سر برسد و فقط حسرت برایت باقی بماند.
و اگر می پنداری که فردا توبه آسان تر خواهد بود از امروز این از جهل است که هرچند تاخیر بیشتر کنی دشخوارتر بود. و آنگاه چون مرگ نزدیک رسد چنان بود که استور را به پایان عقبه جودهی، سود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر فکر می‌کنی که فردا توبه کردن ساده‌تر از امروز خواهد بود، این یک نوع نادانی است، زیرا هرچه بیشتر تعلل کنی، کار دشوارتر خواهد شد. و زمانی که مرگ به تو نزدیک شود، مانند موقعیتی خواهد بود که در انتهای یک شیب، تلاش برای پیشرفت بی‌فایده است.
و مثال تو چون کسی بود که به طلب علم شود کاهلی می کند و می گوید که آن روز پسین که با شهر خویش خواهم شد جهد کنم و این قدر نداند که علم آموختن را روزگاری دراز باید. هم چنین نفس مرد تایب را روزگار دراز در بوته مجاهدت باید نهاد تا پاک گردد و تا به درجه معرفت و انس و محبت رسد و جمله عقبه ها را بگذارد و چون عمر گذشت و ضایع شد بی مهلت این چون توانی؟ چرا جوانی پیش از پیری و تندرستی پیش از بیماری و فراغت پیش از شغل و زندگانی پیش از مرگ به غنیمت نداری؟
هوش مصنوعی: شخصی را تصور کن که می‌خواهد علم بیاموزد، اما تنبلی می‌کند و می‌گوید که روزی دیگر به این کار پرداخته و تلاش خواهد کرد. او غافل است که یادگیری علم نیاز به زمان و تلاش طولانی دارد. به همین ترتیب، نفس شخص توبه‌کار نیز برای پاک شدن و رسیدن به درجات معرفت و محبت، به مدت زمان طولانی و زحمت احتیاج دارد تا موانع را پشت سر بگذارد. اما اگر زمان بگذرد و عمر از دست برود، چه باید کرد؟ چرا از جوانی پیش از پیر شدن، و از سلامتی پیش از بیماری، و از زمان آزاد پیش از مشغله، و از زندگی پیش از مرگ، بهره‌برداری نمی‌کنی؟
ویحک! چرا در تابستان کارهای زمستان راست کنی و تاخیر نکنی و بر فضل و کرم خدای تعالی اعتماد نکنی؟ آخر زمهریر بر دوزخ کمتر از سرمای زمستان نیست و گرمای وی کمتر از گرمای تابستان نیست. اندر این هیچ تقصیر نکنی و در کار آخرت تقصیر کنی. نه همانا که این را سببی است، مگر آن که به روز قیامت و به آخرت ایمان نداری. این گفت در باطن داری و بر خویشتن پوشیده می داری و این سبب هلاک ابدی تو باشد.
هوش مصنوعی: ای وای! چرا در تابستان کارهای مربوط به زمستان را انجام نمی‌دهی و به تأخیر می‌اندازی و به فضل و لطف خداوند امیدوار نیستی؟ سرمای زمستان به اندازه دوزخ سرد نیست و گرمای دوزخ به اندازه تابستان گرم نیست. در این کار، کوتاهی نکن و در امور آخرت نیز کوتاهی نداشته باش. این رفتار نشانه‌ای دارد، مگر اینکه به روز قیامت و زندگی پس از مرگ ایمان نداری. این موضوع را در دل می‌پروری و از خود پنهان می‌کنی که می‌تواند باعث هلاکت ابدی تو شود.
هرکه پندارد که بی آن که در حمایت جبّه نور معرفت شود نار شهوات پس از مرگ در میان جان وی نیفتد، چنان بود که پندارد که بی آن که در حمایت جبّه شود سرمای زمستان گرد پوست وی نگردد به فضل و کرم خدای تعالی. و این قدر نداند که فضل وی بدان است که چون زمستان آفریده بود تو را به جبّه بیافرید و اسباب آن راست به گردنه برای آن بود که بی جبّه سرما دفع افتد.
هوش مصنوعی: هر کسی که فکر کند می‌تواند بدون اینکه در سایه علم و دانش باشد، از آتش تمایلات دنیوی پس از مرگ رهایی یابد، مانند کسی است که تصور کند بدون پوشیدن لباس گرم می‌تواند از سرمای زمستان در امان بماند. در واقع، نعمت و لطف خداوند این است که زمانی که زمستان را آفرید، لباس گرمی نیز برای محافظت از تو فراهم کرد و وسایل لازم برای این محافظت را نیز به تو عطا کرد تا بدون لباس گرم نتوانی خود را از سرما حفظ کنی.
ویحک! گمان مبر که این معصیت تو را به عقوبت از آن برد که خدای تعالی را از مخالفت تو خشم آید تا گویی وی را از معصیت من چه. که این نه چنان است، بلکه آتش دوزخ در درون تو هم از شهوت تو تولد کند نه از آن که طبیب خشمگین شود به سبب مخالفت تو فرمان وی را.
هوش مصنوعی: احتیاط کن! فکر نکن که گناه تو باعث می‌شود خداوند خشمگین شود و به خاطر این مخالفت، مجازاتت کند. بلکه بدان که آتش عذاب درون تو از خواسته‌ها و شهوت‌های خودت متولد می‌شود، نه به خاطر این که خداوند به دلیل نافرمانی تو ناراحت شود.
ویحک! جز آن نیست که با لذت دنیا و نعمت دنیا قرار گرفته ای و به دل عاشق و فریفته و بسته وی شده ای. اگر به دوزخ و بهشت ایمان نداری، باری به مرگ ایمان داری که این همه از تو بازستانند و تو در فراق وی سوخته شوی، چندان که خواهی دوستی این در دل محکم تر می کن. و اگر همه دنیا به تو دهند از مشرق تا مغرب و همه تو را سجود کنند تا مدتی اندک تو با ایشان همه خاکی شوی که کس از تو یاد نیارد چنان که از ملوک گذشته یاد می نیارند. چون از دنیا جز اندکی به تو ندهند و آن نیز منغص و مکدر و بهشت جاویدان را بدین می فروشی.
هوش مصنوعی: ای وای! جز این نیست که در دنیای مادی و نعمت‌های آن گرفتار شده‌ای و قلب عاشق و فریفته‌ای شده‌ای. اگر به عذاب و پاداش پس از مرگ اعتقادی نداری، اما بالاخره به مرگ اعتقاد داری که همه چیز از تو گرفته خواهد شد و در غم دوری از آنچه دوست داری می‌سوزی، همین باعث می‌شود که عشق به آن چیز را در دل‌ات قوی‌تر کنی. و اگر همه دنیا را به تو بدهند، از مشرق تا مغرب، و همه مردم برایت سجده کنند، در نهایت با گذر زمان، تو نیز به خاک می‌روی و کسی دیگر به یاد تو نخواهد بود، همان‌طور که از پادشاهان گذشته یاد نمی‌کنند. در حالی که دنیا فقط اندکی از تو را در اختیار می‌گذارد و آن هم ناخوشایند و آشفته است، تو بهشت جاودان را به این دنیا می‌فروشی.
ویحک! اگر کسی سفالی شکستنی به گوهری جاوید نخرد چگونه بر وی خندی؟ دنیا سفال شکستنی است و ناگاه شکسته گیر و آن گوهر جاوید فوت شده گیر و در حسرت بمانده گیر. این و امثال این عتابها با نفس خود همیشه می کند تا حق خود گزارده باشد و در وعظ ابتدا به خویشتن کرده باشد.
هوش مصنوعی: ای وای بر تو! اگر کسی ظرف سفالی شکننده‌ای را به جای جواهری ابدی بخرد، چگونه می‌توانی بر او بخندی؟ دنیا مانند یک ظرف سفالی است که ناگهان می‌شکند و آن جواهر جاویدان گم شده و در حسرت آن می‌ماند. این نوع سرزنش‌ها را باید همیشه با نفس خود داشته باشی تا حق را ادا کرده باشی و ابتدا خودت را نصیحت کرده باشی.