گنجور

بخش ۵۱ - پیدا کردن زهد و حقیقت و فضیلت آن

بدان که هرکه یخ دارد وقت گرما بر آن حریص بود تا چون تشنه شود آب بدان سرد کند. به کسی بیاید که برابر زر بخرد آن حرص وی بشود در عشق زر و گوید یک روز آب گرم خورم و صبر کنم و این زر که همه عمر با من بماند بستانم اولی تر از آن که این یخ نگاه دارم که خود نماند و شبانگاه بگداخته بود. این ناخواستن یخ را در مقابله چیزی که بهتر از آن است آن را زهد گویند در یخ. حال عارف اندر دنیا هم چنین باشد که بیند که دنیا در گذر است که بر دوام همی گذرد و همی گدازد و در وقت مرگ تمام برسد. چون آخرت بیند باقی و صافی که هرگز نبرسد و بنمی فروشند الا به ترک دنیا، دنیا اندر چشم وی حقیر شود و دست از آن بدارد در عوض آخرت که بهتر است از آن. این حالت را زهد گویند به شرط آن که این زهد در مباحات دنیا باشد و اما از محظورات خود فریضه بود.

دیگر آن که با قدرت باشد، اما آن که بر دنیا قادر نبود صورت نبندد زهد از وی، مگر چنان که اگر به وی دهند نستاند، ولکن این تا نیازمایند نتوان دانستن که چون قدرت پدید آید نفس به صفتی دیگر می شود و آن عشوه که داده باشد برود. و دیگر شرط آن که مال از دست بدهد و نگاه ندارد و جاه نیز از دست بدهد که زاهد مطلق آن بود که همه لذتها در باقی کند و با لذت آخرت عوض کند و این معاملتی و بیعی باشد، ولکن در این بیع سود بسیار است، چنان که حق تعالی گفت، «ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه آنگاه گفت، «فاستبشروا ابیعکم الذی بایعتم به» می گوید که خدای تعالی از مومنان تن و مال بخرید و به بهشت و گفت، «مبارک باد این بیع بر شما و شاد باشید بدین که سود بسیار دارید در این».

و بدان که هرکه به ترک دنیا بگوید برای اظهار سخاوت یا بایستی دیگر جز طلب آخرت، وی زاهد نبود و بدان که فروختن دنیا به آخرت زهدی عظیم است، اما ضعیف است به نزدیک اهل معرفت، بلکه عارف آن بود که آخرت از پیش وی برخیزد همچنان که دنیا که بهشت نیز هم نصیب شهوت خشم و فرج شکم است، بلکه بدین هم به چشم حقارت نگرد و خود را بزرگتر از آن دارد که هرچه بهایم را در آن شرکت باشد از شهوت بدان التفات کند. بلکه از دنیا و آخرت جز حق تعالی را نخواهد و جز به معرفت و مشاهدت وی قناعت نکند و هرچه جز وی است در چشم وی حقیر گردد.

و این زهد عارفان است و روا باشد که این عارف چنان باشد که ازمال نگریزد و حذر نکند، بلکه می ستاید و به موضع خویش می نهد و به مستحقان می دهد، چنان که عمر لعنه الله علیه که مالهای روی زمین همه در دست وی بود و وی از آن فارغ، بل چنان که عایشه رضی الله عنه که صد هزار درم خرج کرد و به یک درم خود را گوشت نخرید.

پس باشد که عارف پانصد هزار درم در دست دارد و زاهد بود و دیگری یک درم ندارد و زاهد نبود، بلکه کمال در آن بود که دل از دنیا گسسته بود تا به طلب وی مشغول نبود و نه به گریختن از وی نه با وی به جنگ بود و نه به صلح. نه وی را دوست دارد و نه دشمن که هر چیزی را که دشمن داری هم به وی مشغولی چنان که آن کس را که دوست داری. و کمال در آن است که از هرچه جز از حق است فارغ باشی و مال دنیا نزدیک تو چون آب دریا باشد و دست تو چون خزانه خدای تعالی بود. اگر بیش بود و اگر کم، اگر آید و اگر شود، تو از آن فارغ. کمال این است ولکن محل غرور احمقان است که هرکه به ترک مال بتواند گفت خویشتن را این عشوه دادن گیرد که من از مال فارغم و چون فرق کند میان آن که مستحق مال وی برگیرد یا آب از دریا گیرد یا مال دیگری برگیرد، در غرور است و بایست مال در باطن وی است؛ پس اصل آن است که دل از مال بدارد با توانائی و از وی بگریزد تا از جادوی وی برهد.

یکی عبدالله مبارک را گفت، یا زاهد!» گفت، «زاهد عمر عبدالعزیز است که مال دنیا در دست وی است و با آن که بر آن قادر است در آن زاهد است، اما من چیزی ندارم، از من زاهدی چون درست آید؟» و ابن ابی لیلی فرا ابن شبرمه گفت، «بینی که این ابوحنیفه این جولاهه بچه هرچه ما بدان فتوی کنیم بر ما رد کند». گفت، «ندانم جولاهه بچه است یا چیست، اما ایندانم که دنیا روی به وی آورده است و وی از آن می گریزد و روی از ما بگردانیده و ما آن را می جوییم». و ابن مسعود گفت، «هرگز ندانستم که در میان ما کسی است که دنیا دوست دارد تا این آیت فرود آمد، «و لو انا کتبنا علیهم ا اقتلوا انفسکم او اخرجوا من دیارکم ما فعلوه الا قلیل منهم». چون مسلمانان گفتند، «اگر بدانستیمی که محبت خدای تعالی در چیست همه آن کردیمی». این آیت آن وقت فرود آمد.

و بدان که یخ به زر فروخته چندین سرمایه خواهد که همه عاقلی آن تواند و نسبت دنیا به آخرت کمتر است از نسبت یخ با زر. ولکن خلق از این محجوبند به سه سبب: یکی ضعف ایمان و یکی غلبه شهوت در حال و یکی تسویف و تاخیر کردن و خود را وعده دادن که پس از این بکنم. و سبب بیشتر غلبه شهوت بود که در حال با وی برنیاید. نقد نگاه دارد و نسیه فراموش کند.

بخش ۵۰ - فصل (درجات درویشان): بدان که درجات درویشان متفاوت است. بشر حاف می گوید که ایشان بر سه درجه اند: یکی آن که نخواهند و اگر دهند نستانند و این قوم با روحانیون در علّیین باشند. و دیگر آن که نخواهد و اگر دهند بستانند و این با مقربان در فردوس باشد. و سوم آن که خواهد، ولکن به ضرورت خواهد و این از اصحاب الیمین باشد.بخش ۵۲ - فضیلت زهد: بدان که هرچه در ذم دوستی دنیا بیاورده ایم دلیل این است، لکن دوستی دنیا از مهلکات است و دشمنی وی از منجیات و این اخباری که در دشمنی وی آمده است بیاوریم و ثنای مهین زهد است که با اهل علم اضافت کرده است وی را در قرآن که چون قارون بیرون آمد در موکب خویش آراسته، هرکسی همی گفت کاشکی این مرا بودی، «قال الذین اتوا العلم ویلکم ثواب الله خیر» آن قوم که اهل علم بودند گفتند که ثواب آخرت از این همه بهتر. و از این گفته اند هرکه چهل روز در دنیا زاهد شود چشمهای حکمت در دل وی گشاده گردد. و رسول (ص) گفت، «اگر خواهی که خدای عزوجل تو را دوست دارد در دنیا زاهد مشو». و چون حارثه رسول (ص) را گفت که من مومنم حقا. گفت، «نشان آن چیست؟» گفت، «این نفس من چنان زاهد است که زر و سنگ من برابر است و گویی در بهشت و دوزخ می نگرم». گفت، «نیک نگاه دار که یافتی آنچه می بایست». آنگاه گفت، «این بنده ای است که خدای تعالی دل وی منور کرده است. عبد نور الله قلبه»

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که هرکه یخ دارد وقت گرما بر آن حریص بود تا چون تشنه شود آب بدان سرد کند. به کسی بیاید که برابر زر بخرد آن حرص وی بشود در عشق زر و گوید یک روز آب گرم خورم و صبر کنم و این زر که همه عمر با من بماند بستانم اولی تر از آن که این یخ نگاه دارم که خود نماند و شبانگاه بگداخته بود. این ناخواستن یخ را در مقابله چیزی که بهتر از آن است آن را زهد گویند در یخ. حال عارف اندر دنیا هم چنین باشد که بیند که دنیا در گذر است که بر دوام همی گذرد و همی گدازد و در وقت مرگ تمام برسد. چون آخرت بیند باقی و صافی که هرگز نبرسد و بنمی فروشند الا به ترک دنیا، دنیا اندر چشم وی حقیر شود و دست از آن بدارد در عوض آخرت که بهتر است از آن. این حالت را زهد گویند به شرط آن که این زهد در مباحات دنیا باشد و اما از محظورات خود فریضه بود.
هوش مصنوعی: بدان که هر کسی که یخ دارد، در زمان گرما به آن بسیار راغب است تا وقتی که تشنه شود، آب را با آن خنک کند. وقتی کسی به او می‌رسد که به او پیشنهاد طلا می‌دهد، او به عشق طلا گرایش پیدا می‌کند و می‌گوید: "یک روز آب گرم می‌نوشم و صبر می‌کنم تا این طلا را که همیشگی است به دست بیاورم، بهتر از این است که این یخ را که مدت کوتاهی دوام دارد نگه‌دارم." در واقع، نخواستن یخ در برابر چیزی بهتر، زهد نامیده می‌شود. عارف نیز در دنیا به همین صورت است که می‌بیند دنیا در حال گذر است، در حالی که آخرت باقی و پایدار است. وقتی به آخرت نگاه می‌کند و می‌بیند که هرگز تمام نمی‌شود و چیزی نمی‌فروشد مگر با ترک دنیا، دنیا برایش حقیر می‌شود و از آن دست برمی‌دارد به خاطر آنچه که از آن بهتر است. این حالت را زهد می‌نامند به شرطی که در مورد چیزهای مباح دنیا باشد، اما در مورد محرمات، خودداری از آن به عنوان یک وظیفه محسوب می‌شود.
دیگر آن که با قدرت باشد، اما آن که بر دنیا قادر نبود صورت نبندد زهد از وی، مگر چنان که اگر به وی دهند نستاند، ولکن این تا نیازمایند نتوان دانستن که چون قدرت پدید آید نفس به صفتی دیگر می شود و آن عشوه که داده باشد برود. و دیگر شرط آن که مال از دست بدهد و نگاه ندارد و جاه نیز از دست بدهد که زاهد مطلق آن بود که همه لذتها در باقی کند و با لذت آخرت عوض کند و این معاملتی و بیعی باشد، ولکن در این بیع سود بسیار است، چنان که حق تعالی گفت، «ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه آنگاه گفت، «فاستبشروا ابیعکم الذی بایعتم به» می گوید که خدای تعالی از مومنان تن و مال بخرید و به بهشت و گفت، «مبارک باد این بیع بر شما و شاد باشید بدین که سود بسیار دارید در این».
هوش مصنوعی: برای اینکه فردی زاهد واقعی باشد، باید توانایی انجام کارهای بزرگ را داشته باشد، اما نباید از دنیا و مادیات لذت ببرد. او زمانی زاهد محسوب می‌شود که در صورت ارائهٔ امکانات، آن‌ها را نپذیرد. اما تا زمانی که فرد در شرایطی آزمایش نشود، نمی‌توان فهمید که با به وجود آمدن قدرت و توانایی‌های جدید، چگونه رفتار خواهد کرد. همچنین، زاهد باید بتواند مال و جاه خود را از دست بدهد، و از هرگونه لذتی که موقتی باشد، پرهیز کند و تمام لذت‌ها را به آخرت و زندگی جاویدان تبدیل کند. این تبادل همچون یک تجارت ثمربخش است. خداوند در قرآن می‌فرماید که او از مؤمنان جان و اموالشان را خریداری کرده و به آن‌ها بهشت را وعده داده است و به همین خاطر، مومنان باید از این معامله خوشحال باشند چرا که سود بسیاری در آن نهفته است.
و بدان که هرکه به ترک دنیا بگوید برای اظهار سخاوت یا بایستی دیگر جز طلب آخرت، وی زاهد نبود و بدان که فروختن دنیا به آخرت زهدی عظیم است، اما ضعیف است به نزدیک اهل معرفت، بلکه عارف آن بود که آخرت از پیش وی برخیزد همچنان که دنیا که بهشت نیز هم نصیب شهوت خشم و فرج شکم است، بلکه بدین هم به چشم حقارت نگرد و خود را بزرگتر از آن دارد که هرچه بهایم را در آن شرکت باشد از شهوت بدان التفات کند. بلکه از دنیا و آخرت جز حق تعالی را نخواهد و جز به معرفت و مشاهدت وی قناعت نکند و هرچه جز وی است در چشم وی حقیر گردد.
هوش مصنوعی: کسی که برای نمایش بخشندگی یا به دلایل دیگری از دنیا دست می‌کشد، به راستی زاهد نیست. زهد واقعی در این است که دنیا را به خاطر آخرت رها کند، اما این عمل نزد دانایان از ارزش کمتری برخوردار است. عارف واقعی کسی است که آخرت بر او نمایان شود، همان‌طور که دنیا بر او آشکار است. حتی بهشت نیز می‌تواند به عنوان ابزار ارضای شهوت و خواسته‌های دنیوی دیده شود. بنابراین، نباید به دنیا و آخرت به چشم بزرگ‌نمایی نگاه کرد. در حقیقت، او تنها خداوند متعال را می‌خواهد و تنها به شناخت و مشاهده او قناعت می‌کند و همه چیز غیر از او در نظرش بی‌ارزش می‌شود.
و این زهد عارفان است و روا باشد که این عارف چنان باشد که ازمال نگریزد و حذر نکند، بلکه می ستاید و به موضع خویش می نهد و به مستحقان می دهد، چنان که عمر لعنه الله علیه که مالهای روی زمین همه در دست وی بود و وی از آن فارغ، بل چنان که عایشه رضی الله عنه که صد هزار درم خرج کرد و به یک درم خود را گوشت نخرید.
هوش مصنوعی: زهد در نظر عارفان به گونه‌ای است که فرد عارف نه تنها از مال و ثروت دوری نمی‌کند، بلکه آن را می‌ستاید و در جای مناسب خود قرار می‌دهد و به مستحقان می‌بخشد. به عنوان مثال، عمر که تمام ثروت‌های جهان در دستانش بود، از آن بی‌نیاز بود، و عایشه نیز صد هزار درهم خرج کرد و حتی یک درهم برای خود خرید نکرد.
پس باشد که عارف پانصد هزار درم در دست دارد و زاهد بود و دیگری یک درم ندارد و زاهد نبود، بلکه کمال در آن بود که دل از دنیا گسسته بود تا به طلب وی مشغول نبود و نه به گریختن از وی نه با وی به جنگ بود و نه به صلح. نه وی را دوست دارد و نه دشمن که هر چیزی را که دشمن داری هم به وی مشغولی چنان که آن کس را که دوست داری. و کمال در آن است که از هرچه جز از حق است فارغ باشی و مال دنیا نزدیک تو چون آب دریا باشد و دست تو چون خزانه خدای تعالی بود. اگر بیش بود و اگر کم، اگر آید و اگر شود، تو از آن فارغ. کمال این است ولکن محل غرور احمقان است که هرکه به ترک مال بتواند گفت خویشتن را این عشوه دادن گیرد که من از مال فارغم و چون فرق کند میان آن که مستحق مال وی برگیرد یا آب از دریا گیرد یا مال دیگری برگیرد، در غرور است و بایست مال در باطن وی است؛ پس اصل آن است که دل از مال بدارد با توانائی و از وی بگریزد تا از جادوی وی برهد.
هوش مصنوعی: شخصی ممکن است دارای پانصد هزار درم باشد و نسبت به دنیا بی‌اعتنا باشد، در حالی که فرد دیگری حتی یک درم هم ندارد و نسبت به دنیا وابسته است. کمال در این است که دل انسان از دنیای مادی detached و بی‌اعتنا باشد تا نه به دنبال آن برود و نه از آن فرار کند. نه باید آن را دوست داشته باشد و نه دشمن، زیرا علاقه به چیزی که دوست می‌داری، تو را به خود مشغول می‌کند، همانند آن چیزی که از آن متنفری. کمال در این است که از هر چیزی جز حق بی‌تفاوت باشی و ثروت دنیایی را مانند آب دریا تصور کنی و دستت را مانند خزانه‌ای از خدا ببینی. چه بیشتر باشد و چه کمتر، چه بیفتد و چه بماند، باید از آن فارغ باشی. این حالت کمال است، اما بسیاری از افراد در این زمینه دچار غرور می‌شوند؛ چون فکر می‌کنند که اگر مال را ترک کنند، از دنیا رسته‌اند. اما اگر بین گرفتن حق خود یا منابع دیگر تفاوت قائل نشوند، دچار غرور شده‌اند. بنابراین، اصل این است که دل از مال و ثروت دور باشد و از آن فرار کند تا از تاثیرات منفی آن رها شود.
یکی عبدالله مبارک را گفت، یا زاهد!» گفت، «زاهد عمر عبدالعزیز است که مال دنیا در دست وی است و با آن که بر آن قادر است در آن زاهد است، اما من چیزی ندارم، از من زاهدی چون درست آید؟» و ابن ابی لیلی فرا ابن شبرمه گفت، «بینی که این ابوحنیفه این جولاهه بچه هرچه ما بدان فتوی کنیم بر ما رد کند». گفت، «ندانم جولاهه بچه است یا چیست، اما ایندانم که دنیا روی به وی آورده است و وی از آن می گریزد و روی از ما بگردانیده و ما آن را می جوییم». و ابن مسعود گفت، «هرگز ندانستم که در میان ما کسی است که دنیا دوست دارد تا این آیت فرود آمد، «و لو انا کتبنا علیهم ا اقتلوا انفسکم او اخرجوا من دیارکم ما فعلوه الا قلیل منهم». چون مسلمانان گفتند، «اگر بدانستیمی که محبت خدای تعالی در چیست همه آن کردیمی». این آیت آن وقت فرود آمد.
هوش مصنوعی: یک نفر به عبدالله مبارک گفت: «ای زاهد!» او پاسخ داد: «زاهد واقعی عمر عبدالعزیز است که مال دنیا در دستش است، ولی با وجود توانایی‌اش به آن وابسته نیست. اما من چیزی ندارم، پس چطور می‌توانم زاهد باشم؟» ابن ابی لیلی به ابن شبرمه گفت: «می‌بینی که ابوحنیفه این جوان بی تجربه را در هر موضوعی که ما فتوا می‌دهیم، رد می‌کند.» او پاسخ داد: «نمی‌دانم این جوان بی تجربه است یا نه، اما می‌دانم که دنیا به او روی آورده و او از آن فراری است، در حالی که ما به دنبال آن می‌رویم.» ابن مسعود گفت: «هرگز ندانستم که در میان ما کسی دنیا را دوست دارد تا زمانی که این آیه نازل شد: «اگر بر آن‌ها لازم می‌کردیم که خود را بکشند یا از سرزمین‌هایشان خارج شوند، جز عده‌ی کمی این کار را نمی‌کردند». مسلمانان گفتند: «اگر می‌دانستیم محبت خدا در چیست، تمامی آن را انجام می‌دادیم.» و این آیه در آن زمان نازل شد.
و بدان که یخ به زر فروخته چندین سرمایه خواهد که همه عاقلی آن تواند و نسبت دنیا به آخرت کمتر است از نسبت یخ با زر. ولکن خلق از این محجوبند به سه سبب: یکی ضعف ایمان و یکی غلبه شهوت در حال و یکی تسویف و تاخیر کردن و خود را وعده دادن که پس از این بکنم. و سبب بیشتر غلبه شهوت بود که در حال با وی برنیاید. نقد نگاه دارد و نسیه فراموش کند.
هوش مصنوعی: بدان که اگر یخ به طلا فروخته شود، به زودی سود زیادی نصیبش خواهد شد، اما انسان‌ها در این موضوع غافلند به دلایل زیادی. یکی از این دلایل ضعف ایمان است، دیگری تسلط شهوت در لحظه و در نهایت تأخیر انداختن کارها و وعده دادن به خود که در آینده اقدام خواهند کرد. از بین این دلایل، تسلط شهوت در حال حاضر تاثیر بیشتری دارد و باعث می‌شود که انسان به جای حفظ چیزی ارزشمند، به چیزهای زودگذر و گذرا توجه کند و به وعده‌های آینده بی‌توجه بماند.