گنجور

بخش ۳۶ - پیدا کردن سوء خاتمت

بدان که بیشتر خایفان از خاتمت ترسیده اند، برای آن که دل آدمی گردان است و وقت مرگ وقتی عظیم است. و نتوان دانست که دل بر چه قرار گیرد در آن وقت تا یکی از عارفان می گوید، «اگر کسی را پنجاه سال به توحید بدانسته باشم، چون چندان از من غایب شد که از پس دیواری شد، گواهی ندهم وی را به توحید که حال دل گردان است. ندانم به چه گردد؟» و دیگری می گوید، «اگر گویند که شهادت بر در سرای دوست تر داری یا مرگ بر مسلمانی بر در حجره؟ گویم مرگ بر در حجره که ندانم تا به در سرای اسلام ماند یا نه». و ابوالدردا سوگند خوردی که هیچ کس ایمن نباشد از آن که ایمان وی به وقت مرگ بازستانند. و سهل تستری می گوید، «صدیقان در هر نفسی از سوء خاتمت می ترسند».و سفیان رضی الله عنه به وقت مرگ جزع می کرد و می گریست. گفتند، «مگری که عفو خدای تعالی از گناه تو عظیم تر است». گفت،«اگر دانمی که بر توحید بمیرم باک ندارم، اگر چند کوهها گناه دارمی». و یکی از بزرگان وصیت کرد و چیزی که داشت کسی را دید و گفت، «نشان آن که بر توحید بمیرم فلان چیز است. اگر آن نشان بینید بدین مال شکر و مغز بادام بخر و بر کودکان شهر افشان و بگوی که این عرس فلان است که به سلامت بجست و اگر این نبینی مردمان را بگوی تا بر من نماز نکنند و غره نشوند به من. تا پس از مرگ باری مرایی نباشم».

و سهل تستری گوید که مرید از آن ترسد که در معصیت افتد و عارف از آن که در کفر افتد. ابوزید گوید، «چون به مسجدی شوم بر میان خویش زنّاری بینم که ترسم که مرا به کلیسا برد. تا آنگاه که در مسجد روم و هرروز پنج بار همچنین باشم». و عیسی (ع) حواریان را گفت، «شما از معصیت ترسید و ما پیغامبران از کفر ترسیم». و یکی از پیغامبران به گرسنگی و تشنگی و برهنگی و محنت بسیار مبتلا بود سالهای بسیار. پس به خدای تعالی بنالید. حق گفت، «دلت از کفر نگاه می دارم. بدین خرسند نه ای که دنیا می خواهی؟» گفت، «بارخدایا! توبه کردم و خرسند شدم». و خاک بر سر کرد از تشویر سوال خویش. و یکی از دلایل سوء خاتمت نفاق بود و ازاین بود که صحابه همیشه بر خویشتن می ترسیدند از نفاق. و حسن بصری گوید، اگر بدانمی که در من نفاق نیست از هرچه در روی زمین است دوست تر دارمی». و گفت، «اختلاف باطن و ظاهر و دل و زبان از نفاق است».

بخش ۳۵ - پیدا کردن انواع خوف: بدان که خوف از معرفت خطر خیزد و هرکسی را در پیش خطری دیگر آید. کس بود که دوزخ در پیش وی آید و خوف وی از آن بود و کس بود که چیزی که راه دوزخ است در پیش وی آید، چنان که ترسد که پیش از تو بمیرد یا ترسد که باز در معصیت افتد یا دل وی را غفلت و قسوت پدید آید یا عادت وی را با سر معصیت برد یا بطر بر وی غالب شود. به سبب نعمت یا در قیامت به مظالم گرفتار شود یا فضایح او آشکار گردد و رسوا شود. یا ترسد که بر اندیشه وی چیزی رود که خدای تعالی می بیند و آن ناپسندیده بود.بخش ۳۷ - فصل (اسباب سوء خاتمت): بدان که معنی سوء خاتمت که همه از آن ترسند آن است که ایمان وی بازستانند به وقت رفتن و این را اسباب بسیار است و علم این پوشیده است، ولکن آنچه اندر این کتاب بتوان گفت آن است که این از دو سبب خیزد: یکی آن که بدعتی باطل اعتقاد کند و عمر بر آن بگذارد و گمان نبرد که آن خود خطا تواند بود، در نزدیکی مرگ کارها کشف افتد، باشد که وی را خطای وی کشف کنند، و بدان سبب در دیگر اعتقادها که داشته است نیز به شک افتد که اعتماد برخیزد از اعتقاد خویش و بر این شک برود و این خطر مبتدع را بود. و کسی را که راه کلام و دلیل سپرد اگرچه با ورع و پارسا باشد. اما ابلهان و اهل سلامت که مسلمانی به ظاهر، چنان که در قرآن و اخبار است، بگرفته باشند، از این ایمن باشند.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که بیشتر خایفان از خاتمت ترسیده اند، برای آن که دل آدمی گردان است و وقت مرگ وقتی عظیم است. و نتوان دانست که دل بر چه قرار گیرد در آن وقت تا یکی از عارفان می گوید، «اگر کسی را پنجاه سال به توحید بدانسته باشم، چون چندان از من غایب شد که از پس دیواری شد، گواهی ندهم وی را به توحید که حال دل گردان است. ندانم به چه گردد؟» و دیگری می گوید، «اگر گویند که شهادت بر در سرای دوست تر داری یا مرگ بر مسلمانی بر در حجره؟ گویم مرگ بر در حجره که ندانم تا به در سرای اسلام ماند یا نه». و ابوالدردا سوگند خوردی که هیچ کس ایمن نباشد از آن که ایمان وی به وقت مرگ بازستانند. و سهل تستری می گوید، «صدیقان در هر نفسی از سوء خاتمت می ترسند».و سفیان رضی الله عنه به وقت مرگ جزع می کرد و می گریست. گفتند، «مگری که عفو خدای تعالی از گناه تو عظیم تر است». گفت،«اگر دانمی که بر توحید بمیرم باک ندارم، اگر چند کوهها گناه دارمی». و یکی از بزرگان وصیت کرد و چیزی که داشت کسی را دید و گفت، «نشان آن که بر توحید بمیرم فلان چیز است. اگر آن نشان بینید بدین مال شکر و مغز بادام بخر و بر کودکان شهر افشان و بگوی که این عرس فلان است که به سلامت بجست و اگر این نبینی مردمان را بگوی تا بر من نماز نکنند و غره نشوند به من. تا پس از مرگ باری مرایی نباشم».
هوش مصنوعی: بیشتر افرادی که از پایان عمر خود می‌ترسند، به دلیل این است که دل انسان بسیار متغیر است و لحظه مرگ، لحظه‌ای بسیار مهم و حساس است. هیچ کس نمی‌داند در آن لحظه دل به چه چیزی ممکن است متمایل شود. یکی از عارفان می‌گوید که حتی اگر کسی را پنجاه سال در راه توحید بشناسد، وقتی آن فرد برای مدتی غایب شود، نمی‌تواند به او شهادت دهد که ایمانش پابرجاست چون دل ممکن است تغییر کند. یک نفر دیگر گفته که اگر به او بگویند بین گواهی بر در خانه دوست و مرگ در بیرون از خانه، کدام یک را انتخاب می‌کند، او مرگ را انتخاب می‌کند زیرا نمی‌داند آیا به خانه دوست خواهد رسید یا خیر. ابوالدردا نیز قسم یاد کرده که هیچ‌کس از این موضوع ایمن نیست که ممکن است ایمانش در آخرین لحظات زندگی‌اش دستخوش تغییر شود. همچنین، سهل تستری می‌گوید که حتی صدیق‌ها نیز در هر لحظه از بد ختم شدن خود می‌ترسند. سفیان در هنگام مرگ بسیار مضطرب و گریه‌کنان می‌گوید که اگر می‌دانستم که با ایمان به توحید می‌میرم، نگران گناهانم نبودم. یکی از بزرگان نیز وصیتی کرده بود و نشانه‌ای برای مرگش تعیین کرده بود تا اگر آن نشانه را دیدند، برای او دعا کنند و اگر آن را ندیدند، به مردم بگویند نباید به او اعتماد کنند.
و سهل تستری گوید که مرید از آن ترسد که در معصیت افتد و عارف از آن که در کفر افتد. ابوزید گوید، «چون به مسجدی شوم بر میان خویش زنّاری بینم که ترسم که مرا به کلیسا برد. تا آنگاه که در مسجد روم و هرروز پنج بار همچنین باشم». و عیسی (ع) حواریان را گفت، «شما از معصیت ترسید و ما پیغامبران از کفر ترسیم». و یکی از پیغامبران به گرسنگی و تشنگی و برهنگی و محنت بسیار مبتلا بود سالهای بسیار. پس به خدای تعالی بنالید. حق گفت، «دلت از کفر نگاه می دارم. بدین خرسند نه ای که دنیا می خواهی؟» گفت، «بارخدایا! توبه کردم و خرسند شدم». و خاک بر سر کرد از تشویر سوال خویش. و یکی از دلایل سوء خاتمت نفاق بود و ازاین بود که صحابه همیشه بر خویشتن می ترسیدند از نفاق. و حسن بصری گوید، اگر بدانمی که در من نفاق نیست از هرچه در روی زمین است دوست تر دارمی». و گفت، «اختلاف باطن و ظاهر و دل و زبان از نفاق است».
هوش مصنوعی: سهل تستری می‌گوید که مریدان از این می‌ترسند که به انجام گناه افتند و عارفان از این که به کفر بیفتند. ابوزید می‌گوید: «وقتی به مسجد می‌روم، احساس می‌کنم که حلقه‌ای بر گردن دارم که ممکن است مرا به کلیسا بکشاند. تا زمانی که به مسجد بروم و هر روز پنج بار این کار را تکرار کنم.» عیسی (ع) به حواریانش گفت: «شما از گناه می‌ترسید و ما پیامبران از کفر». یکی از پیامبران سال‌ها در گرسنگی و تشنگی و فقر و سختی بسیار بود. او به درگاه خداوند ناله کرد و خداوند به او فرمود: «دل تو را از کفر محفوظ می‌دارم. آیا این از این که دنیای تو را می‌خواهم، خوشنودت کرده است؟» آن پیامبر گفت: «بارخدایا! من توبه کرده‌ام و خوشنود شدم.» و از شدت غم و سوالش، خاک بر سر خود ریخت. یکی از نشانه‌های بدختی انسانی نفاق است و به همین دلیل صحابه همیشه از نفاق بر خود می‌ترسیدند. حسن بصری می‌گوید: «اگر می‌دانستم در وجودم نفاق نیست، از هر چیزی که در زمین هست بیشتر به آن محبت می‌کردم.» و او همچنین گفت: «تناقض بین باطن و ظاهر و دل و زبان نشانه نفاق است.»