گنجور

بخش ۲۶ - پیدا کردن سبب تقصیر خلق در شکر

بدان که تقصیر خلق در شکر از دو سبب است: یکی جهل است به بسیاری نعمت که نعمتهای خدای تعالی را کس حد و اندازه و شمار نداند، چنان که گفت، «و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها» و ما در کتاب احیا بعضی از آن نعمتها که حق تعالی راست بگفته ایم تا به قیاس آن بدانند که ممکن نیست که همه نعمتها تواند شناختن و این کتاب آن احتمال نکند.

و سبب دیگر آن است که آدمی هر نعمت که عام باشد به نعمت نشناسد و هرگز شکر نکند که این هوای لطیف که به نفس می کشد و روح را که در دل است مدد می دهد و حرارت دل را معتدل می گرداند و اگر یک نفس منقطع شود هلاک گردد، بلکه این خود نعمتی نشناسد، و چنین صدهزار است که نداند مگر که یک ساعت در چاهی شود که هوای آن غلیظ بود و دم فرو گیرد یا در گرمابه ای گرم وی را حبس کنند که هوای آن گرم بود. چون دست بازگیرند باشد که آن ساعت قدر این نعمت بشناسد.

بلکه خود شکر چشم بینا نکند تا درد چشم بیابد یا نابینا شود. و هم چون بنده ای بود که تا وی را نزنند قدر نعمت نداند و چون نزنند بطر و غفلت پدید آید، پس تدبیر آن بود که نعمتهای حق تعالی بر دل خویش تازه می دارد، چنان که تفصیل بعضی در کتاب احیا گفته ایم و این مرد کامل را نشاید.

و اما تدبیر ناقص آن بود که هر روز به بیمارستان رود و به زندان سلطان و به گورستان تا بلاها بیند و سلامت خویش، باشد که به شکر مشغول شود: چون به گورستان شود بداند که آن همه مردگان در آرزوی یک روز عمرند تا تقصیرها را بدان تدارک کننند و نمی یابند. و روزهای دراز فراپیش وی نهاده اند و وی قدر نمی داند. و اما آن که در نعمتهای عام شکر نمی کند چون هوا و آفتاب و چشم بینا و همه نعمت مال داند و آنچه به وی مخصوص بود، باید که بداند که این جهل است که نعمت که عام بود از نعمت بنشود، پس اگر اندیشه کند نعمت خاص بر وی بسیار است که هیچ کس نیست که گمان برد که چون عقل وی هیچ عقل نیست و چون خلق وی هیچ خلق نیست و از این بود که دیگران را ابله و بدخوی گوید که خویشتن را چنان نمی پندارد، پس باید که به شکر این مشغول باشد نه به عیب مردمان، بلکه هیچ کس نیست که وی را فضایح و عیبهاست که آن وی داند و کس نداند که خدای تعالی پرده بدان نگاه داشته است، بلکه اگر آن که بر خاطر و اندیشه گذر کند مردمان بدانند جای بسیار تشویر و اندیشه بود. و این در حق هریکی خیری خاص بود، باید که شکر آن بکند و همیشه اندیشه باز آن ندارد که از آن محروم است تا از شکر محروم نماند، بل باید که در آن نگرد که به وی داده اند بی استحقاق.

یکی پیش بزرگی از درویشی گله کرد. گفت، «خواهی که چشم نداری و دوازده هزار درم داری؟» گفت، «نه»، گفت، «عقل؟» گفت، «نه»، گفت، «گوش؟» گفت، «نه»، گفت، «دست و پای؟» گفت، «نه»، گفت، «وی را نزدیک تو پنجاه هزار درم عوض است. چرا گله می کنی؟» بلکه بیشتر خلق را اگر گویی حال خویش با حال فلان عوض کنی نکند و به حال بیشترین خلق رضا ندهد، پس چون آنچه وی را داده اند بیشتر خلق را نداده اند جای شکر باشد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که تقصیر خلق در شکر از دو سبب است: یکی جهل است به بسیاری نعمت که نعمتهای خدای تعالی را کس حد و اندازه و شمار نداند، چنان که گفت، «و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها» و ما در کتاب احیا بعضی از آن نعمتها که حق تعالی راست بگفته ایم تا به قیاس آن بدانند که ممکن نیست که همه نعمتها تواند شناختن و این کتاب آن احتمال نکند.
هوش مصنوعی: باید بدانیم که عدم شکرگزاری مردم به دو دلیل است: یکی اینکه بسیاری از نعمت‌های خداوند را نمی‌شناسند و نمی‌توانند تعداد و اندازه آن‌ها را درک کنند. مانند این جمله که گفته شده است: «اگر نعمت‌های خدا را بشمارید، نمی‌توانید همه آن‌ها را شمارش کنید.» ما در کتاب احیا به برخی از این نعمت‌ها اشاره کرده‌ایم تا نشان دهیم که شناخت همه نعمت‌ها ممکن نیست و این کتاب نمی‌تواند به تمام جوانب آن بپردازد.
و سبب دیگر آن است که آدمی هر نعمت که عام باشد به نعمت نشناسد و هرگز شکر نکند که این هوای لطیف که به نفس می کشد و روح را که در دل است مدد می دهد و حرارت دل را معتدل می گرداند و اگر یک نفس منقطع شود هلاک گردد، بلکه این خود نعمتی نشناسد، و چنین صدهزار است که نداند مگر که یک ساعت در چاهی شود که هوای آن غلیظ بود و دم فرو گیرد یا در گرمابه ای گرم وی را حبس کنند که هوای آن گرم بود. چون دست بازگیرند باشد که آن ساعت قدر این نعمت بشناسد.
هوش مصنوعی: انسان معمولاً نعمت‌هایی که به‌طور عمومی در دسترسش قرار دارد را درک نکرده و شکرگزار آن‌ها نیست. برای مثال، هوای لطیفی که تنفس می‌کند و به روحش نیرو می‌بخشد را نمی‌شناسد، در حالی که اگر حتی برای یک لحظه تنفسش قطع شود، ممکن است جانش به خطر بیفتد. بسیاری از نعمت‌ها را نمی‌شناسد تا زمانی که در موقعیت سختی قرار گیرد، مانند زمانی که به مدت یک ساعت در محیطی با هوای غلیظ یا در حمامی گرم حبس شود. در چنین شرایطی، ممکن است به ارزش آن نعمت‌ها پی ببرد و قدر آن‌ها را بداند.
بلکه خود شکر چشم بینا نکند تا درد چشم بیابد یا نابینا شود. و هم چون بنده ای بود که تا وی را نزنند قدر نعمت نداند و چون نزنند بطر و غفلت پدید آید، پس تدبیر آن بود که نعمتهای حق تعالی بر دل خویش تازه می دارد، چنان که تفصیل بعضی در کتاب احیا گفته ایم و این مرد کامل را نشاید.
هوش مصنوعی: انسان معمولاً تا زمانی که چیز با ارزشی را از دست ندهد یا دچار مشکل نشود، قدر آن را نمی‌داند. به عنوان مثال، اگر کسی از شدت درد یا بیماری به نابینایی دچار شود، آن وقت می‌فهمد که داشتن بینایی چقدر ارزشمند است. شبیه به فردی که فقط پس از تجربه سختی‌ها و مشکلات، به ارزش نعمات زندگی پی می‌برد. بنابراین، بهترین کار این است که همیشه شکرگزار نعمت‌ها باشیم و آن‌ها را در خاطر خود زنده نگه داریم، تا از غفلت و فراموشی دوری کنیم. این دقت و توجه نشان از کمال انسان دارد.
و اما تدبیر ناقص آن بود که هر روز به بیمارستان رود و به زندان سلطان و به گورستان تا بلاها بیند و سلامت خویش، باشد که به شکر مشغول شود: چون به گورستان شود بداند که آن همه مردگان در آرزوی یک روز عمرند تا تقصیرها را بدان تدارک کننند و نمی یابند. و روزهای دراز فراپیش وی نهاده اند و وی قدر نمی داند. و اما آن که در نعمتهای عام شکر نمی کند چون هوا و آفتاب و چشم بینا و همه نعمت مال داند و آنچه به وی مخصوص بود، باید که بداند که این جهل است که نعمت که عام بود از نعمت بنشود، پس اگر اندیشه کند نعمت خاص بر وی بسیار است که هیچ کس نیست که گمان برد که چون عقل وی هیچ عقل نیست و چون خلق وی هیچ خلق نیست و از این بود که دیگران را ابله و بدخوی گوید که خویشتن را چنان نمی پندارد، پس باید که به شکر این مشغول باشد نه به عیب مردمان، بلکه هیچ کس نیست که وی را فضایح و عیبهاست که آن وی داند و کس نداند که خدای تعالی پرده بدان نگاه داشته است، بلکه اگر آن که بر خاطر و اندیشه گذر کند مردمان بدانند جای بسیار تشویر و اندیشه بود. و این در حق هریکی خیری خاص بود، باید که شکر آن بکند و همیشه اندیشه باز آن ندارد که از آن محروم است تا از شکر محروم نماند، بل باید که در آن نگرد که به وی داده اند بی استحقاق.
هوش مصنوعی: تدبیر نادرستی بود که فرد هر روز به بیمارستان، زندان و گورستان برود تا درد و رنج‌ها را ببیند و سلامتی خود را درک کند، به امید اینکه شکرگزار شود. زمانی که به گورستان می‌رود، باید بفهمد که تمام مردگان آرزوی یک روز زندگی بیشتر را دارند تا بتوانند اشتباهات خود را جبران کنند، اما این فرصت را نمی‌یابند. همچنین، روزهای زیادی در پیش روی اوست که به ارزش آن‌ها پی نمی‌برد. کسانی که در نعمت‌های عمومی مانند هوا و خورشید و دیدن شکرگزاری نمی‌کنند، باید بدانند که ناآگاهی از این نعمت‌ها مایه افسوس است، چرا که این نعمت‌ها به تنهایی ارزشمند است. اگر توجه کند، خواهد دید که نعمت‌های خاصی برای او وجود دارد که هیچ‌کس نمی‌تواند منکر آن‌ها باشد. عدم شناخت این نعمت‌ها و برتری‌های خود، باعث می‌شود او دیگران را کم‌فهم و بدخلق بداند. بنابراین بهتر است که به شکرگزاری بپردازد نه به عیب‌جویی از دیگران. هیچ‌کس نمی‌داند عیوب او چیست زیرا خداوند پرده‌پوشی کرده است. اگر افراد متوجه افکار خود شوند، می‌تواند زمینه‌ای برای تفکر و عبرت‌آموزی باشد. این در حق هر فردی می‌تواند خیر باشد و باید شکر آن را به جا آورد و همواره به نعمت‌ها فکر کند تا از شکرگزاری محروم نماند، بلکه باید از آنچه بدون استحقاق به او داده شده است، قدردانی کند.
یکی پیش بزرگی از درویشی گله کرد. گفت، «خواهی که چشم نداری و دوازده هزار درم داری؟» گفت، «نه»، گفت، «عقل؟» گفت، «نه»، گفت، «گوش؟» گفت، «نه»، گفت، «دست و پای؟» گفت، «نه»، گفت، «وی را نزدیک تو پنجاه هزار درم عوض است. چرا گله می کنی؟» بلکه بیشتر خلق را اگر گویی حال خویش با حال فلان عوض کنی نکند و به حال بیشترین خلق رضا ندهد، پس چون آنچه وی را داده اند بیشتر خلق را نداده اند جای شکر باشد.
هوش مصنوعی: شخصی نزد یک مرد بزرگ از وضعیت خودش شکایت کرد و گفت: "آیا می‌خواهی چشمت را نداشته باشی اما دوازده هزار درم داشته باشی؟" او جواب داد: "نه." پرسید: "عقل؟" و او دوباره پاسخ منفی داد. سپس پرسید: "گوش؟" و پاسخ باز هم منفی بود. ادامه داد: "دست و پا؟" و او دوباره جواب نداد. در نهایت گفت: "اگر برای تو پنجاه هزار درم هم باشد، چرا ناخرسند هستی؟" او بیان کرد که بسیاری از مردم حتی اگر وضعیت خود را با دیگران عوض کنند، راضی نمی‌شوند. با توجه به این که آنچه به او داده شده، نسبت به آنچه به اکثر مردم داده نشده، باید شکرگزار باشد.