گنجور

بخش ۲۰ - پیدا کردن آن که کفران هر نعمتی آن باشد

بدان که صرف کردن نعمت خدای تعالی در محبوب خدای شکر است و در مکروه کفران است، و محبوب از مکروه به تفصیل تمام جز به شرط نتوان دانست، پس شرط آن است که نعمت در طاعت صرف کند چنان که فرمان است. اما اهل بصیرت را راهی است که در آن حکمت کارها به نظر و استدلال و بر سبیل الهام بشناسند. چه ممکن است که کسی بشناسد که حکمت در آفرینش میغ باران است و در آفرینش باران نبات است و در آفرینش نبات غذای جانوران است و حکمت در آفرینش آفتاب پدید آمدن شب و روز است تا شب سکون را بود و روز معیشت را.

این و امثال این روشن است که همه کس بشناسد، اما در آفتاب بسیار حکمتهاست بیرون این که هرکسی نشناسد، و بر آسمان ستاره بسیار است که هرکسی نداند که حکمت آفرینش آن چیست، چنان که هرکسی بداند از اعضای خویش که دست برای گرفتن است و پای برای رفتن و چشم برای دیدن. و باشد که نداند که جگر و سپرز برای چیست و نداند که چشم از ده طبقه آفریده اند. پس این حکمتها بعضی باریکتر بود که جز خواص آن را ندانند و شرح این دراز بود.

و اما این مقدار لابد است که بباید دانستن که آدمی را برای آخرت آفریده اند نه برای دنیا. و هر چه آدمی را از آن نصیب است در دنیا برای آن آفریده اند تا زاد وی باشد به آخرت. و گمان نباید برد که همه چیزی برای وی آفریده اند تا چون در چیزی خود را فایده ای نبیند گوید این چرا آفریده اند؟ تا گوید به مثل که مورچه و مگس را چرا آفریده اند؟ باید که مورچه نیز نعجب می کند تا تو را چرا آفریده اند تا به هر راه پای بر وی می نهی و می کشی و تعجب تو هم چون تعجب وی است؛ بلکه از کمال جود الهیت لازم است که هر چه ممکن است که در وجود آید بر نیکوترین وجهی در وجود آید از همه اجناس و انواع از حیوانات و نباتات و از معادن و غیر آن. و آنگاه هر یکی را در خور ضرورت وی و درجات وی از زینت و آراستگی وی در وجود آید که آنجا منع و بخل نیست و هر چه در وجود نیاید از کمال و زینت از آن بود که محل قابل آن نبود که به ضد آن صفت مشغول بود و باشد که آن ضد نیز مقصود بود برای کاری دیگر که آتش را ممکن نیست که سردی و لطافت آب قبول کند که گرم سردی نپذیرد که ضد وی است، و گرمی نیز مقصود است از وی ازالت کردن نقصانی بود.

و به حقیقت آن رطوبت که مگس از وی آفریدند مگس از آن رطوبت کامل تر است. و آن رطوبت قابل این کمال بود از وی بازنداشتند که آن منع، بخل باشد و از آن کاملتر است که در وی حیات و قدرت و حس و حرکت و اشکال اعضای غریب است که در آن رطوبت نیست.

و از آن آدمی از وی نیافریدند که بارگاه آفرینش آدمی نداشت و قابل آن نبود که در وی صفاتی بود که ضد آن صفات بود که شرط آفرینش آدمی است، اما هر چه بدان مگس را حاجت بود از وی بازنداشت از پر و بال دست و پای و چشم و دهان و سر وشکم و جایی که غذا در شود و جایی که غذا در وی قرار گیرد تا هضم افتد و جایی که باز بیرون آید و هر چه تن وی را ببایست از تنگی و لطیفی و سبکی از وی بازنداشت. و چون وی را به دیدار حاجت بود و سر وی خرد بود که چشمی که پلک دارد احتمال نکند، وی را دو نگینه آفرید بی پلک چون آینه تا صورتها در وی بنماید و بیند، چون پلک برای آن بود تا گردی که بر چشم نشیند از وی می سترد و چون مصقله آینه باشد و وی را پلک نبود بدل آن دو دست زیادت بیافریدند و وی را تا هر ساعت بدان دو دست آن دو نگینه را پاک می کند و آنگاه دو دست در هم می مالد تا گرد از دست وی بشود.

و مقصود از گفتن این آن است تا بدانی که رحمت و لطف و عنایت الهی عام است و به آدمی مخصوص نیست که هر کرمی و سارخکی را آنچه می بایست همه به کمال بداده اند تا بر پشه ای همان صورت بکرده اند که بر پیلی. و این نه برای آدمی آفریدند که وی را برای خود آفریده اند، چنان که تو را برای تو آفریده اند که نه پیش از آفرینش وسیلتی و قرابتی داشتی که بدان مستحق آفرینش بودی که دیگران نداشتند، ولکن بحر الهیت خود آن وقت محیط بود که در وی همه چیزی بود و یکی از چیزها تویی و یکی مورچه است و یکی مگس و یکی پیل و یکی مرغ و همچنین.

و اگر چه از این جمله آنچه ناقص است فدای کامل کرده اند و آدمی کاملترین است، لاجرم چیزها فدای وی است، اما در زیرزمین و قعر دریا بسیاری چیزهاست که آدمی را در وی هیچ نصیب نیست و با وی همان لطف کرده اند در آخر پیش ظاهر و باطن وی و باشد که چندان نقش و نگار بر ظاهر وی کرده باشند که آدمیان از آن عاجز آیند و اکنون این به دریاهای علوم تعلق دارد که علما از آن عاجز باشند و شرح آن دراز بود.

و مقصود آن است که باید خویشتن را گزیده حضرت الهیت نام نکنی تا همه بر خویشتن راست کنی و هرچه تو را در آن فایده نباشد گویی چرا آفریده اند و در وی خود حکمت نیست. و چون بدانستی که مورچه را برای تو نیافریدند بدان که آفتاب و ماه و ستارگان و آسمانها و ملایکه و این همه برای تو نیست، اگرچه تو را در بعضی از ایشان نصیبی هست، چنان که مگس را برای تو نیافریدند، اگرچه تو را از وی نصیب است تا هرچه ناخوش و گنده است و عفن گشته می خورد تا بویهای ناخوش و عفونت کمتر می شود. و قصاب را برای مگس نیافریدند، اگرچه مگس را در وی نصیب است. و گمان تو بر آن که آفتاب هر روزی برای تو بر می آید همچون گمان مگس است که پندارد که قصاب هر روز برای وی بر دکان می شود تا وی از آن خون و نجاستها سیر بخورد و قصاب روی به کاری دیگر دارد که آن مگس یاد نیاورد، اگرچه قصاب حیات و غذای مگس است. آفتاب نیز در طواف و گردش خویش روی به حضرت الهیت دارد که از تو خود یاد نیاورد، اگرچه از فضلات نور وی چشم تو بینا شود و از فضلات حرارت وی مزاج زمین معتدل شود تا نبات که غذای توست بروید. پس مارا حکمت آفرینش چیزی که به تو تعلق ندارد در معنی شکر به کار می نیاید، و آنچه به تو تعلق دارد نیز بسیار است همه نتوان گفت. مثالی چند بگوییم: یکی آن که تو را چشم آفریدند برای دو کار. یکی آن که تا راه فرا حاجت خویش دانی در این جهان و دیگر تا در عجایب صنع حق تعالی نظاره کنی و بدان عظمت وی بشناسی. چون در نامحرمی نگری کفران نعمت چشم کردی، بلکه نعمت چشم بی آفتاب تمام نیست که بی وی فرا نبیند و آفتاب بی آسمان و زمین ممکن نیست که شب و روز از آسمان و زمین پدید آید و تو بدین یک نظر در نعمت چشم و آفتاب بلکه در نعمت آسمان و زمین کفران آوردی.

و از این است که در خبر است که هرکه معصیت کند زمین و آسمان بر وی لعنت کند. و تو را دست برای آن داده اند تا کار خویشتن بدان راست کنی، طعام خوری و خویشتن بشویی و مثل این. چون تو بدان معصیت کنی کفران نعمت کردی، بلکه مثلا اگر به دست راست استنجا کنی و به دست چپ مصحف فراستانی کفران آوردی که از محبوب حق تعالی بیرون شدی. که محبوب وی عدل است و عدل آن است که شریف شریف را بود و حقیر حقیر را بود و از دو دست تو یکی قوی تر آفرید، در غالب آن شریفتر است. و کارهای تو دو قسمت است. بعضی حقیر و بعضی شریف. باید که آنچه شریف است به راست کنی و آنچه حقیر است به چپ تا عدل به جای آورده باشی، اگر نه بهیمه وار حکمت و عدل از میان برگرفته باشی. و اگر آب دهان از سوی قبله اندازی نعمت جهان را و نعمت قبله را کفران آوردی که جهات همه برابر بود و حق تعالی برای صلاح تو یکی را شریف کرد تا در عبادت روی به وی آری تا سبب ثبات و سکون تو بود و خانه ای که در این جهت بنهاد به خود اضافت کرد.

و تو را کارهای حقیر است چون قضای حاجت و آب دهان انداختن و کارهای شریف چون طهارت و نماز. چون همه برابر داری، بهیمه وار زندگانی کرده باشی و حق نعمت عقل که عدل و حکت در وی پیدا آید و حق نعمت قبله باطل کرده باشی. و اگر به مثل از درختی شاخی بشکنی بی حاجتی یا شکوفه ای بستانی، نعمت دست را و نعمت درخت را باطل کردی که آن شاخ را بیافریدند و در وی عروق ساختند تا غذای خویش می کشد و در وی قوت غذا خوردن و قوتهای دیگر که آفریدند باری کاری است که چون به کمال رسد بدان کار به کمال رسد، چون آن بر وی قطع کنی کفران بود، مگر که بدان حاجت بود تو را در کمال کار خویش، آنگاه کمال وی فدای تو باشد که عدل آن بود که ناقص فدای کامل بود.

و اگر از ملک دیگری بشکنی کفران بود اگرچه تو را حاجت بود که حاجت مالک از حاجت تو فراتر است و اولیتر. و هرچند که بنده را ملک به حقیقت نیست، لیکن دنیا چون خوانی است نهاده و نعمت دنیا چون طعامها بر وی و بندگان خدای تعالی مهمانان بر آن خوان. که هیچ کس ملک ندارد، ولکن چون هر لقمه ای به همه وفا نکند، هرچه یک مهمان به دست فراگرفت یا در دهان نهاد مهمان دیگر را نشاید که از وی بستاند. ملک بندگان بیش از این نیست و چنان که مهمان را نباشد که طعام می برگیرد و جایی می نهد که دست کس بدان نرسد، هیچ کس را نیست که از دنیا بیش از حاجت خویش نگاهدارد و در خزانه نهد و به محتاجان ندهد، لکن این در فتوی ظاهر نیاید که حاجت هرکسی معلوم نباشد.

و اگر این راه گشاده کنیم هر کسی کالای دیگری می ستاند و می گوید وی را حاجت نیست، پس به حکم ضرورت این بگذاشته ایم، ولکن برخلاف حکمت است و نهی از جمع مال بدین آمده است، خاصه در جمع طعام که قوام خلق است که هرکه جمع کند تا گران بفروشد در لعنت خدای تعالی باشد، بلکه هرکه در وی بازرگانی کند که طعام به طعام بفروشد بر سبیل ربا در لعنت خدای بود که آن قوام خلق است، چون از آن تجارت سازد در بند افتد و زود به محتاجان نرسد و این نیز در زر و سیم حرام است، برای آن که خدای تعالی زر و سیم برای دو حکمت آفریده است: یکی قیمت کالا به وی پدید آید که کس نداند که اسبی چند غلام ارزد و غلامی چند جام ارزد و این به یکدیگر بباید فروخت پس به چیزی حاجت بود که همه به قیاس وی بدانند و زر و سیم برای آن بیافریدند تا چون حاکمی باشد که مقدار هرچیزی پیدا می کند. هرکه وی را در گنج نهد چنان بود که حاکم مسلمانان را در حبس کند و هرچه از آن کوزه و آفتابه کند چنان بود که حاکم مسلمان را حمالی و جولاهکی فرماید که آفتابه برای آن است تا آب نگاه دارد. و این خود از سفال و مس بتوان کرد.

دیگر حکمت آن که دو گوهر عزیزند که به ایشان همه کس در ایشان رغبت کند که هرکه زر دارد چیزی دارد و باشد که کسی جامه ای دارد و به طعام حاجتمند است و آن کس که طعام دارد و به جامه حاجتمند است. پس خدای تعالی زر و سیم بیافرید و عزیز کرد تا معاملتها بدان روان باشد تا به ایشان که هیچ حاجت نیست هرچه بدان حاجت است به دست آورند، چون زر به زر و سیم به سیم فروختن گیرند این هردو به یکدیگر مشغول شوند و در بند یکدیگر بمانند وسیلت دیگر کارها نباشند.

پس گمان مبر که در شرع چیزی است که از حکمت و عدل بیرون است، بلکه هرچه هست چنان می باید که هست، لکن بعضی از آن حکمتها باریک بود که جز پیغامبران ندانند و بعضی جز علمای بزرگ ندانند و هر عالم که کارها را به تقلید و به صورت فراگرفتن بود ناقص بود و به عوام نزدیک بود. و چون این حکمتها بشناخت، این که فقها آن را مکروه شناسند ایشان حرام شناسند.

تا یکی از بزرگان به سهو پای چپ اول در کفش کرد کفارت آن را چندین خروار گندم بداد. و آن که اگر عامی شاخی درخت بشکند یا آب دهان از سوی قبله اندازد یا به دست چپ مصحف بستاند، بر وی چندان اعتراض نکنیم. که آن نقصان عامی است و عامی به بهایم نزدیک است و طاقت این کارها ندارد، چه احوال وی خود چنان دور باشد از حکمت که چنین دقایق در وی هیچ چیز ننماید.

چه اگر کسی آزاد بفروشد روز آدینه به وقت بانگ نماز، با وی عتاب نکنند که در این وقت بیع مکروه است، که جنایت آزاد فروختن این کراهیت را فرو پوشد. و اگر کسی در محراب مسجد قضای حاجت کند پشت با قبله، این عتاب راکه پشت با قبله قضای حاجت کردی جای نماند که جنایت وی خود چنان زشت است که این دقیقه در آن پیدا نیاید و آسان گرفتن کار عوام از این است. فتوای ظاهر برای عوام است، اما سالک راه آخرت باید که به فتوای ظاهر ننگرد و این همه دقایق نگاه دارد تا به ملایکه نزدیک شود در عدل و حکمت و اگر نه همچون عامی به بهیمه نزدیک بود در گذاشتگی.

بخش ۱۹ - حقیقت شکر: بدان که گفته ایم که همه مقامات دین با سه اصل آید: علم و حال و عمل. علم اصل است و از وی حال خیزد و از حال عمل خیزد و همچنین علم شکر شناخت نعمت است از خداوند و حالت شادی دل است بدان نعمت و عمل به کار داشتن نعمت است در آنچه مراد خداوند است و آن عمل همه به دل تعلق دارد و هم به زبان و هم این و تا جمله این معلوم نشود حقیقت شکر معلوم نشود.بخش ۲۱ - پیدا کردن حقیقت نعمت که کدام است: بدان که هرچه خدای تعالی آفریده است در حق آدمی چهار قسم است: یکی آن است که هم اندر این جهان سودمند است و هم در آن جهان، چون علم و خلق نیکو، و در این جهان نعمت به حقیقت این است. دوم آن که در هر دو جهان زیانکار است چون نادانی و خوی بد و بلا به حقیقت این است. سیم آن است که در این جهان با راحت است و در آن جهان با رنج، چون بسیاری نعمت دنیا و تمتع بدان، و این نعمت است نزدیک ابلهان و بلاست نزدیک عارفان. و مثل این چون گرسنه است که انگبین یابد که زهر در وی بود. اگر ابله بود و نداند که در وی زهر است نعمت شمارد و اگر عاقل بود بلا شمرد. چهارم آن که در این جهان با رنج بود و در آن جهان با راحت، چون ریاضت و مخالفت شهوت و این نعمت است نزدیک عارفان چون داروی تلخ نزدیک بیمار عاقل و این بلاست نزدیک ابلهان.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که صرف کردن نعمت خدای تعالی در محبوب خدای شکر است و در مکروه کفران است، و محبوب از مکروه به تفصیل تمام جز به شرط نتوان دانست، پس شرط آن است که نعمت در طاعت صرف کند چنان که فرمان است. اما اهل بصیرت را راهی است که در آن حکمت کارها به نظر و استدلال و بر سبیل الهام بشناسند. چه ممکن است که کسی بشناسد که حکمت در آفرینش میغ باران است و در آفرینش باران نبات است و در آفرینش نبات غذای جانوران است و حکمت در آفرینش آفتاب پدید آمدن شب و روز است تا شب سکون را بود و روز معیشت را.
هوش مصنوعی: صرف کردن نعمت‌های خدا در راهی که محبوب خداست، نشانه شکرگزاری است، اما اگر در امور ناپسند به کار رود، نوعی کفران به حساب می‌آید. به طور کلی، نمی‌توان محبوب و ناپسند را به تفصیل شناخت مگر با شرطی خاص. این شرط این است که نعمت‌ها در کارهای نیک و مطابق با فرمان الهی مورد استفاده قرار گیرند. افرادی که بصیرت دارند، می‌توانند با تفکر و استدلال و الهام، حکمت پشت کارها را درک کنند. برای مثال، ممکن است کسی درک کند که حکمت وجود باران در ایجاد نباتات، و سپس حکمت وجود نباتات در تامین غذا برای جانوران نهفته است. همچنین حکمت آفرینش آفتاب به وجود آمدن شب و روز مربوط است، به گونه‌ای که شب برای آرامش و روز برای کسب و کار و معاش انسان‌ها فراهم کرده است.
این و امثال این روشن است که همه کس بشناسد، اما در آفتاب بسیار حکمتهاست بیرون این که هرکسی نشناسد، و بر آسمان ستاره بسیار است که هرکسی نداند که حکمت آفرینش آن چیست، چنان که هرکسی بداند از اعضای خویش که دست برای گرفتن است و پای برای رفتن و چشم برای دیدن. و باشد که نداند که جگر و سپرز برای چیست و نداند که چشم از ده طبقه آفریده اند. پس این حکمتها بعضی باریکتر بود که جز خواص آن را ندانند و شرح این دراز بود.
هوش مصنوعی: واضح است که بسیاری از مسائل و حقایق برای همه شناخته شده نیستند، مانند حکمت‌های نهفته در آفرینش. مانند ستاره‌هایی در آسمان که برخی از آنها نمی‌دانند چرا وجود دارند. هر کسی می‌داند که دست چه کاربردی دارد و پای برای چه استفاده می‌شود، اما ممکن است ندانند که جگر و سایر اعضا چه نقشی دارند یا حتی ساختار داخلی چشم چگونه است. بعضی از این حکمت‌ها بسیار عمیق و پیچیده‌اند و تنها افراد خاصی می‌توانند آنها را درک کنند، و توضیح این مسائل نیز طولانی و دشوار است.
و اما این مقدار لابد است که بباید دانستن که آدمی را برای آخرت آفریده اند نه برای دنیا. و هر چه آدمی را از آن نصیب است در دنیا برای آن آفریده اند تا زاد وی باشد به آخرت. و گمان نباید برد که همه چیزی برای وی آفریده اند تا چون در چیزی خود را فایده ای نبیند گوید این چرا آفریده اند؟ تا گوید به مثل که مورچه و مگس را چرا آفریده اند؟ باید که مورچه نیز نعجب می کند تا تو را چرا آفریده اند تا به هر راه پای بر وی می نهی و می کشی و تعجب تو هم چون تعجب وی است؛ بلکه از کمال جود الهیت لازم است که هر چه ممکن است که در وجود آید بر نیکوترین وجهی در وجود آید از همه اجناس و انواع از حیوانات و نباتات و از معادن و غیر آن. و آنگاه هر یکی را در خور ضرورت وی و درجات وی از زینت و آراستگی وی در وجود آید که آنجا منع و بخل نیست و هر چه در وجود نیاید از کمال و زینت از آن بود که محل قابل آن نبود که به ضد آن صفت مشغول بود و باشد که آن ضد نیز مقصود بود برای کاری دیگر که آتش را ممکن نیست که سردی و لطافت آب قبول کند که گرم سردی نپذیرد که ضد وی است، و گرمی نیز مقصود است از وی ازالت کردن نقصانی بود.
هوش مصنوعی: انسان برای آخرت خلق شده است، نه برای دنیا. هر چیزی که او در دنیا دارد، برای این است که در سفر به آخرت به او کمک کند. نباید فکر کرد که همه چیز تنها برای خوشحالی یا استفاده فردی ما خلق شده است. حتی موجوداتی مانند مورچه و مگس نیز ممکن است از وجود خود تعجب کنند. خداوند از روی رحمت و سخاوت خود همه چیز را به بهترین شکل ممکن خلق کرده است، از جمله انواع مختلف جانوران، گیاهان و معادن. هر موجود بر اساس نیاز و سیرت خود به زیبایی و زینت خاصی آراسته شده است. در اینجا هیچ نوع کمبود یا بخل وجود ندارد. اگر چیزی در عالم وجود ندارد، به این دلیل است که مکان مناسب آن وجود نداشته و ممکن است که آن چیز خاص برای هدف دیگری خلق شده باشد. مثلًا آتش نمی‌تواند ویژگی سردی و لطافت آب را بپذیرد، زیرا این خصوصیات با طبیعت آن در تضاد است. در واقع، گرمی از آتش به خاطر حذف نقص‌ها و کاستی‌ها است.
و به حقیقت آن رطوبت که مگس از وی آفریدند مگس از آن رطوبت کامل تر است. و آن رطوبت قابل این کمال بود از وی بازنداشتند که آن منع، بخل باشد و از آن کاملتر است که در وی حیات و قدرت و حس و حرکت و اشکال اعضای غریب است که در آن رطوبت نیست.
هوش مصنوعی: به واقع، مگس از رطوبتی که به وجود آمده است، کامل‌تر است. این رطوبت قابلیت رسیدن به این کمال را داشته، اما به دلیل منع و بخل از این کمال دور نگه داشته شده است. مگس نسبت به آن رطوبت، ویژگی‌های بیشتری دارد؛ مانند حیات، قدرت، حس، حرکت و فرم‌های مختلفی که در آن رطوبت وجود ندارد.
و از آن آدمی از وی نیافریدند که بارگاه آفرینش آدمی نداشت و قابل آن نبود که در وی صفاتی بود که ضد آن صفات بود که شرط آفرینش آدمی است، اما هر چه بدان مگس را حاجت بود از وی بازنداشت از پر و بال دست و پای و چشم و دهان و سر وشکم و جایی که غذا در شود و جایی که غذا در وی قرار گیرد تا هضم افتد و جایی که باز بیرون آید و هر چه تن وی را ببایست از تنگی و لطیفی و سبکی از وی بازنداشت. و چون وی را به دیدار حاجت بود و سر وی خرد بود که چشمی که پلک دارد احتمال نکند، وی را دو نگینه آفرید بی پلک چون آینه تا صورتها در وی بنماید و بیند، چون پلک برای آن بود تا گردی که بر چشم نشیند از وی می سترد و چون مصقله آینه باشد و وی را پلک نبود بدل آن دو دست زیادت بیافریدند و وی را تا هر ساعت بدان دو دست آن دو نگینه را پاک می کند و آنگاه دو دست در هم می مالد تا گرد از دست وی بشود.
هوش مصنوعی: انسانی که خلق شده است، به گونه‌ای آفریده نشده که ویژگی‌های او با ویژگی‌های ضروری ساخت انسان مغایرت داشته باشد. اما در عین حال، او را از تمام آن چیزهایی که برای زندگی‌اش نیاز است، محروم نکرده‌اند؛ مثل پاها، دست‌ها، چشم‌ها و دیگر اعضای بدن. این اعضا باعث می‌شوند که او بتواند غذا بخورد و آن را هضم کند. همچنین برای او دو چشم بدون پلک ایجاد کردند تا بتواند به راحتی ببیند، چرا که پلک‌ها وظیفه‌شان پاک کردن گرد و غبار از چشم است. به جای پلک، دو دست به او داده شد تا بتواند آینه‌طور به بینایی‌اش رسیدگی کند و هر بار که نیاز باشد، این دو دست را برای تمیز کردن چشم‌ها به کار ببرد.
و مقصود از گفتن این آن است تا بدانی که رحمت و لطف و عنایت الهی عام است و به آدمی مخصوص نیست که هر کرمی و سارخکی را آنچه می بایست همه به کمال بداده اند تا بر پشه ای همان صورت بکرده اند که بر پیلی. و این نه برای آدمی آفریدند که وی را برای خود آفریده اند، چنان که تو را برای تو آفریده اند که نه پیش از آفرینش وسیلتی و قرابتی داشتی که بدان مستحق آفرینش بودی که دیگران نداشتند، ولکن بحر الهیت خود آن وقت محیط بود که در وی همه چیزی بود و یکی از چیزها تویی و یکی مورچه است و یکی مگس و یکی پیل و یکی مرغ و همچنین.
هوش مصنوعی: هدف از این بیان این است که بفهمی رحمت و محبت الهی همگانی است و مخصوص انسان نیست. تمامی موجودات، حتی کوچک‌ترین حشرات، همان چیزی را که نیاز دارند به کمال دریافت کرده‌اند. به طور مثال، پشه و فیل هر دو به یکسان آفریده شده‌اند. این آفرینش برای انسان به تنهایی نیست، بلکه هر موجودی به طور خاص برای خود آفریده شده است. تو نیز به عنوان یک موجود، بدون اینکه قبل از آفرینش نیازی یا قرابتی داشته باشی، مورد توجه الهی قرار گرفته‌ای. در آن زمان، در دریای رحمت الهی، همه چیز وجود داشت و تو یکی از آن چیزها هستی، درست مانند مورچه، مگس، فیل و پرنده‌ها.
و اگر چه از این جمله آنچه ناقص است فدای کامل کرده اند و آدمی کاملترین است، لاجرم چیزها فدای وی است، اما در زیرزمین و قعر دریا بسیاری چیزهاست که آدمی را در وی هیچ نصیب نیست و با وی همان لطف کرده اند در آخر پیش ظاهر و باطن وی و باشد که چندان نقش و نگار بر ظاهر وی کرده باشند که آدمیان از آن عاجز آیند و اکنون این به دریاهای علوم تعلق دارد که علما از آن عاجز باشند و شرح آن دراز بود.
هوش مصنوعی: اگر چه انسان کامل‌ترین موجود است و دیگر موجودات به خاطر او فدای وی شده‌اند، اما در عمق دریاها و زیرزمین چیزهایی وجود دارد که انسان از آنها هیچ بهره‌ای ندارد. همچنین ممکن است بر ظواهر انسان آن‌قدر نقش و نگار بزنند که او را از درک آنچه در باطنش هست ناتوان کنند. این موضوع به دریاهای علوم مربوط می‌شود که حتی دانشمندان هم در فهم آن ناتوان هستند و توضیح آن موضوعی طولانی است.
و مقصود آن است که باید خویشتن را گزیده حضرت الهیت نام نکنی تا همه بر خویشتن راست کنی و هرچه تو را در آن فایده نباشد گویی چرا آفریده اند و در وی خود حکمت نیست. و چون بدانستی که مورچه را برای تو نیافریدند بدان که آفتاب و ماه و ستارگان و آسمانها و ملایکه و این همه برای تو نیست، اگرچه تو را در بعضی از ایشان نصیبی هست، چنان که مگس را برای تو نیافریدند، اگرچه تو را از وی نصیب است تا هرچه ناخوش و گنده است و عفن گشته می خورد تا بویهای ناخوش و عفونت کمتر می شود. و قصاب را برای مگس نیافریدند، اگرچه مگس را در وی نصیب است. و گمان تو بر آن که آفتاب هر روزی برای تو بر می آید همچون گمان مگس است که پندارد که قصاب هر روز برای وی بر دکان می شود تا وی از آن خون و نجاستها سیر بخورد و قصاب روی به کاری دیگر دارد که آن مگس یاد نیاورد، اگرچه قصاب حیات و غذای مگس است. آفتاب نیز در طواف و گردش خویش روی به حضرت الهیت دارد که از تو خود یاد نیاورد، اگرچه از فضلات نور وی چشم تو بینا شود و از فضلات حرارت وی مزاج زمین معتدل شود تا نبات که غذای توست بروید. پس مارا حکمت آفرینش چیزی که به تو تعلق ندارد در معنی شکر به کار می نیاید، و آنچه به تو تعلق دارد نیز بسیار است همه نتوان گفت. مثالی چند بگوییم: یکی آن که تو را چشم آفریدند برای دو کار. یکی آن که تا راه فرا حاجت خویش دانی در این جهان و دیگر تا در عجایب صنع حق تعالی نظاره کنی و بدان عظمت وی بشناسی. چون در نامحرمی نگری کفران نعمت چشم کردی، بلکه نعمت چشم بی آفتاب تمام نیست که بی وی فرا نبیند و آفتاب بی آسمان و زمین ممکن نیست که شب و روز از آسمان و زمین پدید آید و تو بدین یک نظر در نعمت چشم و آفتاب بلکه در نعمت آسمان و زمین کفران آوردی.
هوش مصنوعی: مقصود این است که نباید خود را مهم‌ترین و برترین موجود بدانیم و به خاطر خودمان، به دیگر مخلوقات بی‌توجه باشیم. اگر چیزی مانند مورچه برای ما فایده‌ای ندارد، نباید تصور کنیم که برای ما آفریده شده است. خورشید، ماه، ستاره‌ها و ملائکه نیز به طور خاص برای ما وجود ندارند، هرچند که بعضی از آن‌ها ممکن است به نحوی به ما سود برسانند. به طور مثال، مگس‌ها به ما کمک می‌کنند تا از بوی نامطبوع جلوگیری کنیم، اما آن‌ها نیز برای خودشان وجود دارند و نه برای ما. اگر ما فکر کنیم که خورشید هر روز برای ما می‌تابد، مثل این است که مگس تصور کند قصاب هر روز به خاطر او کار می‌کند. در حالی که قصاب مشغول کار خود است و مگس تنها نتیجه کار او را می‌بیند. خورشید نیز در حرکت و چرخش خود به ذات الهی توجه دارد و از خواص نور و حرارتش به ما نفع می‌رسد. بنابراین، باید درک کنیم که بسیاری از چیزها وجود دارند که به ما مربوط نمی‌شوند و این موجب نمی‌شود که در شکرگزاری از نعمت‌ها کوتاهی کنیم. به عنوان مثال، چشم‌های ما برای دو کار آفریده شده‌اند: برای دیدن راه و برای تماشای زیبایی‌های خلقت حق. اگر به چیزهای نامناسب نگاه کنیم، در واقع نعمت چشم را نادیده گرفته‌ایم. بغیر از این، این چشم‌ها بدون نور خورشید نمی‌توانند به درستی کار کنند و خورشید هم به آسمان و زمین نیاز دارد تا نورش به ما برسد. بنابراین، اگر ما فقط بر نعمت‌های مختص به خود تمرکز کنیم، در حقیقت نسبت به نعمت‌های بزرگ‌تر کفران می‌ورزیم.
و از این است که در خبر است که هرکه معصیت کند زمین و آسمان بر وی لعنت کند. و تو را دست برای آن داده اند تا کار خویشتن بدان راست کنی، طعام خوری و خویشتن بشویی و مثل این. چون تو بدان معصیت کنی کفران نعمت کردی، بلکه مثلا اگر به دست راست استنجا کنی و به دست چپ مصحف فراستانی کفران آوردی که از محبوب حق تعالی بیرون شدی. که محبوب وی عدل است و عدل آن است که شریف شریف را بود و حقیر حقیر را بود و از دو دست تو یکی قوی تر آفرید، در غالب آن شریفتر است. و کارهای تو دو قسمت است. بعضی حقیر و بعضی شریف. باید که آنچه شریف است به راست کنی و آنچه حقیر است به چپ تا عدل به جای آورده باشی، اگر نه بهیمه وار حکمت و عدل از میان برگرفته باشی. و اگر آب دهان از سوی قبله اندازی نعمت جهان را و نعمت قبله را کفران آوردی که جهات همه برابر بود و حق تعالی برای صلاح تو یکی را شریف کرد تا در عبادت روی به وی آری تا سبب ثبات و سکون تو بود و خانه ای که در این جهت بنهاد به خود اضافت کرد.
هوش مصنوعی: در اخبار آمده است که هر کس معصیت کند، زمین و آسمان بر او لعنت می‌کنند. به تو توانایی داده‌اند تا به کارهای خود نیک رسیدگی کنی؛ مانند غذا خوردن و شست‌وشو. هنگامی که به معصیت می‌پردازی، نعمت‌ها را کفران کرده‌ای. مثلاً اگر با دست راست خود پاکیزگی به جای آوری و با دست چپ کتاب الهی را لمس کنی، این نشان‌دهنده‌ی نادیده گرفتن نعمت‌هاست؛ چرا که محبوب خداوند عدالت است و عدالت به معنی این است که هر چیز شرافت خود را داشته باشد و به تناسب آن رفتار شود. خداوند یک دست تو را قوی‌تر آفریده تا در بیشتر امور با همان دست اقدام کنی. کارهایت به دو دسته تقسیم می‌شود: بعضی بی‌اهمیت و بعضی مهم. باید کارهای مهم را با دست راست انجام دهی و کارهای بی‌اهمیت را با دست چپ تا عدالت را رعایت کرده باشی؛ در غیر این صورت، مانند حیوانات بی‌فکر عمل می‌کنی و حکمت و عدالت را نادیده می‌گرفته‌ای. حتی اگر آب دهان خود را به سمت قبله بیندازی، در واقع نعمت‌های دنیا و نعمت قبله را نادیده گرفته‌ای؛ چرا که همه جهات برابرند و خداوند یکی از آن‌ها را برای نفع تو شرافت بخشیده تا بتوانی در عبادت به آن سمت روی آوری و آرامش و ثبات خود را پیدا کنی.
و تو را کارهای حقیر است چون قضای حاجت و آب دهان انداختن و کارهای شریف چون طهارت و نماز. چون همه برابر داری، بهیمه وار زندگانی کرده باشی و حق نعمت عقل که عدل و حکت در وی پیدا آید و حق نعمت قبله باطل کرده باشی. و اگر به مثل از درختی شاخی بشکنی بی حاجتی یا شکوفه ای بستانی، نعمت دست را و نعمت درخت را باطل کردی که آن شاخ را بیافریدند و در وی عروق ساختند تا غذای خویش می کشد و در وی قوت غذا خوردن و قوتهای دیگر که آفریدند باری کاری است که چون به کمال رسد بدان کار به کمال رسد، چون آن بر وی قطع کنی کفران بود، مگر که بدان حاجت بود تو را در کمال کار خویش، آنگاه کمال وی فدای تو باشد که عدل آن بود که ناقص فدای کامل بود.
هوش مصنوعی: انجام کارهای بی‌ارزش مانند رفت و آمد به دستشویی یا تف کردن، در حالی که این کارها در کنار اعمال باارزش مانند وضو گرفتن و نماز خواندن قرار می‌گیرند، نشان‌دهنده‌ی شیوه‌ای از زندگی است که انسان را به سطح حیوانات تنزل می‌دهد. این نگرش باعث می‌شود که حق استفاده از عقل و قدرت تفکر ضایع شود. همچنین، اگر بخواهی از درختی شاخه‌ای را بدون نیاز بشکنی یا شکوفه‌ای را بچینی، در واقع نعمت دست و نعمت درخت را نادیده گرفته‌ای. درخت به طور طبیعی برای تأمین نیازهای خود و تولید مواد غذایی رشد کرده است. اگر عملاً این کارها را بدون دلیل انجام دهی، به نوعی به نعمت‌هایی که به تو داده شده است، کفران کرده‌ای. تنها در صورتی که به طور واقعی به یک نیاز ضروری برخورد کنی، می‌توان گفت که کار تو در نهایت اعتدال و عدالت است و در این حالت، ارزش کامل برای فدای ناقص شدن درخت یا هر چیز دیگر، به حساب می‌آید.
و اگر از ملک دیگری بشکنی کفران بود اگرچه تو را حاجت بود که حاجت مالک از حاجت تو فراتر است و اولیتر. و هرچند که بنده را ملک به حقیقت نیست، لیکن دنیا چون خوانی است نهاده و نعمت دنیا چون طعامها بر وی و بندگان خدای تعالی مهمانان بر آن خوان. که هیچ کس ملک ندارد، ولکن چون هر لقمه ای به همه وفا نکند، هرچه یک مهمان به دست فراگرفت یا در دهان نهاد مهمان دیگر را نشاید که از وی بستاند. ملک بندگان بیش از این نیست و چنان که مهمان را نباشد که طعام می برگیرد و جایی می نهد که دست کس بدان نرسد، هیچ کس را نیست که از دنیا بیش از حاجت خویش نگاهدارد و در خزانه نهد و به محتاجان ندهد، لکن این در فتوی ظاهر نیاید که حاجت هرکسی معلوم نباشد.
هوش مصنوعی: اگر از دارایی دیگری استفاده کنی، این عمل ناقد است، هرچند که به آن نیاز داشته باشی، زیرا نیاز صاحب مال از نیاز تو مهمتر و بیشتر است. هرچند که حقیقتاً بندگان هیچ ملکی ندارند، اما دنیا مانند میزی است که پر از نعمت‌هاست و نعمت‌های دنیا همچون غذاهایی بر آن چیده شده است. بندگان خداوند هم مهمانانی هستند بر آن میز. هیچ‌کس مالک واقعی نیست، اما هیچ مهمانی حق ندارد لقمه‌ای را که برداشت کرده به مهمان دیگر بدهد. ملک بندگان بیشتر از این نیست و همان‌طور که مهمان نمی‌تواند غذایی را که برداشت کرده در جایی بگذارد که دست کسی به آن نرسد، هیچ‌کس نمی‌تواند بیش از نیاز خود از دنیا بردارد و در خزانه خود نگه دارد بدون اینکه به نیازمندان بدهد. اما در عمل نمی‌توان به راحتی نیاز هر کس را مشخص کرد.
و اگر این راه گشاده کنیم هر کسی کالای دیگری می ستاند و می گوید وی را حاجت نیست، پس به حکم ضرورت این بگذاشته ایم، ولکن برخلاف حکمت است و نهی از جمع مال بدین آمده است، خاصه در جمع طعام که قوام خلق است که هرکه جمع کند تا گران بفروشد در لعنت خدای تعالی باشد، بلکه هرکه در وی بازرگانی کند که طعام به طعام بفروشد بر سبیل ربا در لعنت خدای بود که آن قوام خلق است، چون از آن تجارت سازد در بند افتد و زود به محتاجان نرسد و این نیز در زر و سیم حرام است، برای آن که خدای تعالی زر و سیم برای دو حکمت آفریده است: یکی قیمت کالا به وی پدید آید که کس نداند که اسبی چند غلام ارزد و غلامی چند جام ارزد و این به یکدیگر بباید فروخت پس به چیزی حاجت بود که همه به قیاس وی بدانند و زر و سیم برای آن بیافریدند تا چون حاکمی باشد که مقدار هرچیزی پیدا می کند. هرکه وی را در گنج نهد چنان بود که حاکم مسلمانان را در حبس کند و هرچه از آن کوزه و آفتابه کند چنان بود که حاکم مسلمان را حمالی و جولاهکی فرماید که آفتابه برای آن است تا آب نگاه دارد. و این خود از سفال و مس بتوان کرد.
هوش مصنوعی: اگر این مسیر را باز کنیم، هر کسی کالای دیگران را خواهد گرفت و ادعا می‌کند که به آن نیاز ندارد. بنابراین، به دلیل ضرورت، این موضوع را کنار گذاشته‌ایم، اما این کار با حکمت در تضاد است و نهی از جمع‌آوری ثروت به همین خاطر است. به ویژه در مورد جمع‌آوری غذا که برای بقای زندگی انسان‌ها حیاتی است. هر کس غذایی را جمع کند تا با قیمت بالا بفروشد، مورد لعنت خداوند قرار خواهد گرفت. همچنین، هر کسی که در زمینه تجارت غذا با تجارت ربا اقدام کند، نیز در لعنت الهی خواهد بود، چرا که غذا پایه و اساس حیات انسان‌هاست. زمانی که از این تجارت بهره‌برداری کند، در دام می‌افتد و سریعاً به نیازمندان کمک نمی‌کند. این موضوع در مورد طلا و نقره نیز صدق می‌کند. خداوند طلا و نقره را برای دو حکمت آفریده است: یکی اینکه قیمت کالاها مشخص شود تا افراد بدانند که ارزش هر چیزی چقدر است و برای این منظور به معیار ثابتی نیاز داریم. طلا و نقره همانند حاکمی عمل می‌کنند که ارزش هر کالا را مشخص می‌کند. اگر کسی طلا و نقره را در انبار نگه‌دارد، مانند این است که حاکم مسلمانان را به زندان بیندازد و اگر از طلا و نقره چیزهایی مانند کوزه یا آفتابه بسازد، همانند این است که حاکم مسلمان را وادار کند که کارگری کند که آفتابه برای نگه‌داشتن آب است. در واقع، این اشیاء می‌توانند از سفال یا مس نیز ساخته شوند.
دیگر حکمت آن که دو گوهر عزیزند که به ایشان همه کس در ایشان رغبت کند که هرکه زر دارد چیزی دارد و باشد که کسی جامه ای دارد و به طعام حاجتمند است و آن کس که طعام دارد و به جامه حاجتمند است. پس خدای تعالی زر و سیم بیافرید و عزیز کرد تا معاملتها بدان روان باشد تا به ایشان که هیچ حاجت نیست هرچه بدان حاجت است به دست آورند، چون زر به زر و سیم به سیم فروختن گیرند این هردو به یکدیگر مشغول شوند و در بند یکدیگر بمانند وسیلت دیگر کارها نباشند.
هوش مصنوعی: در این متن به دو چیز ارزشمند اشاره شده است که همه به آن‌ها علاقه‌مند هستند: طلا و نقره. هر کسی که طلا داشته باشد، احساس قدرت و دارایی می‌کند و ممکن است کسی به لباس نیاز داشته باشد در حالی که دیگری به غذا احتیاج دارد. در واقع، خداوند طلا و نقره را خلق کرده و آن‌ها را ارزشمند کرده است تا مبادله‌ها به راحتی انجام شود. با این مبادلات، افرادی که نیاز به چیزی دارند، می‌توانند آنچه را که می‌خواهند به دست آورند، زیرا طلا و نقره با یکدیگر معامله می‌شوند و افراد در این معاملات مشغول می‌شوند و به یکدیگر وابسته می‌گردند.
پس گمان مبر که در شرع چیزی است که از حکمت و عدل بیرون است، بلکه هرچه هست چنان می باید که هست، لکن بعضی از آن حکمتها باریک بود که جز پیغامبران ندانند و بعضی جز علمای بزرگ ندانند و هر عالم که کارها را به تقلید و به صورت فراگرفتن بود ناقص بود و به عوام نزدیک بود. و چون این حکمتها بشناخت، این که فقها آن را مکروه شناسند ایشان حرام شناسند.
هوش مصنوعی: هرگز تصور نکن که در دین چیزی وجود دارد که مخالف حکمت و عدالت باشد. هر آنچه وجود دارد، باید به همین شکل باشد. اما برخی از این حکمت‌ها بسیار عمیق‌اند و تنها پیامبران یا بزرگان عالم قادر به درک آنها هستند. هر عالمی که کارها را تنها از روی تقلید و شیوه‌های سطحی یاد بگیرد، ناقص است و به عوام نزدیک‌تر می‌شود. زمانی که به درک این حکمت‌ها نائل شوند، فقیهان ممکن است آن را مکروه بدانند، در حالی که در واقع برای آنها حرام شناخته شده است.
تا یکی از بزرگان به سهو پای چپ اول در کفش کرد کفارت آن را چندین خروار گندم بداد. و آن که اگر عامی شاخی درخت بشکند یا آب دهان از سوی قبله اندازد یا به دست چپ مصحف بستاند، بر وی چندان اعتراض نکنیم. که آن نقصان عامی است و عامی به بهایم نزدیک است و طاقت این کارها ندارد، چه احوال وی خود چنان دور باشد از حکمت که چنین دقایق در وی هیچ چیز ننماید.
هوش مصنوعی: روزی یکی از بزرگان به طور ناخواسته پای چپش را اول در کفش کرد و برای جبران این کار چندین خروار گندم به عنوان کفاره داد. همچنین اگر یک فرد عادی، شاخه‌ای از درختی را بشکند یا آب دهانش را به سمت قبله بیندازد یا با دست چپ قرآن را بگیرد، ما به او به شدت اعتراض نمی‌کنیم. زیرا این نوع نقصان از یک فرد عادی است و او به حیوانات نزدیک‌تر است و توانایی انجام چنین کارهایی را ندارد. چه بسا وضعیت او آن‌قدر از حکمت دور باشد که این موارد ریز در او هیچ اهمیتی نداشته باشد.
چه اگر کسی آزاد بفروشد روز آدینه به وقت بانگ نماز، با وی عتاب نکنند که در این وقت بیع مکروه است، که جنایت آزاد فروختن این کراهیت را فرو پوشد. و اگر کسی در محراب مسجد قضای حاجت کند پشت با قبله، این عتاب راکه پشت با قبله قضای حاجت کردی جای نماند که جنایت وی خود چنان زشت است که این دقیقه در آن پیدا نیاید و آسان گرفتن کار عوام از این است. فتوای ظاهر برای عوام است، اما سالک راه آخرت باید که به فتوای ظاهر ننگرد و این همه دقایق نگاه دارد تا به ملایکه نزدیک شود در عدل و حکمت و اگر نه همچون عامی به بهیمه نزدیک بود در گذاشتگی.
هوش مصنوعی: اگر کسی در روز جمعه و در هنگام اذان نماز، آزادانه چیزی بفروشد، نباید او را سرزنش کرد که این کار در آن زمان ناپسند است، زیرا خطای انجام دادن این معامله، کمتر از ناپسندی این زمان است. و اگر کسی در محراب مسجد و با پشت به قبله، بخواهد نیاز خودش را برطرف کند، سرزنش او برای این کار جایی ندارد، چون زشتی کار او به قدری است که جزئیات دیگر به چشم نمی‌آید و باید به سادگی با رفتار مردم عادی برخورد کرد. فتوای مسلم به عوام مربوط است، اما کسی که در مسیر آخرت قدم برمی‌دارد نباید فقط به فتوای عمومی نگاه کند و باید به جزئیات دقت کند تا به فرشتگان نزدیک شود و به عدالت و حکمت برسد؛ وگرنه همچون فردی عادی و بی‌فکر باقی می‌ماند.