گنجور

بخش ۱۹ - حقیقت شکر

بدان که گفته ایم که همه مقامات دین با سه اصل آید: علم و حال و عمل. علم اصل است و از وی حال خیزد و از حال عمل خیزد و همچنین علم شکر شناخت نعمت است از خداوند و حالت شادی دل است بدان نعمت و عمل به کار داشتن نعمت است در آنچه مراد خداوند است و آن عمل همه به دل تعلق دارد و هم به زبان و هم این و تا جمله این معلوم نشود حقیقت شکر معلوم نشود.

اما علم آن است که بشناسی که هر نعمت که توراست از حق سبحانه و تعالی است و هیچ کس را با وی اندر آن شرکت نیست و تا کسی را اندر میانه اسباب می بینی و می نگری و از وی چیزی می بینی، این معرفت و این شکر تمام نبود که چون ملکی تو را خلعتی دهد و چنان دانی که آن به عنایت وزیر بوده است. شکر تو ملک را صافی نباشد، بلکه بعضی وزیر را بود و شادی تو همه ملک را نبود، اما اگرچه دانی که خلعت و توقیع به تو رسید و توقیع به قلم و کاغذ بود، این نقصان نیارد که دانی که قلم و کاغذ مسخر بود و با ایشان چیزی نبود، بلکه اگر دانی که خزانه دار به تو رسانید هم زیان ندارد که دانی که به دست خزانه دار چیزی نباشد، وی مسخر باشد، چون فرمودند خلاف نتواند کرد، اگر نفرماید نتواند داد. وی نیز چون قلم است.

و همچنین اگر نعمت روی زمین باران بینی و باران از میغ بینی و نجات کشتی از باد راست بینی، شکر از تو درست نیاید، اما چون بشناسی که باران و میغ و باد و آفتاب و ماه و کواکب و هرچه هست همه در قبضه قدرت خداوند چنان مسخرند که قلم در دست کاتب، که قلم را هیچ حکمی نباشد، این در شکر نقصان نیاورد.

و اگر نعمتی به تو رسد که آدمی آن به تو دهد و آن از وی بینی، این جهل بود و حجاب بود از مقام شکر. باید که بدانی از مقام شکر. باید که بدانی که وی از آن به تو داد که خدای تعالی وی را موکلی فرستاد تا به الزام وی را بر آن دارد که هرچند خواست که با آن موکل خلاف کند نتوانست و اگر توانستی یک حبه به تو ندادی و آن موکل داعیه ای است که در دل وی افکند و فراپیش وی داشت که خیر تو در دین و دنیا در آن است که این به وی دهی تا وی به طمع آن که به غرض خویش رسد در این جهان یا در آن جهان، آن به تو داد.

و به حقیقت وی نه خویشتن داد که آن وسیلت ساخت به غرض خویشتن، اما حق تعالی به تو داد که وی را چنین موکلی فرستاد و حق را هیچ غرضی نیست درعوض آن، پس چون به حقیقت بشناسی که همه آدمیان هم چون خازن ملکند و خازن همچون قلم است و به دست همه هیچ چیز نیست مگر آن که ایشان را به الزام می فرمایند، آنگاه شکر توانی کرد بر این نعمت حق تعالی را، بلکه این معرفت خود عین شکر است.

چنان که موسی (ع) در مناجات گفت، «بارخدایا! آدم را به دست قدرت خود بیافریدی و با وی چنین و چنین کردی. شکر تو چگونه کرد؟» گفت بدانست که آن از جهت من است، دانست وی شکر من بود.

و بدان که ابواب معارف ایمان بسیار است: اول تقدیس است. که بدانی که خداوند عالم از صفات همه آفریدگان و از هرچه در وهم و خیال آید پاک و منزه است و عبارت از وی سبحان الله است. دوم آن که بدانی که با این پاکی یگانه است و با وی هیچ شریک نیست و عبارت از وی لااله الالله است و سیم آن که بدانی که هرچه هست همه از اوست و نعمت وی است و عبارت از این حالت الحمدلله باشد و این ورای آن هردو است و آن هردو معرفت در تحت وی درآید.

و برای این گفت رسول (ص)، «سبحان الله ده حسنت است. لا اله الاالله بیست حسنت و الحمدلله سی حسنت». این حسنات نه حرکات زبان است بدین کلمات، بلکه آن معرفتهاست که این کلمات عبارت از آن است. این است معنی علم شکر.

اما حال شکر آن فرح است که اندر دل پدید آید از این معرفت که هرکه از کسی نعمتی بیند به وی شاد شود، ولکن این شادی از سه وجه تواند بود که اگر ملکی به سفری خواهد شد، چاکری از آن خویش را اسبی دهد. اگر این چاکر شاد شود به سبب اسب که وی را به اسبی حاجت بود بیافت، این شادی نه شکر ملک بود. اگر این اسب در صحرا یافتی خود همچنین شاد شدی. دیگر آن که شاد بدان شود که بدین عنایت ملک در حق خود بشناسد و وی را امید نعمتهای دیگر افتد، این شادی است به منعم، لکن نه از برای منعم بلکه برای امید و انعام وی. این جمله شکر است ولکن ناقص است.

درجه سیم آن که شاد بدان بود که این اسب برتواند نشست تا به خدمت ملک رود و وی را می بیند که از وی خود جز وی چیزی دیگر نمی خواهد. این شادی به ملک باشد و این تمام شکر بود. همچنین کسی که خدای تعالی وی را نعمتی دهد و بدان نعمت شاد شود نه به منعم، این نه شکر بود و اگر به منعم شاد شود ولکن بر آن که دلیل رضا و عنایت گردد، این شکر بود، ولکن ناقص بود و اگر از آن بود تا این نعمت سبب فراغت دین شود تا به عبادت و علم پردازد و طلب قرب کند به حضرت وی، این کمال شکر بود و نشان این آن بود که هر دنیا که وی را از وی مشغول کند بدان اندوهگین شود و آن نعمت نشناسد، بلکه نارسیدن آن، نعمت شناسد و برای آن شکر کند.

پس به هیچ چیز که یاور نباشد در راه دین بدان شاد نشود و برای این گفت شبلی علیه الرحمه که شکر آن بود که نعمت را نبینی، منعم را بینی. و هرکه را لذت جز در محسوسات نبود، چون شهوت شکم و چشم و فرج، از وی این شکر ممکن نشود، پس کمتر از آن نبود که اندر درجه دوم بود که اول درجه آن جمله شکر نیست.

و اما عمل شکر به دل بود و به زبان و به تن اما به دل آن بود که همه خلق را خیر خواهد و در نعمت بر هیچ کس حسد نکند و اما به زبان آن که شکر می کند و الحمدلله می گوید و در همه احوال و شادی به منعم اظهار می کند. و رسول (ص) یکی را گفت، «چگونه ای؟» گفت، «به خیر». گفت، «چگونه؟» گفت، «به خیر و الحمدلله». گفت، «این می جستم».

و غرض سلف که یکدیگر را گفتندی چگونه ای، این بودی تا جواب به شکر بودی و هم گوینده و هم پرستنده در ثواب شریک بودندی. و هرکه شکایت کند بزهکار باشد، اگرچه در بلا بود. و چه زشت تر از آن که از خداوند همه عالم گله کند به مدبری که به دست وی هیچ چیز نبود، بلکه به بلا شکر باید کرد که باشد که آن سبب سعادت وی بود و اگر نتواند باری صبر کند.

و اما عمل به تن آن است که همه اعضا نعمت است از جهت وی، اندر آن به کار داری که برای آن آفریده است و همه را برای آخرت آفریده است و محبوب وی از تو آن است که بدان مشغول باشی. چون نعمت وی در محبوب وی صرف کردی شکرگزاردی. باز آن که او را در آن هیچ حظ و نصیب نیست که وی از این منزه است، لکن مثل این چنان است که پادشاهی را در حق غلامی عنایتی باشد و آن غلام از وی دور بود. وی را اسب فرستد و زاد راه فرستد تا به نزدیک وی آید و به سبب نزدیکی با حضرت وی محتشم شود و درجه ای بلند یابد و پادشاه را دوری و نزدیکی در حق خویش هردو یکی بود، که در مملکت وی از وی چیز نیفزاید و نکاهد، لکن از برای غلام خواهد تا وی را نیک افتد که چون ملک کریم بود نیک افتاد. همه خلق را خواهان بود برای ایشان نه برای خویش، پس اگر آن غلام به راست نشیند و روی به حضرت ملک آورد و زاد در راه به کار برد، شکر نعمت اسب و زاد گزارده بود، و اگر برنشیند و پشت بر حضرت ملک کند تا دورتر افتد کفران نعمت آورده باشد و اگر معطل بگذارد و نه نزدیکتر شود و نه دورتر هم کفران بود، اگرچه بدان درجه نبود.

همچنین چون بنده نعمت خدای تعالی در طاعت وی به کار دارد تا بدان درجه قربت یابد، به حضرت الهیت شاکر بود و اگر در معصیت خرج کند تا دورتر شود کفران بود و اگر معطل بگذارد یا اندر تنعم مباح کند هم کفران بود، اگرچه بدان درجه نبود. همچنین چون بنده نعمت خدای تعالی در طاعت وی به کار دارد تا بدان درجه قربت یابد به حضرت الهیت شاکر بود و اگر در معصیت خرج کند تا دورتر شود کفران بود و اگر معطل بگذارد یا اندر تنعم مباح کند هم کفران بود، اگرچه بدان درجه نبود. و چون معلوم شد که شکر هر نعمتی بدان باشد که در محبوب حق تعالی صرف کند، این نتواند الا کسی که محبوب حق تعالی از مکروه بازشناسد و این علمی دقیق است و باریک. تا حکمت آفرینش در هر چیزی نشناسد این معنی معلوم نشود.

و ما به مثالی چند مختصر در این کتاب اشارت کنیم. اگر کسی زیادتی خواهد از کتاب احیاء طلب کند که این کتاب بیش از این احتمال نکند.

بخش ۱۸ - پیدا کردن فضیلت شکر و حقیقت آن: بدان که شکر مقامی عزیز است و درجه آن بلند است و هرکسی به حقیقت آن نرسد، و برای این گفت حق عزوجل، «و قلیل من عبادی الشکور» و ابلیس طعن کرد آدمی را و گفت، «و لا تجداکثرهم شاکرین بیشتر ایشان شاکر نباشند» و بدان که آن صفات که آن را منجیات گفته ایم دو قسم است: یک قسم از مقدمات راه دین است و اندر نفس خویش مقصود نیست، چون توبه و صبر و خوف و زهد و محاسبت و فقر که این همه وسیلت است به کاری که ورای این است. و دیگر قسم مقاصد و نهایات است که اندر نفس خویش مقصود است نه از بهر آن تا وسیلت کاری دیگر باشد، چون محبت و شوق و رضا و توحید و توکل و شکر از این جمله است.بخش ۲۰ - پیدا کردن آن که کفران هر نعمتی آن باشد: بدان که صرف کردن نعمت خدای تعالی در محبوب خدای شکر است و در مکروه کفران است، و محبوب از مکروه به تفصیل تمام جز به شرط نتوان دانست، پس شرط آن است که نعمت در طاعت صرف کند چنان که فرمان است. اما اهل بصیرت را راهی است که در آن حکمت کارها به نظر و استدلال و بر سبیل الهام بشناسند. چه ممکن است که کسی بشناسد که حکمت در آفرینش میغ باران است و در آفرینش باران نبات است و در آفرینش نبات غذای جانوران است و حکمت در آفرینش آفتاب پدید آمدن شب و روز است تا شب سکون را بود و روز معیشت را.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که گفته ایم که همه مقامات دین با سه اصل آید: علم و حال و عمل. علم اصل است و از وی حال خیزد و از حال عمل خیزد و همچنین علم شکر شناخت نعمت است از خداوند و حالت شادی دل است بدان نعمت و عمل به کار داشتن نعمت است در آنچه مراد خداوند است و آن عمل همه به دل تعلق دارد و هم به زبان و هم این و تا جمله این معلوم نشود حقیقت شکر معلوم نشود.
هوش مصنوعی: تمامی مقام‌های دینی بر سه اصل استوارند: علم، حال و عمل. علم به عنوان اصل اول در نظر گرفته می‌شود و از آن، حال و حالت برمی‌خیزد و از حال نیز عمل شکل می‌گیرد. علم به معنای شناخت نعمت‌های خداوند است و حال، حالت شادی ناشی از این نعمت‌هاست. عمل نیز به معنای استفاده از این نعمت‌ها در راستای خواست خداوند است. این عمل به دل، زبان و دیگر اعضای بدن ارتباط دارد. تا زمانی که این مفاهیم به روشنی شناخته نشوند، حقیقت شکرگزاری نیز فهمیده نخواهد شد.
اما علم آن است که بشناسی که هر نعمت که توراست از حق سبحانه و تعالی است و هیچ کس را با وی اندر آن شرکت نیست و تا کسی را اندر میانه اسباب می بینی و می نگری و از وی چیزی می بینی، این معرفت و این شکر تمام نبود که چون ملکی تو را خلعتی دهد و چنان دانی که آن به عنایت وزیر بوده است. شکر تو ملک را صافی نباشد، بلکه بعضی وزیر را بود و شادی تو همه ملک را نبود، اما اگرچه دانی که خلعت و توقیع به تو رسید و توقیع به قلم و کاغذ بود، این نقصان نیارد که دانی که قلم و کاغذ مسخر بود و با ایشان چیزی نبود، بلکه اگر دانی که خزانه دار به تو رسانید هم زیان ندارد که دانی که به دست خزانه دار چیزی نباشد، وی مسخر باشد، چون فرمودند خلاف نتواند کرد، اگر نفرماید نتواند داد. وی نیز چون قلم است.
هوش مصنوعی: علم واقعی به این است که بفهمی هر نعمتی که داری از سوی خداوند متعال است و هیچ کس دیگری در آن سهیم نیست. وقتی کسی را در میان اسباب می‌بینی و به واسطه او چیزی می‌گیری، درک و شکرگزاری کامل نیست. مانند این است که پادشاهی به تو لباسی هدیه دهد و تو بدانی که آن لباس به حکم وزیر است. در این صورت، شکر تو تنها به وزیر خواهد بود و نه به پادشاه. اگرچه می‌دانی که این هدیه به تو رسیده و در واقع به وسیله قلم و کاغذ است، این به معنای کمبود نیست، زیرا می‌دانی که قلم و کاغذ فقط ابزارهایی هستند و هیچ چیز به خودی خود در آنها وجود ندارد. همچنین اگر خزانه‌دار چیزی به تو بدهد، باز هم برای تو زیان ندارد زیرا او فقط مجری است و نمی‌تواند بدون دستور اقدام کند.
و همچنین اگر نعمت روی زمین باران بینی و باران از میغ بینی و نجات کشتی از باد راست بینی، شکر از تو درست نیاید، اما چون بشناسی که باران و میغ و باد و آفتاب و ماه و کواکب و هرچه هست همه در قبضه قدرت خداوند چنان مسخرند که قلم در دست کاتب، که قلم را هیچ حکمی نباشد، این در شکر نقصان نیاورد.
هوش مصنوعی: اگر نعمت‌های زمین مانند باران و باد را ببینی و از آن‌ها بهره‌مند شوی، اما شکرگزاری نکنی، ایرادی نخواهد داشت. اما اگر بفهمی که همه این نعمت‌ها مانند باران و باد و خورشید و ماه، تحت کنترل و قدرت خداوند هستند و مثل قلمی در دست نویسنده می‌باشند که هیچ حکمی از خود ندارد، در این صورت شکرگزاری تو کامل نخواهد بود.
و اگر نعمتی به تو رسد که آدمی آن به تو دهد و آن از وی بینی، این جهل بود و حجاب بود از مقام شکر. باید که بدانی از مقام شکر. باید که بدانی که وی از آن به تو داد که خدای تعالی وی را موکلی فرستاد تا به الزام وی را بر آن دارد که هرچند خواست که با آن موکل خلاف کند نتوانست و اگر توانستی یک حبه به تو ندادی و آن موکل داعیه ای است که در دل وی افکند و فراپیش وی داشت که خیر تو در دین و دنیا در آن است که این به وی دهی تا وی به طمع آن که به غرض خویش رسد در این جهان یا در آن جهان، آن به تو داد.
هوش مصنوعی: اگر نعمتی به تو برسد که شخصی آن را به تو بدهد و تو از او ببینی، این بی‌خبری و مانعی است در مقام شکرگزاری. باید بدانی که او از جانب خداوند این نعمت را به تو داده است و خداوند فرشتگانی را به او فرستاده تا او را در این کار ملزم کند. او هرچقدر هم بخواهد خلاف این امر را انجام دهد، نمی‌تواند. اگر توانسته بود چیزی به تو نمی‌داد. این فرشتگان در دل او افکار و دعاوی می‌افکنند که خیر تو در دین و دنیا در این است که او این نعمت را به تو دهد. او به امید رسیدن به خواسته‌هایش در این دنیا یا آن دنیا، این نعمت را به تو داده است.
و به حقیقت وی نه خویشتن داد که آن وسیلت ساخت به غرض خویشتن، اما حق تعالی به تو داد که وی را چنین موکلی فرستاد و حق را هیچ غرضی نیست درعوض آن، پس چون به حقیقت بشناسی که همه آدمیان هم چون خازن ملکند و خازن همچون قلم است و به دست همه هیچ چیز نیست مگر آن که ایشان را به الزام می فرمایند، آنگاه شکر توانی کرد بر این نعمت حق تعالی را، بلکه این معرفت خود عین شکر است.
هوش مصنوعی: واقعیت این است که فرد هیچ چیزی را به خود اختصاص نداد که به نفع خودش استفاده کند، بلکه خداوند به او عطا کرد که چنین شخصی را به او فرستاد و خداوند هیچ هدفی برای جبران این امر ندارد. پس وقتی به حقیقت آگاهی یابی که همه انسان‌ها همچون خزان‌داران ملک هستند و خزان‌دار مانند قلمی است که در دست هیچ‌کس چیزی نیست مگر آنچه که بر طبق دستور نشان داده می‌شود، در آن زمان می‌توانی به خاطر این نعمت خداوند شکرگزاری کنی و این شناخت خود نوعی شکرگزاری است.
چنان که موسی (ع) در مناجات گفت، «بارخدایا! آدم را به دست قدرت خود بیافریدی و با وی چنین و چنین کردی. شکر تو چگونه کرد؟» گفت بدانست که آن از جهت من است، دانست وی شکر من بود.
هوش مصنوعی: موسی (ع) در دعاهایش گفت: «خدایا! تو آدم را با قدرت خود خلق کردی و او را اینگونه و آنگونه درآوردی. پس شکرگزاری او چگونه باید باشد؟» و خداوند فرمود: او می‌داند که این نعمت‌ها از طرف من است و در واقع او شکر من را به جا می‌آورد.
و بدان که ابواب معارف ایمان بسیار است: اول تقدیس است. که بدانی که خداوند عالم از صفات همه آفریدگان و از هرچه در وهم و خیال آید پاک و منزه است و عبارت از وی سبحان الله است. دوم آن که بدانی که با این پاکی یگانه است و با وی هیچ شریک نیست و عبارت از وی لااله الالله است و سیم آن که بدانی که هرچه هست همه از اوست و نعمت وی است و عبارت از این حالت الحمدلله باشد و این ورای آن هردو است و آن هردو معرفت در تحت وی درآید.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که بخش‌های مختلف معرفت ایمان بسیار گوناگون است. نخستین مرحله تقدیس است که در آن باید بدانی خداوند از تمامی صفات مخلوقات و هر چیزی که در ذهن و تخیل می‌آید، پاک و منزه است و به این حال، «سبحان الله» گفته می‌شود. مرحله دوم آن است که باید آگاه باشی که این پاکی را فقط خداوند دارد و هیچ شریک و همتایی ندارد و در اینجا به عبارتی «لا اله الا الله» می‌رسیم. مرحله سوم این است که باید بدانی تمام موجودات از او هستند و نعمت‌های او هستند و در این حالت «الحمدلله» بیان می‌شود. علاوه بر این، تمام این مفاهیم فراتر از دو حالت قبلی هستند و این دو مرحله شناخت نیز زیرمجموعه‌ای از این مفهوم کلی محسوب می‌شوند.
و برای این گفت رسول (ص)، «سبحان الله ده حسنت است. لا اله الاالله بیست حسنت و الحمدلله سی حسنت». این حسنات نه حرکات زبان است بدین کلمات، بلکه آن معرفتهاست که این کلمات عبارت از آن است. این است معنی علم شکر.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: «بزرگی خداوند یک حسنه است، گفتن لا اله الا الله دو حسنه است و گفتن الحمدلله سه حسنه است». این نیکویی‌ها فقط به بیان زبانی این کلمات محدود نمی‌شوند، بلکه به معرفت و شناختی که پشت این کلمات وجود دارد، مربوط می‌شود. این در واقع معنی علمی است که در شکرگزاری نهفته است.
اما حال شکر آن فرح است که اندر دل پدید آید از این معرفت که هرکه از کسی نعمتی بیند به وی شاد شود، ولکن این شادی از سه وجه تواند بود که اگر ملکی به سفری خواهد شد، چاکری از آن خویش را اسبی دهد. اگر این چاکر شاد شود به سبب اسب که وی را به اسبی حاجت بود بیافت، این شادی نه شکر ملک بود. اگر این اسب در صحرا یافتی خود همچنین شاد شدی. دیگر آن که شاد بدان شود که بدین عنایت ملک در حق خود بشناسد و وی را امید نعمتهای دیگر افتد، این شادی است به منعم، لکن نه از برای منعم بلکه برای امید و انعام وی. این جمله شکر است ولکن ناقص است.
هوش مصنوعی: شکرگزاری حقیقی زمانی است که از درک و معرفت عمیق ناشی شود. این شادی وقتی به وجود می‌آید که فردی با دیدن نعمتی در دیگران خوشحال می‌شود. شادی می‌تواند از سه درک مختلف ناشی شود. ابتدا، اگر یک پادشاه در سفر باشد و به نوکرش اسبی بدهد، اگر نوکر فقط به خاطر نیازش به اسب شاد شود، این شادی به خاطر شکرگزاری پادشاه نیست. دوم، اگر نوکر به خاطر این اسب خوشحال شود، زیرا فکر کند که این پیشکش پادشاه نشان‌دهنده شناسایی او و امید به نعمت‌های بیشتر است، این شادی در واقع به خاطر بخشش پادشاه است، هرچند مربوط به خود پادشاه نیست بلکه ناشی از امید به دریافت‌های بیشتر است. این نوع شکرگزاری هم وجود دارد، اما کامل نیست.
درجه سیم آن که شاد بدان بود که این اسب برتواند نشست تا به خدمت ملک رود و وی را می بیند که از وی خود جز وی چیزی دیگر نمی خواهد. این شادی به ملک باشد و این تمام شکر بود. همچنین کسی که خدای تعالی وی را نعمتی دهد و بدان نعمت شاد شود نه به منعم، این نه شکر بود و اگر به منعم شاد شود ولکن بر آن که دلیل رضا و عنایت گردد، این شکر بود، ولکن ناقص بود و اگر از آن بود تا این نعمت سبب فراغت دین شود تا به عبادت و علم پردازد و طلب قرب کند به حضرت وی، این کمال شکر بود و نشان این آن بود که هر دنیا که وی را از وی مشغول کند بدان اندوهگین شود و آن نعمت نشناسد، بلکه نارسیدن آن، نعمت شناسد و برای آن شکر کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به قدری خوشحال شود که بر اسب بنشیند و به خدمت پادشاه برود و ببیند که او هیچ چیزی جز خود او را نمی‌خواهد، این شادی برای پادشاه است و بهترین نوع شکرگزاری به حساب می‌آید. همچنین اگر خداوند نعمتی به کسی عطا کند و او از آن نعمت خوشحال شود، اما نه به خاطر کسی که این نعمت را به او داده، این شکر محسوب نمی‌شود. اگر او از صاحب نعمت خوشحال شود، اما بیشتر به خاطر اینکه نشان‌دهنده محبت و لطف است، این شکر است اما ناچیز است. اگر این نعمت باعث شود که او به عبادت و علم پردازد و به خدا نزدیک شود، این شکر کامل است. نشانه این شکر کامل این است که او به چیزهای دنیوی که او را مشغول می‌کند، غمگین شود و از نرسیدن به آن‌ها شکرگزاری کند و این نعمت را نشناسد.
پس به هیچ چیز که یاور نباشد در راه دین بدان شاد نشود و برای این گفت شبلی علیه الرحمه که شکر آن بود که نعمت را نبینی، منعم را بینی. و هرکه را لذت جز در محسوسات نبود، چون شهوت شکم و چشم و فرج، از وی این شکر ممکن نشود، پس کمتر از آن نبود که اندر درجه دوم بود که اول درجه آن جمله شکر نیست.
هوش مصنوعی: بنابراین هیچ چیزی که در مسیر دین کمکی نکند، نباید موجب خوشحالی شود. شبلی علیه الرحمه گفته است که شکرگزاری این است که نعمت را نبینی و فقط منعم را ببینی. هرکسی که فقط لذت‌هایش در چیزهای محسوس مانند شهوت شکم، چشم و فرج باشد، نمی‌تواند شکرگزاری واقعی داشته باشد. در نتیجه، او در مرتبه‌ای پایین‌تر از کسانی قرار دارد که واقعاً شکرگزارند.
و اما عمل شکر به دل بود و به زبان و به تن اما به دل آن بود که همه خلق را خیر خواهد و در نعمت بر هیچ کس حسد نکند و اما به زبان آن که شکر می کند و الحمدلله می گوید و در همه احوال و شادی به منعم اظهار می کند. و رسول (ص) یکی را گفت، «چگونه ای؟» گفت، «به خیر». گفت، «چگونه؟» گفت، «به خیر و الحمدلله». گفت، «این می جستم».
هوش مصنوعی: عمل شکرگزاری باید از درون، زبان و بدن انسان بروز کند. شکرگزاری از دل به این معناست که فرد برای همه مردم خیر و خوبی بخواهد و به هیچ‌کس حسد نورزد. شکرگزاری به زبان به معنای گفتن کلمات سپاسگزاری و اظهار شادی و خوشحالی در برابر نعمت‌هایی است که دریافت کرده‌ایم. مثالی از این موضوع این است که پیامبر اکرم (ص) از یکی پرسید که حالش چطور است و او پاسخ داد که "خوبم." پیامبر دوباره سوال کرد که خوب چطور؟ و او پاسخ داد "خوب و شکر خدا." پیامبر تأکید کرد که او به دنبال چنین جواب‌هایی بوده است.
و غرض سلف که یکدیگر را گفتندی چگونه ای، این بودی تا جواب به شکر بودی و هم گوینده و هم پرستنده در ثواب شریک بودندی. و هرکه شکایت کند بزهکار باشد، اگرچه در بلا بود. و چه زشت تر از آن که از خداوند همه عالم گله کند به مدبری که به دست وی هیچ چیز نبود، بلکه به بلا شکر باید کرد که باشد که آن سبب سعادت وی بود و اگر نتواند باری صبر کند.
هوش مصنوعی: هدف از این پرسش و پاسخ بین افراد این بود که یکدیگر را تشویق به شکرگزاری کنند و در این راه، هم گوینده و هم شنونده در اجر و ثواب مشارکت داشته باشند. اگر کسی از مشکلاتش شکایت کند، در واقع به خود آسیب زده است، حتی اگر در شرایط سختی باشد. بدتر از همه این است که از خداوندی که همه چیز را در دست دارد، گله و شکایت شود؛ چرا که باید در برابر مشکلات شکرگزار بود، زیرا ممکن است همین مشکلات باعث سعادت و خوبی در آینده فرد شوند. اگر هم فرد نتواند این شرایط را تحمل کند، باید حداقل صبوری پیشه کند.
و اما عمل به تن آن است که همه اعضا نعمت است از جهت وی، اندر آن به کار داری که برای آن آفریده است و همه را برای آخرت آفریده است و محبوب وی از تو آن است که بدان مشغول باشی. چون نعمت وی در محبوب وی صرف کردی شکرگزاردی. باز آن که او را در آن هیچ حظ و نصیب نیست که وی از این منزه است، لکن مثل این چنان است که پادشاهی را در حق غلامی عنایتی باشد و آن غلام از وی دور بود. وی را اسب فرستد و زاد راه فرستد تا به نزدیک وی آید و به سبب نزدیکی با حضرت وی محتشم شود و درجه ای بلند یابد و پادشاه را دوری و نزدیکی در حق خویش هردو یکی بود، که در مملکت وی از وی چیز نیفزاید و نکاهد، لکن از برای غلام خواهد تا وی را نیک افتد که چون ملک کریم بود نیک افتاد. همه خلق را خواهان بود برای ایشان نه برای خویش، پس اگر آن غلام به راست نشیند و روی به حضرت ملک آورد و زاد در راه به کار برد، شکر نعمت اسب و زاد گزارده بود، و اگر برنشیند و پشت بر حضرت ملک کند تا دورتر افتد کفران نعمت آورده باشد و اگر معطل بگذارد و نه نزدیکتر شود و نه دورتر هم کفران بود، اگرچه بدان درجه نبود.
هوش مصنوعی: عمل به تن این است که تمام اعضای بدن نعمت هستند و باید از آن‌ها در جهت هدفی که برای آن آفریده شده‌اند، استفاده کرد و هدف از خلقت همه این اعضا، آخرت است. محبوب خدا از بندگانش این است که به این هدف مشغول باشند. وقتی که نعمت‌های خدا را در راه محبوبش مصرف می‌کنید، در واقع شکرگزاری کرده‌اید. خداوند به این نعمت‌ها نیازی ندارد و از آن‌ها بی‌نیاز است. مثال این موضوع مثل شرایطی است که یک پادشاه به غلامش لطف می‌کند و به او اسب و امکاناتی می‌دهد تا به نزدیکیش بیاید و از این طریق حرمت و مقامش افزایش یابد. برای پادشاه دوری و نزدیکی از غلام هیچ تفاوتی ندارد، اما او به خاطر لطف و بزرگی‌اش می‌خواهد که غلام در موقعیت خوبی قرار گیرد. همه موجودات به خاطر بندگان خلق شده‌اند و نه به خاطر خودشان. بنابراین، اگر آن غلام به درستی بر اسب سوار شود و به سوی پادشاه برود، شکر نعمت این اسب و امکانات را به جا آورده است. اما اگر بر نگردد و به پادشاه نزدیک نشود، در واقع نعمت را کافرانه رد کرده است. حتی اگر نه به جلو برود و نه به عقب، باز هم این یک نوع کفران نعمت محسوب می‌شود، هرچند به اندازه دیگر موارد نباشد.
همچنین چون بنده نعمت خدای تعالی در طاعت وی به کار دارد تا بدان درجه قربت یابد، به حضرت الهیت شاکر بود و اگر در معصیت خرج کند تا دورتر شود کفران بود و اگر معطل بگذارد یا اندر تنعم مباح کند هم کفران بود، اگرچه بدان درجه نبود. همچنین چون بنده نعمت خدای تعالی در طاعت وی به کار دارد تا بدان درجه قربت یابد به حضرت الهیت شاکر بود و اگر در معصیت خرج کند تا دورتر شود کفران بود و اگر معطل بگذارد یا اندر تنعم مباح کند هم کفران بود، اگرچه بدان درجه نبود. و چون معلوم شد که شکر هر نعمتی بدان باشد که در محبوب حق تعالی صرف کند، این نتواند الا کسی که محبوب حق تعالی از مکروه بازشناسد و این علمی دقیق است و باریک. تا حکمت آفرینش در هر چیزی نشناسد این معنی معلوم نشود.
هوش مصنوعی: انسان باید از نعمت‌های خداوند به درستی استفاده کند و در راه اطاعت او تلاش کند تا به او نزدیک‌تر شود. اگر کسی این نعمت‌ها را در معصیت خرج کند، به نوعی نعمت را ناسپاسی کرده است و اگر بدون استفاده از آن‌ها بماند یا در لذت‌های مجاز غرق شود نیز همین‌گونه است، هر چند به اندازه معصیت بزرگ نباشد. شکرگزاری واقعی زمانی است که انسان بتواند از نعمت‌های خدا در مسیر محبوبیت او استفاده کند، و این فقط در صورتی ممکن است که انسان بداند چه چیزهایی ناپسند است. درک این موضوع نیازمند شناخت عمیق از حکمت آفرینش در هر چیزی است.
و ما به مثالی چند مختصر در این کتاب اشارت کنیم. اگر کسی زیادتی خواهد از کتاب احیاء طلب کند که این کتاب بیش از این احتمال نکند.
هوش مصنوعی: در این کتاب چند مثال مختصر را ذکر خواهیم کرد. اگر کسی بخواهد اطلاعات بیشتری بگیرد، باید به کتاب احیاء مراجعه کند، چرا که این کتاب نمی‌تواند بیش از این اطلاعات ارائه کند.