گنجور

بخش ۷۷ - فصل (راه از بین بردن وسوسه ریا)

چون متقاضی شهوت ریا را خلاف کردی و به دل آن را کاره بودی، اگر اندر طبع شهوت و وسوسه آن بماند تو بدان ماخوذ نباشی که آن طبع آدمی است و تو را نفرموده اند که طبع خویش را باطل کن، بلکه فرموده اند که وی را مغلوب و مقهور و زیردست بکن تا تو را اندر هاویه نیفکند. چون قدرت آن یافتی که آنچه فرمود نکردی دلیل است که وی مقهور و زیر دست است. این کفایت باشد اندر گزاردن حق تکلیف و کراهیت و مخالفت تو. آن شهوت را کفارت آن شهوت است، به دلیل آن که صحابه رسول (ص) را گفتند که ما را خاطرها همی اندر آید که اگر ما را از آسمان بیندازند بر ما آسانتر بود از آن و ما آن را کاره ایم. رسول (ص) گفت، «هان یافتید این حال؟» گفتند، «آری»، گفت، «آن صریح ایمان است و آن خاطرها اندر حق تعالی بوده است و صریح ایمان کراهیت آن است نه آن. چون کراهیت آن را کفارت می بود پس آنچه به وسواس خلق تعلق دارد اولیتر که به کراهیت محو افتد»، اما شیطان که کسی را بیند که قوت مخالفت نفس یافت و مخالفت شیطان اندر وسوسه. شیطان وی را حسد کند و به وی نماید که صلاح وی اندر آن است که به مجادله با شیطان مشغول بود. اندر این وسوسه و آن دلمشغولی لذت مناجات را ببرد و این خطاست و این بر چهار درجه باشد: یکی آن که به مجادله با وی مشغول باشد و این روزگار ببرد. دوم آن که بر این اقتصار کند که وی را تکذیب کند و دفع کند و با سر مناجات شود. سیم آن که به تکذیب و دفع نیز مشغول نشود که داند که آن نیز بعضی روزگار ببرد، هم به وی التفات نکند و اندر مناجات همی رود. چهارم آن که زیادت جهدی و حرصی بر اخلاص فراپیش گیرد. که داند که شیطان را از آن خشم آید و به وی خود التفات نکند. و تمامترین این است که شیطان چون از وی این بداند طمع از وی ببرد.

و مثل این چون چهار کس بود که به طلب علم همی شوند. حاسدی اندر راه ایشان بایستد و یکی را منع همی کند و وی فرمان او نبرد ولیکن با وی به جنگ ایستد و روزگار بدان همی برد و آن دیگر را منع کند، وی دفع کند و به خصومت بنایستد و آن سیم خود به دفع نیز بنایستد. همچنان می رود تا هیچ روزگار وی نشود و آن چهارم را منع کند و او خود به وی التفات نکند و همچنان می رود و مشغول نشود بلکه التفات نکند و به شتاب رفتن گیرد. این حاسد از دوی اول چیزی از مراد خود حاصل کرد و از سیم هیچ مراد حاصل نکرد و از چهارم با آن که هیچ مراد حاصل نکرد زیادت چیزی وی را حاصل شد و اگر از همه پشیمان نشود از منع این بازپسین پشیمان شود و گوید کاشکی نکردمی. پس اولیتر آن بود که اندر وسوسه و مناظره آن تا تواند بناویزد و بزودی با سر مناجات شود.

بخش ۷۶ - پیدا کردن علاج بیماری دل به ریا: بدان که این بیماری و علاج این واجب است و جز به جدی تمام علاج نپذیرد که این علتی است با مزاج دل آدمی آمیخته و اندر وی راسخ شده. علاج دشوار پذیرد و سبب صعوبت این بیماری آن است که آدمی از کودکی باز مردمان را می بیند که رو و ریا با یکدیگر نگاه می دارند و خود را اندر چشم یکدیگر همی آرایند و همه شغل ایشان یا بیشتر آن باشد و این طبع اندر دل کودک رستن گیرد و هر روز زیادت همی شود تا آنگاه که عاقلی تمام شود و بداند که این کار زیانکاران است و آن عادت غالب شده باشد و محو کردن آن دشوار گشته باشد. و هیچ کس از این بیماری خالی نباشد و این مجاهدت فرض عین همه خلق است و اندر معالجت دو مقام است: یکی طلب مسهل که مادت این از باطن ببرد و قلع کند و این مرکب است از علم و عمل:بخش ۷۸ - پیدا کردن رخصت اندر اظهار طاعت: بدان که اندر پنهان داشتن طاعت فایده آن است که از ریا خلاص یابد و اندر اظهار فایده بزرگ است و آن اقتدای خلق است به وی و تحریک رغبت خلق است اندر خیر و برای این است که حق تعالی بر هردو ثنا گفته است که ان تبدوا الصدقات فنعما هی و ان توتوها الفقراء فهو خیر لکم. گفت، «اگر صدقه آشکارا دهی نیک است و اگر پوشیده کنی نیکوتر».

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون متقاضی شهوت ریا را خلاف کردی و به دل آن را کاره بودی، اگر اندر طبع شهوت و وسوسه آن بماند تو بدان ماخوذ نباشی که آن طبع آدمی است و تو را نفرموده اند که طبع خویش را باطل کن، بلکه فرموده اند که وی را مغلوب و مقهور و زیردست بکن تا تو را اندر هاویه نیفکند. چون قدرت آن یافتی که آنچه فرمود نکردی دلیل است که وی مقهور و زیر دست است. این کفایت باشد اندر گزاردن حق تکلیف و کراهیت و مخالفت تو. آن شهوت را کفارت آن شهوت است، به دلیل آن که صحابه رسول (ص) را گفتند که ما را خاطرها همی اندر آید که اگر ما را از آسمان بیندازند بر ما آسانتر بود از آن و ما آن را کاره ایم. رسول (ص) گفت، «هان یافتید این حال؟» گفتند، «آری»، گفت، «آن صریح ایمان است و آن خاطرها اندر حق تعالی بوده است و صریح ایمان کراهیت آن است نه آن. چون کراهیت آن را کفارت می بود پس آنچه به وسواس خلق تعلق دارد اولیتر که به کراهیت محو افتد»، اما شیطان که کسی را بیند که قوت مخالفت نفس یافت و مخالفت شیطان اندر وسوسه. شیطان وی را حسد کند و به وی نماید که صلاح وی اندر آن است که به مجادله با شیطان مشغول بود. اندر این وسوسه و آن دلمشغولی لذت مناجات را ببرد و این خطاست و این بر چهار درجه باشد: یکی آن که به مجادله با وی مشغول باشد و این روزگار ببرد. دوم آن که بر این اقتصار کند که وی را تکذیب کند و دفع کند و با سر مناجات شود. سیم آن که به تکذیب و دفع نیز مشغول نشود که داند که آن نیز بعضی روزگار ببرد، هم به وی التفات نکند و اندر مناجات همی رود. چهارم آن که زیادت جهدی و حرصی بر اخلاص فراپیش گیرد. که داند که شیطان را از آن خشم آید و به وی خود التفات نکند. و تمامترین این است که شیطان چون از وی این بداند طمع از وی ببرد.
هوش مصنوعی: چون متقاضی با شهوت ریا مخالفت کرده و در دل خود آن را ناپسند می‌داند، اگر در دام وسوسه‌ها و تمایلات آن بماند، نباید خود را مقصر بداند زیرا این طبیعت انسانی است و به او نگفته‌اند که باید طبیعت خود را نابود کند. بلکه گفته‌اند باید آن را تحت کنترل درآورد تا او را به هلاکت نیندازد. اگر توانسته‌ای با آنچه گفته شده مخالفت کنی، نشان‌دهنده این است که بر آن طبیعت غلبه یافته‌ای. این نشان‌دهنده ادای حق تکلیف است و به همین دلیل است که نباید در برابر آن شهوت افسوس بخوری. صحابه پیامبر (ص) اظهار داشتند که گاهی افکاری در دلشان می‌آید که اگر از آسمان پرتاب شوند، آسان‌تر از آن است که آن افکار را در دل داشته باشند. پیامبر (ص) در پاسخ گفت که این نشانه‌ای از ایمان واقعی است، و این افکار طبیعی هستند. اگر مخالفت با شهوت کفاره‌ای بود، باید افکار وسوسه‌آمیز دیگر نیز به همین شکل نابود می‌شدند. اما وقتی شیطان ببیند که کسی توانسته با نفس و وسوسه‌هایش مخالف باشد، حسدش برمی‌انگیزد و سعی می‌کند او را به مجادله با خود مشغول کند. در این حین، لذت مناجات از بین می‌رود. این وضعیت چهار حالت دارد: اول اینکه به مجادله با شیطان مشغول شود و زمان را از دست بدهد. دوم اینکه فقط به تکذیب او بپردازد و در مناجات بماند. سوم اینکه نه به تکذیب و نه به دفع بپردازد و تنها در مناجات غرق شود. و چهارم این است که تلاش و حرص بیشتری برای اخلاص داشته باشد و بداند که شیطان از این کار خشمگین می‌شود و به او توجه نکند. بهترین حالت این است که اگر شیطان متوجه شود که از او پرهیز می‌کنی، دیگر امیدی به وسوسه‌هایت نخواهد داشت.
و مثل این چون چهار کس بود که به طلب علم همی شوند. حاسدی اندر راه ایشان بایستد و یکی را منع همی کند و وی فرمان او نبرد ولیکن با وی به جنگ ایستد و روزگار بدان همی برد و آن دیگر را منع کند، وی دفع کند و به خصومت بنایستد و آن سیم خود به دفع نیز بنایستد. همچنان می رود تا هیچ روزگار وی نشود و آن چهارم را منع کند و او خود به وی التفات نکند و همچنان می رود و مشغول نشود بلکه التفات نکند و به شتاب رفتن گیرد. این حاسد از دوی اول چیزی از مراد خود حاصل کرد و از سیم هیچ مراد حاصل نکرد و از چهارم با آن که هیچ مراد حاصل نکرد زیادت چیزی وی را حاصل شد و اگر از همه پشیمان نشود از منع این بازپسین پشیمان شود و گوید کاشکی نکردمی. پس اولیتر آن بود که اندر وسوسه و مناظره آن تا تواند بناویزد و بزودی با سر مناجات شود.
هوش مصنوعی: این متنی درباره چهار نفر است که در جستجوی علم هستند. در مسیرشان، حسودی مشاهده می‌شود که سعی دارد آنها را از هدفشان بازدارد. او نخستین نفر را تهدید می‌کند، اما او تسلیم نمی‌شود و در مقابلش می‌ایستد. دومین نفر هم با تهدید او مقابله می‌کند. نفر سوم نیز تلاش می‌کند تا خود را از موانع دور نگه دارد. این حسدورز همچنان به ممانعت از حرکت آنها ادامه می‌دهد تا به چهارمین نفر می‌رسد. این چهارم هیچ توجهی به او نمی‌کند و با هدف خود به جلو پیش می‌رود. در این بین، حسود از دو نفر اول تنها توانسته کمی از اهداف خود را به دست آورد، اما از سومین نفر هیچ نتیجه‌ای نمی‌گیرد. با این حال، از آن چهارم که هیچ چیزی از او نمی‌گیرد، احساس ناکامی می‌کند. حسود با گذشت زمان و پس از مشاهده نتایج تلاش‌های خود، به این فکر می‌افتد که ای کاش از ممانعت آن چهارم دست برمی‌داشت. در نهایت، کار بهتر این است که انسان به دنبال صدق و جدیت در جستجوی علم باشد و کمتر به وسوسه‌های حسادت و مشاجره توجه کند.