گنجور

بخش ۶۸ - پیدا کردن علاج دوستی ثنا و ستایش خلق و کراهت نکوهش خلق

بدان که کس باشد که بر ثنای خلق حریص بود و همیشه نام نیکو طلب کند، اگرچه اندر کاری که برخلاف شرع باشد و نکوهش خلق را کاره بود اگرچه بر کاری باشد که آن حق بود و این نیز بیماری دل است و علاج وی معلوم نگردد تا سبب لذت و الم در دل مردم و در مدح و مذمت معلوم شود. بدان که لذت مدح را چهار سبب است:

سبب اول آن که بگفتیم که آدمی کمال خود را دوست دارد و نقصان خود را دشمن و ثنا دلیل کمال کند و باشد که اندر کمال خود به شک باشد و لذت وی تمام نبود. چون از کسی بشنود یقین گردد تا بدان میل و آرام گیرد و آن لذت وی تمام شود که چون از خویشتن به وی کمال یافت اثر ربوبیت اندر خویشتن بدید و ربوبیت محبوب است به طبع، و چون مذمت شنود آگاهی از نقصان خود بیابد و بدین سبب رنجور شود، پس اگر ثنا و نکوهش از کس شنود که دانا بود و گزاف گو نباشد چون استاد منصف عالم، لاجرم آگاهی بیش یابد از رنج و راحت و چون بی بصیرت گوید آن لذت نباشد که یقین به قول وی حاصل نشود.

سبب دوم آن که ثنا دلالت می کند که دل گوینده ملک و مسخر وی است و اندر دل وی مرد را محلی و جاهی است و جاه محبوب است، پس اگر محتشمی گوید از ثنا لذت بیش بود که قدر ملک بر دل وی تمامتر باشد و اگر خسیس گوید آن لذت نباشد.

سبب سیم آن که ثنا او را بشارتی باشد بدان که دلهای دیگر صید وی خواهند شد که چون وی ثنا همی گوید، دیگران نیز اعتقاد همی کنند و آن سرایت همی کند، پس اگر برملا بود و از کسی بود که سخن او بپذیرند لذت آن بیشتر بود.

سبب چهارم آن که دلیل بود بر آن که ثنا گویند مقهور وی است به حکم حشمت و حشمت نیز محبوب است اگرچه به قهر بود که اگر چه داند که آنچه همی گوید اعتقاد ندارد، ولیکن حاجتمند است وی را به ثنا گفتن بر وی دوست دارد و از کمال قدرت خویش داند، پس اگر در ثنا چیزی بگوید که داند که دروغ همی گوید و کس قبول نخواهد کرد و از دل نمی گوید و از بیم نیز نمی گوید بلکه به سخره همی گوید هیچ لذت نماند که آن سببها برخاست. اکنون چون سبب این بدانستی علاج آسان بدانی اگر جهد کنی.

اما سبب اول آن است که کمال خویش اعتقاد نکنی و باید که اندیشه کنی که اگر این صفت که وی همی گوید چون علم و ورع راست همی گوید شادی تو بدین صفتها باید که بود و بدان خدای که تو را این داد نه به قول او که به قول این زیادت و نقصان نشود و اگر ثنا بر تو به توانگری و خواجگی و اسباب دنیا همی گوید این خود شادئی نیرزد و اگر ارزد شادی بدان بود نه به مدح، بلکه عالم نیز اگر چه علم و ورع خویش داند به شادی نپردازد از بیم خاتمت که آن معلوم نیست و اگر این معلوم نشود همه ضایع بود و کسی را که جای دوزخ خواهد بود چه جای شادی وی را؟

و اما اگر آن صفت داند که در وی نیست چون ورع و علم چون بدان شاد بود حماقت باشد و مثل وی چنان بود که کسی وی را گوید که این خواجه مردی عزیز است و همه احشای وی عطر و مشک است و وی داند که نجاست و کبد و طحال است و شاد همی بود بدین دروغ این عین جنون باشد. و اما از سببهای دیگر که حاصل آن جاه و حشمت و دوستی آن است علاج گفته شد و اما اگر کسی تو را مذمت کند رنجور شدن و خشم گرفتن با وی همه از جهل بود، چه اگر وی راست همی گوید فرشته ای است و اگر دروغ می گوید و می داند که دروغ می گوید شیطان است و اگر نمی داند که دروغ می گوید خری و ابلهی است، بدان که خدای تعالی کسی را مسخ گردانید تا خری شود یا شیطانی یا فرشته ای چرا باید که تو رنجور شوی؟

پس اگر راست همی گوید رنجور بدان نقصان باید بود که اندر تواست. اگر نقصان دینی است نه از سخن وی است و اگر دنیایی است خود به نزدیک اهل دین هنر بود نه عیب و دیگر علاج آن بود که اندیشه کنی که آنچه گفت از سه حال خالی نیست. اگر راست گفت و به شفقت گفت از وی منت باید داشت. اگر کسی تو را گوید که اندر جامه تو ماری است منت داری و عیب که اندر دین بود از مار بتر بود که از وی هلاک آخرت باشد. و اگر اندر نزدیک پادشاهی همی روی، کسی تو را همی گوید ای پلید جامه بیشتر جامه پاک کن. نگاه کنی جامه پرنجاست باشد و اگر چنان پیش پادشاه شد اندر خط عقوبت بودی از آن منت باید داشت که از آن خطر رستی. و اگر به قصد تعنت گفت تو فایده خویش یافتی، چون راست گفت و تنعت وی جنایتی است که بر دین خود کرد. پس چون تو را منفعت است و وی را مضرت است خشم اندر وی شرط نیست، اما اگر دروغ گفته باشد، باید اندیشه کنی که این عیب با بسیار عیب دیگر داری که وی همی نداند، پس به شکر آن مشغول شو که حق تعالی پرده بر دیگر عیب تو فرو گذاشت و وی حسنات خود به تو هدیه کرد و اگر ثنا بود، همچون کشتن تو بودی چرا به کشتن شاد شوی و به هدیه رنجور شوی؟ و این کسی کند که از کارها صورت بیند نه معنی و روح. و هرکه عقل دارد از پی عقل بدین پیدا شود که او از کارها حقیقت و روح بیند نه ظاهر و صورت و اندر جمله تا طمع از خلق بریده نشود این بیماری از دل برنخیزد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که کس باشد که بر ثنای خلق حریص بود و همیشه نام نیکو طلب کند، اگرچه اندر کاری که برخلاف شرع باشد و نکوهش خلق را کاره بود اگرچه بر کاری باشد که آن حق بود و این نیز بیماری دل است و علاج وی معلوم نگردد تا سبب لذت و الم در دل مردم و در مدح و مذمت معلوم شود. بدان که لذت مدح را چهار سبب است:
هوش مصنوعی: بدان که برخی افراد هستند که بسیار تمایل دارند در مورد مردم خوب سخن بگویند و همواره به دنبال نام نیکو می‌گردند. حتی اگر این تلاش‌های آنها در کارهایی باشد که مخالف اصول دینی است یا باعث نکوهش دیگران می‌شود، باز هم برایشان مهم است. این نوع رفتار نیز نشان‌دهنده بیماری دل است که درمان آن مشخص نیست، مگر اینکه دلایل لذت و رنج دیگران در مدح و مذمت را بشناسیم. به‌طور کلی، لذت بردن از ستایش چهار دلیل دارد:
سبب اول آن که بگفتیم که آدمی کمال خود را دوست دارد و نقصان خود را دشمن و ثنا دلیل کمال کند و باشد که اندر کمال خود به شک باشد و لذت وی تمام نبود. چون از کسی بشنود یقین گردد تا بدان میل و آرام گیرد و آن لذت وی تمام شود که چون از خویشتن به وی کمال یافت اثر ربوبیت اندر خویشتن بدید و ربوبیت محبوب است به طبع، و چون مذمت شنود آگاهی از نقصان خود بیابد و بدین سبب رنجور شود، پس اگر ثنا و نکوهش از کس شنود که دانا بود و گزاف گو نباشد چون استاد منصف عالم، لاجرم آگاهی بیش یابد از رنج و راحت و چون بی بصیرت گوید آن لذت نباشد که یقین به قول وی حاصل نشود.
هوش مصنوعی: انسان به طور طبیعی به کمال خود علاقه‌مند است و نقصان را نمی‌پسندد. او تلاش می‌کند تا با ستایش‌های دیگران از کمال خود آگاه شود و این تأیید از سوی دیگران به او احساس آرامش و لذت می‌دهد. وقتی کسی نظر مثبت و تأییدآمیزی درباره او می‌دهد، او به خود احساس کمال می‌کند و از این ماجرا لذت می‌برد. اما اگر کسی او را سرزنش کند، از نقص‌های خود مطلع می‌شود و این موضوع سبب نارضایتی و رنجش او می‌گردد. به همین دلیل، اگر ستایش یا انتقادی از فردی با دانش و آگاه به واقعیت بشنود، تاثیر بیشتری بر روی او خواهد داشت و او بهتر به درک راحتی و رنج خود نائل می‌شود. در مقابل، اگر نظر کسی که نادان یا بی‌اطلاع است شنیده شود، آن تأثیر واقعی نخواهد داشت و لذتی به همراه نخواهد داشت.
سبب دوم آن که ثنا دلالت می کند که دل گوینده ملک و مسخر وی است و اندر دل وی مرد را محلی و جاهی است و جاه محبوب است، پس اگر محتشمی گوید از ثنا لذت بیش بود که قدر ملک بر دل وی تمامتر باشد و اگر خسیس گوید آن لذت نباشد.
هوش مصنوعی: دلیل دوم این است که ستایش نشان می‌دهد که دل سخنگو در اختیار و تسلط اوست و در دل او، کسی جایگاهی دارد که برایش ارزشمند است. اگر کسی محترم باشد، از ستایش لذت بیشتری می‌برد زیرا احساس می‌کند که قدر و منزلت او در دل دیگران بیشتر است. اما اگر فردی بخیل باشد، آن لذت از بین می‌رود.
سبب سیم آن که ثنا او را بشارتی باشد بدان که دلهای دیگر صید وی خواهند شد که چون وی ثنا همی گوید، دیگران نیز اعتقاد همی کنند و آن سرایت همی کند، پس اگر برملا بود و از کسی بود که سخن او بپذیرند لذت آن بیشتر بود.
هوش مصنوعی: سبب آن که تمجید و ستایش وی خوشخبری محسوب می‌شود، این است که دل‌های دیگران به سمت او جذب می‌شوند. وقتی او در مورد کسی تمجید می‌کند، دیگران نیز به آن اعتقاد پیدا می‌کنند و این حس به دیگران نیز منتقل می‌شود. بنابراین، اگر این ستایش آشکار باشد و از کسی باشد که سخنش مورد پذیرش قرار گیرد، لذت آن بیشتر خواهد بود.
سبب چهارم آن که دلیل بود بر آن که ثنا گویند مقهور وی است به حکم حشمت و حشمت نیز محبوب است اگرچه به قهر بود که اگر چه داند که آنچه همی گوید اعتقاد ندارد، ولیکن حاجتمند است وی را به ثنا گفتن بر وی دوست دارد و از کمال قدرت خویش داند، پس اگر در ثنا چیزی بگوید که داند که دروغ همی گوید و کس قبول نخواهد کرد و از دل نمی گوید و از بیم نیز نمی گوید بلکه به سخره همی گوید هیچ لذت نماند که آن سببها برخاست. اکنون چون سبب این بدانستی علاج آسان بدانی اگر جهد کنی.
هوش مصنوعی: دلیل چهارم این است که اگر کسی به خاطر قدرت و عظمت دیگری از او تمجید کند، در واقع تحت تأثیر همان قدرت است و این عظمت نیز مورد محبت قرار می‌گیرد، حتی اگر به اجبار باشد. این فرد ممکن است بداند که چیزهایی که می‌گوید، حقیقت ندارند اما از روی نیاز به تمجید کردن از آن شخص ادامه می‌دهد، زیرا آن را از نشانه‌های قدرت خود می‌داند. اگر او در تمجید خود چیزی بگوید که می‌داند دروغ است و دیگران نیز آن را قبول نخواهند کرد، یا این تمجید را از روی دل و احساس نمی‌گوید بلکه به سخره می‌گوید، دیگر هیچ لذتی از این کار نخواهد برد و دلایل این رفتار نیز از میان می‌رود. حالا که به این دلایل پی بردی، اگر تلاش کنی، می‌توانی به راحتی مشکل را حل کنی.
اما سبب اول آن است که کمال خویش اعتقاد نکنی و باید که اندیشه کنی که اگر این صفت که وی همی گوید چون علم و ورع راست همی گوید شادی تو بدین صفتها باید که بود و بدان خدای که تو را این داد نه به قول او که به قول این زیادت و نقصان نشود و اگر ثنا بر تو به توانگری و خواجگی و اسباب دنیا همی گوید این خود شادئی نیرزد و اگر ارزد شادی بدان بود نه به مدح، بلکه عالم نیز اگر چه علم و ورع خویش داند به شادی نپردازد از بیم خاتمت که آن معلوم نیست و اگر این معلوم نشود همه ضایع بود و کسی را که جای دوزخ خواهد بود چه جای شادی وی را؟
هوش مصنوعی: سبب نخست این است که هرگز نباید به کمال خود مطمئن شوی. باید در نظر بگیری که اگر ویژگی‌هایی که او می‌گوید مانند علم و ورع صحیح باشند، شادی تو باید به خاطر این ویژگی‌ها باشد و نه به خاطر گفته‌های او. زیرا خداوندی که این ویژگی‌ها را به تو داده، نه به سبب او، بلکه به سبب خودشان ارزشمند هستند. اگر او تو را به خاطر دارایی و مقام دنیوی ستایش کند، این ستایش ارزش شادی ندارد. شادی واقعی نباید بر اساس تحسین باشد. حتی اگر کسی علم و ورع خود را بداند، باید از ترس ناپدید شدن این شادی به آن نپردازد؛ چرا که پایان کار انسان مشخص نیست و اگر معلوم نباشد، همه چیز بی‌فایده است. در نهایت، شخصی که به جهنم می‌رود، هیچ جایی برای شادی نخواهد داشت.
و اما اگر آن صفت داند که در وی نیست چون ورع و علم چون بدان شاد بود حماقت باشد و مثل وی چنان بود که کسی وی را گوید که این خواجه مردی عزیز است و همه احشای وی عطر و مشک است و وی داند که نجاست و کبد و طحال است و شاد همی بود بدین دروغ این عین جنون باشد. و اما از سببهای دیگر که حاصل آن جاه و حشمت و دوستی آن است علاج گفته شد و اما اگر کسی تو را مذمت کند رنجور شدن و خشم گرفتن با وی همه از جهل بود، چه اگر وی راست همی گوید فرشته ای است و اگر دروغ می گوید و می داند که دروغ می گوید شیطان است و اگر نمی داند که دروغ می گوید خری و ابلهی است، بدان که خدای تعالی کسی را مسخ گردانید تا خری شود یا شیطانی یا فرشته ای چرا باید که تو رنجور شوی؟
هوش مصنوعی: اگر کسی صفتی را در خود ببیند که واقعاً ندارد، مانند تقوا یا دانش، و از این بابت خوشحال باشد، این نشانه‌ای از نادانی اوست. مانند این است که کسی به او بگوید که تو انسانی با ارزش هستی و تمام وجودت پر از عطر و رایحه‌های خوش است، در حالی که او می‌داند که پر از کثافت است. بنابراین، خوشحال بودن او از این دروغ، نوعی جنون به حساب می‌آید. در مورد دیگر دلایل موفقیت و احترام و دوستی هم بحث‌هایی شده است. همچنین، اگر کسی به تو انتقاد کند و تو رنجیده و عصبانی شوی، این نیز ناشی از نادانی است. چرا که اگر فرد انتقادکننده راست بگوید، او فرشته‌ای است و اگر دروغ بگوید و خودش از دروغ بودنش آگاه باشد، شیطانی است. اگر او هم نمی‌داند که دروغ می‌گوید، بی‌خود و نادان است. باید دانست که خداوند برخی را به شکل‌های مختلف درآورده و به همین دلیل نباید تو از این انتقادات رنجیده خاطر شوی.
پس اگر راست همی گوید رنجور بدان نقصان باید بود که اندر تواست. اگر نقصان دینی است نه از سخن وی است و اگر دنیایی است خود به نزدیک اهل دین هنر بود نه عیب و دیگر علاج آن بود که اندیشه کنی که آنچه گفت از سه حال خالی نیست. اگر راست گفت و به شفقت گفت از وی منت باید داشت. اگر کسی تو را گوید که اندر جامه تو ماری است منت داری و عیب که اندر دین بود از مار بتر بود که از وی هلاک آخرت باشد. و اگر اندر نزدیک پادشاهی همی روی، کسی تو را همی گوید ای پلید جامه بیشتر جامه پاک کن. نگاه کنی جامه پرنجاست باشد و اگر چنان پیش پادشاه شد اندر خط عقوبت بودی از آن منت باید داشت که از آن خطر رستی. و اگر به قصد تعنت گفت تو فایده خویش یافتی، چون راست گفت و تنعت وی جنایتی است که بر دین خود کرد. پس چون تو را منفعت است و وی را مضرت است خشم اندر وی شرط نیست، اما اگر دروغ گفته باشد، باید اندیشه کنی که این عیب با بسیار عیب دیگر داری که وی همی نداند، پس به شکر آن مشغول شو که حق تعالی پرده بر دیگر عیب تو فرو گذاشت و وی حسنات خود به تو هدیه کرد و اگر ثنا بود، همچون کشتن تو بودی چرا به کشتن شاد شوی و به هدیه رنجور شوی؟ و این کسی کند که از کارها صورت بیند نه معنی و روح. و هرکه عقل دارد از پی عقل بدین پیدا شود که او از کارها حقیقت و روح بیند نه ظاهر و صورت و اندر جمله تا طمع از خلق بریده نشود این بیماری از دل برنخیزد.
هوش مصنوعی: اگر کسی حقیقت را بگوید و به تو آسیب برساند، باید بدانی که آن آسیب به خود تو مربوط است. اگر مشکل از نظر دین باشد، به سخن او ارتباطی ندارد و اگر دنیایی است، نزد اهل دین هنر به شمار می‌رود نه عیب. باید به این فکر کنی که آنچه او گفت، از سه حالت خارج نیست. اگر راست گفته و با محبت بیان کرده، باید از او تشکر کنی. اگر کسی به تو بگوید که در لباست ماری وجود دارد، باید خوب دقت کنی چون عیب‌های دینی از آن خطرناکتر است و ممکن است به آخرت تو آسیب برساند. همچنین، اگر در برابر پادشاهی هستی و کسی به تو می‌گوید که لباس‌ات را تمیز کن، باید ملاحظه کنی که شاید لباس‌ات کثیف است و اگر در نزد پادشاه به مشکل برخوردی، باید بابت رهایی از آن خطر از او تشکر کنی. اگر او با نیتی بد به تو گفت که به نفع خود رسیده‌ای، باید بدانی که این اظهارات برای او زیان‌آور است و خشم بر او جایز نیست. اما اگر او دروغ گفته باشد، باید بفهمی که تو عیوب دیگری داری که او از آن‌ها آگاه نیست و باید بابت این که خداوند پرده بر عیوبت انداخته، شکرگذار باشی. اگر او تو را ستایش کند، این مانند کشتن تو است و نمی‌توانی به خاطر ستایش خوشحال باشی. این تفکرات و احساسات از نظر ظاهر است و هر کسی که عقل دارد، باید حقیقت و روح کارها را درک کند نه فقط ظاهرشان. تا زمانی که امید به دیگران قطع نشود، این مشکل از دل برطرف نخواهد شد.