گنجور

بخش ۶۷ - پیدا کردن علاج دوستی جاه

بدان که دوستی جاه چون بر دل غالب شد بیماری دل باشد و به علاج حاجت افتد، چه آن لابد به ریا و نفاق و دروغ و تلبیس و عدوات و حسد و منافست و معاصی کشد همچون دوستی مال، بلکه این بهتر که این بر طبع آدمی غالب تر است و کسی که مال و جاه آنقدر حاصل کند که سلامت دین و دنیای وی اندر آن بود و بیش از آن که نخواهد وی بیمار نبود که به حقیقت مال و جاه را دوست نداشته باشد، بلکه فراغت کار دین را دوست داشته باشد، لیکن کسی که جاه چنان دوست دارد که همیشه اندیشه وی به خلق مستغرق بود که به وی چون همی نگرند و چه همی گویند از وی و چه اعتقاد دارند اندر وی. و اندر هرچه بود دل با آن دارد تا مردمان چه گویند، وی را علاج آن بیماری فریضه است و مرکب است علاج وی از علم و عمل:

اما علمی آن است که اندر آفت جاه تامل کند اندر دنیا و دین، اما اندر دنیا همیشه طلب جاه اندر رنج و مذلت مراعات دل خلق باشد. اگر جاه حاصل نشود خود ذلیل بماند و اگر حاصل شود مقصود و محسود باشد و همه اندر رنج و عداوت و رفع قصد دشمنان باشد و از مکر و عداوت ایشان ایمن نبود. و هرکه از قصد خالی نباشد اگر اندر خصومتی مغلوب شود خود اندر مذلت باشد و اگر غالب آید آن را هیچ بقا نبود. که جاه همه به دل تعلق دارد و دل خلق زود بگردد و همچون موج دریا بود و ضعیف عزی بود که بنای آن بر دل مدبری چند بود که به خاطری که به دل وی درآید آن عز بگردد، خاصه کسی که جاه وی به ولایتی باشد که عزل پذیرد که به یک خاطر که بر دل والی درآید عزل کند و وی ذلیل گردد.

پس طالب جاه اندر دنیا رنج بود و هم اندر آخرت و این همه ضعیفان فهم توانند کرد. اما کسی را که بصیرت تمام بود. وی خود داند که اگر مملکت روی زمین از شرق تا غرب وی را مسلّم و صافی شود و همه جهانیان وی را سجود کنند، این خود شادیی نه ارزد که چون بمیرد همه باطل شود و تا مدتی اندک نه وی ماند و نه آن که وی را سجود کرده بود و هم سلطان مرده شود که کسی از ایشان یاد نکند، آنگاه بدین لذت روزی چند که پادشاهی یابد پادشاهی ابد به زیان آورده باشد که هرکه دل اندر جاه بست، دوستی حق تعالی از وی برفت و هرکه بدان جهان شود و جز دوستی حق تعالی بر دل وی چیزی غالب بود عذاب وی دراز بود. و علاج علمی این است.

اما علاج عملی دو است: یکی آن که وی را جاه بود بگریزد و جای دیگر شود که وی را نشناسند و این تمامتر بود. چه اگر اندر شهر خویش عزلت گیرد چون مردمان دانند که وی ترک جاه بگفت از آن شری با وی گردد و نشان آن بود که چون اندر وی قدحی کنند یا گویند این نفاق همی کند، جزعی و رنجی اندر دل وی پدید آید و اگر وی را به جرمی نسبت کنند عذر آن طلب کردن گیرد، اگر همه به دروغ بود تا خلق اندر وی اعتقاد بد نکنند و این همه دلیل آن باشد که حب جاه جای خویش است.

علاج دیگر آن بود که راه ملامت سپرد و چیزی کند که از چشم خلق بیفتد، نه آن که حرام خورد چنان که گروهی از احمقان فساد همی کنند و خویشتن ملامتی نام کنند، بلکه چنان که زاهدی بود که امیر شهر به سلام وی شد تا به وی تبرک کند، چون امیر از دور پیدا آمد زاهد نان و تره خواست و به شتاب خوردن گرفت و لقمه بزرگ همی کرد چون امیر وی را بدید و آن شره وی، اعتقاد اندر وی تباه کرد و بازگشت. دیگری را اندر شهر قبولی پدید آمد و خلق رو به وی نهادند. یک روز از گرمابه به در آمد و دستی جامه نیکو از دیگری درپوشید و بیرون آمد و جایی ایستاد تا وی را بگرفتند و به سنگی بزدند و جامه بازستدند و گفتند این طراری است. یکی دیگری شرابی به رنگ خمر اندر قدح کرد و همی خورد تا پندارد که خمر است. علاج شکستن شره جاه این است و امثال این.

بخش ۶۶ - فصل (قدر کفایت از جاه مذموم نیست): بدان که جاه چون مال است و چنان که مال همه مذموم نیست، بلکه قدر کفایت از آن زاد آخرت است و بسیاری از آن چون دل مستغرق شود قاطع راه آخرت است، جاه نیز همچنین است که آدمی را چاره نیست از کسی که خدمت کند و از رفیقی که معاونت کند و از سلطانی که شر ظالمان از وی بازدارد، لابد وی را باید که اندر دل این قوم قدری باشد، طلب جاه اندر دل این قوم بدان مقدار که این مقصود حاصل آید روا باشد. چنان که یوسف (ع) گفت که انی حفیظ علیم، همچنین تا وی را قدری نباشد اندر دل استاد وی را تعلیم نکند و تا اندر دل شاگرد نبود از وی تعلیم نکند، پس طلب قدر کفایت از جاه مباح است چون طلب قدر کفایت از مال.بخش ۶۸ - پیدا کردن علاج دوستی ثنا و ستایش خلق و کراهت نکوهش خلق: بدان که کس باشد که بر ثنای خلق حریص بود و همیشه نام نیکو طلب کند، اگرچه اندر کاری که برخلاف شرع باشد و نکوهش خلق را کاره بود اگرچه بر کاری باشد که آن حق بود و این نیز بیماری دل است و علاج وی معلوم نگردد تا سبب لذت و الم در دل مردم و در مدح و مذمت معلوم شود. بدان که لذت مدح را چهار سبب است:

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که دوستی جاه چون بر دل غالب شد بیماری دل باشد و به علاج حاجت افتد، چه آن لابد به ریا و نفاق و دروغ و تلبیس و عدوات و حسد و منافست و معاصی کشد همچون دوستی مال، بلکه این بهتر که این بر طبع آدمی غالب تر است و کسی که مال و جاه آنقدر حاصل کند که سلامت دین و دنیای وی اندر آن بود و بیش از آن که نخواهد وی بیمار نبود که به حقیقت مال و جاه را دوست نداشته باشد، بلکه فراغت کار دین را دوست داشته باشد، لیکن کسی که جاه چنان دوست دارد که همیشه اندیشه وی به خلق مستغرق بود که به وی چون همی نگرند و چه همی گویند از وی و چه اعتقاد دارند اندر وی. و اندر هرچه بود دل با آن دارد تا مردمان چه گویند، وی را علاج آن بیماری فریضه است و مرکب است علاج وی از علم و عمل:
هوش مصنوعی: وقتی که عشق به مقام و جاه بر دل انسان تسلط پیدا کند، این یک بیماری دل به شمار می‌رود و نیاز به درمان دارد. زیرا این نوع دوستی انسان را به ریاکاری، نفاق، دروغ، تلبیس، دشمنی، حسد و معاصی سوق می‌دهد، مشابه دوستی به مال. این نوع علاقه به موقعیت اجتماعی به طرز خطرناکی در طبیعت آدمی ریشه دارد. کسی که به اندازه کافی مال و مقام به دست آورد که سلامت دین و دنیای او را تأمین کند و از حد نیازش بیشتر نخواهد، به واقع بیمار نیست، بلکه او به دنبال آسودگی خاطر در کارهای دینی‌اش است. اما فردی که به شدت به مقام و جاه وابسته است و همیشه نگران نظر دیگران، قضاوت‌ها و اعتقادات آن‌ها درباره خود است، به نوعی بیماری دچار شده و برای درمان آن باید به علم و عمل روی آورد تا بتواند با این مشکل روبرو شود.
اما علمی آن است که اندر آفت جاه تامل کند اندر دنیا و دین، اما اندر دنیا همیشه طلب جاه اندر رنج و مذلت مراعات دل خلق باشد. اگر جاه حاصل نشود خود ذلیل بماند و اگر حاصل شود مقصود و محسود باشد و همه اندر رنج و عداوت و رفع قصد دشمنان باشد و از مکر و عداوت ایشان ایمن نبود. و هرکه از قصد خالی نباشد اگر اندر خصومتی مغلوب شود خود اندر مذلت باشد و اگر غالب آید آن را هیچ بقا نبود. که جاه همه به دل تعلق دارد و دل خلق زود بگردد و همچون موج دریا بود و ضعیف عزی بود که بنای آن بر دل مدبری چند بود که به خاطری که به دل وی درآید آن عز بگردد، خاصه کسی که جاه وی به ولایتی باشد که عزل پذیرد که به یک خاطر که بر دل والی درآید عزل کند و وی ذلیل گردد.
هوش مصنوعی: علمی وجود دارد که به بررسی آفت جاه و مقام در دنیا و دین می‌پردازد. در دنیا، همیشه جستجوی جاه و مقام برای فردی که در پی آن است، به رنج و ذلت او می‌انجامد و باید دل دیگران را رعایت کند. اگر کسی به مقام نرسد، خود را حقیر خواهد یافت و اگر به مقام دست یابد، هدف حسد دیگران می‌شود و در نتیجه دایم در رنج و عداوت با آن‌ها خواهد بود و از نیرنگ و دشمنی‌های‌شان در امان نخواهد بود. هرکس که هدف‌مند باشد، اگر در جدالی شکست بخورد، با ذلت روبه‌رو می‌شود و حتی اگر پیروز شود، این پیروزی پایدار نخواهد بود. زیرا مقام و جاه وابسته به دل‌هاست و دل‌های مردم به آسانی تغییر می‌کند و مانند موج دریا ناپایدار است. عزتی که فرد به آن می‌بالد، بر پایه دل‌های افرادی دیگر است و به محض این‌که چیزی در دل آن‌ها بیفتد، آن عزت از بین می‌رود. به ویژه اگر این مقام به مدیریتی مربوط می‌شود که ممکن است برکنار شود؛ چرا که با یک فکر در دل والی، ممکن است فرد عزل و به ذلت کشیده شود.
پس طالب جاه اندر دنیا رنج بود و هم اندر آخرت و این همه ضعیفان فهم توانند کرد. اما کسی را که بصیرت تمام بود. وی خود داند که اگر مملکت روی زمین از شرق تا غرب وی را مسلّم و صافی شود و همه جهانیان وی را سجود کنند، این خود شادیی نه ارزد که چون بمیرد همه باطل شود و تا مدتی اندک نه وی ماند و نه آن که وی را سجود کرده بود و هم سلطان مرده شود که کسی از ایشان یاد نکند، آنگاه بدین لذت روزی چند که پادشاهی یابد پادشاهی ابد به زیان آورده باشد که هرکه دل اندر جاه بست، دوستی حق تعالی از وی برفت و هرکه بدان جهان شود و جز دوستی حق تعالی بر دل وی چیزی غالب بود عذاب وی دراز بود. و علاج علمی این است.
هوش مصنوعی: انسانی که دنبال قدرت و جاه در دنیا باشد، در زندگی‌اش دچار رنج شده و در آخرت نیز همان‌طور خواهد بود و این موضوع برای افراد کم‌عمق قابل درک است. اما کسی که دانش و بینش عمیق دارد، می‌داند که اگر تمامی زمین از شرق تا غرب به او تعلق پیدا کند و همه مردم برایش سجده کنند، چنین لذتی ارزش ندارد؛ زیرا پس از مرگ، همه چیز نابود می‌شود و حتی برای مدتی کوتاه نیز از او خبری نخواهد بود. او حتی نمی‌تواند به سلطنتش ادامه دهد، چون کسی از او یاد نخواهد کرد. در نتیجه، با لذت چند روزه برای کسب قدرت، او به‌طور ابدی ضرر کرده است. هر کس که دلش به قدرت وابسته باشد، دیگر در دوستی با خداوند سست می‌شود، و اگر کسی فقط به دنیا توجه کند و چیز دیگری جز دوستی با خدا در دلش باشد، عذاب او طولانی خواهد بود. درمان این وضعیت، در علم و دانش است.
اما علاج عملی دو است: یکی آن که وی را جاه بود بگریزد و جای دیگر شود که وی را نشناسند و این تمامتر بود. چه اگر اندر شهر خویش عزلت گیرد چون مردمان دانند که وی ترک جاه بگفت از آن شری با وی گردد و نشان آن بود که چون اندر وی قدحی کنند یا گویند این نفاق همی کند، جزعی و رنجی اندر دل وی پدید آید و اگر وی را به جرمی نسبت کنند عذر آن طلب کردن گیرد، اگر همه به دروغ بود تا خلق اندر وی اعتقاد بد نکنند و این همه دلیل آن باشد که حب جاه جای خویش است.
هوش مصنوعی: اما درمان عملی دو نوع است: یکی این که فرد تلاش کند از آن مکان فرار کند و به جایی برود که او را نشناسند و این بهترین گزینه است. زیرا اگر در شهر خود دور از مردم بماند، آن‌ها متوجه می‌شوند که او از مقامش کناره‌گیری کرده و از آن به عنوان نشانه‌ای از ناتوانی‌اش یاد خواهند کرد. نتیجتاً اگر در مورد او به ناحق چیزی بگویند یا او را به نفاق متهم کنند، رنجی در دلش ایجاد می‌شود. حتی اگر به او اتهاماتی نسبت دهند، او سعی خواهد کرد عذر بیاورد، حتی اگر همه آن اتهامات دروغ باشد، تا مردم نسبت به او بدگمان نشوند و این نشان می‌دهد که عشق به مقام و جاه در وجودش ریشه‌دار است.
علاج دیگر آن بود که راه ملامت سپرد و چیزی کند که از چشم خلق بیفتد، نه آن که حرام خورد چنان که گروهی از احمقان فساد همی کنند و خویشتن ملامتی نام کنند، بلکه چنان که زاهدی بود که امیر شهر به سلام وی شد تا به وی تبرک کند، چون امیر از دور پیدا آمد زاهد نان و تره خواست و به شتاب خوردن گرفت و لقمه بزرگ همی کرد چون امیر وی را بدید و آن شره وی، اعتقاد اندر وی تباه کرد و بازگشت. دیگری را اندر شهر قبولی پدید آمد و خلق رو به وی نهادند. یک روز از گرمابه به در آمد و دستی جامه نیکو از دیگری درپوشید و بیرون آمد و جایی ایستاد تا وی را بگرفتند و به سنگی بزدند و جامه بازستدند و گفتند این طراری است. یکی دیگری شرابی به رنگ خمر اندر قدح کرد و همی خورد تا پندارد که خمر است. علاج شکستن شره جاه این است و امثال این.
هوش مصنوعی: یک روش دیگر برای درمان این وضعیت این است که فرد خود را از ملامت دور کند و کاری انجام دهد که مورد قضاوت منفی مردم قرار نگیرد. این به معنای انجام کارهای حرام نیست، مانند برخی افرادی که به اشتباه خود را ملامت می‌کنند. به عنوان مثال، در این داستان زاهدی وجود داشت که امیر شهر برای دیدن او به سراغش آمد تا از او تبرک بگیرد. اما هنگامی که امیر از دور او را دید، زاهد در حال خوردن نان و سبزی بود و رفتار او نظر امیر را تغییر داد و او از آنجا برگشت. در شهر فرد دیگری مشهور شد و مردم به او توجه کردند. یک روز او از حمام بیرون آمد و لباسی زیبا از دیگری پوشید و ایستاد تا او را به سنگ پرتاب کنند و لباسش را از او بگیرند و گفتند او دزد است. همچنین، فردی دیگر شرابی به رنگ شراب در لیوان ریخت و در حال نوشیدن آن بود تا دیگران فکر کنند که او شراب می‌نوشد. اینها مثال‌هایی هستند از روش‌هایی که برای کاهش خودپرستی و نشان دادن تواضع باید انجام شود.