گنجور

بخش ۶۶ - فصل (قدر کفایت از جاه مذموم نیست)

بدان که جاه چون مال است و چنان که مال همه مذموم نیست، بلکه قدر کفایت از آن زاد آخرت است و بسیاری از آن چون دل مستغرق شود قاطع راه آخرت است، جاه نیز همچنین است که آدمی را چاره نیست از کسی که خدمت کند و از رفیقی که معاونت کند و از سلطانی که شر ظالمان از وی بازدارد، لابد وی را باید که اندر دل این قوم قدری باشد، طلب جاه اندر دل این قوم بدان مقدار که این مقصود حاصل آید روا باشد. چنان که یوسف (ع) گفت که انی حفیظ علیم، همچنین تا وی را قدری نباشد اندر دل استاد وی را تعلیم نکند و تا اندر دل شاگرد نبود از وی تعلیم نکند، پس طلب قدر کفایت از جاه مباح است چون طلب قدر کفایت از مال.

ولیکن جاه به چهار طریق طلب توان کرد. دو حرام است و دو مباح، اما آن دو که حرام است یکی بود که به اظهار عبادت طلب جاه کند و این حرام بود و ریا باشد که عبادت باید که خالص خدای را بود، چون جاه بدان طلب کند حرام بود. دوم آن که تلبیس کند و خویشتن به صفتی فرانماید که نبود. مثلا گوید که من علوی ام یا از فلان پیشه دانم و نداند و این همچنان باشد که مالی به تلبیس طلب کند و اما آن دو که مباح است آن بود که به چیزی طلب کند که اندر آن تلبیس نباشد و عبادتی نبود و دیگر بدان که عیب خویش بپوشد که اگر فاسق بود و معصیت خویش پوشیده دارد تا وی را به نزدیک سلطان جاهی بود، نه برای آن که تا پندارد که پارساست، آن نیز رخصت است.

بخش ۶۵ - فصل (خلق در طلب جاه راه زیان می رود): اگز کسی گوید که چون طلب کمال ربوبیت طبع آدمی است و آن جز به علم و قدرت نیست و طلب علم محمود است که آن طلب کمال است، باید که طلب جاه و مال نیز محمود باشد که آن نیز طلب قدرت است و قدرت نیز از جمله کمال است و از صفات حق است همچون علم و بنده هرچند که کاملتر، به حق تعالی نزدیکتر جواب آن است که علم و قدرت هر دو کمال است و از صفات ربوبیت است، ولیکن آدمی را راه است به علم حقیقی وراه نیست به قدرت حقیقی. و علم کمالی است که وی را به حقیقت ممکن است که حاصل آید و آنگاه با وی بماند، اما قدرت حاصل نیاید، لیکن پندارد که حاصل آمد. و آنگاه با وی بماند که قدرت به مال و به خلق تعلق دارد و به مرگ از وی منقطع شود و هرچه به مرگ باطل شود از جمله باقیات صالحات نبود و روزگار بردن اندر طلب آن جهل بود. پس، از قدرت آنقدر به کار آید که وسیلت بود به تحصیل علم.بخش ۶۷ - پیدا کردن علاج دوستی جاه: بدان که دوستی جاه چون بر دل غالب شد بیماری دل باشد و به علاج حاجت افتد، چه آن لابد به ریا و نفاق و دروغ و تلبیس و عدوات و حسد و منافست و معاصی کشد همچون دوستی مال، بلکه این بهتر که این بر طبع آدمی غالب تر است و کسی که مال و جاه آنقدر حاصل کند که سلامت دین و دنیای وی اندر آن بود و بیش از آن که نخواهد وی بیمار نبود که به حقیقت مال و جاه را دوست نداشته باشد، بلکه فراغت کار دین را دوست داشته باشد، لیکن کسی که جاه چنان دوست دارد که همیشه اندیشه وی به خلق مستغرق بود که به وی چون همی نگرند و چه همی گویند از وی و چه اعتقاد دارند اندر وی. و اندر هرچه بود دل با آن دارد تا مردمان چه گویند، وی را علاج آن بیماری فریضه است و مرکب است علاج وی از علم و عمل:

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که جاه چون مال است و چنان که مال همه مذموم نیست، بلکه قدر کفایت از آن زاد آخرت است و بسیاری از آن چون دل مستغرق شود قاطع راه آخرت است، جاه نیز همچنین است که آدمی را چاره نیست از کسی که خدمت کند و از رفیقی که معاونت کند و از سلطانی که شر ظالمان از وی بازدارد، لابد وی را باید که اندر دل این قوم قدری باشد، طلب جاه اندر دل این قوم بدان مقدار که این مقصود حاصل آید روا باشد. چنان که یوسف (ع) گفت که انی حفیظ علیم، همچنین تا وی را قدری نباشد اندر دل استاد وی را تعلیم نکند و تا اندر دل شاگرد نبود از وی تعلیم نکند، پس طلب قدر کفایت از جاه مباح است چون طلب قدر کفایت از مال.
هوش مصنوعی: جاه مانند مال است و مانند مال، همه آن مذموم نیست. بلکه مقداری از آن که به اندازه نیاز برای آخرت باشد، قابل قبول است. اگر انسان به قدری از جاه غرق شود که او را از راه آخرت بازدارد، ناپسند است. همچنین، انسان نمی‌تواند از دست‌نشانده‌ها، دوستان و سلطانی که او را از ظلم دیگران محفوظ می‌دارد، بی‌نیاز باشد. بنابراین، در دل این افراد باید مقداری جاه داشته باشد. بدین ترتیب، طلب کردن جاه به میزان نیاز برای رسیدن به این اهداف، مجاز است، همان‌طور که طلب مال به اندازه نیاز برای زندگی مجاز باشد. به عنوان مثال، یوسف (ع) گفت که من نگهبان و عالم هستم، زیرا برای دریافت علم از استاد، نیاز به اعتباری در دل استاد دارد و اگر شاگردی در دل استاد نباشد، نمی‌تواند از او علم بیاموزد. پس درخواست مقداری جاه به اندازه نیاز، مجاز است همان‌طور که درخواست مقداری مال مجاز است.
ولیکن جاه به چهار طریق طلب توان کرد. دو حرام است و دو مباح، اما آن دو که حرام است یکی بود که به اظهار عبادت طلب جاه کند و این حرام بود و ریا باشد که عبادت باید که خالص خدای را بود، چون جاه بدان طلب کند حرام بود. دوم آن که تلبیس کند و خویشتن به صفتی فرانماید که نبود. مثلا گوید که من علوی ام یا از فلان پیشه دانم و نداند و این همچنان باشد که مالی به تلبیس طلب کند و اما آن دو که مباح است آن بود که به چیزی طلب کند که اندر آن تلبیس نباشد و عبادتی نبود و دیگر بدان که عیب خویش بپوشد که اگر فاسق بود و معصیت خویش پوشیده دارد تا وی را به نزدیک سلطان جاهی بود، نه برای آن که تا پندارد که پارساست، آن نیز رخصت است.
هوش مصنوعی: برای دستیابی به مقام و جاه، چهار روش وجود دارد. دو روش حرام و دو روش مباح هستند. روش‌های حرام یکی این است که کسی برای دستیابی به جاه خود را عبادت‌گزار نشان دهد که این عمل ریا محسوب می‌شود، زیرا عبادت باید خالصانه برای خدا باشد و وقتی کسی برای جلب توجه به جاه، عبادت می‌کند، کارش حرام است. دومی این است که فرد خود را به گونه‌ای جلوه دهد که نیست؛ مثلاً بگوید که من از خاندان علوی هستم یا در حرفه‌ای آگاه است در حالی که اینطور نیست. این نیز مثل این است که کسی با فریب و تلبیس مالی طلب کند. اما دو روش مباح شامل این می‌شود که فرد به شیوه‌ای غیر از تلبیس به جاه دست یابد و نیازهایش را برطرف کند. دیگری این است که فرد عیوب خود را بپوشاند، مثلاً اگر فرد فاسق یا گناهکاری باشد و بخواهد تا خود را در نزد سلطان محترم نشان دهد و نه به این دلیل که فکر کند پارساست، این نیز از نظر شرعی مجاز است.