گنجور

بخش ۶۵ - فصل (خلق در طلب جاه راه زیان می رود)

اگز کسی گوید که چون طلب کمال ربوبیت طبع آدمی است و آن جز به علم و قدرت نیست و طلب علم محمود است که آن طلب کمال است، باید که طلب جاه و مال نیز محمود باشد که آن نیز طلب قدرت است و قدرت نیز از جمله کمال است و از صفات حق است همچون علم و بنده هرچند که کاملتر، به حق تعالی نزدیکتر جواب آن است که علم و قدرت هر دو کمال است و از صفات ربوبیت است، ولیکن آدمی را راه است به علم حقیقی وراه نیست به قدرت حقیقی. و علم کمالی است که وی را به حقیقت ممکن است که حاصل آید و آنگاه با وی بماند، اما قدرت حاصل نیاید، لیکن پندارد که حاصل آمد. و آنگاه با وی بماند که قدرت به مال و به خلق تعلق دارد و به مرگ از وی منقطع شود و هرچه به مرگ باطل شود از جمله باقیات صالحات نبود و روزگار بردن اندر طلب آن جهل بود. پس، از قدرت آنقدر به کار آید که وسیلت بود به تحصیل علم.

و قیام علم به دل است نه به تن و دل باقی است و ابدی چون عالم از این جهان بشود علم بماند و آن علم نوری باشد که فراحضرت الهیت بیند تا لذتی یابد که لذت بهشت اندر آن مختصر شود و علم را به هیچ چیز تعلق نیست که آن به مرگ باطل شود، چه متعلق علم نه مال است و نه دل خلق بلکه ذات حق تعالی است و صفات وی اندر ملکوت و عجایب معقولات اندر جایزات و واجبات و مستحیلات که ازلی و ابدی است که هرگز بنگردد و هرگز واجب محال نشود و محال جایز نشود، اما علمی که با چیزهای آفریده ای و فانی تعلق دارد، آن را وزنی نبود، چون علم لغت مثلا که لغت فانی بود و وزنی بدان بود که وسیلت معرفت کتاب و سنت بود و معرفت کتاب و سنت معرفت حق تعالی و بریدن عقبات راه وی بود، پس هرچه گردش و فنا را بدان راه است علم وی مقصود نبود بلکه تابع علم ازلیات است که از جمله باقیات صالحات است و از حضرت الهیت است که ازلی و ابدی است و تغیر را به وی راه نیست.

پس چندان که آدمی به ازلیات عالمتر بود به حق تعالی نزدیکتر بود و وی را علم به حقیقت است و قدرت به حقیقت نیست مگر یک نوع از قدرت که آن نیز از باقیات شد و آن حریت است و آزاد شدن از دست شهوات که هر آدمی که اسیر شهوت است بنده آن است و به هر حاجتی که وی را بود نقصانی بود. پس آزاد شدن از آن حاجت و قادر شدن بر شهوات خویش کمالی است که به صفات حق تعالی و به ملایکه نزدیک است از آن وجه که بدین سبب که تغیر و گردش و حاجت دورتر بود و هرچند که از تغیر و حاجت بعیدتر بود به ملایکه ماننده تر بود، پس کمال به حقیقت علم و معرفت است و دیگر حریت و آزادی از دست شهوات.

اما مال و جاه کمال نماید و نیست و آنگاه باقی نباشد پس از مرگ، پس خلق اندر طلب کمال معذورند بلکه بدان مامورند و روی بدان آورده اند ولیکن به کمال حقیقی جاهلند و آنچه کمال است پشت با آن کرده اند، پس همه راه زیان خود همی روند و حق تعالی از این گفت، «والعصر ان الانسان لفی خسر»

بخش ۶۴ - پیدا کردن حقیقت جاه و حشمت: بدان که چنان که معنی توانگری آن باشد که اعیان مال ملک وی باشد و اندر تصرف و قدرت وی بود، معنی احتشام و خداوندی جاه آن بود که دلهای مردمان ملک وی بود، یعنی مسخر وی باشد و تصرف وی اندر آن روان بود. و چون دل مسخر کسی باشد تن و مال تبع آن باشد و دل مسخر کسی نشود تا اندر وی اعتقادی نیکو نکنند، بدان که عظمت وی اندر دل فرود آید به سبب کمالی که اندر وی بود یا به علم یا به عبادت یا به خلق نیکو یا به قوت یا به چیزی که مردمان آن را بزرگ دانند. چون این اعتقاد کنند، دل مسخر شود و به طوع رغبت طاعت وی دارد و زبان را بر مدح و ثنا دارد و تن را بر خدمت دارد و وی را برآن دارد که مال فدا کند تا همچنان که بنده مسخر مالک باشد وی مرید و دوست و مسخر نام و جاه بود، بلکه مسخری بنده به قهر باشد و مسخری وی به طوع و طبع.بخش ۶۶ - فصل (قدر کفایت از جاه مذموم نیست): بدان که جاه چون مال است و چنان که مال همه مذموم نیست، بلکه قدر کفایت از آن زاد آخرت است و بسیاری از آن چون دل مستغرق شود قاطع راه آخرت است، جاه نیز همچنین است که آدمی را چاره نیست از کسی که خدمت کند و از رفیقی که معاونت کند و از سلطانی که شر ظالمان از وی بازدارد، لابد وی را باید که اندر دل این قوم قدری باشد، طلب جاه اندر دل این قوم بدان مقدار که این مقصود حاصل آید روا باشد. چنان که یوسف (ع) گفت که انی حفیظ علیم، همچنین تا وی را قدری نباشد اندر دل استاد وی را تعلیم نکند و تا اندر دل شاگرد نبود از وی تعلیم نکند، پس طلب قدر کفایت از جاه مباح است چون طلب قدر کفایت از مال.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگز کسی گوید که چون طلب کمال ربوبیت طبع آدمی است و آن جز به علم و قدرت نیست و طلب علم محمود است که آن طلب کمال است، باید که طلب جاه و مال نیز محمود باشد که آن نیز طلب قدرت است و قدرت نیز از جمله کمال است و از صفات حق است همچون علم و بنده هرچند که کاملتر، به حق تعالی نزدیکتر جواب آن است که علم و قدرت هر دو کمال است و از صفات ربوبیت است، ولیکن آدمی را راه است به علم حقیقی وراه نیست به قدرت حقیقی. و علم کمالی است که وی را به حقیقت ممکن است که حاصل آید و آنگاه با وی بماند، اما قدرت حاصل نیاید، لیکن پندارد که حاصل آمد. و آنگاه با وی بماند که قدرت به مال و به خلق تعلق دارد و به مرگ از وی منقطع شود و هرچه به مرگ باطل شود از جمله باقیات صالحات نبود و روزگار بردن اندر طلب آن جهل بود. پس، از قدرت آنقدر به کار آید که وسیلت بود به تحصیل علم.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که میل به کمال ربوبیت در طبیعت انسان وجود دارد و این کمال تنها از طریق علم و قدرت به دست می‌آید و همچنین طلب علم مطلوب است زیرا به کمال منتهی می‌شود، این پرسش پیش می‌آید که آیا طلب مقام و ثروت نیز مطلوب نیست چون آنها نیز به نوعی طلب قدرت هستند و قدرت خود از ویژگی‌های کمال به شمار می‌آید و به صفات الهی مرتبط است. در پاسخ باید گفت که هم علم و هم قدرت هر دو به نوعی کمال هستند و به صفات ربوبیت تعلق دارند، اما انسان تنها می‌تواند به علم حقیقی دست یابد و نمی‌تواند به قدرت حقیقی برسد. علم کمالی است که انسان می‌تواند به حقیقت آن را به دست آورد و با آن باقی بماند، اما قدرت به دست نمی‌آید، بلکه انسان فکر می‌کند که به آن دست یافته است. در حالی که قدرت به مال و موجودات دیگر وابسته است و با مرگ از انسان جدا می‌شود و هر چیزی که با مرگ نابود شود، نمی‌تواند از باقیات صالحات باشد. بنابراین، صرفاً برای قدرت باید به اندازه‌ای استفاده شود که به بهره‌برداری از علم کمک کند.
و قیام علم به دل است نه به تن و دل باقی است و ابدی چون عالم از این جهان بشود علم بماند و آن علم نوری باشد که فراحضرت الهیت بیند تا لذتی یابد که لذت بهشت اندر آن مختصر شود و علم را به هیچ چیز تعلق نیست که آن به مرگ باطل شود، چه متعلق علم نه مال است و نه دل خلق بلکه ذات حق تعالی است و صفات وی اندر ملکوت و عجایب معقولات اندر جایزات و واجبات و مستحیلات که ازلی و ابدی است که هرگز بنگردد و هرگز واجب محال نشود و محال جایز نشود، اما علمی که با چیزهای آفریده ای و فانی تعلق دارد، آن را وزنی نبود، چون علم لغت مثلا که لغت فانی بود و وزنی بدان بود که وسیلت معرفت کتاب و سنت بود و معرفت کتاب و سنت معرفت حق تعالی و بریدن عقبات راه وی بود، پس هرچه گردش و فنا را بدان راه است علم وی مقصود نبود بلکه تابع علم ازلیات است که از جمله باقیات صالحات است و از حضرت الهیت است که ازلی و ابدی است و تغیر را به وی راه نیست.
هوش مصنوعی: علم حقیقی در دل انسان جای دارد و نه در بدن. این علم باقی و جاودانه است، زیرا وقتی عالم از این دنیا می‌رود، علم همچنان باقی می‌ماند و نوری می‌شود که امانت الهی را درک می‌کند و به مرتبه‌ای از لذت می‌رسد که حتی لذت‌های بهشت در مقایسه با آن ناچیز می‌گردند. علم به هیچ چیز دنیوی وابسته نیست، زیرا نه به مال تعلق دارد و نه به دل‌های مخلوق، بلکه به ذات خداوند و صفات او در عالم ملکوت مرتبط است. این علم ازلی و ابدی است و هیچ‌گاه زوال نمی‌پذیرد و هیچ امری نمی‌تواند آن را تغییر دهد. اما علمی که به چیزهای مخلوق و فانی متصل است، ارزشی ندارد؛ مانند علم لغت که موقتی و وابسته به فهم کتاب و سنت است و در نهایت معرفت حق را فراهم می‌آورد. بنابراین هر علمی که وابسته به دنیا و فنا باشد، هدف نهایی‌اش نیست، بلکه تابع علم ازلی است که از جمله باقیات صالحات و از ذات الهی است که همیشگی و تغییرناپذیر است.
پس چندان که آدمی به ازلیات عالمتر بود به حق تعالی نزدیکتر بود و وی را علم به حقیقت است و قدرت به حقیقت نیست مگر یک نوع از قدرت که آن نیز از باقیات شد و آن حریت است و آزاد شدن از دست شهوات که هر آدمی که اسیر شهوت است بنده آن است و به هر حاجتی که وی را بود نقصانی بود. پس آزاد شدن از آن حاجت و قادر شدن بر شهوات خویش کمالی است که به صفات حق تعالی و به ملایکه نزدیک است از آن وجه که بدین سبب که تغیر و گردش و حاجت دورتر بود و هرچند که از تغیر و حاجت بعیدتر بود به ملایکه ماننده تر بود، پس کمال به حقیقت علم و معرفت است و دیگر حریت و آزادی از دست شهوات.
هوش مصنوعی: هر چه انسان به اصول و مبانی اولیه نزدیک‌تر باشد، به خداوند نزدیک‌تر است. تنها دانش واقعی و قدرت حقیقی وجود دارد، که آن هم نوعی قدرت به حساب می‌آید و آن آزادی و رهایی از بند شهوات است. هر فردی که به شهوات دنیا اسیر باشد، به آن شهوات وابسته است و در هر نیازی که دارد، دچار نقص است. بنابراین، رهایی از این نیازها و توانایی بر کنترل شهوات، به شکلی کمال است که انسان را به صفات خدا و فرشتگان نزدیک‌تر می‌کند. زیرا هر چه از تغییرات و نیازهای دنیوی دورتر باشد، به فرشتگان نزدیک‌تر است. در نتیجه، کمال انسان در حقیقت علم و شناخت و همچنین آزادی از شهوات نهفته است.
اما مال و جاه کمال نماید و نیست و آنگاه باقی نباشد پس از مرگ، پس خلق اندر طلب کمال معذورند بلکه بدان مامورند و روی بدان آورده اند ولیکن به کمال حقیقی جاهلند و آنچه کمال است پشت با آن کرده اند، پس همه راه زیان خود همی روند و حق تعالی از این گفت، «والعصر ان الانسان لفی خسر»
هوش مصنوعی: مال و مقام می‌تواند انسان را به کمال برساند، اما این کمال واقعی نیست و پس از مرگ از بین می‌رود. بنابراین، مردم در جستجوی کمال معافند و در حقیقت به این امر مأمور هستند و به سوی آن تمایل دارند. اما در مورد کمال واقعی ناآگاهند و آنچه را که کمال می‌دانند، به اشتباه دنبال می‌کنند. در نتیجه، همه در مسیر زیان هستند و خداوند در این باره می‌فرماید: «و زمان را قسم می‌خورم که انسان در خسران است».