اگز کسی گوید که چون طلب کمال ربوبیت طبع آدمی است و آن جز به علم و قدرت نیست و طلب علم محمود است که آن طلب کمال است، باید که طلب جاه و مال نیز محمود باشد که آن نیز طلب قدرت است و قدرت نیز از جمله کمال است و از صفات حق است همچون علم و بنده هرچند که کاملتر، به حق تعالی نزدیکتر جواب آن است که علم و قدرت هر دو کمال است و از صفات ربوبیت است، ولیکن آدمی را راه است به علم حقیقی وراه نیست به قدرت حقیقی. و علم کمالی است که وی را به حقیقت ممکن است که حاصل آید و آنگاه با وی بماند، اما قدرت حاصل نیاید، لیکن پندارد که حاصل آمد. و آنگاه با وی بماند که قدرت به مال و به خلق تعلق دارد و به مرگ از وی منقطع شود و هرچه به مرگ باطل شود از جمله باقیات صالحات نبود و روزگار بردن اندر طلب آن جهل بود. پس، از قدرت آنقدر به کار آید که وسیلت بود به تحصیل علم.
و قیام علم به دل است نه به تن و دل باقی است و ابدی چون عالم از این جهان بشود علم بماند و آن علم نوری باشد که فراحضرت الهیت بیند تا لذتی یابد که لذت بهشت اندر آن مختصر شود و علم را به هیچ چیز تعلق نیست که آن به مرگ باطل شود، چه متعلق علم نه مال است و نه دل خلق بلکه ذات حق تعالی است و صفات وی اندر ملکوت و عجایب معقولات اندر جایزات و واجبات و مستحیلات که ازلی و ابدی است که هرگز بنگردد و هرگز واجب محال نشود و محال جایز نشود، اما علمی که با چیزهای آفریده ای و فانی تعلق دارد، آن را وزنی نبود، چون علم لغت مثلا که لغت فانی بود و وزنی بدان بود که وسیلت معرفت کتاب و سنت بود و معرفت کتاب و سنت معرفت حق تعالی و بریدن عقبات راه وی بود، پس هرچه گردش و فنا را بدان راه است علم وی مقصود نبود بلکه تابع علم ازلیات است که از جمله باقیات صالحات است و از حضرت الهیت است که ازلی و ابدی است و تغیر را به وی راه نیست.
پس چندان که آدمی به ازلیات عالمتر بود به حق تعالی نزدیکتر بود و وی را علم به حقیقت است و قدرت به حقیقت نیست مگر یک نوع از قدرت که آن نیز از باقیات شد و آن حریت است و آزاد شدن از دست شهوات که هر آدمی که اسیر شهوت است بنده آن است و به هر حاجتی که وی را بود نقصانی بود. پس آزاد شدن از آن حاجت و قادر شدن بر شهوات خویش کمالی است که به صفات حق تعالی و به ملایکه نزدیک است از آن وجه که بدین سبب که تغیر و گردش و حاجت دورتر بود و هرچند که از تغیر و حاجت بعیدتر بود به ملایکه ماننده تر بود، پس کمال به حقیقت علم و معرفت است و دیگر حریت و آزادی از دست شهوات.
اما مال و جاه کمال نماید و نیست و آنگاه باقی نباشد پس از مرگ، پس خلق اندر طلب کمال معذورند بلکه بدان مامورند و روی بدان آورده اند ولیکن به کمال حقیقی جاهلند و آنچه کمال است پشت با آن کرده اند، پس همه راه زیان خود همی روند و حق تعالی از این گفت، «والعصر ان الانسان لفی خسر»
اطلاعات
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگز کسی گوید که چون طلب کمال ربوبیت طبع آدمی است و آن جز به علم و قدرت نیست و طلب علم محمود است که آن طلب کمال است، باید که طلب جاه و مال نیز محمود باشد که آن نیز طلب قدرت است و قدرت نیز از جمله کمال است و از صفات حق است همچون علم و بنده هرچند که کاملتر، به حق تعالی نزدیکتر جواب آن است که علم و قدرت هر دو کمال است و از صفات ربوبیت است، ولیکن آدمی را راه است به علم حقیقی وراه نیست به قدرت حقیقی. و علم کمالی است که وی را به حقیقت ممکن است که حاصل آید و آنگاه با وی بماند، اما قدرت حاصل نیاید، لیکن پندارد که حاصل آمد. و آنگاه با وی بماند که قدرت به مال و به خلق تعلق دارد و به مرگ از وی منقطع شود و هرچه به مرگ باطل شود از جمله باقیات صالحات نبود و روزگار بردن اندر طلب آن جهل بود. پس، از قدرت آنقدر به کار آید که وسیلت بود به تحصیل علم.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که میل به کمال ربوبیت در طبیعت انسان وجود دارد و این کمال تنها از طریق علم و قدرت به دست میآید و همچنین طلب علم مطلوب است زیرا به کمال منتهی میشود، این پرسش پیش میآید که آیا طلب مقام و ثروت نیز مطلوب نیست چون آنها نیز به نوعی طلب قدرت هستند و قدرت خود از ویژگیهای کمال به شمار میآید و به صفات الهی مرتبط است. در پاسخ باید گفت که هم علم و هم قدرت هر دو به نوعی کمال هستند و به صفات ربوبیت تعلق دارند، اما انسان تنها میتواند به علم حقیقی دست یابد و نمیتواند به قدرت حقیقی برسد. علم کمالی است که انسان میتواند به حقیقت آن را به دست آورد و با آن باقی بماند، اما قدرت به دست نمیآید، بلکه انسان فکر میکند که به آن دست یافته است. در حالی که قدرت به مال و موجودات دیگر وابسته است و با مرگ از انسان جدا میشود و هر چیزی که با مرگ نابود شود، نمیتواند از باقیات صالحات باشد. بنابراین، صرفاً برای قدرت باید به اندازهای استفاده شود که به بهرهبرداری از علم کمک کند.
و قیام علم به دل است نه به تن و دل باقی است و ابدی چون عالم از این جهان بشود علم بماند و آن علم نوری باشد که فراحضرت الهیت بیند تا لذتی یابد که لذت بهشت اندر آن مختصر شود و علم را به هیچ چیز تعلق نیست که آن به مرگ باطل شود، چه متعلق علم نه مال است و نه دل خلق بلکه ذات حق تعالی است و صفات وی اندر ملکوت و عجایب معقولات اندر جایزات و واجبات و مستحیلات که ازلی و ابدی است که هرگز بنگردد و هرگز واجب محال نشود و محال جایز نشود، اما علمی که با چیزهای آفریده ای و فانی تعلق دارد، آن را وزنی نبود، چون علم لغت مثلا که لغت فانی بود و وزنی بدان بود که وسیلت معرفت کتاب و سنت بود و معرفت کتاب و سنت معرفت حق تعالی و بریدن عقبات راه وی بود، پس هرچه گردش و فنا را بدان راه است علم وی مقصود نبود بلکه تابع علم ازلیات است که از جمله باقیات صالحات است و از حضرت الهیت است که ازلی و ابدی است و تغیر را به وی راه نیست.
هوش مصنوعی: علم حقیقی در دل انسان جای دارد و نه در بدن. این علم باقی و جاودانه است، زیرا وقتی عالم از این دنیا میرود، علم همچنان باقی میماند و نوری میشود که امانت الهی را درک میکند و به مرتبهای از لذت میرسد که حتی لذتهای بهشت در مقایسه با آن ناچیز میگردند. علم به هیچ چیز دنیوی وابسته نیست، زیرا نه به مال تعلق دارد و نه به دلهای مخلوق، بلکه به ذات خداوند و صفات او در عالم ملکوت مرتبط است. این علم ازلی و ابدی است و هیچگاه زوال نمیپذیرد و هیچ امری نمیتواند آن را تغییر دهد. اما علمی که به چیزهای مخلوق و فانی متصل است، ارزشی ندارد؛ مانند علم لغت که موقتی و وابسته به فهم کتاب و سنت است و در نهایت معرفت حق را فراهم میآورد. بنابراین هر علمی که وابسته به دنیا و فنا باشد، هدف نهاییاش نیست، بلکه تابع علم ازلی است که از جمله باقیات صالحات و از ذات الهی است که همیشگی و تغییرناپذیر است.
پس چندان که آدمی به ازلیات عالمتر بود به حق تعالی نزدیکتر بود و وی را علم به حقیقت است و قدرت به حقیقت نیست مگر یک نوع از قدرت که آن نیز از باقیات شد و آن حریت است و آزاد شدن از دست شهوات که هر آدمی که اسیر شهوت است بنده آن است و به هر حاجتی که وی را بود نقصانی بود. پس آزاد شدن از آن حاجت و قادر شدن بر شهوات خویش کمالی است که به صفات حق تعالی و به ملایکه نزدیک است از آن وجه که بدین سبب که تغیر و گردش و حاجت دورتر بود و هرچند که از تغیر و حاجت بعیدتر بود به ملایکه ماننده تر بود، پس کمال به حقیقت علم و معرفت است و دیگر حریت و آزادی از دست شهوات.
هوش مصنوعی: هر چه انسان به اصول و مبانی اولیه نزدیکتر باشد، به خداوند نزدیکتر است. تنها دانش واقعی و قدرت حقیقی وجود دارد، که آن هم نوعی قدرت به حساب میآید و آن آزادی و رهایی از بند شهوات است. هر فردی که به شهوات دنیا اسیر باشد، به آن شهوات وابسته است و در هر نیازی که دارد، دچار نقص است. بنابراین، رهایی از این نیازها و توانایی بر کنترل شهوات، به شکلی کمال است که انسان را به صفات خدا و فرشتگان نزدیکتر میکند. زیرا هر چه از تغییرات و نیازهای دنیوی دورتر باشد، به فرشتگان نزدیکتر است. در نتیجه، کمال انسان در حقیقت علم و شناخت و همچنین آزادی از شهوات نهفته است.
اما مال و جاه کمال نماید و نیست و آنگاه باقی نباشد پس از مرگ، پس خلق اندر طلب کمال معذورند بلکه بدان مامورند و روی بدان آورده اند ولیکن به کمال حقیقی جاهلند و آنچه کمال است پشت با آن کرده اند، پس همه راه زیان خود همی روند و حق تعالی از این گفت، «والعصر ان الانسان لفی خسر»
هوش مصنوعی: مال و مقام میتواند انسان را به کمال برساند، اما این کمال واقعی نیست و پس از مرگ از بین میرود. بنابراین، مردم در جستجوی کمال معافند و در حقیقت به این امر مأمور هستند و به سوی آن تمایل دارند. اما در مورد کمال واقعی ناآگاهند و آنچه را که کمال میدانند، به اشتباه دنبال میکنند. در نتیجه، همه در مسیر زیان هستند و خداوند در این باره میفرماید: «و زمان را قسم میخورم که انسان در خسران است».