گنجور

بخش ۳۳ - فصل (در برابر نمّام چه باید کرد)

بدان که نمامی نه همه آن بود که سخن یکی با دیگری بگوید، بلکه هرکه کاری آشکارا کند که کسی از آن رنجور شود وی نمام است، خواه به سخن گیر و خواه به فعل و خواه به چیزی دیگر و خواه به قول آشکار کند یا به اشارت یا به نوشتن بلکه پرده آن چیز برگرفتن که کسی از آن رنجور شود نشاید، مگر آن که کسی خیانت کرده باشد اندر مال کسی پنهان، روا باشد آشکارا کردن. و همچنین هرچه اندر آن زیان مسلمانان خواهد بود.

و هرکه با وی سخنی نقل کند که فلان کس تو را چنین گفت یا چنین می سازد اندر حق تو یا مانند این، شش چیز وی را به جای باید آورد:

اول آن که باور ندارد که نمام خود فاسق است و حق تعالی گفته است که قول فاسق مشنوید.

دوم آن که وی را نصیحت کند و از آن گناه نهی کند.

سوم آن که وی را دشمن گیرد برای حق تعالی که دشمنی نمام واجب است.

چهارم آن که بدان کس گمان بد نبرد که گمان بد حرام است.

پنجم آن که تجسس نکند تا درستی آن بداند که حق تعالی نهی کرده است.

ششم آن که خود را از آن نپسندد که دیگری را نپسندد و از نمامی وی دیگری را حکایت نکند و بر وی بپوشد و این هر شش واجب است.

یکی اندر پیش عمر عبدالعزیز نمامی کرد. گفت، «نگاه کنیم. اگر دروغ است از اهل این آیتی که ان جاء کم فاسق بنباء و اگر راست گفتی از اهل آنانی که هماز مشاء بنمیم و اگر خواهی که توبه کنی عفو کنیم». گفت، «توبه کردم یا امیر المومنین».

یکی فرا حکیمی گفت که فلان کس تو را چنین گفته است. گفت به زیارت آمدی و سه خیانت کردی. برادری را اندر دل من ناخوش کردی و دل فارغ من مشغول کردی و خود را به نزدیک من فاسق و متهم کردی. سلیمان بن عبدالملک یکی را گفت، «تو مرا چیزی گفته ای؟» گفت، «نی». گفت، «عدل معتمدی حکایت کرد». زهری نشسته بود گفت، «یا امیر المومنین. نمام عدل نباشد. هرکه سخن کسی به تو آورد سخن تو نیز به دیگران برد. از وی حذر باید کرد و به حقیقت وی را دشمن باید داشت که فعل وی هم غیبت است و هم عذر و خیانت است و هم غل و حسد است و هم نفاقو تخلیط است و فریفتن و این همه از خیانت است».

و گفته اند نمام و غماز آن است که راست از همه کس نیکو بود مگر از وی. و مصعب بن الزبیر گوید که نزدیک ما پذیرفتن غمز از غمز بتر است که سعایت دلالت است و قبول اجازت است. و رسول (ص) گفت، «غماز حلال زاده نیست» و بدان که شر مخلط و نمام عظیم است و بود که به سبب ایشان خونها ریخته شود. یکی غلامی می فروخت. گفت اندر وی هیچ عیبی نیست الا نمامی و تخلیط. آن کس بخرید و گفت باک نیست. غلام فرا زن گفت که این خواجه تو را دوست ندارد و کنیزکی خواهد خرید. اکنون چون بخسبد اُستره برگیر و از حلق وی موی باز کن تا من تو را جادویی آموزم تا عاشق تو گردد و با خواجه گفت، «این زن بر کسی عاشق است و تو را بخواهد کشت. تو خویشتن را خفته ساز تا ببینی». مرد خویشتن خفته ساخت. زن همی آمد و اُستره در دست گرفته تا دست فرا کرد و محاسن وی بر گرفت. مرد شک نکرد که وی را بخواهد کشت. مرد برجست و زن را بکشت. خویشاوندان زن بیامدند و مرد را بکشتند و خویشان مرد بیامدند جنگ کردند و بسیار خونها ریخته شد.

آفت چهاردهم (دورویی کردن است میان دو دشمن)

چنان که پیش هر کسی سخن چنان گوید که وی را خوش آید و باشد که سخن این باز آن نقل کند و سخن آن باز این فرا هر یکی نماید که من دوستدار توام. و این از نمامی بتر است. رسول (ص) گفت، «هرکه را اندر این جهان دو روی باشد، در آن جهان دو زبان آتشین باشد». و گفت،(ص) «بدترین بندگان نزد خدای تعالی دو روی است». پس بدان که هرکه با دو دشمن مخالطت دارد، باید که هرچه می شنود یا خاموش همی باشد یا آنچه حق باشد بگوید در پیش آن کس با پس وی تا منافقی نباشد و سخن هر یکی آن دیگر را حکایت نکند و با هر کسی ننماید که من یاور توام.

ابن عمر را گفتند که ما در نزدیک امیران شویم سخن ها چنان بگوییم که بیرون آییم نگوییم، گفت، «ما این را نفاق شمردیمی اندر عهد رسول (ص) و هرکه را ضرورتی نباشد و نزدیک سلاطین شود و آنگه سخنی گوید در پیش ایشان که بازپس نگوید منافق باشد و دو روی و چون ضرورتی باشد اندر این خصلت بود.

آفت پانزدهم (ستودن مردمان و فصالی کردن است)

و اندر وی شش آفت است. چهار اندر گوینده و دو اندر شنونده که ممدوح بود. اما آفت مادح، یکی آن باشد که زیادت گوید و دروغ زن گردد. اندر اثر است که هرکه اندر مدح مردمان افراط کند روز قیامت وی را زبانی دراز باشد چنان که اندر زمین می کشد و پای بر وی همی نهد و همی شگرفد.

دوم آن که باشد که اندر وی نفاق بود و به مدح فرانماید که تو را دوست دارم و باشد که ندارد.

سوم آن باشد که چیزی گوید که تحقیق نداند چنان که پارسا و پرهیزگار و پر علم است و مثل این. یکی مردی را مدح گفت. رسول (ص) گفت، «وَیحَکَ گردن وی بزدی». پس گفت، «اگر لابد است و مدح کسی خواهی گفت، گو پندارم که چنین است و بر خدای کس را تزکیت نکنم، آنگاه حساب وی بر خدای است اگر همی پندارد و راست همی گوید.

چهارم آن که باشد که ممدوح ظلم بود و به سخن وی شاد شود و نشاید که ظالم را شاد گردانی و رسول (ص) گفت، «چون فاسق را مدح گویند حق تعالی خشم گیرد بر آن کس».

اما ممدوح را از دو وجه زیان است: یکی آن که عجبی و تکبری در وی پدید آید. عمر رضی الله عنه نشسته بود با دره. جارود مردی بود آنجا فرود آمد. یکی گفت، این مهتر ربیعه است. چون بنشست عمر رضی الله عنه وی را دره بزد. گفت، «یا امیر المومنین این چیست؟» گفت، «نشنیدی که این مرد چه گفت؟» عمر گفت، «ترسیدم که چیزی اندر دل تو افتد، آن عجب خواستم که در تو بشکنم».

و دیگر آن که چون به علم و صلاح بر وی ثنا گویند کامل شود اندر مستقبل و گوید، «من خود به کمال رسیدم». و از این بود که در پیش رسول (ص) مدح کردند. گفت، «گردن وی بزدی. اگر بشنود نیز فلاح نکند». و رسول (ص) گفت، «اگر کسی با کاردی نیز نزدیک کسی شود، بهتر از آن بود که وی را ثنا گوید». و زیاد بن اسلم گوید، «هرکه مدح بشنود شیطان اندر پیش وی آید و وی را از جای برگیرد، ولیکن مومن خویشتن شناس بود و تواضع کند».

اما اگر جای این شش آفت نباشد مدح کردن نیکو بود. و رسول (ص) بر صحابه ثنا گفته است. گفت، «یا عمر، اگر مرا به خلق نفرستادندی تو را فرستادندی» و گفت، «اگر ایمان جمله عالم با ایمان ابوبکر مقابله کنند، ایمان وی زیادت آید» و امثال این که دانست که ایشان را زیانی ندارد.

و اما ثنا گفتن بر خویشتن مذموم است و زشت بود و حق تعالی نهی کرده است و گفته است، «فلا تزکوا انفسکم» اما اگر کسی مقتدا بود حال خویش تعریف کند تا ایشان توفیق قدوت یابند روا بود، چنان که رسول (ص) گفت، «انا سید ولد آدم و لا فخر» یعنی که بدین سیادت فخر نکنم که بدان فخر کنم که مرا این داد». و برای آن گفت تا همه متابعت وی کنند. یوسف (ع) گفت، «اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم».

بخش ۳۲ - کفارت غیبت: بدان که کفارت غیبت بدان باشد که توبه کند و پشیمانی خورد تا از مظلمه حق تعالی بیرون آید. رسول (ص) می گوید، «هرکه را مظلمتی است اندر عرض یا اندر مال بحلّی باید خواست پیش از آن که روزی آید که نه عرض بود و نه مال و نه دنیا سودی دارد جز آن که حسنات وی به عوض آن همی دهند و اگر نبود سیئات وی بر وی نهند». عایشه رضی الله عنه زنی را گفت که دراز زبان است. رسول (ص) گفت، «غیبتی کردی از وی بحلّی خواه» اندر خبر است که هرکه کسی را غیبت کند باید که او را از خدای تعالی آمرزش خواهد و گروهی پنداشتند که از این خبر کفایت بود و بحلّی نباید خواست. این خطا باشد به دلیل دیگر چیزها، اما استغفار آنجا بود که وی زنده نبود. باید که استغفار کند از بهر وی. و بحلی آن باشد که به تواضع و به پشیمانی پیش شود و گوید که خطا کردم و دروغ گفتم عفو کن. اگر نکند بر وی ثنا کند و مراعات همی باید کرد تا در دل وی خوش شود و بحل کند. اگر نکند حق وی است، ولیکن این مراعات را از جمله حسنات نویسند و باشد که به عوض اندر قیامت فرا وی دهند، اما اولیتر آن بود که عفو کنند. و بعضی از سلف بوده اند که بحل نکرده اند و گفته اند که اندر دیوان ما هیچ حسنت به از این نیست، ولیکن درست آن است که عفو کردن حسنتی است فاضلتر از آن.بخش ۳۴ - فصل (بر ممدوح چه چیزها لازم است؟): چون کسی را مدح کنند باید که از عجب و از کبر حذر کند و از خطر خاتمت بیندیشد که آن هیچ کس نداند و هرکه از دوزخ نرهد سگ و خوک از وی فاضلتر. و هیچ کس این نداند که رسته است و باید که باز اندیشد که اگر مادح جمله اسرار وی بداند مدح وی نگوید. به شکر مشغول باشد که حق تعالی باطن وی بر وی بپوشید و باید که کراهیت اظهار کند چون ثنای وی گوید و به دل نیز کاره باشد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که نمامی نه همه آن بود که سخن یکی با دیگری بگوید، بلکه هرکه کاری آشکارا کند که کسی از آن رنجور شود وی نمام است، خواه به سخن گیر و خواه به فعل و خواه به چیزی دیگر و خواه به قول آشکار کند یا به اشارت یا به نوشتن بلکه پرده آن چیز برگرفتن که کسی از آن رنجور شود نشاید، مگر آن که کسی خیانت کرده باشد اندر مال کسی پنهان، روا باشد آشکارا کردن. و همچنین هرچه اندر آن زیان مسلمانان خواهد بود.
هوش مصنوعی: بدان که نمامی فقط به این معنا نیست که کسی با دیگری سخن بگوید، بلکه اگر کسی کاری را به‌صورت علنی انجام دهد که موجب اذیت و ناراحتی دیگران شود، او نمام است. این نمامی می‌تواند به شکل گفتار، عمل، یا حتی به روش‌های دیگر باشد، خواه به‌صورت بیان مستقیم باشد یا به‌صورت اشاره یا نوشتار. برملا کردن مسائلی که باعث رنجش دیگران می‌شود درست نیست، مگر این‌که کسی خیانتی در مال دیگری کرده باشد، در این صورت آشکار کردن آن مجاز است. همچنین هر چیزی که به ضرر مسلمانان باشد نیز باید آشکار شود.
و هرکه با وی سخنی نقل کند که فلان کس تو را چنین گفت یا چنین می سازد اندر حق تو یا مانند این، شش چیز وی را به جای باید آورد:
هوش مصنوعی: هر کسی که درباره تو چیزی بگوید یا بگوید فلان شخص اینگونه در مورد تو صحبت کرده یا نظر داده، باید به شش نکته توجه کند:
اول آن که باور ندارد که نمام خود فاسق است و حق تعالی گفته است که قول فاسق مشنوید.
هوش مصنوعی: او ابتدا به این اعتقاد ندارد که خود فاسق است و خداوند فرموده است که از سخن فاسقان گوش فرا ندهید.
دوم آن که وی را نصیحت کند و از آن گناه نهی کند.
هوش مصنوعی: دوم اینکه او را نصیحت کند و از ارتکاب آن گناه باز دارد.
سوم آن که وی را دشمن گیرد برای حق تعالی که دشمنی نمام واجب است.
هوش مصنوعی: سوم اینکه او به خاطر خداوند دشمنی می‌کند و این دشمنی کاملاً لازم است.
چهارم آن که بدان کس گمان بد نبرد که گمان بد حرام است.
هوش مصنوعی: چهارمین نکته این است که هیچ‌کس نباید به دیگران بدگمانی داشته باشد، زیرا داشتن بدگمانی نسبت به دیگران ممنوع است.
پنجم آن که تجسس نکند تا درستی آن بداند که حق تعالی نهی کرده است.
هوش مصنوعی: پنجم اینکه تلاش نکند تا بفهمد آیا آن موضوع درست است یا نه، چرا که خداوند این کار را ممنوع کرده است.
ششم آن که خود را از آن نپسندد که دیگری را نپسندد و از نمامی وی دیگری را حکایت نکند و بر وی بپوشد و این هر شش واجب است.
هوش مصنوعی: ششمین نکته این است که انسان نباید نسبت به چیزی که خود نمی‌پسندد، نسبت به دیگران هم قضاوت کند و در مورد آن شخص شایعه‌سازی یا نقل قول نکند و باید آن را در دل خود پنهان دارد. این شش نکته، همگی ضروری هستند.
یکی اندر پیش عمر عبدالعزیز نمامی کرد. گفت، «نگاه کنیم. اگر دروغ است از اهل این آیتی که ان جاء کم فاسق بنباء و اگر راست گفتی از اهل آنانی که هماز مشاء بنمیم و اگر خواهی که توبه کنی عفو کنیم». گفت، «توبه کردم یا امیر المومنین».
هوش مصنوعی: یکی از افراد پیش عمر عبدالعزیز رفت و شروع به غیبت کرد. او گفت: «بیایید بررسی کنیم. اگر گفته‌اش دروغ باشد، او از کسانی است که می‌گویند اگر فرد فاسق خبری آورد، آن را نپذیرید و اگر راست بگوید، او از آنانی است که به غیبت و نیش‌زنی مشغولند. اگر هم بخواهی، ما می‌توانیم او را ببخشیم.» فرد گفت: «توبه کردم، ای امیر مؤمنان.»
یکی فرا حکیمی گفت که فلان کس تو را چنین گفته است. گفت به زیارت آمدی و سه خیانت کردی. برادری را اندر دل من ناخوش کردی و دل فارغ من مشغول کردی و خود را به نزدیک من فاسق و متهم کردی. سلیمان بن عبدالملک یکی را گفت، «تو مرا چیزی گفته ای؟» گفت، «نی». گفت، «عدل معتمدی حکایت کرد». زهری نشسته بود گفت، «یا امیر المومنین. نمام عدل نباشد. هرکه سخن کسی به تو آورد سخن تو نیز به دیگران برد. از وی حذر باید کرد و به حقیقت وی را دشمن باید داشت که فعل وی هم غیبت است و هم عذر و خیانت است و هم غل و حسد است و هم نفاقو تخلیط است و فریفتن و این همه از خیانت است».
هوش مصنوعی: یک حکیم گفت که شخصی درباره تو چنین چیزی گفته است. او پاسخ داد که به دیدار تو آمده و در عین حال سه خیانت کرده است. نخست، برادری را در دل من ناخوش کرده، دوم، دل آرام من را مشغول کرده و سوم، خود را نزد من فردی فاسق و متهم نشان داده است. سلیمان بن عبدالملک از کسی پرسید: "آیا چیزی درباره من گفته‌ای؟" آن شخص پاسخ داد: "نه." سلیمان گفت: "عدالت معتمدی به من خبر داده است." زهرى که نشسته بود، گفت: "ای امیرالمومنین، فقط خبرچینی درستی نیست. هر کس سخنی از کسی به تو بیاورد، او نیز سخنان تو را به دیگران می‌برد. باید از این افراد دوری کرد و به واقع دشمنی با آنها داشت، چون رفتارشان هم غیبت است، هم عذر، هم خیانت، هم کینه، هم نفاق و ناپاکی و فریفتن؛ و تمام اینها از خیانت به شمار می‌رود."
و گفته اند نمام و غماز آن است که راست از همه کس نیکو بود مگر از وی. و مصعب بن الزبیر گوید که نزدیک ما پذیرفتن غمز از غمز بتر است که سعایت دلالت است و قبول اجازت است. و رسول (ص) گفت، «غماز حلال زاده نیست» و بدان که شر مخلط و نمام عظیم است و بود که به سبب ایشان خونها ریخته شود. یکی غلامی می فروخت. گفت اندر وی هیچ عیبی نیست الا نمامی و تخلیط. آن کس بخرید و گفت باک نیست. غلام فرا زن گفت که این خواجه تو را دوست ندارد و کنیزکی خواهد خرید. اکنون چون بخسبد اُستره برگیر و از حلق وی موی باز کن تا من تو را جادویی آموزم تا عاشق تو گردد و با خواجه گفت، «این زن بر کسی عاشق است و تو را بخواهد کشت. تو خویشتن را خفته ساز تا ببینی». مرد خویشتن خفته ساخت. زن همی آمد و اُستره در دست گرفته تا دست فرا کرد و محاسن وی بر گرفت. مرد شک نکرد که وی را بخواهد کشت. مرد برجست و زن را بکشت. خویشاوندان زن بیامدند و مرد را بکشتند و خویشان مرد بیامدند جنگ کردند و بسیار خونها ریخته شد.
هوش مصنوعی: گفته‌اند که کسی که غیبت و دروغ‌پراکنی می‌کند باید از او دوری کرد، حتی اگر در بقیه موارد انسانی نیکو باشد. مصعب بن زبیر می‌گوید که در نظرات ما، گوش دادن به غیبت بدتر از خود غیبت است، زیرا این نشان‌دهنده مشاوره‌ای ناگوار و پذیرش آزار دیگران است. پیامبر (ص) نیز فرموده‌اند که کسی که غیبت می‌کند نسل حلال نیست. باید دانست که غیبت و تهمت می‌توانند عواقب وخیمی به همراه داشته باشند، حتی ممکن است باعث ریختن خون‌ها شوند. داستانی بیان شده که مردی غلامی را خرید که در وی فقط صفت غیبت وجود داشت. خریداری گفت که اهمیتی ندارد، ولی غلام به او گفت که صاحبش او را دوست ندارد و به دنبال کنیزکی است. سپس غلام به مرد توصیه کرد که هنگام خواب، دروغ‌هایی را بشنود تا بفهمد چه اتفاقی خواهد افتاد. مرد با خود خوابیده بود و وقتی کنیز آمد، از روی احساس خطر او را کشت. این موضوع باعث درگیری خویشاوندان زن و مرد شد و در نهایت خون‌های زیادی ریخته شد.
آفت چهاردهم (دورویی کردن است میان دو دشمن)
هوش مصنوعی: آفت چهاردهم، دوزیستی و تظاهر به همکاری یا دوستی با دو دشمن است. در این حالت فرد به گونه‌ای رفتار می‌کند که همزمان به هر یک از این دو نفر نزدیک شده و اطلاعات یا حمایت لازم را از هر کدام دریافت می‌کند، بدون آنکه آن‌ها از این وضعیت مطلع شوند. این نوع رفتار می‌تواند منجر به ایجاد بی‌اعتمادی و تنش‌های بیشتری میان دو طرف شود و به روابط آسیب بزند.
چنان که پیش هر کسی سخن چنان گوید که وی را خوش آید و باشد که سخن این باز آن نقل کند و سخن آن باز این فرا هر یکی نماید که من دوستدار توام. و این از نمامی بتر است. رسول (ص) گفت، «هرکه را اندر این جهان دو روی باشد، در آن جهان دو زبان آتشین باشد». و گفت،(ص) «بدترین بندگان نزد خدای تعالی دو روی است». پس بدان که هرکه با دو دشمن مخالطت دارد، باید که هرچه می شنود یا خاموش همی باشد یا آنچه حق باشد بگوید در پیش آن کس با پس وی تا منافقی نباشد و سخن هر یکی آن دیگر را حکایت نکند و با هر کسی ننماید که من یاور توام.
هوش مصنوعی: باید طوری صحبت کنی که دیگران خوششان بیاید و امکان دارد که حرف‌هایت را به دیگری منتقل کنند. این رفتار در واقع ایجاد دودستگی و شکاف در روابط است. پیامبر (ص) فرموده‌اند که کسی که در این دنیا دو روی دارد، در آن دنیا دو زبان آتشین خواهد داشت و بدترین بندگان نزد خداوند کسانی هستند که دو رو هستند. بنابراین هر کسی که با دو دشمن در تماس است، باید یا سکوت کند یا حقیقت را بگوید، تا منافق به نظر نیاید و نباید صحبت‌های هر یک را به دیگری منتقل کند و به هر کسی نشان ندهد که من حامی تو هستم.
ابن عمر را گفتند که ما در نزدیک امیران شویم سخن ها چنان بگوییم که بیرون آییم نگوییم، گفت، «ما این را نفاق شمردیمی اندر عهد رسول (ص) و هرکه را ضرورتی نباشد و نزدیک سلاطین شود و آنگه سخنی گوید در پیش ایشان که بازپس نگوید منافق باشد و دو روی و چون ضرورتی باشد اندر این خصلت بود.
هوش مصنوعی: ابن عمر را می‌گویند که اگر در نزد فرمانروایان باشیم، باید طوری سخن بگوییم که از آن خارج نشویم و چیزی نگوییم. او پاسخ داد که ما این رفتار را در زمان پیامبر (ص) نفاق می‌دانستیم. هر کس که بدون ضرورت نزد سلطان‌ها برود و سخنی بگوید که بعدها پس بگیرد، منافق و دو رو است. اما اگر ضرورت ایجاب کند، این رفتار قابل قبول است.
آفت پانزدهم (ستودن مردمان و فصالی کردن است)
هوش مصنوعی: آفت پانزدهم به ستایش و تمجید از افراد اشاره دارد و بیان می‌کند که این عمل می‌تواند منجر به فصلی کردن افراد شود. در واقع، تشویق و ستودن بیش از حد افراد ممکن است باعث ایجاد فاصله و جدایی در روابط اجتماعی گردد.
و اندر وی شش آفت است. چهار اندر گوینده و دو اندر شنونده که ممدوح بود. اما آفت مادح، یکی آن باشد که زیادت گوید و دروغ زن گردد. اندر اثر است که هرکه اندر مدح مردمان افراط کند روز قیامت وی را زبانی دراز باشد چنان که اندر زمین می کشد و پای بر وی همی نهد و همی شگرفد.
هوش مصنوعی: شش آفت در مدح و ستایش وجود دارد. چهار آفت مربوط به گوینده و دو آفت مربوط به شنونده است که مورد ستایش قرار می‌گیرد. یکی از آفات مادح این است که بیش از حد صحبت کند و دروغ بگوید. به این معنا که هرکس در مدح دیگران افراط کند، در روز قیامت زبانی بلند خواهد داشت که مانند خاک زمین کشیده می‌شود و دیگران بر روی آن پا می‌گذارند و او را مورد آزار قرار می‌دهند.
دوم آن که باشد که اندر وی نفاق بود و به مدح فرانماید که تو را دوست دارم و باشد که ندارد.
هوش مصنوعی: دومین احتمال این است که در دل او نفاق وجود داشته باشد و وقتی درباره تو صحبت می‌کند، به طوری تعریف و تمجید کند که به نظر برسد تو را دوست دارد، در حالی که ممکن است چنین احساسی نداشته باشد.
سوم آن باشد که چیزی گوید که تحقیق نداند چنان که پارسا و پرهیزگار و پر علم است و مثل این. یکی مردی را مدح گفت. رسول (ص) گفت، «وَیحَکَ گردن وی بزدی». پس گفت، «اگر لابد است و مدح کسی خواهی گفت، گو پندارم که چنین است و بر خدای کس را تزکیت نکنم، آنگاه حساب وی بر خدای است اگر همی پندارد و راست همی گوید.
هوش مصنوعی: سومین نکته این است که فردی چیزهایی می‌گوید که درباره‌اش مطمئن نیست، حتی اگر به نظر بیاید فردی پارسا یا عالم است. مانند زمانی که شخصی از فردی تعریف و تمجید کرد و رسول خدا (ص) فرمود: «افسوس بر تو، گردن او را زدی». سپس اضافه کرد: «اگر مجبور هستی کسی را ستایش کنی، باید بگویی به نظر من چنین است و به خداوند کسی را نیکو نخوانم؛ در این صورت، حساب او با خداوند است حتی اگر کسی چنین بپندارد و راست هم بگوید».
چهارم آن که باشد که ممدوح ظلم بود و به سخن وی شاد شود و نشاید که ظالم را شاد گردانی و رسول (ص) گفت، «چون فاسق را مدح گویند حق تعالی خشم گیرد بر آن کس».
هوش مصنوعی: این چهارمین نکته این است که اگر کسی در مقام ستایش، به وصف شخصی ظالم بپردازد و با این عمل خود او را خوشحال کند، این کار نادرست است. پیامبر (ص) فرمودند: «هرگاه کسی فاسق را ستایش کند، خداوند بر او خشمناک می‌شود».
اما ممدوح را از دو وجه زیان است: یکی آن که عجبی و تکبری در وی پدید آید. عمر رضی الله عنه نشسته بود با دره. جارود مردی بود آنجا فرود آمد. یکی گفت، این مهتر ربیعه است. چون بنشست عمر رضی الله عنه وی را دره بزد. گفت، «یا امیر المومنین این چیست؟» گفت، «نشنیدی که این مرد چه گفت؟» عمر گفت، «ترسیدم که چیزی اندر دل تو افتد، آن عجب خواستم که در تو بشکنم».
هوش مصنوعی: ممدوح از دو جنبه دچار ضرر می‌شود: یکی اینکه ممکن است در او حس عجب و تکبر شکل بگیرد. عمر رضی الله عنه در حال نشستن با دره بود که مردی به نام جارود آنجا آمد. یکی از حاضرین گفت که او بزرگ ربیعه است. وقتی جارود نشسته بود، عمر به او ضربه‌ای با دره زد و گفت: «ای امیرالمؤمنین، این چه کاری است؟» عمر پاسخ داد: «آیا نشنیدی که این مرد چه گفت؟» او ادامه داد: «ترسیدم چیزی در دل تو بیفتد، من خواستم آن حس عجب را در تو بشکنم.»
و دیگر آن که چون به علم و صلاح بر وی ثنا گویند کامل شود اندر مستقبل و گوید، «من خود به کمال رسیدم». و از این بود که در پیش رسول (ص) مدح کردند. گفت، «گردن وی بزدی. اگر بشنود نیز فلاح نکند». و رسول (ص) گفت، «اگر کسی با کاردی نیز نزدیک کسی شود، بهتر از آن بود که وی را ثنا گوید». و زیاد بن اسلم گوید، «هرکه مدح بشنود شیطان اندر پیش وی آید و وی را از جای برگیرد، ولیکن مومن خویشتن شناس بود و تواضع کند».
هوش مصنوعی: وقتی کسی به علم و صلاح او مدح می‌کند، ممکن است در آینده احساس کند به کمال رسیده است و بگوید: "من به کمال رسیدم". به همین دلیل، وقتی کسی در حضور پیامبر (ص) از کسی دیگری تعریف کرد، ایشان فرمودند که این تعریف به او آسیب می‌زند و حتی اگر شخص مدح را بشنود، برای او نفعی ندارد. پیامبر (ص) تأکید کردند که نزدیک شدن به کسی با چاقو بهتر از این است که فقط او را تعریف کنیم. همچنین زیاد بن اسلم گفته است که هر کسی که تعریف و تمجید بشنود، شیطان نزد او می‌آید و او را از حقیقت دور می‌کند، اما انسان مؤمن باید خود را بشناسد و تواضع کند.
اما اگر جای این شش آفت نباشد مدح کردن نیکو بود. و رسول (ص) بر صحابه ثنا گفته است. گفت، «یا عمر، اگر مرا به خلق نفرستادندی تو را فرستادندی» و گفت، «اگر ایمان جمله عالم با ایمان ابوبکر مقابله کنند، ایمان وی زیادت آید» و امثال این که دانست که ایشان را زیانی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر مشکلی از این شش آفت وجود نداشته باشد، ستایش کردن خوب است. رسول (ص) نیز به صحابه خود مدح کرده است. مثلاً فرمود: «ای عمر، اگر من را به عنوان رسول انتخاب نمی‌کردند، تو را انتخاب می‌کردند» و همچنین گفت: «اگر ایمان تمامی جهان در مقابل ایمان ابوبکر قرار گیرد، ایمان او بیشتر خواهد شد» و موارد مشابهی که نشان‌دهنده بی‌ضرر بودن این ستایش‌ها بود.
و اما ثنا گفتن بر خویشتن مذموم است و زشت بود و حق تعالی نهی کرده است و گفته است، «فلا تزکوا انفسکم» اما اگر کسی مقتدا بود حال خویش تعریف کند تا ایشان توفیق قدوت یابند روا بود، چنان که رسول (ص) گفت، «انا سید ولد آدم و لا فخر» یعنی که بدین سیادت فخر نکنم که بدان فخر کنم که مرا این داد». و برای آن گفت تا همه متابعت وی کنند. یوسف (ع) گفت، «اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم».
هوش مصنوعی: ثنا گفتن به خود یک عمل ناپسند و زشت به حساب می‌آید و خداوند از آن نهی کرده است. اما اگر کسی در مقام رهبری یا الگو باشد، می‌تواند برای ترغیب دیگران به پیروی از خود، از ویژگی‌های خوب خود بگوید. به عنوان مثال، پیامبر (ص) فرمودند: «من بهترین فرزند آدم هستم و در این مورد فخری نمی‌کنم»، یعنی نمی‌خواهم به این دلیل فخر کنم که مقام خاصی دارم. او این را گفت تا دیگران او را الگوی خود قرار دهند. همچنین، یوسف (ع) هم درخواست کرد تا بر خزائن زمین مسؤول شود چون خود را فردی امین و دانا می‌دانست.