گنجور

بخش ۶۸ - فصل (سماع در کجا حرام بود)

بدان که آنجا که سماع مباح گفتیم، به پنج سبب حرام شود، باید که از آن حذر کند:

سبب اول

آن که از زنی شنود یا از کودکی که در محل، شهوت بود که این حرام بود.اگر چه کسی را که دل به کار حق مستغرق بود، چه شهوت در اصل آفرینش هست و چون صورتی نیکو در چشم آید، شیطان به معاونت آن برخیزد و سماع به حکم شهوت شنود و سماع از کودکی که محل فتنه نباشد مباح است و از زنی که زشترو بود مباح نیست، چه وی را می بیند، و نظر بر زنان به هر صفت که باشد حرام است. اما اگر آواز شنود از پشت پرده، اگر بیم فتنه بود حرام بود و اگر نی مباح بود و دلیل آن که دو زن در خانه عایشه رضی الله عنها سرود می گفتند و بی شک رسول (ص) آواز ایشان می شیند. پس آواز زنان عورت نیست چون روی کودکان، ولیکن نگریستن در کودکان در شهوت و جایی که بیم فتنه باد حرام است و آواز زنان نیر همچنین است. و این احوال بگردد. کس باشد که بر خویشتن ایمن باشد و کس باشد که بترسد و این همچنان باشد که حلال خویش را بوسه دادن در ماه رمضان حلال بود کسی را که از شهوت خویش ایمن بود و حرام بود کسی را که بترسد که شهوت وی را در مباشرت افکند یا از انزال ترسد به مجرد بوسه دادن.

سبب دوم

آن که با سرود و رباب و چنگ و بربط بود و رودها باشد یا نای عراقی باشد که در وی نهی آمده است، نه به سبب آن خوش باشد که اگر کسی ناخوش و ناموزون زند هم حرام بود، لیکن به سبب آن که این عادت شراب خوارگان است و هر چه به ایشان مخصوص باشد حرام کرده اند به تبعیت شراب. و بدان سبب که شراب به یاد دهد و آرزوی آن بجنباند، اما طبل و شاهین و دف، اگر چه در وی جلاجل بود حرام نیست که اندر این چیزی نیامده است و این چون رودها نیست. این نه شعار شراب خوارگان است پس بر آن قیاس نتوان کرد، بلکه دف خود زده اند پیش رسول (ص) و فرمود است زدن آن در عروسی، و بدانکه جلال در افزایند حرام نشود.

و طبل حاجیان را و غازیان را خود رسم است زدن، اما طبل مخنثان خود حرام بود، که آن شعار ایشان است و آن طبلی دراز بود میانه باریک و هر دو سر پهن، اما شاهین اگر به سر فرو بود و اگر نه حرام نیست که شبانان را عادت بوده است که می زده اند. و شافعی می گوید، « دلیل بر آن که شاهین حلال است آن است که آواز آن به گوش رسول (ص) آمد. انگشت در گوش کرد و ابن عمر را گفت، « گوش دار، چون دست بدارد مرا خبر ده. » پس رخصت دادن ابن عمر را تا گوش دارد، دلیل آن است که مباح است، اما انگشت در گوش کردن وی دلیل آن است که او را در آن وقت حالی بوده باشد شریف و بزرگوار که دانسته باشد که آن آواز او را مشغول کند که سماع اثری دارد در جنبانیدن شوق حق تعالی تا نزدیکتر رساند کسی را که در عین آن کار نباشد. و این بزرگ بود به اضافت با ضعفا که ایشان را خود این حال نبود، اما کسی که در عین کار باشد بود که سماع او را شاغل بود و در حق وی نقصان بود، پس ناکردن سماع دلیل حرامی نکند که بسیار مباح باشد که دست بدارند، اما دستوری دادن دلیل مباحی کند قطعا که آن را وجهی دیگر نباشد.

سبب سوم

آن که در سرود فحش باشد یا هجا باشد یا طعن بود در اهل دین، چون شعر روافض که در صحابه گویند. یا صفت زنی باشد معروف که صفت زنان پیش مردان گفتن روا نباشد. این همه شعرها گفتن و شنیدن وی حرام است؛ اما شعری که در وی صفت زلف و خال و جمال بود و حدیث وصال و فراق و آنچه عادت عشاق است گفتن و شنیدن آن حرام نیست و حرام بدان گردد که کسی در اندیشه خویش آن بر زنی که وی را دوست دارد یا بر کودکی فرود آرد، آنگاه اندیشه وی حرام بود، اما اگر بر زن و کنیزک خویش سماع کند حرام نبود.

اما صوفیان و کسانی که ایشان به دوستی جق تعالی مستغرق باشند و سماع بر آن کنند، این بیتها ایشان را زیان ندارد که ایشان از هر یکی معنی ای فهم کنند که در خور حال ایشان باشد تا باشد که از زلف ظلمت کفر فهم کنند و از نور روی نور ایمان فهم کنند و باشد که زلف سلسله اشکال حضرت الهیت فهم کنند، چنان که شاعر گوید:

گفتم بشمارم سر یک حلقه زلفش
تابو که به تفصیل سر جمله بر آرم
خندید به من بر سر زلفینک مشگین
یک پیچ بپیچید و غلط کرد شمارم

که از این زلف سلسه اشکال حضرت الهیت فهم کنند که کسی که خواهد که به تصرف عقل به وی رسد. به آن که سر مویی از عجایب حضرت الهیت بشناسد، به یک پیچ که بر وی افتد همه شمارها غلط شود و همه عقلها مدهوش شود.

و چون حدیث شراب و مستی بود در شعر، نه آن ظاهر فهم کنند، مثلا چون شاعر گوید:

گر می دو هزار رطل بر پیمایی
تا می نخوری نباشدت شیدایی

آن فهم کنند که کار دین به حدیث و تعلم راست نیاید که به ذوق راست آید. اگر بسیاری حدیث محبت و عشق و زهد و توکل و دیگر معانی بگویی و در این کتاب تصنیف کنی و کاغذ بسیار در این سیاه کنی، هیچ سودت نکند تا بدان صفت نگردی.

و آنچه از بیتهای خرابات گویند هم چیزی دیگر فهم کنند، مثلا چون گویند:

هر که او به خرابات نشد بی دین است
زیرا که خرابات اصول دین است

ایشان از این خرابات خرابی صفات بشریت فهم کنند که اصول دین آن است که این صفات که آبادان است خراب شود تا آن که ناپیدا است در گوهر آدمی پیدا آید و آبادان شود.

و شرح و فهم آن دراز بود که هر کسی را در خود نظر خود فهم دیگر باشد، ولیکن سبب گفتن آن است که گروهی ابلهان و گروهی از مبتدعان بر ایشان تشنیع می زنند که ایشان حدیث صنم و زلف و خال و مستی و خرابات می گویند و می شنوند و این حرام باشد و می پندارند که این خود حجتی عظیم است که بگفتند و طعنی عظیم بکردند که از حال ایشان خبر ندارند بلکه سماع ایشان خود باشد که نه بر معنی بیت باشد که بر مجرد آواز باشد که از آواز شاهین خود سماع افتد، اگر چه معنی ندارد.

و از این بود که کسانی که تازی ندانند، ایشان را بر بیتهای تازی سماع افتد و ابلهان می خندند که وی این را نداند، سماع چرا می کند؟ و این ابله این مقدار نداند که شتر نیز تازی نداند و باشد که به سبب حداء عرب بر ماندگی چندان بدود و به قوت سماع و نشاط با آن بارگران که چون به منزل رسد و از سماع دست بدارند، در حال بیفتد و هلاک شود. باید که این ابله با شتر جنگ و مناظره کند که تو تازی نمی دانی، این چه نشاط است که در تو پیدا می آید؟

و باشد نیز که از بیت تازی چیزی فهم کنند که آن نه معنی تازی بود، لیکن چنان که ایشان را خیال افتد که نه مقصود ایشان تفسیر شعر است. یکی می گفت: « و ما زارنی فی النوم الا خیالکم » صوفیی حال کرد. گفتند، « حال چرا کردی که خود ندانی که وی چه می گوید؟ » گفت، « چرا ندانم؟ » می گوید مازاریم. راست می گوید که همه زاریم و درمانده ایم و در خطریم.» پس سماع ایشان باشد که چنین بود و هر که را کاری بر دل غلبه گرفت، هر چه شنود آن شنود و هر چه بیند آن بیند و کسی که آتش عشق، در حق یا در باطل ندیده باشد، این وی را معلوم نشده باشد.

سبب چهارم

آن که شنونده جوان باشد و شهوت بر وی غالب و دوستی حق تعالی خود نشناسد که غالب آن بود که چون حدیث زلف و خال و صورت نیکو شنود، شیطان پای بر گردن او نهد و شهوت وی را بجنباند و عشق نیکوان را در دل وی آراسته گرداند و آن احوال عاشقان که می شنود و را نیز خوش آید و آرزو کند و در طلب آن ایستد تا وی نیز به طریق عشق برخیزد.

و بسیارند از زنان و مردان که جامه صوفیان دارند و بدین کار مشغول شده اند و آنگاه هم به عبارت طامات این عذرها نهند و گویند فلان را سودایی و شوری پدید آمده است و خاشاکی در راه او افتاده. و گویند که عشق دام حق است، وی را در دام کشیده اند، و گویند دل وی نگاه داشتن و جهد کردن تا وی معشوق خویش را بیند خیری بزرگ است قوادگی را ظریفی و نیکو خویی نام کنند و فسق را و لواطت را شور و سودا نام کنند و باشد که این عذر خویش را گویند که فلان پیر ما را به فلان کودک نظری بود و این همیشه در راه بزرگان افتاده است و این نه لواطت است که شاهد بازی است و باشد که گویند عین روح بازی باشد و از این ترهات به هم باز نهند تا فضیلت خویش به چنین بیهده ها بپوشند هر که اعتقاد ندارد که این حرام است فسق است، اباحتی است و خون وی مباح است.

و آنچه از پیران حکایت کنند که ایشان به کودکی نگریستند یا دروغ باشد که می گویند که عذر خویش را یا اگر نگریسته باشند شهوت نبوده باشد، بلکه چنان که کسی در سیب سرخ نگرد یا در شکوفه نگرد. و یا باشد که این پیر را نیز خطایی افتاده باشد که نه معصوم باشد و بدانکه پیری را خطایی افتد و یا بر وی معصیتی رود، آن معصیت مباح نشود و حکایت قصه داوود برای آن گفته اند تا تو گمان نبری که هیچ کس از چنین صغایر ایمن شود، اگرچه بزرگ بود. و آن نوحه و گریستن و توبه وی از آن حکایت کرده اند تا آن به حجت نگیری و خود را معذور نداری.

و یک سبب دیگر هست و آن نادر باشد که کسی باشد که وی را در آن حالت که صوفیان را باشد چیزها نمایند و باشد که جواهر ملایکه و ارواح انبیا ایشان را کشف افتد به مثالی و آنگاه آن کشف باشد که بر صورت آدمی باشد بغایت جمال که مثال لابد در خور حقیقت معنی بود و چون آن معنی بغایت کمال است در میان معانی عالم ارواح، مثال وی از عالم صورت بغایت جمال باشد در عرب هیچ کس نیکوتر از دحیه الکلبی نبود و رسول (ص) جبرئیل را (ص) به صورت وی دید آنگاه باشد که چیزی از آن کشف افتد بر صورت امردی نیکو و از آن لذتی عظیم باشد چون از آن حال باز درآید، آن معنی باز در حجاب شود و وی در شوق و طلب آن معنی افتد که آن صورت مثال وی بود و باشد که آن معنی باز نیاید. آنگاه اگر چشم ظاهر وی بر صورت نیکو افتد که با آن صورت مناسب دارد، آن حالت بر وی تازه شود و آن معنی گمشده را باز یابد و وی را از آن وجدی و حالتی پدید آید، پس روا باشد که کسی رغبت نموده باشد در آن که صورت نیکو بیند برای بازیافتن این حالت و کسی که از این اسرار خبر ندارد، چون رغبت وی بیند، پندارد که وی هم از آن صفت می نگرد که صفت وی است که از آن دیگر خود خبر ندارد.

و در جمله کار صوفیان عظیم و باخطر است و بغایت پوشیده است و در هیچ چیز چندان غلط راه نیابد که در آن این مقدار اشارت کرده آمد تا معلوم شود که ایشان مظلومند که مردمان پندارند که ایشان از این جنس بوده اند که در این روزگار پدید آمده اند و در حقیقت مظلوم آن کس بود که چنین پندارد که بر خویشتن ظلم کرده باشد که در ایشان تصرف کند یا بر دیگران قیاس کند.

سبب پنجم

آن که عوام که سماع به عادت کنند بر طریق عشرت و بازی، این مباح باشد، لیکن به شرط آن که پیشه نگیرد و بر آن مواظبت نکند که چنان که بعضی از گناهان صغیره است، چون بسیار شود به درجه کبیره رسد. بعضی از چیزها مباح است به شرط آن که گاه گاه بود و اندک بود. چون بسیار شود حرام شود که زنگیان یک بار در مسجد بازی کردند. رسول (ص) منع نکرد. اگر آن مسجد را بازی گاه ساختندی منع کردی و عایشه رضی الله عنها از نظاره منع نکرد. اگر همیشه عادت کردی منع کردی. اگر کسی همیشه با ایشان می گردد و پیشه گیرد روا نباشد و مزاح کردن گاهگاه مباح است، ولیکن اگر کسی همیشه عادت گیرد. مسخره باشد و نشاید.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که آنجا که سماع مباح گفتیم، به پنج سبب حرام شود، باید که از آن حذر کند:
هوش مصنوعی: بدانید که در مواردی که سماع (گوش دادن به موسیقی یا آواز) را مجاز می‌دانیم، به پنج دلیل می‌تواند حرام شود، و باید از آن پرهیز کرد.
آن که از زنی شنود یا از کودکی که در محل، شهوت بود که این حرام بود.اگر چه کسی را که دل به کار حق مستغرق بود، چه شهوت در اصل آفرینش هست و چون صورتی نیکو در چشم آید، شیطان به معاونت آن برخیزد و سماع به حکم شهوت شنود و سماع از کودکی که محل فتنه نباشد مباح است و از زنی که زشترو بود مباح نیست، چه وی را می بیند، و نظر بر زنان به هر صفت که باشد حرام است. اما اگر آواز شنود از پشت پرده، اگر بیم فتنه بود حرام بود و اگر نی مباح بود و دلیل آن که دو زن در خانه عایشه رضی الله عنها سرود می گفتند و بی شک رسول (ص) آواز ایشان می شیند. پس آواز زنان عورت نیست چون روی کودکان، ولیکن نگریستن در کودکان در شهوت و جایی که بیم فتنه باد حرام است و آواز زنان نیر همچنین است. و این احوال بگردد. کس باشد که بر خویشتن ایمن باشد و کس باشد که بترسد و این همچنان باشد که حلال خویش را بوسه دادن در ماه رمضان حلال بود کسی را که از شهوت خویش ایمن بود و حرام بود کسی را که بترسد که شهوت وی را در مباشرت افکند یا از انزال ترسد به مجرد بوسه دادن.
هوش مصنوعی: اگر شخصی از زنی صدایی بشنود یا از کودکی که در این محل به سبب جذابیتش باعث فریب شده، باید توجه داشت که این کار حرام است. در حالی که برای افرادی که به کار حق مشغولند، شهوت از ابتدای آفرینش وجود دارد و زمانی که چیزی زیبا نظر را جلب کند، ممکن است شیطان به کمک آن بیاید و به بهانه شهوت از آن صداها بهره‌برداری کند. همچنین شنیدن آواز از کودکی که در مکان فتنه نیست، مجاز است، اما این موضوع در مورد صدای زنانی که زیبا نیستند، صدق نمی‌کند. زیرا این صدا را می‌توان شنید و نگاه کردن به زنان به هر فرم و صورت حرام است. اما اگر کسی صدا را از پشت پرده بشنود، در صورتی که خوف فتنه وجود داشته باشد، این کار حرام است و اگر چنین خوفی وجود نداشته باشد، مباح است. دلیل این موضوع آن است که دو زن در خانه عایشه به سرود خوانی مشغول بودند و قطعا رسول الله (ص) صدای آن‌ها را می‌شنید. بنابراین آواز زنان عیب نیست مانند دیدن کودکان، اما نگاه کردن به کودکان در حالت شهوت و در جایی که ترس از فتنه وجود داشته باشد، حرام است و حکم آواز زنان نیز همین‌طور است. هر موردی ممکن است متفاوت باشد؛ برخی افراد از خود ایمن هستند و برخی دیگر در خطرند. به همین شکل، بوسه زدن به همسر در ماه رمضان برای کسی که از شهوت خود ایمن باشد، حلال است، ولی برای کسی که بترسد که شهوت او را به سمت مباشرت بکشاند یا از انزال بترسد، حرام خواهد بود.
آن که با سرود و رباب و چنگ و بربط بود و رودها باشد یا نای عراقی باشد که در وی نهی آمده است، نه به سبب آن خوش باشد که اگر کسی ناخوش و ناموزون زند هم حرام بود، لیکن به سبب آن که این عادت شراب خوارگان است و هر چه به ایشان مخصوص باشد حرام کرده اند به تبعیت شراب. و بدان سبب که شراب به یاد دهد و آرزوی آن بجنباند، اما طبل و شاهین و دف، اگر چه در وی جلاجل بود حرام نیست که اندر این چیزی نیامده است و این چون رودها نیست. این نه شعار شراب خوارگان است پس بر آن قیاس نتوان کرد، بلکه دف خود زده اند پیش رسول (ص) و فرمود است زدن آن در عروسی، و بدانکه جلال در افزایند حرام نشود.
هوش مصنوعی: آن کس که به وسیله سازهایی مانند سرود، رباب، چنگ و بربط به موسیقی می‌پردازد یا ساز نای عراقی را می‌نوازد، این کارش به خاطر چیزی خاص نیست، زیرا اگر کسی بی‌تناسب و ناخوش بخواند نیز حرام است. دلیل اصلی این ممنوعیت آن است که این نوع موسیقی به عادت شراب‌خواران مربوط می‌شود و هر چیزی که مختص آن‌ها باشد، به تبعیت از شراب حرام شناخته شده است. شراب برای یادآوری و ایجاد حوس می‌آید، اما سازهایی مثل طبل و دف، حتی اگر صدای آن‌ها خاص باشد، حرام نیستند، چون هیچ ممنوعیتی برای آن‌ها وجود ندارد و به عنوان نشانه‌ای از رفتار شراب‌خواران محسوب نمی‌شوند. در واقع، دف به‌ویژه در مراسم عروسی توسط پیامبر (ص) نیز اجرا شده است و در اینجا نشان‌دهنده جشن و سرور است و بنابراین، استفاده از آن به هیچ وجه حرام نیست.
و طبل حاجیان را و غازیان را خود رسم است زدن، اما طبل مخنثان خود حرام بود، که آن شعار ایشان است و آن طبلی دراز بود میانه باریک و هر دو سر پهن، اما شاهین اگر به سر فرو بود و اگر نه حرام نیست که شبانان را عادت بوده است که می زده اند. و شافعی می گوید، « دلیل بر آن که شاهین حلال است آن است که آواز آن به گوش رسول (ص) آمد. انگشت در گوش کرد و ابن عمر را گفت، « گوش دار، چون دست بدارد مرا خبر ده. » پس رخصت دادن ابن عمر را تا گوش دارد، دلیل آن است که مباح است، اما انگشت در گوش کردن وی دلیل آن است که او را در آن وقت حالی بوده باشد شریف و بزرگوار که دانسته باشد که آن آواز او را مشغول کند که سماع اثری دارد در جنبانیدن شوق حق تعالی تا نزدیکتر رساند کسی را که در عین آن کار نباشد. و این بزرگ بود به اضافت با ضعفا که ایشان را خود این حال نبود، اما کسی که در عین کار باشد بود که سماع او را شاغل بود و در حق وی نقصان بود، پس ناکردن سماع دلیل حرامی نکند که بسیار مباح باشد که دست بدارند، اما دستوری دادن دلیل مباحی کند قطعا که آن را وجهی دیگر نباشد.
هوش مصنوعی: طبل‌ها برای حاجیان و جنگجویان به طور معمول نواخته می‌شود، اما طبل‌های افراد مخلط از نظر شرعی حرام است چون نشانه‌ای برای آن‌ها به حساب می‌آید. این طبل‌ها معمولاً شکل خاصی دارند، با بدنه‌ای باریک و دو سر پهن. اگر پرنده‌ای مانند شاهین روی طبل باشد، نواختن آن آیینی نخواهد بود و مشکل‌ساز نیست زیرا شبانان به این کار عادت داشته‌اند. یک فقیه به نام شافعی به این موضوع اشاره می‌کند که صدای شاهین به گوش پیامبر اسلام (ص) رسید و ایشان با قرار دادن انگشت در گوشش به ابن عمر گفت: "گوش کن و وقتی که صدایش تمام شد، خبرم کن." رخصتی که ابن عمر دریافت کرد نشان‌دهنده مباح بودن نواختن طبل است. همچنین دلایل دیگر نشان می‌دهد که هنگامی که صدای آن می‌تواند انسان را به یاد حق تعالی بیندازد، بهتر است که آدمی به آن توجّه کند. در مورد افرادی که قدرت تحمل این صدا را ندارند، ممکن است این حالت برایشان مشکل‌ساز باشد و نواختن طبل برای آن‌ها اضطراب‌آور باشد. اما در کل، می‌توان گفت که نواختن طبل در شرایط خاصی مباح است و این کار به خودی خود حرام نیست.
آن که در سرود فحش باشد یا هجا باشد یا طعن بود در اهل دین، چون شعر روافض که در صحابه گویند. یا صفت زنی باشد معروف که صفت زنان پیش مردان گفتن روا نباشد. این همه شعرها گفتن و شنیدن وی حرام است؛ اما شعری که در وی صفت زلف و خال و جمال بود و حدیث وصال و فراق و آنچه عادت عشاق است گفتن و شنیدن آن حرام نیست و حرام بدان گردد که کسی در اندیشه خویش آن بر زنی که وی را دوست دارد یا بر کودکی فرود آرد، آنگاه اندیشه وی حرام بود، اما اگر بر زن و کنیزک خویش سماع کند حرام نبود.
هوش مصنوعی: شعرهایی که شامل توهین به دین یا افراد مذهبی باشد، مانند اشعار کسانی که به صحابه اهانت می‌کنند، یا اشعاری که به توصیف زنانی بپردازند که بیان آن برای مردان نادرست است، شنیدن و گفتن آن‌ها حرام است. اما اشعاری که به توصیف زیبایی، عشق، و جدایی پرداخته باشند، مشکلی ندارند و حرام نیستند، به شرطی که فرد بداند این احساسات به کی مربوط می‌شود. اگر کسی این‌گونه اشعار را به زن یا کودک مورد علاقه‌اش نسبت دهد، آن تفکر نادرست و حرام خواهد بود؛ اما اگر درباره همسر یا کنیز خود گوش دهد، اشکالی ندارد.
اما صوفیان و کسانی که ایشان به دوستی جق تعالی مستغرق باشند و سماع بر آن کنند، این بیتها ایشان را زیان ندارد که ایشان از هر یکی معنی ای فهم کنند که در خور حال ایشان باشد تا باشد که از زلف ظلمت کفر فهم کنند و از نور روی نور ایمان فهم کنند و باشد که زلف سلسله اشکال حضرت الهیت فهم کنند، چنان که شاعر گوید:
هوش مصنوعی: صوفیان و افرادی که به دوستی با حق تعالی مشغولند و به شنیدن آوازها می‌پردازند، نسبت به این اشعار آسیب نمی‌بینند؛ چرا که هر کدام از آن‌ها می‌توانند معنایی را درک کنند که مناسب حالشان باشد. این درک می‌تواند به آن‌ها کمک کند تا از تاریکی کفر آگاه شوند و به نور ایمان راه یابند و همچنین از زنجیره‌ای از اشکال الهی بهره‌مند شوند.
گفتم بشمارم سر یک حلقه زلفش
تابو که به تفصیل سر جمله بر آرم
هوش مصنوعی: گفتم که بخواهم تعداد حلقه‌های موهایش را بشمارم، تا بتوانم به طور کامل درباره‌اش صحبت کنم.
خندید به من بر سر زلفینک مشگین
یک پیچ بپیچید و غلط کرد شمارم
هوش مصنوعی: او با خنده به من نگاه کرد و در میان موهای مشکی‌اش یک قلاب زد و باعث شد که حساب خود را گم کنم.
که از این زلف سلسه اشکال حضرت الهیت فهم کنند که کسی که خواهد که به تصرف عقل به وی رسد. به آن که سر مویی از عجایب حضرت الهیت بشناسد، به یک پیچ که بر وی افتد همه شمارها غلط شود و همه عقلها مدهوش شود.
هوش مصنوعی: کسانی که بخواهند به مقام فهم و درک خداوند برسند، باید بدانند که شناخت یک جزء کوچک از عجایب الهیت می‌تواند تمام محاسبات و عقل‌های آنان را به هم بریزد و آنها را دچار حیرت کند.
و چون حدیث شراب و مستی بود در شعر، نه آن ظاهر فهم کنند، مثلا چون شاعر گوید:
هوش مصنوعی: وقتی صحبت از شراب و مستی در شعر می‌شود، برخی افراد ممکن است نتوانند معنی واقعی آن را درک کنند. برای مثال، وقتی شاعر می‌گوید:
گر می دو هزار رطل بر پیمایی
تا می نخوری نباشدت شیدایی
هوش مصنوعی: حتی اگر دو هزار رطل شراب هم بنوشی، اگر از می ننوشی، هرگز حالت شیدایی و سرخوشی نخواهد بود.
آن فهم کنند که کار دین به حدیث و تعلم راست نیاید که به ذوق راست آید. اگر بسیاری حدیث محبت و عشق و زهد و توکل و دیگر معانی بگویی و در این کتاب تصنیف کنی و کاغذ بسیار در این سیاه کنی، هیچ سودت نکند تا بدان صفت نگردی.
هوش مصنوعی: این‌طور فهمیده می‌شود که کار دین با نقل حدیث و یادگیری محض به ثمر نمی‌رسد و باید بر اساس حس و ذوق از آن بهره‌برداری کرد. اگرچه ممکن است از محبت، عشق، زهد و توکل صحبت کنی و کتاب‌های زیادی بنویسی و کاغذهای زیادی را پر کنی، اما تا زمانی که به آن صفات نپردازی و آنها را در خودت نپرورانی، این کارها برایت سودی نخواهد داشت.
و آنچه از بیتهای خرابات گویند هم چیزی دیگر فهم کنند، مثلا چون گویند:
هوش مصنوعی: وقتی درباره‌ی اشعار و شعرای خراباتی صحبت می‌شود، افراد برداشت‌های متفاوتی دارند. برای مثال، هر کس ممکن است معنای خاصی از آن اشعار بفهمد.
هر که او به خرابات نشد بی دین است
زیرا که خرابات اصول دین است
هوش مصنوعی: هر کسی که به خرابات نرود، به نوعی از دین بی‌بهره است؛ زیرا که ورود به خرابات خود بخشی از اصول دین و راهی برای نزدیک شدن به حقیقت است.
ایشان از این خرابات خرابی صفات بشریت فهم کنند که اصول دین آن است که این صفات که آبادان است خراب شود تا آن که ناپیدا است در گوهر آدمی پیدا آید و آبادان شود.
هوش مصنوعی: ایشان از این ویرانی‌ها به این نتیجه می‌رسند که اصول دین این است که صفات منفی و ویرانگر بشر از بین برود، تا ویژگی‌های پنهان در ذات انسان به ظهور برسد و شکوفا شود.
و شرح و فهم آن دراز بود که هر کسی را در خود نظر خود فهم دیگر باشد، ولیکن سبب گفتن آن است که گروهی ابلهان و گروهی از مبتدعان بر ایشان تشنیع می زنند که ایشان حدیث صنم و زلف و خال و مستی و خرابات می گویند و می شنوند و این حرام باشد و می پندارند که این خود حجتی عظیم است که بگفتند و طعنی عظیم بکردند که از حال ایشان خبر ندارند بلکه سماع ایشان خود باشد که نه بر معنی بیت باشد که بر مجرد آواز باشد که از آواز شاهین خود سماع افتد، اگر چه معنی ندارد.
هوش مصنوعی: توضیح و درک این موضوع طولانی است و هر فرد برداشت خاص خود را از آن دارد. اما دلیل بیان این موضوع این است که برخی افراد نادان و گروهی از بدعت‌گذاران به دیگران انتقاد می‌کنند که چرا به اشعار مربوط به عشق، زیبایی و مستی گوش می‌دهند و این را حرام می‌دانند. این افراد فکر می‌کنند که انتقاد آنها خود دلیلی بزرگ است، غافل از اینکه آنان از حال و احوال دیگران بی‌خبرند. در واقع، شنیدن این اشعار برای خود آن افراد است و به معنای عمیق کلمات مربوط نمی‌شود و تنها به خاطر زیبایی صدا است که شنیده می‌شود، حتی اگر محتوا چیزی نداشته باشد.
و از این بود که کسانی که تازی ندانند، ایشان را بر بیتهای تازی سماع افتد و ابلهان می خندند که وی این را نداند، سماع چرا می کند؟ و این ابله این مقدار نداند که شتر نیز تازی نداند و باشد که به سبب حداء عرب بر ماندگی چندان بدود و به قوت سماع و نشاط با آن بارگران که چون به منزل رسد و از سماع دست بدارند، در حال بیفتد و هلاک شود. باید که این ابله با شتر جنگ و مناظره کند که تو تازی نمی دانی، این چه نشاط است که در تو پیدا می آید؟
هوش مصنوعی: افرادی که عربی نمی‌دانند، وقتی به شعرهای عربی گوش می‌دهند، دچار شگفتی می‌شوند و کسانی که نادانند به آن‌ها می‌خندند که چرا نمی‌فهمند. اما این نادان‌ها نمی‌دانند که حتی شتر هم عربی نمی‌داند و ممکن است به خاطر شگفتی و تحرکی که به خاطر آوازها دارد، با بارهای سنگین خود بدود. اما وقتی به مقصد برسد و از این حالت خارج شود، ممکن است به شدت خسته شده و آسیب ببیند. باید این نادان‌ها با شتر در مورد این که تو عربی نمی‌دانی، بحث کنند که این چه شادی عجیبی در تو به وجود آمده است؟
و باشد نیز که از بیت تازی چیزی فهم کنند که آن نه معنی تازی بود، لیکن چنان که ایشان را خیال افتد که نه مقصود ایشان تفسیر شعر است. یکی می گفت: « و ما زارنی فی النوم الا خیالکم » صوفیی حال کرد. گفتند، « حال چرا کردی که خود ندانی که وی چه می گوید؟ » گفت، « چرا ندانم؟ » می گوید مازاریم. راست می گوید که همه زاریم و درمانده ایم و در خطریم.» پس سماع ایشان باشد که چنین بود و هر که را کاری بر دل غلبه گرفت، هر چه شنود آن شنود و هر چه بیند آن بیند و کسی که آتش عشق، در حق یا در باطل ندیده باشد، این وی را معلوم نشده باشد.
هوش مصنوعی: ممکن است افرادی از اشعار عربی چیزی بفهمند، اما آنچه را که درواقع به زبان عربی است، درک نکنند. به‌طور مثال، یکی می‌گفت: «من در خواب جز خیالتان را نمی‌بینم.» صوفی‌ای حال بی‌نظیری داشت. دیگران از او پرسیدند که چرا چنین حالتی پیدا کرده است در حالی که نمی‌داند آن فرد چه می‌گوید. او پاسخ داد: «چرا نباید بدانم؟» او می‌گوید که همه ما زار و درمانده‌ایم و در خطریم. حال و هوای آنها چنین است و هر کسی که بخواهد چیزی را احساس کند، هر چیزی را که بشنود یا ببیند به همان شکل تجربه می‌کند. کسی که شعله عشق را در حقیقت یا در باطل تجربه نکرده باشد، نمی‌تواند آن را درک کند.
آن که شنونده جوان باشد و شهوت بر وی غالب و دوستی حق تعالی خود نشناسد که غالب آن بود که چون حدیث زلف و خال و صورت نیکو شنود، شیطان پای بر گردن او نهد و شهوت وی را بجنباند و عشق نیکوان را در دل وی آراسته گرداند و آن احوال عاشقان که می شنود و را نیز خوش آید و آرزو کند و در طلب آن ایستد تا وی نیز به طریق عشق برخیزد.
هوش مصنوعی: اگر کسی جوان باشد و تحت تاثیر شهوت قرار گیرد و به محبت خدا آگاه نباشد، ممکن است وقتی از زیبایی‌های صورت و ویژگی‌های ظاهری دیگران می‌شنود، شیطان بر او تسلط پیدا کند و او را به شهوت وادارد. در این حالت، او عشق به زیبایی‌ها را در دل خود می‌پروراند و تحت تاثیر داستان‌های عاشقان قرار می‌گیرد، به طوری که آرزو می‌کند او نیز در مسیر عشق قرار گیرد.
و بسیارند از زنان و مردان که جامه صوفیان دارند و بدین کار مشغول شده اند و آنگاه هم به عبارت طامات این عذرها نهند و گویند فلان را سودایی و شوری پدید آمده است و خاشاکی در راه او افتاده. و گویند که عشق دام حق است، وی را در دام کشیده اند، و گویند دل وی نگاه داشتن و جهد کردن تا وی معشوق خویش را بیند خیری بزرگ است قوادگی را ظریفی و نیکو خویی نام کنند و فسق را و لواطت را شور و سودا نام کنند و باشد که این عذر خویش را گویند که فلان پیر ما را به فلان کودک نظری بود و این همیشه در راه بزرگان افتاده است و این نه لواطت است که شاهد بازی است و باشد که گویند عین روح بازی باشد و از این ترهات به هم باز نهند تا فضیلت خویش به چنین بیهده ها بپوشند هر که اعتقاد ندارد که این حرام است فسق است، اباحتی است و خون وی مباح است.
هوش مصنوعی: در جامعه افرادی وجود دارند که لباس صوفیانه به تن دارند و به کارهای مشکوک مشغول هستند. این افراد سعی می‌کنند با بهانه‌هایی مانند اینکه فردی دچار عشق و شوری شده، تلاش‌های نادرست خود را توجیه کنند. آنها ادعا می‌کنند که عشق راهی به سوی خداوند است و باید اجازه داد که دل‌ها به دنبال معشوقشان باشند، به این شکل خود را توجیه می‌کنند. به وضوح می‌گویند که رفتارهای نادرست خود را با عناوینی زیبا مثل "ظرافت" و "نیکو خویی" می‌پوشانند و اعمال زشت را با عبارات فریبنده‌ای تزیین می‌کنند. این نوع توجیهات معمولاً در میان افراد بزرگ‌تر نیز دیده می‌شود و از این طریق برای خود فضیلت و خوبی می‌سازند. اگر کسی به این عقاید باطل باور داشته باشد، در حقیقت از حقيقت دور شده و در معرض خطر قرار دارد.
و آنچه از پیران حکایت کنند که ایشان به کودکی نگریستند یا دروغ باشد که می گویند که عذر خویش را یا اگر نگریسته باشند شهوت نبوده باشد، بلکه چنان که کسی در سیب سرخ نگرد یا در شکوفه نگرد. و یا باشد که این پیر را نیز خطایی افتاده باشد که نه معصوم باشد و بدانکه پیری را خطایی افتد و یا بر وی معصیتی رود، آن معصیت مباح نشود و حکایت قصه داوود برای آن گفته اند تا تو گمان نبری که هیچ کس از چنین صغایر ایمن شود، اگرچه بزرگ بود. و آن نوحه و گریستن و توبه وی از آن حکایت کرده اند تا آن به حجت نگیری و خود را معذور نداری.
هوش مصنوعی: بزرگترها می‌گویند که اگر به یک کودک نگاه کردند، ممکن است یا دروغ بگویند که برای توجیه خودشان است یا اگر واقعا نگاه کرده باشند، به علت شهوت نبوده است، بلکه مانند این است که کسی به یک سیب سرخ یا شکوفه نگاه کند. ممکن است این پیرمرد هم خطایی کرده باشد و هیچ کس معصوم نیست. باید بدانیم که ممکن است یک پیرمرد هم مرتکب اشتباهی شود و اگر چنین شود، آن اشتباه قابل قبول نیست. داستان داود به همین دلیل روایت شده تا فکر نکنی هیچ کس از چنین اشتباهات کوچک مصون است، حتی اگر بزرگ باشد. همچنین ناله و گریه و توبه او هم برای این است که بهانه نگیری و خود را معذور ندانید.
و یک سبب دیگر هست و آن نادر باشد که کسی باشد که وی را در آن حالت که صوفیان را باشد چیزها نمایند و باشد که جواهر ملایکه و ارواح انبیا ایشان را کشف افتد به مثالی و آنگاه آن کشف باشد که بر صورت آدمی باشد بغایت جمال که مثال لابد در خور حقیقت معنی بود و چون آن معنی بغایت کمال است در میان معانی عالم ارواح، مثال وی از عالم صورت بغایت جمال باشد در عرب هیچ کس نیکوتر از دحیه الکلبی نبود و رسول (ص) جبرئیل را (ص) به صورت وی دید آنگاه باشد که چیزی از آن کشف افتد بر صورت امردی نیکو و از آن لذتی عظیم باشد چون از آن حال باز درآید، آن معنی باز در حجاب شود و وی در شوق و طلب آن معنی افتد که آن صورت مثال وی بود و باشد که آن معنی باز نیاید. آنگاه اگر چشم ظاهر وی بر صورت نیکو افتد که با آن صورت مناسب دارد، آن حالت بر وی تازه شود و آن معنی گمشده را باز یابد و وی را از آن وجدی و حالتی پدید آید، پس روا باشد که کسی رغبت نموده باشد در آن که صورت نیکو بیند برای بازیافتن این حالت و کسی که از این اسرار خبر ندارد، چون رغبت وی بیند، پندارد که وی هم از آن صفت می نگرد که صفت وی است که از آن دیگر خود خبر ندارد.
هوش مصنوعی: یک دلیل دیگر وجود دارد که نادر است و آن این است که کسی در حالتی باشد که صوفیان تجربه می‌کنند و ممکن است جواهرات ملایکه و ارواح انبیاء برای او به صورت مثالی آشکار شوند. این کشف به شکلی نمایان می‌شود که انسان دارای زیبایی بی‌نظیری است، به طوریکه این مثال شایسته حقیقت معنایی باشد. وقتی این معنا به کمال می‌رسد و در بین معانی عالم ارواح قرار می‌گیرد، تصویر او از عالم صورت به زیبایی فوق‌العاده‌ای تبدیل می‌شود. در عرب هیچ کس به زیبایی دحیه الکلبی نبوده و رسول (ص) جبرئیل را در شکل او مشاهده کرد. گاهی ممکن است چیزی از آن کشف بر صورت جوانی زیبا نمایان شود و باعث لذت زیادی گردد. وقتی آن شخص از آن حال خارج می‌شود، دوباره آن معنا در پرده قرار می‌گیرد و او به شوق و جستجوی آن معنای گمشده می‌افتد، که آن صورت زیبای او بود. ممکن است آن معنا دوباره بازنگردد و اگر چشم او دوباره به صورت زیبا بیفتد که با آن تصویر هماهنگی دارد، آن حالت دوباره در او زنده می‌شود و او آن معنای گمشده را دوباره می‌یابد. در این صورت، طبیعی است که کسی بخواهد به دیدن صورت زیبا رغبت کند تا آن حالتی را که قبلاً تجربه کرده، دوباره احساس کند. کسانی که از این اسرار بی‌خبرند، وقتی رغبت او را ببینند، تصور می‌کنند که او به دنبال ویژگی خاصی است در حالی که خود او از آن ویژگی دیگری اطلاعی ندارد.
و در جمله کار صوفیان عظیم و باخطر است و بغایت پوشیده است و در هیچ چیز چندان غلط راه نیابد که در آن این مقدار اشارت کرده آمد تا معلوم شود که ایشان مظلومند که مردمان پندارند که ایشان از این جنس بوده اند که در این روزگار پدید آمده اند و در حقیقت مظلوم آن کس بود که چنین پندارد که بر خویشتن ظلم کرده باشد که در ایشان تصرف کند یا بر دیگران قیاس کند.
هوش مصنوعی: کار صوفیان بسیار پیچیده و خطرناک است و به شدت پنهان است. در هیچ موضوعی به اندازه این کار خطا وجود ندارد که تا این اندازه به آن اشاره شده باشد. این امر نشان می‌دهد که صوفیان مظلوم هستند، زیرا مردم گمان می‌کنند که آن‌ها از نوع افرادی هستند که در این دوران ظاهر شده‌اند. در واقع، کسی که چنین تصوری دارد، خود را به ظلم گرفتار کرده است، زیرا در مورد صوفیان قضاوت نادرستی انجام می‌دهد یا آن‌ها را با دیگران مقایسه می‌کند.
آن که عوام که سماع به عادت کنند بر طریق عشرت و بازی، این مباح باشد، لیکن به شرط آن که پیشه نگیرد و بر آن مواظبت نکند که چنان که بعضی از گناهان صغیره است، چون بسیار شود به درجه کبیره رسد. بعضی از چیزها مباح است به شرط آن که گاه گاه بود و اندک بود. چون بسیار شود حرام شود که زنگیان یک بار در مسجد بازی کردند. رسول (ص) منع نکرد. اگر آن مسجد را بازی گاه ساختندی منع کردی و عایشه رضی الله عنها از نظاره منع نکرد. اگر همیشه عادت کردی منع کردی. اگر کسی همیشه با ایشان می گردد و پیشه گیرد روا نباشد و مزاح کردن گاهگاه مباح است، ولیکن اگر کسی همیشه عادت گیرد. مسخره باشد و نشاید.
هوش مصنوعی: افرادی که به طور مداوم به بازی و تفریح می‌پردازند، در صورتی که این فعالیت‌ها به‌طور عادی و به دور از وابستگی باشد، مجاز هستند. اما شرط این مجاز بودن این است که به آن عادت نکنند و به‌طور مکرر آن را انجام ندهند. زیرا برخی از گناهان کوچک وقتی تکرار شوند، به گناهان بزرگ تبدیل می‌شوند. برخی از رفتارها جائز است، فقط به شرطی که گاه‌گاه و به‌طور محدود انجام شود. اگر این کار به‌طور مداوم و زیاد انجام شود، حالت حرام پیدا می‌کند. مثالی که ذکر شده، مربوط به زنگیان است که یک بار در مسجد بازی کردند و پیامبر (ص) مانع نشدند، اما اگر آن مسجد به یک محل بازی تبدیل می‌شد، قطعاً پیامبر منع می‌کردند. عایشه (رض) نیز از دیدن آن بازی جلوگیری نکرد. اما اگر کسی به طور مداوم به این کار عادت کند، این رفتار ناپسند محسوب می‌شود. در کل، شوخی و مزاح کردن به‌طور گهگاهی مجاز است، اما اگر فردی به این کار عادت کند، مناسب نیست.