گنجور

بخش ۶۷ - باب اول

بدان که ایزد تعالی را سری است در دل آدمی که آن در وی همچنان پوشیده است که آتش در آهن. و چنان که به زخم سنگ بر آهن آن سر آتش آشکارا گردد و به صحرا افتد، همچنین سماع آواز خوش و موزون آن گوهر آدمی را بجنباند و در وی چیزی پدید آرد بی آن که آدمی را در آن اختیاری باشد و سبب آن مناسبتی است که گوهر دل آدمی را با عالم علوی که عالم ارواح گویند هست.

و عالم علوی عالم حسن و جمال است و اصل حسن و جمال تناسب است و هرچه متناسب است نمودگاری است از جمال آن عالم، هرچه جمال و حسن و تناسب که در این عالم محسوس است، همه ثمره جمال و حسن آن عالم است، پس آواز خوش موزون متناسب هم شبهتی دارد از عجایب آن عالم، بدان سبب آگاهی در دل پیدا آید و حرکت و شوقی پدید آید که باشد که آدمی خود نداند که آن چیست.

و این در دلی بود که ساده بود و از عشقی و شوقی که بدان راه برد خالی باشد، اما چون خالی نباشد و به چیزی مشغول بود، آن در حرکت آید و چون آتشی که دم در وی دهند افروخته تر گردد. و هرکه را دوستی خدای تعالی بر دل غالب باشد سماع وی را مهم بود که آن آتش تیزتر گردد و هرکه را در دل دوستی باطل بود، سماع زهر قاتل وی بود و بر وی حرام بود.

و علما را خلاف است در سماع که حلال است یا حرام. و هرکه حرام کرده است از اهل ظاهر بوده است که وی را خود صورت نبسته است که دوستی حق تعالی به حقیقت در دلی فرود آید، چه وی چنین گوید که آدمی جنس خود را دوست تواند داشت اما آن را که نه جنس وی بود و نه هیچ مانند وی بود وی را دوست چون تواند داشت؟ پس نزدیک وی در دل جز عشق مخلوق صورت نبندد و اگر عشق خالق صورت بندد، بنابر خیال تشبیهی باطل باشد، بدین سبب گوید که سماع یا بازی بود یا از عشق مخلوقی بود، و این ردو در دین مذموم است.

و چون وی را پرسند که معنی دوستی خدای تعالی که بر خلق واجب است چیست؟ گوید، «فرمانبرداری و طاعت داشتن.» و این خطایی بزرگ است که این قوم را افتاده است، و ما در کتاب محبت از رکن منجیات این پیدا کنیم.

اما اینجا می گوییم که حکم سما از دل باید گرفت که سماع هیچ چیز در دل نیارد که نباشد، بل آن را که در دل باشد بجنباند. هرکه را در دل چیزی است که آن در شرع محبوب است و قوت آن مطلوب است، چون سماع آن را زیادت کند، وی را ثواب باشد و هرکه را در دل باطلی است که در شریعت آن مذموم است، وی را در سماع عقاب بود. و هرکه را دل از هردو خالی است، لیکن بر سبیل بازی شنود و به حکم طبع بدان لذت یابد، سماع وی را مباح است. پس سماع بر سه قسم است:

قسم اول

آن که به غفلت و بر طریق بازی این کار اهل غفلت بود و دنیا همه لهو و بازی است و این نیز از آن بود و روا نباشد که سماع حرام باشد بدان سبب که خوش است که خوشیها حرام نیست و آنچه از خوشیها حرام است نه از آن حرام است که خوش است، بلکه از آن حرام است که در وی ضرری است و فسادی، چه آواز مرغان خوش است و حرام نیست، بلکه سبزه و آب روان و نظاره در شکوفه و گل خوش است و حرام نیست. پس آواز خوش در حق گوش، همچون سبزه و آب روان است در حق چشم و همچون بوی مشک در حق بینی و همچون طعام خوش در حق ذوق و همچون حکمتهای نیکو در حق عقل. و هریکی از این حواس را نوعی لذت است چرا باید که حرام باشد؟ و دلیل بر آن که طیبت و بازی و نظاره در آن حرام نیست آن است که عایشه رضی الله عنه روایت می کند که روز عید در مسجد زنگیان بازی می کردند. رسول (ص) مرا گفت، «خواهی که بینی؟» گفتم، «خواهم.» بر در بایستاد و دست پیش بداشت تا زنخدان بر دست وی نهادم و چندان نظاره کردم که چند بار بگفت که بس نباشد؟ گفتم نی! و این در صحاح است، و از این خبر پنج رخصت معلوم شد.

یکی آن که بازی و لهو و نظاره در وی چون گاه گاه باشد حرام نیست و در بازی زنگیان رقص و سرود بود.

دوم آن که در مسجد می کردند.

سوم آن که در خبر است که رسول (ص) در آن وقت که عایشه را آنجا برد گفت، «به بازی مشغول شوید.» و این فرمان باشد، پس بر آنچه حرام باشد چون فرماید؟

چهارم آن که ابتدا کرد و عایشه را رضی الله عنها گفت، «خواهی که بینی؟» و این تقاضا باشد، نه چنان باشد که اگر وی نظاره کردی و وی خاموش بودی، روا بودی که کسی گفتی که نخواست که ی را برنجاند که آن از بدخویی باشد.

پنجم آن که خود با عایشه بایستاد ساعتی دراز. با آن که نظاره بازی کار وی نباشد و بدین معلوم شود که برای موافقت زنان و کودکان تا دل ایشان خوش شود، چنین کارها کردن از خلق نیکو بود و این فاضلتر بود از خویشتن فراهم گرفتن و پارسایی و قرایی کردن.

و هم در صحاح است که عایشه روایت می کند که من کودک بودم لعبت بیاراستمی چنان که عادت دختران است. چند کودک دیگر به نزدیک من آمدندی. چون رسول (ص) درآمدی کودکان باز پس گریختندی. رسول (ص) ایشان را به نزدیک من فرستادی. یک روز کودکی را گفت که چیست این لعبتها؟ گفت، «این دخترکان من اند.» گفت، «این چیست بر این اسب؟» گفت، «پر و بال است.» رسول (ص) گفت، «اسب را بال از کجا بود؟» گفت، «نشنیده ای که سلیمان را اسب بود با پر و بال؟» رسول (ص) تبسم کرد تا همه دندانهای وی پیدا شد. و این از بهر آن روایت می کنم تا معلوم شود که قرایی کردن و روی ترش داشتن و خویشتن از چنین کارها فراهم گرفتن از دین نیست، خاصه با کودک و با کسی که کاری کند که اهل آن باشد و از وی زشت نبود. و این خبر دلیل آن نیست که صورت کردن روا بود که لعبت کودکان از چوب و خرقه بود که صورت تمام ندارد که در خبر است که بال اسب از خرقه بود.

و هم عایشه روایت می کند که دو کنیزک من دف می زدند و سرود می گفتند. رسول (ص) در خانه آمد و بخفت و روی از دیگر جانب کرد. ابوبکر درآمد و ایشان را زجر کرد و گفت، «خانه رسول و مزمار شیطان؟» رسول گفت، «یا ابابکر دست از ایشان بدار که روز عید است.» پس دف زدن و سرود گفتن از این خبر معلوم شد که مباح است و شک نیست که به گوش رسول می رسیده است آن و منع وی مر ابابکر را از انکار آن دلیلی صریح است بر آن که مباح است.

قسم دوم

آن که در دل صفتی مذموم بود، چنان که کسی را در دل دوستی زنی بود یا کودکی بود، سماع کند در حضور وی تا لذت زیادت شود یا در غیبت وی بر امید وصال تا شوق زیادت شود یا سرودی شنود که در وی حدیث زلف و خال و جمال باشد و در اندیشه خویش بر وی فرو آورد. این حرام است و بیشتر جوانان از این جمله باشند. برای آن که این آتش عشق باطل را گرم تر کند و آن آتش را فروکشتن واجب است، بر فروختن آن چون روا باشد؟ اما اگر این عشق وی با زن خویش بود یا کنیزک خویش بود، از جمله تمتع دنیا بود و مباح بود تا آنگاه که طلاق دهد یا بفروشد، آنگاه حرام شود.

قسم سیم

آن که در دل صفتی محمود باشد که سماع آن را قوت دهد و این از چهار نوع بود.

نوع اول سرود و اشعار حاجیان بود در صفت کعبه و بادیه که آتش شوق خانه خدای را در دل بجنباند و از این سماع مزد بود کسی را که روا بود که به حج شود، اما کسی را که مادر و پدر دستوری ندهد یا سببی دیگر که وی را حج نشاید، روا نبود که این سماع کند و این آرزو در دل خویش قوی گرداند، مگر که داند که اگرچه شوق غالب و قوی خواهد شد، وی قادر بود بر آن که نرود و بدین نزدیک بود سرود غازیان و سماع ایشان که خلق را به غزا و جنگ کردن با دشمنان خدای تعالی و جان بر کف نهادن بر دوستی وی آرزومند کند و این را نیز مزد باشد. و همچنین اشعاری که عادت است که در مصاف بگویند تا مرد دایر شود و جنگ کند و دلاوری را زیادت کند و در وی، مزد بود چون جنگ با کافران بود، اما اگر با اهل حق بود این حرام بود.

نوع دوم سرود نوحه گر بود که به گریستن آرد و اندوه زیادت کند و اندر این نیز مزد بود، چون نوحه گری بر تقصیر خود کند در مسلمانی و بر گناهان که بر وی رفته بود و بر آنچه وی را فوت شده است از درجات بزرگ از خشنودی حق تعالی. چنان که نوحه داوود (ع) بود که وی چندان نوحه کردی که جنازه ها از پیش وی برگرفتندی و وی در آن الحان بودی و آوازی خوش بودی. اگر اندوهی حرام باشد در دل، نوحه حرام باشد، چنان که وی را کسی مرده باشد، که خدای تعالی می گوید، «لکیلا تاسو علی ما فاتکم بر گذشته اندوه مخورید»، چون کسی قضای خدای تعالی را کاره باشد و بدان اندوهگین بود تا آن اندوه زیادت شود، این حرام بود. و به سبب این است که مزد نوحه گر حرام است و وی عاصی بود و هرکه آن بشنود عاصی بود.

نوع سوم آن که در دل شادی باشد و خواهد که آن زیادت کند به سماع. و این نیز مباح بود چون شادی به چیزی باشد که روا باشد که بر آن شاد شود، چنان که در عروسی و ولیمه و عقیقه و وقت آمدن فرزند و وقت ختنه کردن و باز رسیدن از سفر. چنان که رسول (ص) به مدینه رسید. پیشباز شدند و دف می زدند و شادی می کردند و شعر می گفتند که:

طلع البدر علینا من ثنییات الوداع
وجب الشکر علینا ما دعی لله داع

و همچنین به ایام عید شادی کردن روا بود و سماع بدین روا بود. و همچنین چون دوستان به هم نشینند به موافقتی و خواهند که طعام خورند و خواهند که وقتشان با یکدیگر خوش شود، سماع کردن و شادی نمودن به موافقت یکدیگر روا باشد.

نوع چهارم و اصل آن که کسی را که دوستی حق تعالی بر دل غالب شده باشد و به حد عشق رسیده، سماع وی را مهم بود. و باشد که اثر آن از بسیاری خیرات رسمی بیش بود. و هرچه دوستی حق تعالی بدان زیاد شود مزد آن بیش بود. و سماع صوفیان در اصل که بوده است بدین سبب بوده است، اگرچه اکنون به رسم آمیخته شده است، به سبب گروهی که به صورت ایشانند در ظاهر و مفلس اند از معانی ایشان در باطن. و سماع در افروختن این آتش اثری عظیم دارد و کس باشد از ایشان که در میان سماع وی را مکاشفات پدید آید و با وی لطفها رود که بیرون سماع نبود.

و آن احوال لطیف که از عالم غیب به ایشان پیوستن گیرد به سبب سماع، آن را وجد گویند و باشد که دل ایشان در سماع چنان پاک و صافی شود که نقره را چون در آتش نهی و آن سماع آتش در دل افکند و همه کدورتها از دل ببرد. و باشد که به بسیاری ریاضت آن حاصل نیاید که به سماع حاصل آید. و سماع آن سر مناسبت را که روح آدمی را هست با عالم ارواح بجنباند تا بود که او را به کلیت این عالم بستاند تا از هرچه در این عالم رود بی خبر شود و باشد که قوت اعضای وی نیز ساقط شود و بیفتد و از هوش برود. و آنچه از این احوال درست باشد وی را اصل بود، درجه آن بزرگ بود. و آن کسی را که بدان ایمان بود و حاضر بود، از برکات آن نیز محروم نبود. ولیکن غلط اندر این نیز بسیار باشد و پندارهای خطا بسیار افتد و نشانی حق و باطل آن پیران پخته و راه رفته دانند و مرید را مسلم نباشد که از سر خویش سماع کند بدان که تقاضای آن در دل وی پدید آید.

و علی حلاج یکی بود از مریدان شیخ ابوالقاسم گرگانی دستوری خواست در سماع، گفت هیچ مخور. پس از آن طعام خوش بساز. اگر سماع اختیار کنی بر طعام، آنگاه این تقاضای سماع به حق باشد و تو را مسلم بود. اما مریدی که وی را هنوز احوال دل پیدا نیامده باشد و راه حق به معاملت نداند یا پیدا آمده باشد ولیکن شهوت هنوز از وی تمام شکسته نشده باشد، واجب بود به پیر که وی را سماع منع کند، که زیان وی از سود بیش بود.

و بدان که هرکه سماع را و وجد و احوال صوفیان را انکار کند، از مختصری خویش انکار کند و معذور بود در آن انکار که چیزی که وی را نباشد، بدان ایمان دشوار توان آوردن. و این همچون مخنث بود که وی را باور نبود که در صحبت لذت هست، چه لذت به قوت شهوت در توان یافت. چون وی را شهوت نیافریده اند چگونه داند؟ و اگر نابینا لذت نظاره در سبزه و آب روان انکار کند چه عجب که وی را چشم نداده اند. و آن لذت بدان در توان یافت. و اگر کودک لذت ریاست و سلطنت و فرمان دادن و مملکت داشتن انکار کند چه عجب که وی راه بازی داند. در مملکت داشتن چه راه برد؟

و بدان که خلق در انکار احوال صوفیان، آن که دانشمند است و آن که عامی است، همه کودکان اند که چیزی را که بدان هنوز نرسیده اند منکرند و آن کسی که اندک مایه زیرکی دارد، اقرار دهد و گوید که مرا این حال نیست، ولیکن می دانم که ایشان را هست. باری بدان ایمان دارد و روا دارد. اما آن که هر چه او را نبود خود محال داند که دیگران را بود، بغایت حماقت باشد و از آن قوم باشد که حق تعالی می گوید، « و اذلم یهتدا به فسیقولون هذا افک قدیم ».

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که ایزد تعالی را سری است در دل آدمی که آن در وی همچنان پوشیده است که آتش در آهن. و چنان که به زخم سنگ بر آهن آن سر آتش آشکارا گردد و به صحرا افتد، همچنین سماع آواز خوش و موزون آن گوهر آدمی را بجنباند و در وی چیزی پدید آرد بی آن که آدمی را در آن اختیاری باشد و سبب آن مناسبتی است که گوهر دل آدمی را با عالم علوی که عالم ارواح گویند هست.
هوش مصنوعی: بدان که خداوند در دل انسان رمزی نهفته دارد که مانند آتش در آهن، پنهان است. همان‌طور که زخم سنگ می‌تواند موجب نمایان شدن آتش در آهن شود، شنیدن آهنگ زیبا و دلنشین نیز می‌تواند به جوش و خروش گوهر وجود آدمی بپردازد و در او حسی ایجاد کند بدون اینکه انسان به آن اراده‌ای داشته باشد. این موضوع به پیوندی که بین ذات انسان و عالم روحانی وجود دارد مربوط می‌شود.
و عالم علوی عالم حسن و جمال است و اصل حسن و جمال تناسب است و هرچه متناسب است نمودگاری است از جمال آن عالم، هرچه جمال و حسن و تناسب که در این عالم محسوس است، همه ثمره جمال و حسن آن عالم است، پس آواز خوش موزون متناسب هم شبهتی دارد از عجایب آن عالم، بدان سبب آگاهی در دل پیدا آید و حرکت و شوقی پدید آید که باشد که آدمی خود نداند که آن چیست.
هوش مصنوعی: جهان علوی جایی است پر از زیبایی و جذابیت، و زیبایی واقعی در تناسب و هماهنگی نهفته است. هر چیزی که در این جهان متناسب و هماهنگ باشد، نماد و نمایشی از زیبایی آن عالم است. تمام زیبایی‌ها و تناسب‌هایی که ما در این دنیا حس می‌کنیم، نتیجه زیبایی و جاذبه‌های آن عالم است. بنابراین، صدای خوش و موزون نیز از زیبایی‌های آن عالم نشأت می‌گیرد و این می‌تواند احساسی عمیق از آگاهی و تمایل در دل انسان ایجاد کند، به گونه‌ای که شاید خود فرد هم نتواند به درستی توضیح دهد که این احساسات چیستند.
و این در دلی بود که ساده بود و از عشقی و شوقی که بدان راه برد خالی باشد، اما چون خالی نباشد و به چیزی مشغول بود، آن در حرکت آید و چون آتشی که دم در وی دهند افروخته تر گردد. و هرکه را دوستی خدای تعالی بر دل غالب باشد سماع وی را مهم بود که آن آتش تیزتر گردد و هرکه را در دل دوستی باطل بود، سماع زهر قاتل وی بود و بر وی حرام بود.
هوش مصنوعی: دل انسان ممکن است ساده و خالی از عشق و شوق باشد، اما اگر به چیزی مشغول شود، آن دل به حرکت می‌آید و مانند آتشی که دم‌دمی بدمند، بیشتر شعله‌ور می‌شود. اگر کسی محبت خدا در دلش غالب باشد، گوش دادن به موسیقی برای او مفید است و این آتش محبت را شدت می‌بخشد. اما اگر در دل کسی محبت چیزهای باطل وجود داشته باشد، گوش دادن به موسیقی برای او مضر و حرام است.
و علما را خلاف است در سماع که حلال است یا حرام. و هرکه حرام کرده است از اهل ظاهر بوده است که وی را خود صورت نبسته است که دوستی حق تعالی به حقیقت در دلی فرود آید، چه وی چنین گوید که آدمی جنس خود را دوست تواند داشت اما آن را که نه جنس وی بود و نه هیچ مانند وی بود وی را دوست چون تواند داشت؟ پس نزدیک وی در دل جز عشق مخلوق صورت نبندد و اگر عشق خالق صورت بندد، بنابر خیال تشبیهی باطل باشد، بدین سبب گوید که سماع یا بازی بود یا از عشق مخلوقی بود، و این ردو در دین مذموم است.
هوش مصنوعی: علمای دین در مورد حکم شنیدن موسیقی اختلاف نظر دارند و بعضی آن را حلال و برخی دیگر حرام دانسته‌اند. آن عده‌ای که موسیقی را حرام می‌دانند، از اهل ظواهر هستند که به درستی معنای عمیق عشق حق تعالی را درک نکرده‌اند. آنها معتقدند که انسان تنها می‌تواند نسبت به هم‌نوع خود عشق ورزد و نمی‌تواند به چیزی که به نوع خودش تعلق ندارد یا شبیه او نیست، عشق بورزد. بنابراین، اگر در دل انسان عشقی وجود داشته باشد، تنها محبت به مخلوق است و اگر عشق به خالق باشد، بر اساس خیال و تصوری نادرست است. به همین دلیل، آنها موسیقی را نوعی سرگرمی یا ابزاری برای عشق به مخلوق می‌دانند و این نگرش در دین مذموم به شمار می‌آید.
و چون وی را پرسند که معنی دوستی خدای تعالی که بر خلق واجب است چیست؟ گوید، «فرمانبرداری و طاعت داشتن.» و این خطایی بزرگ است که این قوم را افتاده است، و ما در کتاب محبت از رکن منجیات این پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: وقتی از او می‌پرسند که معنای دوستی خداوندی که بر مخلوقات واجب است چیست، پاسخ می‌دهد: «عبادت و اطاعت از اوست.» این یک اشتباه بزرگ است که برخی افراد دچار آن شده‌اند، و ما این موضوع را در کتاب محبت از بخش منجیات خواهیم یافت.
اما اینجا می گوییم که حکم سما از دل باید گرفت که سماع هیچ چیز در دل نیارد که نباشد، بل آن را که در دل باشد بجنباند. هرکه را در دل چیزی است که آن در شرع محبوب است و قوت آن مطلوب است، چون سماع آن را زیادت کند، وی را ثواب باشد و هرکه را در دل باطلی است که در شریعت آن مذموم است، وی را در سماع عقاب بود. و هرکه را دل از هردو خالی است، لیکن بر سبیل بازی شنود و به حکم طبع بدان لذت یابد، سماع وی را مباح است. پس سماع بر سه قسم است:
هوش مصنوعی: حکم شنیدن باید از درون دل دریافت شود. شنیدن چیزی در دل نمی‌آورد که قبلاً وجود نداشته باشد، بلکه احساسات و افکار درونی را به تکاپو وامی‌دارد. اگر کسی در دل خود چیزی دارد که مورد پسند شرع است و قوت آن نیز مطلوب است، شنیدن می‌تواند آن را تقویت کند و وی پاداش خواهد گرفت. اما اگر در دل او باطل یا چیزی ناپسند در شریعت وجود دارد، شنیدن برای او عذاب و کیفر به همراه خواهد داشت. همچنین اگر دل فرد از هر دو خالی باشد و صرفاً برای سرگرمی به شنیدن بپردازد و از آن لذت ببرد، شنیدن او جایز است. بنابراین، شنیدن به سه دسته تقسیم می‌شود:
آن که به غفلت و بر طریق بازی این کار اهل غفلت بود و دنیا همه لهو و بازی است و این نیز از آن بود و روا نباشد که سماع حرام باشد بدان سبب که خوش است که خوشیها حرام نیست و آنچه از خوشیها حرام است نه از آن حرام است که خوش است، بلکه از آن حرام است که در وی ضرری است و فسادی، چه آواز مرغان خوش است و حرام نیست، بلکه سبزه و آب روان و نظاره در شکوفه و گل خوش است و حرام نیست. پس آواز خوش در حق گوش، همچون سبزه و آب روان است در حق چشم و همچون بوی مشک در حق بینی و همچون طعام خوش در حق ذوق و همچون حکمتهای نیکو در حق عقل. و هریکی از این حواس را نوعی لذت است چرا باید که حرام باشد؟ و دلیل بر آن که طیبت و بازی و نظاره در آن حرام نیست آن است که عایشه رضی الله عنه روایت می کند که روز عید در مسجد زنگیان بازی می کردند. رسول (ص) مرا گفت، «خواهی که بینی؟» گفتم، «خواهم.» بر در بایستاد و دست پیش بداشت تا زنخدان بر دست وی نهادم و چندان نظاره کردم که چند بار بگفت که بس نباشد؟ گفتم نی! و این در صحاح است، و از این خبر پنج رخصت معلوم شد.
هوش مصنوعی: فردی که به طور غافل و به سبک بازی به این کار مشغول است، درواقع مشغول این دنیای پر از سرگرمی‌ها و بازی‌هاست. این مسئله نباید به این معنا باشد که شنیدن موسیقی حرام است، چرا که لذت‌های خوب هیچگاه حرام نیستند. آنچه از لذت‌ها حرام می‌شود، به دلیل ضرر و فساد آنهاست. آواز پرندگان خوشایند است و حرام نیست؛ همچنین تماشای سبزه، آب روان و گل‌ها نیز لذت‌بخش و حلال‌اند. بنابراین، آواز دلنواز برای گوش همانند سبزه و آب برای چشم، بوی خوش برای بینی، غذاهای خوشمزه برای چشایی و حکمت‌های خوب برای عقل است. هر یک از این حواس نوعی لذت خاص دارد، پس چرا باید حرام باشد؟ دلیل بر این که تفریح و لذت حرام نیست، این است که عایشه روایت کرده که در روز عید در مسجد، زنگیان مشغول بازی بودند و رسول اکرم (ص) به او گفت آیا می‌خواهی تماشا کنی؟ او خواسته و رسول خدا او را اجازه داد تا تماشا کند و او تا حدی نگاه کرد که رسول (ص) چند بار به او گفت آیا بس نشده؟ که او پاسخ داد نه! و این روایت درکتب معتبر موجود است و از آن پنج رخصت مشخص می‌شود.
یکی آن که بازی و لهو و نظاره در وی چون گاه گاه باشد حرام نیست و در بازی زنگیان رقص و سرود بود.
هوش مصنوعی: یکی از نکاتی که مطرح شده این است که بازی و تفریح و تماشا در برخی مواقع اشکالی ندارد و حرام نیست. همچنین در بازی‌هایی که زنگیان انجام می‌دهند، رقص و آواز نیز وجود دارد.
دوم آن که در مسجد می کردند.
هوش مصنوعی: دوم اینکه در مسجد فعالیت می‌کردند.
سوم آن که در خبر است که رسول (ص) در آن وقت که عایشه را آنجا برد گفت، «به بازی مشغول شوید.» و این فرمان باشد، پس بر آنچه حرام باشد چون فرماید؟
هوش مصنوعی: سوم اینکه در گزارشی آمده است که پیامبر (ص) در زمانی که عایشه را به آن مکان برد، گفت: «به بازی مشغول شوید.» و این می‌تواند به عنوان یک دستور تلقی شود، پس چطور می‌توان در مورد چیزهایی که حرام هستند، صحبت کرد؟
چهارم آن که ابتدا کرد و عایشه را رضی الله عنها گفت، «خواهی که بینی؟» و این تقاضا باشد، نه چنان باشد که اگر وی نظاره کردی و وی خاموش بودی، روا بودی که کسی گفتی که نخواست که ی را برنجاند که آن از بدخویی باشد.
هوش مصنوعی: چهارمین نکته این است که ابتدا عایشه را خواسته و از او می‌پرسد: «آیا می‌خواهی ببینی؟» و این درخواست به نوعی است که اگر او بخواهد و سکوت کند، نمی‌توان گفت که او نخواسته و این عدم تمایل نادرست است.
پنجم آن که خود با عایشه بایستاد ساعتی دراز. با آن که نظاره بازی کار وی نباشد و بدین معلوم شود که برای موافقت زنان و کودکان تا دل ایشان خوش شود، چنین کارها کردن از خلق نیکو بود و این فاضلتر بود از خویشتن فراهم گرفتن و پارسایی و قرایی کردن.
هوش مصنوعی: پنجم اینکه او مدت طولانی با عایشه ایستاد. با اینکه تماشا کردن بازی او کار او نبود و مشخص بود که این کار را برای خوشحال کردن زنان و کودکان انجام می‌دهد، اما این نوع رفتار از جانب او نیکو بود و بهتر از این بود که فقط به فکر خود باشد و مشغول خودداری و پارسایی باشد.
و هم در صحاح است که عایشه روایت می کند که من کودک بودم لعبت بیاراستمی چنان که عادت دختران است. چند کودک دیگر به نزدیک من آمدندی. چون رسول (ص) درآمدی کودکان باز پس گریختندی. رسول (ص) ایشان را به نزدیک من فرستادی. یک روز کودکی را گفت که چیست این لعبتها؟ گفت، «این دخترکان من اند.» گفت، «این چیست بر این اسب؟» گفت، «پر و بال است.» رسول (ص) گفت، «اسب را بال از کجا بود؟» گفت، «نشنیده ای که سلیمان را اسب بود با پر و بال؟» رسول (ص) تبسم کرد تا همه دندانهای وی پیدا شد. و این از بهر آن روایت می کنم تا معلوم شود که قرایی کردن و روی ترش داشتن و خویشتن از چنین کارها فراهم گرفتن از دین نیست، خاصه با کودک و با کسی که کاری کند که اهل آن باشد و از وی زشت نبود. و این خبر دلیل آن نیست که صورت کردن روا بود که لعبت کودکان از چوب و خرقه بود که صورت تمام ندارد که در خبر است که بال اسب از خرقه بود.
هوش مصنوعی: عایشه در روایتی می‌گوید که وقتی کودکی بود، سرگرمی‌ها و بازی‌ها داشت که مشابه دیگر دختران بود. چند کودک دیگر به او نزدیک شدند و وقتی پیامبر (ص) وارد شد، آن‌ها فرار کردند. پیامبر ایشان را به نزد عایشه فرستاد و یک روز از یکی از کودکان پرسید که این بازی‌ها چیست. کودک پاسخ داد که این‌ها دختران او هستند و وقتی پیامبر درباره ویژگی‌هایی مثل بال بر اسب پرسید، کودک به او گفت که این‌ها به یاد سلیمان است که اسبش بال داشت. پیامبر با شنیدن این پاسخ لبخند زد و دندان‌هایش نمایان شد. این روایت نشان می‌دهد که ایجاد چهره‌های جدی و خودداری در برابر بازی‌های کودکان، از اصول دین نیست، مخصوصاً زمانی که با کودکانی که این نوع بازی‌ها را انجام می‌دهند، برخورد می‌شود و این رفتار از آن‌ها زشت شمرده نمی‌شود. همچنین این روایت نشان نمی‌دهد که ساختن اشیاء به شکل خاصی برای بازی کردن مجاز است، زیرا این بازی‌ها معمولاً از مواد ساده و ناقص ساخته می‌شوند.
و هم عایشه روایت می کند که دو کنیزک من دف می زدند و سرود می گفتند. رسول (ص) در خانه آمد و بخفت و روی از دیگر جانب کرد. ابوبکر درآمد و ایشان را زجر کرد و گفت، «خانه رسول و مزمار شیطان؟» رسول گفت، «یا ابابکر دست از ایشان بدار که روز عید است.» پس دف زدن و سرود گفتن از این خبر معلوم شد که مباح است و شک نیست که به گوش رسول می رسیده است آن و منع وی مر ابابکر را از انکار آن دلیلی صریح است بر آن که مباح است.
هوش مصنوعی: عایشه نقل می‌کند که دو خدمتکار شروع به دف زدن و آواز خواندن کردند. پیامبر (ص) به خانه ورود کرد و به سمت دیگر روی گردانید. ابوبکر هم وارد شد و به آن‌ها تذکر داد و گفت: «آیا در خانه رسول خدا موسیقی و نواخته شدن دف وجود دارد؟» پیامبر فرمود: «ای ابابکر، از آنها دست بردار که امروز روز عید است.» این روایت نشان می‌دهد که دف زدن و آواز خواندن در این مناسبت مجاز است و این موضوع به گوش پیامبر نیز رسیده بود. همچنین منع ابوبکر از انکار این عمل، دلیلی روشن بر جواز آن است.
آن که در دل صفتی مذموم بود، چنان که کسی را در دل دوستی زنی بود یا کودکی بود، سماع کند در حضور وی تا لذت زیادت شود یا در غیبت وی بر امید وصال تا شوق زیادت شود یا سرودی شنود که در وی حدیث زلف و خال و جمال باشد و در اندیشه خویش بر وی فرو آورد. این حرام است و بیشتر جوانان از این جمله باشند. برای آن که این آتش عشق باطل را گرم تر کند و آن آتش را فروکشتن واجب است، بر فروختن آن چون روا باشد؟ اما اگر این عشق وی با زن خویش بود یا کنیزک خویش بود، از جمله تمتع دنیا بود و مباح بود تا آنگاه که طلاق دهد یا بفروشد، آنگاه حرام شود.
هوش مصنوعی: کسی که در دل خود به صفتی ناپسند دچار است، مثلاً اگر عاشق زنی یا کودکی باشد، شنیدن موسیقی یا هر چیزی که باعث افزایش لذت و شوق او گردد، در حضور آن فرد یا حتی در غیاب او حرام است. این موضوع به این خاطر اهمیت دارد که می‌تواند آتش عشق نادرست را شعله‌ورتر کند و لازم است که این احساسات منفی کنترل شوند. اما اگر این عشق به همسر یا خدمتگزاری باشد که در اختیار اوست، می‌تواند از لحاظ دنیاوی مجاز باشد تا زمانی که تصمیم به جدایی یا فروش آن بگیرد که در این صورت حرام خواهد بود.
آن که در دل صفتی محمود باشد که سماع آن را قوت دهد و این از چهار نوع بود.
هوش مصنوعی: کسی که در دل خود ویژگی‌ای پسندیده داشته باشد که باعث تقویت آن ویژگی شود، این ویژگی می‌تواند از چهار نوع باشد.
نوع اول سرود و اشعار حاجیان بود در صفت کعبه و بادیه که آتش شوق خانه خدای را در دل بجنباند و از این سماع مزد بود کسی را که روا بود که به حج شود، اما کسی را که مادر و پدر دستوری ندهد یا سببی دیگر که وی را حج نشاید، روا نبود که این سماع کند و این آرزو در دل خویش قوی گرداند، مگر که داند که اگرچه شوق غالب و قوی خواهد شد، وی قادر بود بر آن که نرود و بدین نزدیک بود سرود غازیان و سماع ایشان که خلق را به غزا و جنگ کردن با دشمنان خدای تعالی و جان بر کف نهادن بر دوستی وی آرزومند کند و این را نیز مزد باشد. و همچنین اشعاری که عادت است که در مصاف بگویند تا مرد دایر شود و جنگ کند و دلاوری را زیادت کند و در وی، مزد بود چون جنگ با کافران بود، اما اگر با اهل حق بود این حرام بود.
هوش مصنوعی: نوع اول اشعار و سرودهایی است که حاجیان در وصف کعبه و بیابان می‌خوانند تا آتش شوق دیدار خانه خدا در دل مردم برافروخته شود. این اشعار حکمتی دارند برای کسانی که واجد شرایط رفتن به حج هستند. اما برای کسانی که والدین‌شان اجازه نمی‌دهند یا به دلایل دیگری نمی‌توانند به حج بروند، خواندن این اشعار و تقویت این آرزو در دل جایز نیست. حتی اگر شوق رفتن به حج در دل آن‌ها قوی باشد، باید بر این شوق غلبه کنند و نروند. از سوی دیگر، اشعار دیگری نیز وجود دارد که غازیان می‌خوانند تا مردم را به جنگ با دشمنان خدا ترغیب کنند و جان بر کف بگذارند، که این نیز مزد و پاداش دارد. این اشعار به تشویق به دلاوری و جنگیدن در نبرد کافران اختصاص دارد، اما اگر جنگ با اهل حق باشد، خواندن چنین اشعاری ممنوع است.
نوع دوم سرود نوحه گر بود که به گریستن آرد و اندوه زیادت کند و اندر این نیز مزد بود، چون نوحه گری بر تقصیر خود کند در مسلمانی و بر گناهان که بر وی رفته بود و بر آنچه وی را فوت شده است از درجات بزرگ از خشنودی حق تعالی. چنان که نوحه داوود (ع) بود که وی چندان نوحه کردی که جنازه ها از پیش وی برگرفتندی و وی در آن الحان بودی و آوازی خوش بودی. اگر اندوهی حرام باشد در دل، نوحه حرام باشد، چنان که وی را کسی مرده باشد، که خدای تعالی می گوید، «لکیلا تاسو علی ما فاتکم بر گذشته اندوه مخورید»، چون کسی قضای خدای تعالی را کاره باشد و بدان اندوهگین بود تا آن اندوه زیادت شود، این حرام بود. و به سبب این است که مزد نوحه گر حرام است و وی عاصی بود و هرکه آن بشنود عاصی بود.
هوش مصنوعی: نوع دوم سرود، نوحه‌گری است که باعث گریه و اندوه بیشتر می‌شود. در این حالت هم اجر و پاداشی وجود دارد، زیرا نوحه‌گر به گناهان خود و اشتباهاتش در مسیر ایمان می‌پردازد و بر نادیده‌گرفته‌شدن درجات بالای رضایت خداوند غمگین است. نوحه‌گری داوود (ع) نمونه‌ای از این کار است که آنچنان نوحه‌گفت که جنازه‌ها از پیش او برداشته می‌شد و صدای او بسیار زیبا بود. اگر اندوهی در دل حرام باشد، نوحه هم حرام خواهد بود، به ویژه اگر فردی در سوگ شخصی باشد. خداوند می‌فرماید: «نگران آنچه از دست داده‌اید نباشید». اگر کسی به قضا و قدر خداوند معترض باشد و باعث غم و اندوه زیادی شود، این کار حرام است. به همین دلیل پاداش نوحه‌گر حرام است و افرادی که او را می‌شنوند نیز به گناه گرفتار می‌شوند.
نوع سوم آن که در دل شادی باشد و خواهد که آن زیادت کند به سماع. و این نیز مباح بود چون شادی به چیزی باشد که روا باشد که بر آن شاد شود، چنان که در عروسی و ولیمه و عقیقه و وقت آمدن فرزند و وقت ختنه کردن و باز رسیدن از سفر. چنان که رسول (ص) به مدینه رسید. پیشباز شدند و دف می زدند و شادی می کردند و شعر می گفتند که:
هوش مصنوعی: نوع سوم شادی، زمانی است که انسان در دل خود احساس خوشحالی دارد و می‌خواهد آن را با موسیقی و آواز بیشتر کند. این نوع شادی نیز مجاز و قابل قبول است، به شرطی که به چیزی مشروع و صحیح مربوط باشد که انسان برای آن خوشحال شود. مانند مراسم عروسی، جشن مهمانی، عقیقه و زمان‌هایی که فرزند تازه‌ای به دنیا می‌آید، یا هنگام ختنه کردن فرزند و همچنین هنگام بازگشت از سفر. همانطور که وقتی پیامبر (ص) به مدینه رسید، مردم به استقبال او آمدند و با نواختن دف و شادی کردن، احساس خوشحالی خود را ابراز کردند و اشعار سرودند.
طلع البدر علینا من ثنییات الوداع
وجب الشکر علینا ما دعی لله داع
هوش مصنوعی: ماه کامل از میان کوه‌های وداع بر ما تابید و بر ما واجب است که شکرگزار باشیم هر زمان که کسی برای خدا دعوت کند.
و همچنین به ایام عید شادی کردن روا بود و سماع بدین روا بود. و همچنین چون دوستان به هم نشینند به موافقتی و خواهند که طعام خورند و خواهند که وقتشان با یکدیگر خوش شود، سماع کردن و شادی نمودن به موافقت یکدیگر روا باشد.
هوش مصنوعی: در ایام عید جشن گرفتن و شادی کردن کاملاً مجاز است و همچنین گوش دادن به موسیقی مناسب نیز بلامانع است. همچنین وقتی که دوستان دور هم جمع می‌شوند و تمایل دارند که غذایی را با هم بخورند و وقت خود را با هم خوش بگذرانند، جشن و شادی کردن و گوش دادن به موسیقی با توافق یکدیگر نیز جایز است.
نوع چهارم و اصل آن که کسی را که دوستی حق تعالی بر دل غالب شده باشد و به حد عشق رسیده، سماع وی را مهم بود. و باشد که اثر آن از بسیاری خیرات رسمی بیش بود. و هرچه دوستی حق تعالی بدان زیاد شود مزد آن بیش بود. و سماع صوفیان در اصل که بوده است بدین سبب بوده است، اگرچه اکنون به رسم آمیخته شده است، به سبب گروهی که به صورت ایشانند در ظاهر و مفلس اند از معانی ایشان در باطن. و سماع در افروختن این آتش اثری عظیم دارد و کس باشد از ایشان که در میان سماع وی را مکاشفات پدید آید و با وی لطفها رود که بیرون سماع نبود.
هوش مصنوعی: نوع چهارمی وجود دارد که دربارهٔ افرادی صحبت می‌کند که عشق به خدا در دلشان چنان قوی شده که باعث می‌شود سماع برای آنها اهمیت ویژه‌ای پیدا کند. این افراد اغلب به لطف این عشق، از خوبی‌ها و خیرات بیشتری بهره‌مند می‌شوند. هرچه ارتباط و دوستی با خدا بیشتر شود، پاداش نیز افزایش می‌یابد. سماع در گذشته به دلایل معنوی خاصی انجام می‌شده، هرچند امروزه تحت تأثیر برخی افراد که فقط ظاهراً به این کار می‌پردازند، دچار تغییراتی شده است. سماع می‌تواند تأثیر بسزایی در شعله‌ور کردن این عشق در دل‌ها داشته باشد و برخی افراد در حین سماع به تجلیات و الهامات خاصی دست پیدا می‌کنند که در غیر این حالت به دست نمی‌آورند.
و آن احوال لطیف که از عالم غیب به ایشان پیوستن گیرد به سبب سماع، آن را وجد گویند و باشد که دل ایشان در سماع چنان پاک و صافی شود که نقره را چون در آتش نهی و آن سماع آتش در دل افکند و همه کدورتها از دل ببرد. و باشد که به بسیاری ریاضت آن حاصل نیاید که به سماع حاصل آید. و سماع آن سر مناسبت را که روح آدمی را هست با عالم ارواح بجنباند تا بود که او را به کلیت این عالم بستاند تا از هرچه در این عالم رود بی خبر شود و باشد که قوت اعضای وی نیز ساقط شود و بیفتد و از هوش برود. و آنچه از این احوال درست باشد وی را اصل بود، درجه آن بزرگ بود. و آن کسی را که بدان ایمان بود و حاضر بود، از برکات آن نیز محروم نبود. ولیکن غلط اندر این نیز بسیار باشد و پندارهای خطا بسیار افتد و نشانی حق و باطل آن پیران پخته و راه رفته دانند و مرید را مسلم نباشد که از سر خویش سماع کند بدان که تقاضای آن در دل وی پدید آید.
هوش مصنوعی: برخی از افراد در هنگام شنیدن موسیقی یا شرکت در مراسم سماع به حالتی لطیف و روحانی دست می‌یابند که به آن "وجد" می‌گویند. در این حالت، ممکن است قلب آن‌ها چنان پاک و شفاف شود که مانند نقره‌ای که به آتش سپرده می‌شود، تصفیه و خالص گردد. سماع می‌تواند آتشی در دل ایجاد کند که تمامی ناخالصی‌ها را از بین ببرد، حال آنکه دستیابی به این حالت با سختی‌ها و تمرینات طولانی ممکن است دشوار باشد، در حالی که سماع این انبساط روحی را سریع‌تر فراهم می‌آورد. این تجربه می‌تواند سبب جنبش روح انسان و پیوند او با دنیای ارواح گردد و به گونه‌ای او را از تمام امور دنیوی بی‌خبر کند تا جایی که حتی ممکن است توان جسمی‌اش نیز کاهش یابد و به حالت بی‌هوشی برسد. هرچند این حالات می‌تواند اصیل و مطلوب باشد، اما همواره باید توجه داشت که برخی تصورات نادرست درباره آن وجود دارد و تنها افراد باتجربه و آگاه می‌توانند حق و باطل را در این‌گونه مسائل تشخیص دهند. مریدان باید دقت کنند که آیا واقعا احساس نیاز به سماع در دلشان ایجاد شده است یا نه.
و علی حلاج یکی بود از مریدان شیخ ابوالقاسم گرگانی دستوری خواست در سماع، گفت هیچ مخور. پس از آن طعام خوش بساز. اگر سماع اختیار کنی بر طعام، آنگاه این تقاضای سماع به حق باشد و تو را مسلم بود. اما مریدی که وی را هنوز احوال دل پیدا نیامده باشد و راه حق به معاملت نداند یا پیدا آمده باشد ولیکن شهوت هنوز از وی تمام شکسته نشده باشد، واجب بود به پیر که وی را سماع منع کند، که زیان وی از سود بیش بود.
هوش مصنوعی: علی حلاج یکی از شاگردان شیخ ابوالقاسم گرگانی بود. او از شیخ خواست که راهی برای سماع (نوعی عبادت و وجد) به او آموزش دهد. شیخ در پاسخ گفت که بهتر است هیچ چیز نخور. سپس تاکید کرد که اگر سماع را بر طعام ترجیح دهی، آن وقت این درخواست برای تو به حق خواهد بود و باید به آن ایمان داشته باشی. اما اگر مرید هنوز به درستی حالت دلش را نشناخته و راه حق را درک نکرده باشد، یا در صورتی که مسیر را یافته باشد اما هنوز نتوانسته باشد از خواسته‌های نفسانی‌اش رها شود، بهتر است که پیر او را از سماع منع کند، زیرا در این صورت زیان او بیشتر از سود خواهد بود.
و بدان که هرکه سماع را و وجد و احوال صوفیان را انکار کند، از مختصری خویش انکار کند و معذور بود در آن انکار که چیزی که وی را نباشد، بدان ایمان دشوار توان آوردن. و این همچون مخنث بود که وی را باور نبود که در صحبت لذت هست، چه لذت به قوت شهوت در توان یافت. چون وی را شهوت نیافریده اند چگونه داند؟ و اگر نابینا لذت نظاره در سبزه و آب روان انکار کند چه عجب که وی را چشم نداده اند. و آن لذت بدان در توان یافت. و اگر کودک لذت ریاست و سلطنت و فرمان دادن و مملکت داشتن انکار کند چه عجب که وی راه بازی داند. در مملکت داشتن چه راه برد؟
هوش مصنوعی: هر کس که به سماع و حالت‌های صوفیان بی‌اعتنا باشد، در واقع به چیزی که خود دارای آن نیست، بی‌اعتنایی کرده است و می‌توان او را در این بی‌اعتمادی توجیه کرد، چرا که ایمان به آنچه که برای او وجود ندارد، دشوار است. این مانند شخصی است که هیچ تصوری از لذت در معاشرت ندارد، زیرا شهوت و اشتیاق در وجود او نیست. همچنین اگر کسی که بینایی ندارد به لذت دیدن زیبایی‌ها اعتراض کند، امری عجیب نیست، چون هنوز چشمی برای دیدن نداشته است. و اگر کودکی به لذت مقام و سلطنت اعتراض کند، طبیعی است زیرا او تنها با بازی کردن آشنا است و از مفهوم حکومت و فرمانروایی بی‌خبر است.
و بدان که خلق در انکار احوال صوفیان، آن که دانشمند است و آن که عامی است، همه کودکان اند که چیزی را که بدان هنوز نرسیده اند منکرند و آن کسی که اندک مایه زیرکی دارد، اقرار دهد و گوید که مرا این حال نیست، ولیکن می دانم که ایشان را هست. باری بدان ایمان دارد و روا دارد. اما آن که هر چه او را نبود خود محال داند که دیگران را بود، بغایت حماقت باشد و از آن قوم باشد که حق تعالی می گوید، « و اذلم یهتدا به فسیقولون هذا افک قدیم ».
هوش مصنوعی: بدان که افرادی که احوال صوفیان را انکار می‌کنند، چه دانشمند باشند و چه عامی، در واقع مانند کودکان هستند که نمی‌توانند چیزی را که هنوز درک نکرده‌اند بپذیرد. کسی که کمی زیرکی دارد، اعتراف می‌کند که خودش آن حال را ندارد، اما می‌داند که دیگران آن را دارند. او به این موضوع ایمان دارد و آن را می‌پذیرد. اما فردی که به هر دلیلی آنچه را که ندارد، محال می‌داند که دیگران داشته باشند، در واقع بسیار نادان است و از گروهی است که خداوند در موردشان می‌فرماید: «و هرگز هدایت نیافته‌اند، پس خواهند گفت که این افک قدیمی است».