گنجور

بخش ۵۹ - فوایدِ عزلت

بدان که در عزلت شش فایده است:

فایدهٔ اوّل

فراغتِ ذکر و فکرت که بزرگترین عبادات فکرت است در عجایبِ صنعِ حق تعالی و در ملکوتِ آسمان و زمین و شناختنِ اسرارِ ایزد تعالی در دنیا و آخرت. بلکه بزرگترین آن است که همگیِ خویش به حق تعالی دهد تا از هرچه جز وی خبر است بی‌خبر شود و از خود نیز بی‌خبر شود و جز با حق تعالی نماند و این جز خلوت و عزلت راست نیاید که هرچه جز حق تعالی است شاغل است از حق تعالی، خاصّه کسی را که آن قوّت ندارد که در میانِ خلق با حق بوَد و بی خلق بوَد چون انبیاء (ع).

و از این بود که رسول (ص) در ابتدایِ کارِ خویش عزلت گرفت در کوه و به کوهِ حرا شد و از خَلق بُرید تا آنگاه که نورِ نبوّت قوّت گرفت و بدان درجه رسید که به تن با خلق بود و به دل با حق، و گفت، «اگر کسی را به دوستی گرفتمی ابوبکر را گرفتمی، ولیکن دوستیِ حق جایِ هیچ دوستیِ دیگر نگذاشته است». و مردمان پنداشتند که وی را با هر کسی دوستی است و نه عجب اگر اولیا نیز بدین درجه رسند که سهلِ تُستَری می‌گوید که سی سال است که من با حق تعالی سخن می‌گویم و مردمان می‌پندارند که با خلق می‌گویم و این محال نیست که کس باشد که وی را عشقِ مخلوقی چنان بگیرد که سَر میانِ مردمان باشد و سخنِ کس نشنود و مردمان را نبیند از دوستی و مشغولی ولیکن هر کسی را بدین غرّه نباید شدن، که بیشتر آن باشد که در میانِ خلق از سرِ کار بیفتد. یکی مر رُهبانی را گفت که نَهمار صبوری بر تنهایی! گفت، «من تنها نَه‌ام. همنشینِ حقّم. چون خواهم که با وی راز گویم نماز کنم و چون خواهم که با من راز گوید قرآن خوانم». و یکی را پرسیدند که این قوم از خلوت چه فایده گرفته‌اند؟ گفت، «اُنس به حق تعالی».

و حسنِ بصری را گفتند، «اینجا مردیست همیشه تنها در پسِ ستونی نشسته باشد». گفت، «چون حاضر بود مرا خبر دهید». وی را خبر کردند. نزدیکِ وی شد. گفت، «همیشه تنها می‌نشینی، چرا با خلق مخالطت نکنی؟» گفت، «مرا کاری افتاده است که آن مرا از خلق مشغول کرده است.» گفت، «چرا به نزدیکِ حسن نشوی و سخنِ وی نشنوی؟» گفت، «این کار مرا از حسن و مردمان مشغول کرده». گفت، «آن چه کار است؟» گفت، «هیچ وقت نیست که نه از خدای تعالی بر من نعمتی است و نه از من گناهی است. آن نعمت را شکری می‌کنم و آن گناه را استغفار می‌کنم. نه به حسن می‌پردازم و نه به مردمان.» گفت، «جای نگاه دار که تو از حسن فقیه‌تری.»

و هَرِم بن حَیّان به نزدیک اُوِیسِ قَرَنی شد. اویس گفت، «به چه آمدی؟» گفت، «آمده‌ام تا با تو بیاسایم.» گفت، «هرگز ندانستم که کسی باشد که خدای تعالی را بداند و به دیگری بیاساید.»

فُضَیل گفت، «چون تاریکی درآید، شادی بر دلِ من درآید. گویم تا روز در خلوت نشینم با خدای تعالی. چون روشناییِ روز پدیدار آید، گویم: اکنون مردمان مرا از وی مشغول کنند.» مالکِ دینار گوید که «هرکه حدیث کردن با خدای تعالی به مناجات دوست‌تر ندارد از حدیث کردن با مخلوقات، علمِ وی اندک است و دلش نابیناست و عمرش ضایع است». و یکی از حکما می‌گوید، «هرکه را تقاضا آن بود که کسی را بیند و با وی بنشیند، آن نقصانِ وی است که دلِ وی از آنچه می‌باید خالی است، از بیرون مدد می‌خواهد». و گفته‌اند، «هرکه را اُنس به مردمان است، وی از جمله مفلسان است.»

پس از این جمله بدانی که هرکه وی را قدرتِ آن است که به دوامِ ذکر اُنس حاصل کند به حق تعالی یا به دوامِ فکر علم و معرفت حاصل کند به جلال و جمال وی، این از هر عبادتی که به خلق تعلّق دارد بهتر و بزرگتر است که غایتِ همهٔ سعادت‌ها آن است که کسی بدان جهان شود و اُنس و محبّتِ حق تعالی بر وی غالب باشد و اُنس به ذکر تمام شود و محبّت ثمرهٔ معرفت است و معرفت ثمرهٔ فکرت و این همه به خلوت راست آید.

فایدهٔ دوّم

آن که به سببِ عزلت از بسیاری معصیت برهد. و چهار معصیت است در مخالطت، که از آن هر کسی نجهد:

معصیتِ اوّل غیبت کردن یا شنیدن و این هلاکِ دین است.

معصیتِ دوّم امر به معروف و نهی از منکر که اگر خاموش بود فاسق و عاصی شود و اگر انکار کند در بسیاری خصومت و وحشت افتد.

معصیتِ سِیُّم ریا و نفاق که در مخالطت آن لازم آید که اگر با خلق مدارا نکند وی را برنجانند و اگر مدارا کند زود به ریا افتد که جدا کردنِ مدارا و ریا و مُداهَنَت سخت دشوار است. و اگر با دوست و دشمن سخن گوید، اگر با یکی موافقت کند دو‌رویی باشد و اگر نکند از دشمنی ایشان خلاص نیابد. و کمترین آن باشد که هرکه را بیند می‌گوید که همیشه آرزومندم و غالب آن بود که دروغ گوید و اگر مثلِ آن نگوید مُستوحَش شوند و از تو نیز نفاق و دروغ باشد و کمترین آن باشد که از هر کسی می‌پرسد که چگونه‌ای و قومت چگونه‌اند؟ و باطن از اندوهِ ایشان تا چگونه‌اند فارغ باشد و این نفاقِ محض باشد.

ابن‌مسعود رحمهم‌الله گوید، «کس بوَد که بیرون شود، با کسی کاری دارد، چندان ثنا و مردمی بگوید که آن کس را دِین در سرِ آن کند و به خانه آید، حاجت‌روا ناشده و خدا را تعالی به خشم آورده»، و سَریِ سَقَطی گوید، «اگر برادری به نزدیکِ من آید، دست به محاسن فرود آرم تا راست شود، بترسم که نامِ من در جریدهٔ منافقان ثبت کنند» و فضیل تنها نشسته بود. یکی به نزدیکِ وی آمد و گفت، «به چه آمده‌ای؟» گفت، «برای آسایش و موانست به دیدارِ تو»، گفت، «به خدای که این به وحشت نزدیکتر است، نیامده‌ای الّا برای آن تا تو مرا مردمی کنی به دروغ و من تو را مردمی کنم به دروغ و تو دروغی بر من بپیمایی و من یکی بهرِ تو تا از اینجا بازگردی یا من از اینجا برخیزم و هرکه از چنین سخن‌ها حذر تواند کرد، مخالطت کند زیان ندارد».

سلف چون یکدیگر را بدیدندی، از حال دنیا نپرسیدندی، از دین پرسیدندی. حاتم اصم، حامد لفاف را گفت، «چگونه ای؟» گفت، «به سلام و عافیت» گفت، «سلامت پس از آن بود که بر صراط بگذری و عافیت آن وقت بود که در بهشت شوی.» و چون عیسی را گفتند چگونه ای؟ گفت، «آنچه سود من در آن است در دست من نیست و آنچه زیان من در آن است بر دفع آن قادر نیستم و من گروکار خویشم و کار به دست دیگری است، پس هیچ درویشی نیست درویش تر از من». و چون ربیع خیثم را گفتندی چگونه ای؟ گفت، «ضعیف و گناهکار. روزی خود را می خورم و اجل خود را چشم می دارم.» و ابودردا را گفتندی چگونه؟ گفتی خیر است، اگر از دوزخ ایمن شوم و اویس قرنی را گفتند چگونه ای؟ گفت، «چگونه باشد کسی که بامداد برخیزد و نداند که شبانگاه خواهد زیست یا نه و شبانگاه نداند بامداد را خواهد زیست یا نی.»

و مالک دینار را گفتند چگونه ای؟ گفت، «چگونه باشد کس که عمرش می کاهد و گناهش می افزاید». و حکیمی را گفتند چگونه ای؟ گفت، «چنان که روزی خدای تعالی می خورم و فرمان دشمن وی ابلیس می برم.» و محمد واسع را گفتند چگونه ای؟ گفت، «چگونه باشد کسی که هر روز به آخرت نزدیکتر می شود و بر گناه دلیرتر می باشد.» و حامد لفاف را گفتند چگونه ای؟ گفت، «چگونه بود حال کسی که به سفر دراز می شود و زاد ندارد و به گوری تاریک می شود و مونس ندارد و بر پادشاه عادل می شود و حجت ندارد.»

و حسان بن سنان را گفتند چگونه ای؟ گفت، «در آرزوی آنم که یکی روز به عافیت باشم.» گفتند، «نه به عافیتی؟» گفت، «عافیت روزی باشد که بر من معصیت نرود.» و یکی را وقت مرگ پرسیدند که چگونه ای؟ گفت، «چگونه باشد کسی که لابد است ورا که بمیرد و وی را برانگیزند و حساب خواهند.» و ابن سیرین یکی را گفت چگونه ای؟ گفت، «چگونه بود کسی که پانصد درم وام دارد و عیال دارد و هیچ چیز ندارد». ابن سیرین در خانه شد و هزار درم بیاورد و به وی داد و گفت، «پانصد درم با وام ده و پانصد درم بر عیال نفقه کن و عهد کردم که نیز کسی را نگویم که چگونه ای.» و این از آن کرد که ترسید که اگر تیمار وی ندارد، در پرسیدن منافق بوده باشد.

و بزرگان گفته اند که کسانی را دیدیم که هرگز را سلام نکردندی و اگر یکی بر دیگری حکم کردی، به هرچه داشتی منع نکردی و اکنون قومی اند که یکدیگر را زیارت کنند و تا مرغ خانه می پرسند و اگر به یک درم با یکدیگر گستاخی کنند، جز منع نبینند و این نباشد الا انفاق، پس چون خلق بدین صفت شده اند، هرکه با ایشان مخالطت کند، اگر موافقت کند در این نفاق و دروغ شریک بود و اگر مخالفت کند وی را دشمن گیرند و گران جان دانند و همه به غیبت وی مشغول شوند، و دین وی در سر ایشان شود و دین ایشان در سر وی.

معصیت چهارم که به سبب مخالطت لازم آید، آن است که با هر که بنشینی صفت وی بر تو سرایت کند، چنان که تو را خبر نبود و طبع تو از وی بدزدد، چنان که تو ندانی و آن باشد که تخم بسیار معصیت باشد. چون نشست با اهل غفلت بود که هرکه اهل دنیا را بیند و حرص ایشان در دنیا، مثل آن در وی پدید آید و هرکه اهل فسق را بیند، اگرچه آن را منکر باشد، آن فسق چون بسیار بیند در چشم وی سبکتر شود و هر معصیتی که بسیار بیند انکار آن از دل بیوفتد.

و از این است که اگر عالمی را با جبه دیبا بینند همه دلها انکار کنند و باشد که این عالم همه روز غیبت کند و از آن انکار نکنند و غیبت از ابریشم پوشیدن بتر است، بلکه از زنا کردن صعبتر است، ولیکن خوشده است از بسیاری که رود. بلکه شنیدن احوال اهل غفلت زیان دارد، چنان که شنیدن احوال صحابه و بزرگان سود دارد. و به وقت ذکر ایشان رحمت بارد از آسمان، چنان که در خبر است «عند ذکر الصالحین تنزل الرحمه» و سبب رحمت آن است که رغبت دین بجنبد و رغبت دنیا کمتر شود چون کسی احوال ایشان بشنود و همچنین به وقت ذکر اهل غفلت لعنت بارد که سبب لعنت غفلت و رغبت دنیاست و ذکر ایشان سبب این بود، پس دیدار ایشان عظیمتر بود. و برای این گفت رسول (ص) که مثل ما همنشین بد چون آهنگر است که اگر جامه نسوزد دود در تو گیرد و مثل همنشینی نیک چون عطار است که اگر مشک بر تو ندهد به بوی تو را درگیرد.» پس بدان که تنهایی به از همنشینی بد و همنشینی نیک بهتر از تنهایی، چنان که در خبر است. پس هرکه مجالست وی رغبت دنیا از تو ببرد و تو را به خدای تعالی دعوت کند، مخالطت با وی غنیمتی بزرگ بود. ملازم با وی باش و هرکه حال وی به خلاف این بود، از وی دور باش، خاصه عالمی که بر دنیا حریص بود و کردار وی با گفتار راست نبود که آن زهر قاتل باشد و حرمت مسلمانی از دل ببرد پاک، چه با خود گوید، «اگر مسلمانی اصلی داشتی وی بدان اولیتر بودی.» که اگر کسی اوزینه در پیش دارد و به حرصی تمام می خورد و فریاد می کند که ای مسلمانان دور باشید که این همه زهر است، هیچ کس وی را باور ندارد و دلیری وی در خوردن حجتی گردد بدان که در وی زهر نیست. و بسیار کس است که در حرام خوردن و معصیت کردن دلیر نباشد، چون بشنود که عالمی آن می کند دلیر شود. و بدین سبب است که زلت عالم حرام است حکایت کردن به دو سبب، یکی آن که غیبت بود، دوم آن که مردمان را دلیر کند که آن حجت گیرند و بدان اقتدا کنند و شیطان به نصرت آن برخیزد و گوید آخر تو از فلان قراتر و پرهیزگارتر نخواهی بود.

و شرط عامی آن است که چون از عالم تقصیر بیند دو چیز بیندیشد، یکی آن که بداند که اگر عالم تقصیر می کند باشد که علم وی کفارت آن باشد که علم شفیعی بزرگ است و عامی را علم نیست، چون عمل نکند بر چه اعتماد کند؟ و دیگر آن که بداند که دانستن عالم که حرام خوردن نشاید همچون دانستن عامی است که خمر و زنا نشاید و هر کسی در این قدر که خمر و زنا نشاید عالم است و خمر خوردن عامی حجت نگردد تا بدان کسی دلیر گردد، حرام خوردن عالم همچنان باشد. و بیشتر دلیری حرام کسانی کنند که ایشان به نام عالم باشند و از حقیقت علم هیچ خبر ندارند و غافل باشند و یا آن را که می کنند عذری و تاویلی دانند که عوام فهم نکنند، باید که عامی بدین چشم ننگرد تا هلاک نشود.

و مقصود آن است که روزگار چنان است که از صحبت بیشتر خلق حذر باید کرد. و مثل موسی و خضر (ع) که خضر کشتی را سوراخ کرد و موسی انکار کرد، در قرآن برای این آورده اند، پس عزلت و زاویه گرفتن اولیتر، بیشتر خلق را.

فایده سوم

آن که هیچ شهر، الا ماشاأالله از فتنه و خصومت و تعصب خالی نبود و هرکه عزلت گرفت رست و چون مخالطت کند در خطر افتد. عبدالله بن عمروعاص گوید که رسول (ص) گفت، «چون مردمان را بینی که چنین به هم درآیند و انگشتان در هم افکند، درون خانه ملازم گیر و زبان نگاه دار و آنچه دانی می کن و آنچه ندانی می انداز و به کار خویش خاصه مشغول شو و دست از کار عامه بدار» و عبدالله مسعود روایت می کند که رسول (ص) گفت که روزگاری آید بر مردمان که مرد دین سلامت نیابد، مگر که می گریزد از ایی و از کوهی به کوهی و از سوراخی به سوراخی، چون روباهی که خویشتن از خلق می دزدد. گفتند، «یا رسول الله این کی باشد؟» گفت، «چون معشیت بی معصیت به دست نتوان آورد، آنگاه عزب بودن حلال شود.» گفتند، «یا رسول الله چگونه بود ما را به نکاح فرموده ای؟» گفت، «آنگاه هلاک مرد بر دست مادر و پدر وی بود، اگر مرده باشند بر دست زن و فرزند بود، اگر نباشد بر دست قرابت بود.» گفتند، «چرا یا رسول الله؟» گفت، وی را به تنگدستی و درویشی ملامت کنند. و چیزی که طاقت آن ندارد که وی درخواهند تا وی در هلاکت خویش افتد.» و این حدیث، اگرچه در عزوبت است، عزلت نیز از این معلوم شود و این زمان که وعده داده است رسول (ص) پیش از این به مدتی دراز درآمده است. سفیان ثوری رحمهم الله در روزگار خویش می گفت، «والله لقد حلت العزوبه، به خدای که عزب بودن اکنون حلال گشت».

فایده چهارم

آن که از شر مردمان خلاص یابد و آسوده باشد که تا در میان خلق باشد از رنج غیبت و گمان بد ایشان خالی نباشد و از طمعهای محال خلاص نشود و از آن خالی نباشد که از وی چیزی بینند که عقل ایشان بدان نرسد و زبان دراز کنند و اگر خواهد که به حق همه مردمان از تهنیت و تعزیت و مهمانی قیام کند، همه روزگار در آن شود و به کار خود نپردازد و اگر تخصیص کند، بعضی را، دیگران مستوحش شوند و وی را برنجانند و چون گوشه ای گرفت از همه برهد و همه خشنود باشند و یکی بود که همیشه از گورستان و دفتری خالی نبودی و تنها نشستی. وی را گفتند، «چرا چنین کنی؟» گفت، «هیچ جای به سلامت تر از تنهایی ندیدم و هیچ واعظ چون گور ندیدم و هیچ مونس به از دفتر ندیدم.»

و ثابت بنانی از جمله اولیا بود. به حسن بصری نوشت که شنیدم که به حج می روی، می خواهم گاه گاه در صحبت تو باشم. حسن گفت، «بگذار تا در ستر خدای تعالی زندگانی می کنیم که بود که چون به هم باشیم از یکدیگر چیزی ببینیم و یکدیگر را دشمن گیریم.» و این نیز یکی از فواید عزلت است تا پرده مروت برجای بماند و باطنها برهنه نگردد که باشد که چیزهایی که ندیده است پدیدار آید.

فایده پنجم

آن که طمع مردمان از وی گسسته شود و طمع وی از مردمان و از این هردو طمع بسیاری به رنج و معصیت تولید شود که هرکه اهل دنیا را ببیند حرص در وی پدید آید و طمع تبع حرص است و خواری تبع طمع و از این سبب گفت خدای تعالی، «و لا تمدن عینیک الی ما متعنابه ازواجا منهم...الآیه» گفت، «منگرید به آن دنیای آراسته، ایشان که آن فتنه ایشان است» و رسول گفت (ص)، «هرکه فوق شماست در دنیا، به وی منگرید که نعمت خدای تعالی در چشم شما حقیر شود و هرکه نعمت توانگران بیند، اگر در طلب آن افتد، خود به دست نیاید و آخرت به زیان آید و اگر طلب نکند، در مجاهدت و صبر افتد و آن نیز دشوار است.»

فایده ششم

آن که از دیدار گرانان و احمقان و کسانی که دیدار ایشان به طبع مکروه باشد برهد. اعمش را گفتند، «چرا چشمت چنین به خلل شد؟» گفت، «از بس که در گرانان نگریستم.» جالینوس می گوید، «چنان که تن را تب است جان را نیز تب است و تب جان دیدارگرانان است»، و شافعی می گوید، «با هیچ گرانی ننشستم که نه آن جانب که با سوی وی بود گران تر یافتم.»

و این فایده، اگرچه دنیایی است، لیکن دین نیز به وی پیوسته است که چون کسی بود که دیدار وی با وحشت بود، به زبان یا به دل غیبت کردن گیرد و چون تنها بود از این همه سلامت ماند.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که در عزلت شش فایده است:
هوش مصنوعی: باید بدانید که در تنهایی شش فایده وجود دارد:
فراغتِ ذکر و فکرت که بزرگترین عبادات فکرت است در عجایبِ صنعِ حق تعالی و در ملکوتِ آسمان و زمین و شناختنِ اسرارِ ایزد تعالی در دنیا و آخرت. بلکه بزرگترین آن است که همگیِ خویش به حق تعالی دهد تا از هرچه جز وی خبر است بی‌خبر شود و از خود نیز بی‌خبر شود و جز با حق تعالی نماند و این جز خلوت و عزلت راست نیاید که هرچه جز حق تعالی است شاغل است از حق تعالی، خاصّه کسی را که آن قوّت ندارد که در میانِ خلق با حق بوَد و بی خلق بوَد چون انبیاء (ع).
هوش مصنوعی: ذکر و تفکر در نعمت‌های خداوند و شناختن اسرار الهی در دنیا و آخرت، از بزرگ‌ترین عبادات فکری است. اما مهم‌ترین کار این است که انسان تمام وجود خود را به خداوند بسپارد، تا از هر چیزی غیر از او بی‌خبر شود، حتی از خود. در این حالت، فقط ارتباطش با خداوند باقی می‌ماند و این تنها در حالت خلوت و دوری از دیگران ممکن است. زیرا هر چیزی غیر از خداوند، انسان را از او مشغول می‌کند. به‌ویژه برای کسانی که توانایی ندارند که در میان مردم با خداوند باشند و یا از مردم دور بمانند، مانند انبیا.
و از این بود که رسول (ص) در ابتدایِ کارِ خویش عزلت گرفت در کوه و به کوهِ حرا شد و از خَلق بُرید تا آنگاه که نورِ نبوّت قوّت گرفت و بدان درجه رسید که به تن با خلق بود و به دل با حق، و گفت، «اگر کسی را به دوستی گرفتمی ابوبکر را گرفتمی، ولیکن دوستیِ حق جایِ هیچ دوستیِ دیگر نگذاشته است». و مردمان پنداشتند که وی را با هر کسی دوستی است و نه عجب اگر اولیا نیز بدین درجه رسند که سهلِ تُستَری می‌گوید که سی سال است که من با حق تعالی سخن می‌گویم و مردمان می‌پندارند که با خلق می‌گویم و این محال نیست که کس باشد که وی را عشقِ مخلوقی چنان بگیرد که سَر میانِ مردمان باشد و سخنِ کس نشنود و مردمان را نبیند از دوستی و مشغولی ولیکن هر کسی را بدین غرّه نباید شدن، که بیشتر آن باشد که در میانِ خلق از سرِ کار بیفتد. یکی مر رُهبانی را گفت که نَهمار صبوری بر تنهایی! گفت، «من تنها نَه‌ام. همنشینِ حقّم. چون خواهم که با وی راز گویم نماز کنم و چون خواهم که با من راز گوید قرآن خوانم». و یکی را پرسیدند که این قوم از خلوت چه فایده گرفته‌اند؟ گفت، «اُنس به حق تعالی».
هوش مصنوعی: رسول (ص) در آغاز کارش به کوه حرا پناه برد و از مردم جدا شد تا زمانی که نور نبوّت در وجودش قوت گرفت و به مرحله‌ای رسید که از نظر جسمی با مردم بود، اما در دلش تنها با خداوند بود. او گفت: «اگر قرار باشد دوستی را انتخاب کنم، ابوبکر را دوست می‌دارم، اما دوستی با حق هیچ دوستی دیگری را در قلبم جای نمی‌دهد.» مردم تصور کردند که او با همه دوستی دارد، و جای تعجب نیست اگر برخی از اولیا به این درجه برسند، به‌طوری که یکی از صوفیان می‌گوید: «سی سال است که با خدا سخن می‌گویم و مردم فکر می‌کنند که با دیگران صحبت می‌کنم.» این غیرممکن نیست که کسی آنچنان در عشق به مخلوق غرق شود که در میان مردم باشد، اما با هیچ‌کس حرف نزند و از دوستی‌ها غافل شود. اما نباید برای هر کسی به این تسلیم شد، زیرا ممکن است فردی در میان مردم از مسیر خود منحرف شود. یکی از راهبان به او می‌گفتند که صبوری بر تنهایی را تمرین کند. او گفت: «من تنها نیستم، من همنشین خدا هستم. وقتی می‌خواهم با او راز بگویم نماز می‌خوانم و وقتی می‌خواهم او با من راز بگوید قرآن می‌خوانم.» و کسی از او پرسید که این افراد از تنهایی چه بهره‌ای می‌برند، او پاسخ داد: «آنان به خدا انس پیدا می‌کنند.»
و حسنِ بصری را گفتند، «اینجا مردیست همیشه تنها در پسِ ستونی نشسته باشد». گفت، «چون حاضر بود مرا خبر دهید». وی را خبر کردند. نزدیکِ وی شد. گفت، «همیشه تنها می‌نشینی، چرا با خلق مخالطت نکنی؟» گفت، «مرا کاری افتاده است که آن مرا از خلق مشغول کرده است.» گفت، «چرا به نزدیکِ حسن نشوی و سخنِ وی نشنوی؟» گفت، «این کار مرا از حسن و مردمان مشغول کرده». گفت، «آن چه کار است؟» گفت، «هیچ وقت نیست که نه از خدای تعالی بر من نعمتی است و نه از من گناهی است. آن نعمت را شکری می‌کنم و آن گناه را استغفار می‌کنم. نه به حسن می‌پردازم و نه به مردمان.» گفت، «جای نگاه دار که تو از حسن فقیه‌تری.»
هوش مصنوعی: حسن بصری را گفتند که مردی همیشه تنها در کنار ستونی نشسته است. او گفت: «اگر حاضر است، خبرم کنید.» به او خبر دادند و نزدیکش رفت. پرسید: «چرا همیشه تنها نشسته‌ای و با مردم تعامل نمی‌کنی؟» مرد جواب داد: «مشغولیتی دارم که مرا از مردم دور کرده است.» گفت: «چرا به حسن نزدیک نمی‌شوی و از سخنان او بهره‌مند نمی‌شوی؟» مرد پاسخ داد: «این مشغولیت مانع من شده است.» پرسید: «آن مشغولیت چیست؟» مرد گفت: «هیچ‌گاه نیست که نعمتی از خداوند بر من نازل نشده باشد و یا گناهی از من سر نزده باشد. من برای آن نعمت شکرگزاری می‌کنم و برای آن گناه استغفار می‌کنم. نه به حسن می‌پردازم و نه به مردمان.» حسن گفت: «نگهدار، تو در فقه از حسن نیز فقیه‌تر هستی.»
و هَرِم بن حَیّان به نزدیک اُوِیسِ قَرَنی شد. اویس گفت، «به چه آمدی؟» گفت، «آمده‌ام تا با تو بیاسایم.» گفت، «هرگز ندانستم که کسی باشد که خدای تعالی را بداند و به دیگری بیاساید.»
هوش مصنوعی: هرم بن حیان به نزد اویس قرنی رفت. اویس از او پرسید، «برای چه آمده‌ای؟» هرم پاسخ داد، «آمده‌ام تا با تو بیاسایم.» اویس گفت، «هرگز ندانسته‌ام که کسی خداوند را بشناسد و با دیگران آسایش یابد.»
فُضَیل گفت، «چون تاریکی درآید، شادی بر دلِ من درآید. گویم تا روز در خلوت نشینم با خدای تعالی. چون روشناییِ روز پدیدار آید، گویم: اکنون مردمان مرا از وی مشغول کنند.» مالکِ دینار گوید که «هرکه حدیث کردن با خدای تعالی به مناجات دوست‌تر ندارد از حدیث کردن با مخلوقات، علمِ وی اندک است و دلش نابیناست و عمرش ضایع است». و یکی از حکما می‌گوید، «هرکه را تقاضا آن بود که کسی را بیند و با وی بنشیند، آن نقصانِ وی است که دلِ وی از آنچه می‌باید خالی است، از بیرون مدد می‌خواهد». و گفته‌اند، «هرکه را اُنس به مردمان است، وی از جمله مفلسان است.»
هوش مصنوعی: فضیل گفت: «وقتی که شب فرامی‌رسد، شادی به دلم می‌آید. می‌گویم که در طول روز در تنهایی با خدای تعالی بمانم. اما زمانی که صبح روشن می‌شود، می‌گویم: اکنون مردم می‌خواهند مرا مشغول کنند.» مالک دینار می‌گوید: «هر کسی که رابطه با خدا را در مناجات دوست‌تر از صحبت با مخلوقاتی دیگر بداند، نشان‌دهنده این است که دانش او اندک است و دلش نابیناست و عمرش به هدر می‌رود.» یکی از حکما نیز می‌گوید: «هر کس بخواهد که شخصی را ببیند و با او بنشیند، این نقص اوست که دلش از آنچه باید، خالی است و از بیرون کمک می‌طلبد.» و گفته‌اند: «هر کس به مردمان انس دارد، از جمله بی‌چیزان است.»
پس از این جمله بدانی که هرکه وی را قدرتِ آن است که به دوامِ ذکر اُنس حاصل کند به حق تعالی یا به دوامِ فکر علم و معرفت حاصل کند به جلال و جمال وی، این از هر عبادتی که به خلق تعلّق دارد بهتر و بزرگتر است که غایتِ همهٔ سعادت‌ها آن است که کسی بدان جهان شود و اُنس و محبّتِ حق تعالی بر وی غالب باشد و اُنس به ذکر تمام شود و محبّت ثمرهٔ معرفت است و معرفت ثمرهٔ فکرت و این همه به خلوت راست آید.
هوش مصنوعی: هر که بتواند به یاد و ذکر خداوند مشغول باشد یا به فکر و علم و معرفت از جلال و جمال او دست یابد، این کار از هر عبادتی که به مردم مربوط باشد، بهتر و بالاتر است. چرا که هدف نهایی همه سعادت‌ها این است که انسان در آن حالت به خداوند نزدیک شود و محبت او بر دلش حاکم باشد. این یاد و عشق به خداوند از نتیجه‌ دانش و معرفت ناشی می‌شود و شناختن او نیز حاصل اندیشه و تفکر است و همه این‌ها در تنهایی و خلوت به دست می‌آید.
فایدهٔ دوّم
هوش مصنوعی: مزیت دوم
آن که به سببِ عزلت از بسیاری معصیت برهد. و چهار معصیت است در مخالطت، که از آن هر کسی نجهد:
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر تنهایی از بسیاری از گناهان دور می‌ماند. و چهار نوع گناه در همراهی با دیگران وجود دارد که هر فردی نمی‌تواند از آن‌ها فرار کند.
معصیتِ اوّل غیبت کردن یا شنیدن و این هلاکِ دین است.
هوش مصنوعی: غیبت کردن یا گوش دادن به غیبت، نخستین گناه بوده و این کار باعث نابودی دین انسان می‌شود.
معصیتِ دوّم امر به معروف و نهی از منکر که اگر خاموش بود فاسق و عاصی شود و اگر انکار کند در بسیاری خصومت و وحشت افتد.
هوش مصنوعی: عمل دوم که با آن به نام معصیت یاد می‌شود، در ارتباط با امر به معروف و نهی از منکر است. اگر انسان در این زمینه سکوت کند و به وظیفه‌اش عمل نکند، دچار فساد و نافرمانی می‌شود. و اگر به این کار معترض شود، ممکن است وارد تنش‌ها و مشکلات زیادی شود.
معصیتِ سِیُّم ریا و نفاق که در مخالطت آن لازم آید که اگر با خلق مدارا نکند وی را برنجانند و اگر مدارا کند زود به ریا افتد که جدا کردنِ مدارا و ریا و مُداهَنَت سخت دشوار است. و اگر با دوست و دشمن سخن گوید، اگر با یکی موافقت کند دو‌رویی باشد و اگر نکند از دشمنی ایشان خلاص نیابد. و کمترین آن باشد که هرکه را بیند می‌گوید که همیشه آرزومندم و غالب آن بود که دروغ گوید و اگر مثلِ آن نگوید مُستوحَش شوند و از تو نیز نفاق و دروغ باشد و کمترین آن باشد که از هر کسی می‌پرسد که چگونه‌ای و قومت چگونه‌اند؟ و باطن از اندوهِ ایشان تا چگونه‌اند فارغ باشد و این نفاقِ محض باشد.
هوش مصنوعی: معصیت ناشی از ریا و نفاق به وجود می‌آید و در مواردی که فرد با دیگران معاشرت می‌کند، اگر با آنها مدارا نکند، ممکن است مورد تنفر قرار گیرد و اگر مدارا کند، به راحتی به ریا مبتلا می‌شود. تشخیص مرز بین مدارا و ریا و نفاق کار دشواری است. وقتی با دوستان و دشمنان صحبت می‌کند، اگر با یکی از آنها هم‌نظر باشد، زشت به نظر می‌رسد، و اگر هم‌نظر نباشد، نمی‌تواند از دشمنی آنها خلاص شود. در کمترین حالت، فرد به هر کسی بگوید که همیشه به او خیرخواهی می‌کند، ولی در حقیقت ممکن است دروغ بگوید. اگر هم چنین چیزی نگوید، دیگران از او بی‌اعتماد خواهند شد و خود این عمل نیز نشان از نفاق و دروغ است. در واقع، او از هر کسی می‌پرسد که حالش چگونه است و به حال و احوال دیگران توجهی ندارد، که این نفاق خالص به حساب می‌آید.
ابن‌مسعود رحمهم‌الله گوید، «کس بوَد که بیرون شود، با کسی کاری دارد، چندان ثنا و مردمی بگوید که آن کس را دِین در سرِ آن کند و به خانه آید، حاجت‌روا ناشده و خدا را تعالی به خشم آورده»، و سَریِ سَقَطی گوید، «اگر برادری به نزدیکِ من آید، دست به محاسن فرود آرم تا راست شود، بترسم که نامِ من در جریدهٔ منافقان ثبت کنند» و فضیل تنها نشسته بود. یکی به نزدیکِ وی آمد و گفت، «به چه آمده‌ای؟» گفت، «برای آسایش و موانست به دیدارِ تو»، گفت، «به خدای که این به وحشت نزدیکتر است، نیامده‌ای الّا برای آن تا تو مرا مردمی کنی به دروغ و من تو را مردمی کنم به دروغ و تو دروغی بر من بپیمایی و من یکی بهرِ تو تا از اینجا بازگردی یا من از اینجا برخیزم و هرکه از چنین سخن‌ها حذر تواند کرد، مخالطت کند زیان ندارد».
هوش مصنوعی: ابن‌مسعود می‌گوید، «کسی که به ملاقات دیگری می‌رود، باید به حدی از او تعریف کند که آن شخص احساس بدهکاری کند، اما وقتی به خانه برمی‌گردد، احساس می‌کند نیازش برآورده نشده و خدا را خشمگین ساخته است». سَریِ سَقَطی نیز بیان می‌کند، «اگر برادری به نزد من بیاید، موهایم را راست می‌کنم، زیرا می‌ترسم نامم در لیست منافقین ثبت شود». فضیل تنها نشسته بود که یکی نزد او آمد و پرسید: «برای چه آمده‌ای؟» او پاسخ داد: «برای آسایش و همراهی با تو». آن شخص گفت: «به خدا قسم، این کار بیشتر به ترس نزدیک است، چون نیامده‌ای جز اینکه بخواهی به دروغ مرا ستایش کنی و من هم به تو دروغ بگویم. در نتیجه ما به هم دروغ خواهیم گفت تا هر کدام از اینجا برویم. کسی که از چنین صحبت‌هایی پرهیز کند، می‌تواند با دیگران معاشرت کند و زیان نخواهد دید».
سلف چون یکدیگر را بدیدندی، از حال دنیا نپرسیدندی، از دین پرسیدندی. حاتم اصم، حامد لفاف را گفت، «چگونه ای؟» گفت، «به سلام و عافیت» گفت، «سلامت پس از آن بود که بر صراط بگذری و عافیت آن وقت بود که در بهشت شوی.» و چون عیسی را گفتند چگونه ای؟ گفت، «آنچه سود من در آن است در دست من نیست و آنچه زیان من در آن است بر دفع آن قادر نیستم و من گروکار خویشم و کار به دست دیگری است، پس هیچ درویشی نیست درویش تر از من». و چون ربیع خیثم را گفتندی چگونه ای؟ گفت، «ضعیف و گناهکار. روزی خود را می خورم و اجل خود را چشم می دارم.» و ابودردا را گفتندی چگونه؟ گفتی خیر است، اگر از دوزخ ایمن شوم و اویس قرنی را گفتند چگونه ای؟ گفت، «چگونه باشد کسی که بامداد برخیزد و نداند که شبانگاه خواهد زیست یا نه و شبانگاه نداند بامداد را خواهد زیست یا نی.»
هوش مصنوعی: شخصیات در اینجا به جای پرسش از وضعیت دنیوی یکدیگر، درباره مسائل معنوی و دیانت خود صحبت می‌کنند. حاتم اصم از حامد لفاف می‌پرسد که حالش چطور است و او پاسخ می‌دهد که حالش خوب است. حاتم سپس توضیح می‌دهد که سلامت واقعی زمانی است که از پل صراط عبور کنی و عافیت زمانی است که به بهشت برسی. وقتی از عیسی می‌پرسند حالش چطور است، او می‌گوید که مسائلی که بر او تأثیر می‌گذارد در دست خودش نیست و او در واقع گروگان وضعیت خویش است. ربیع خیثم به سادگی می‌گوید که ضعیف و گناهکار است و فقط نگران روزی‌اش است. ابودردا اظهار می‌کند که اوضاعش خوب است، به شرطی که از آتش دوزخ در امان باشد. اویس قرنی نیز می‌گوید که چگونه می‌توان حال کسی را درک کرد که نمی‌داند آیا تا شب زنده خواهد ماند یا نه.
و مالک دینار را گفتند چگونه ای؟ گفت، «چگونه باشد کس که عمرش می کاهد و گناهش می افزاید». و حکیمی را گفتند چگونه ای؟ گفت، «چنان که روزی خدای تعالی می خورم و فرمان دشمن وی ابلیس می برم.» و محمد واسع را گفتند چگونه ای؟ گفت، «چگونه باشد کسی که هر روز به آخرت نزدیکتر می شود و بر گناه دلیرتر می باشد.» و حامد لفاف را گفتند چگونه ای؟ گفت، «چگونه بود حال کسی که به سفر دراز می شود و زاد ندارد و به گوری تاریک می شود و مونس ندارد و بر پادشاه عادل می شود و حجت ندارد.»
هوش مصنوعی: مالک دینار در پاسخ به این سوال که حالش چگونه است، گفت: «چطور می‌تواند کسی باشد که عمرش هر روز کم می‌شود و گناهانش بیشتر می‌شود؟» وقتی از حکیمی در مورد حالش پرسیدند، او پاسخ داد: «من روزی خدای بزرگ را می‌خورم و در عوض از دشمن او ابلیس پیروی می‌کنم.» محمد واسع نیز در پاسخ به همان سوال گفت: «چطور ممکن است کسی که هر روز به آخرت نزدیک‌تر می‌شود، در گناه نترسد؟» و حامد لفاف نیز با بیان زندگی‌اش گفت: «حال کسی که به سفری طولانی می‌رود و توشه‌ای ندارد، به گوری تاریک می‌رود و مونس و رفیقی ندارد و در برابر پادشاه عادل قرار می‌گیرد و دلیل و حجتی ندارد، چگونه خواهد بود؟»
و حسان بن سنان را گفتند چگونه ای؟ گفت، «در آرزوی آنم که یکی روز به عافیت باشم.» گفتند، «نه به عافیتی؟» گفت، «عافیت روزی باشد که بر من معصیت نرود.» و یکی را وقت مرگ پرسیدند که چگونه ای؟ گفت، «چگونه باشد کسی که لابد است ورا که بمیرد و وی را برانگیزند و حساب خواهند.» و ابن سیرین یکی را گفت چگونه ای؟ گفت، «چگونه بود کسی که پانصد درم وام دارد و عیال دارد و هیچ چیز ندارد». ابن سیرین در خانه شد و هزار درم بیاورد و به وی داد و گفت، «پانصد درم با وام ده و پانصد درم بر عیال نفقه کن و عهد کردم که نیز کسی را نگویم که چگونه ای.» و این از آن کرد که ترسید که اگر تیمار وی ندارد، در پرسیدن منافق بوده باشد.
هوش مصنوعی: حسان بن سنان در پاسخ به سؤال درباره حالش گفت که آرزو دارد روزی به حالت سلامتی باشد. وقتی از او پرسیدند که آیا حالش خوب نیست، پاسخ داد که سلامتی روزی است که گناهی انجام ندهد. همچنین زمانی که از یک فرد در حال مرگ حالش را پرسیدند، او گفت که نمی‌توان حال کسی را خوب توصیف کرد که می‌داند باید بمیرد و بعد از آن حسابرسی خواهد شد. ابن سیرین نیز وقتی از یکی حالش را پرسید، او جواب داد که حال کسی خوب نیست که پانصد درم بدهکار است و خانواده دارد ولی هیچ دارایی ندارد. ابن سیرین در خانه‌اش هزار درم آورد و به آن فرد داد و گفت که پانصد درم را به عنوان بدهی پرداخت کند و پانصد درم دیگر را برای هزینه‌های خانواده‌اش استفاده کند. او همچنین تصمیم گرفت که دیگر هیچ کس را درباره حالش نپرسد، زیرا نگران بود که اگر نتواند به او کمک کند، به نوعی منافق به نظر بیاید.
و بزرگان گفته اند که کسانی را دیدیم که هرگز را سلام نکردندی و اگر یکی بر دیگری حکم کردی، به هرچه داشتی منع نکردی و اکنون قومی اند که یکدیگر را زیارت کنند و تا مرغ خانه می پرسند و اگر به یک درم با یکدیگر گستاخی کنند، جز منع نبینند و این نباشد الا انفاق، پس چون خلق بدین صفت شده اند، هرکه با ایشان مخالطت کند، اگر موافقت کند در این نفاق و دروغ شریک بود و اگر مخالفت کند وی را دشمن گیرند و گران جان دانند و همه به غیبت وی مشغول شوند، و دین وی در سر ایشان شود و دین ایشان در سر وی.
هوش مصنوعی: بزرگان گفته‌اند که افرادی را دیده‌اند که هیچگاه به یکدیگر سلام نمی‌کنند و اگر یکی بر دیگری حکمی کند، هیچ گاه چیزی را از او دریغ نمی‌کند. اما اکنون گروهی وجود دارند که یکدیگر را ملاقات می‌کنند و حتی سلام مرغ خانه را هم می‌پرسند. اگر به یک درهم با یکدیگر بدرفتاری کنند، هیچ چیزی جز نهی و منع نمی‌بینند و این فقط به خاطر انفاق است. بنابراین، وقتی که مردم به این حالت درآمده‌اند، کسی که با آنها معاشرت کند، اگر با این نفاق و دروغ موافق باشد، شریک آن می‌شود و اگر مخالف باشد، او را دشمن می‌شمرند و ارزشمندتر از جان خود می‌دانند و همه به غیبت او مشغول می‌شوند. در این حالت دین او تحت تأثیر آنها قرار می‌گیرد و دین آنها نیز بر او تاثیر خواهد گذاشت.
معصیت چهارم که به سبب مخالطت لازم آید، آن است که با هر که بنشینی صفت وی بر تو سرایت کند، چنان که تو را خبر نبود و طبع تو از وی بدزدد، چنان که تو ندانی و آن باشد که تخم بسیار معصیت باشد. چون نشست با اهل غفلت بود که هرکه اهل دنیا را بیند و حرص ایشان در دنیا، مثل آن در وی پدید آید و هرکه اهل فسق را بیند، اگرچه آن را منکر باشد، آن فسق چون بسیار بیند در چشم وی سبکتر شود و هر معصیتی که بسیار بیند انکار آن از دل بیوفتد.
هوش مصنوعی: اگر با افرادی بنشینی که دچار غفلت یا فساد هستند، صفات و رفتارهای آنها ممکن است به تو سرایت کند بدون اینکه خودت متوجه شوی. به عبارت دیگر، وقتی با کسانی که به دنبال دنیای مادی هستند یا در کارهای ناپسند غرق‌اند، هم‌نشینی کنی، به تدریج همان‌طور که آنها به دنیا توجه دارند، تو نیز تحت تأثیر قرار می‌گیری و این توجه ممکن است به طرز تفکر و رفتار تو نفوذ کند. همچنین، اگر با کسانی که رفتارهای ناپسند دارند، در برخورد و مشاهده باشی، این رفتارها در نظر تو عادی‌تر خواهند شد و نسبت به آنها انکار و مخالفتت کم‌رنگ‌تر می‌شود. این روند می‌تواند موجب شود که معاصی و گناهان در نظرت سبکتر شوند و تمایلت به انکار آنها کاهش یابد.
و از این است که اگر عالمی را با جبه دیبا بینند همه دلها انکار کنند و باشد که این عالم همه روز غیبت کند و از آن انکار نکنند و غیبت از ابریشم پوشیدن بتر است، بلکه از زنا کردن صعبتر است، ولیکن خوشده است از بسیاری که رود. بلکه شنیدن احوال اهل غفلت زیان دارد، چنان که شنیدن احوال صحابه و بزرگان سود دارد. و به وقت ذکر ایشان رحمت بارد از آسمان، چنان که در خبر است «عند ذکر الصالحین تنزل الرحمه» و سبب رحمت آن است که رغبت دین بجنبد و رغبت دنیا کمتر شود چون کسی احوال ایشان بشنود و همچنین به وقت ذکر اهل غفلت لعنت بارد که سبب لعنت غفلت و رغبت دنیاست و ذکر ایشان سبب این بود، پس دیدار ایشان عظیمتر بود. و برای این گفت رسول (ص) که مثل ما همنشین بد چون آهنگر است که اگر جامه نسوزد دود در تو گیرد و مثل همنشینی نیک چون عطار است که اگر مشک بر تو ندهد به بوی تو را درگیرد.» پس بدان که تنهایی به از همنشینی بد و همنشینی نیک بهتر از تنهایی، چنان که در خبر است. پس هرکه مجالست وی رغبت دنیا از تو ببرد و تو را به خدای تعالی دعوت کند، مخالطت با وی غنیمتی بزرگ بود. ملازم با وی باش و هرکه حال وی به خلاف این بود، از وی دور باش، خاصه عالمی که بر دنیا حریص بود و کردار وی با گفتار راست نبود که آن زهر قاتل باشد و حرمت مسلمانی از دل ببرد پاک، چه با خود گوید، «اگر مسلمانی اصلی داشتی وی بدان اولیتر بودی.» که اگر کسی اوزینه در پیش دارد و به حرصی تمام می خورد و فریاد می کند که ای مسلمانان دور باشید که این همه زهر است، هیچ کس وی را باور ندارد و دلیری وی در خوردن حجتی گردد بدان که در وی زهر نیست. و بسیار کس است که در حرام خوردن و معصیت کردن دلیر نباشد، چون بشنود که عالمی آن می کند دلیر شود. و بدین سبب است که زلت عالم حرام است حکایت کردن به دو سبب، یکی آن که غیبت بود، دوم آن که مردمان را دلیر کند که آن حجت گیرند و بدان اقتدا کنند و شیطان به نصرت آن برخیزد و گوید آخر تو از فلان قراتر و پرهیزگارتر نخواهی بود.
هوش مصنوعی: اگر شخصی را با لباس زیبا ببینند، همه به او حسادت می‌کنند، حتی اگر آن شخص هر روز غیبت کند، کسی به این غیبت توجه نمی‌کند. غیبت از پوشش ابریشم بدتر است و حتی از زنا گناهش سخت‌تر است. اما درباره غفلت دیگران، شنیدن احوال آن‌ها زیان‌آور است، در حالی که شنیدن احوال صحابه و بزرگان، سودمند است. هنگام ذکر این افراد، رحمت از آسمان نازل می‌شود، چرا که انسان را به دین نزدیک‌تر می‌کند و از دنیا فاصله می‌گیرد. در مقابل، ذکر اهل غفلت لعنت را به همراه دارد و باعث می‌شود انسان بیشتر به دنیا علاقه‌مند شود. بنابراین، ارتباط با نیکان از این لحاظ بسیار ارزشمندتر است. پیامبر (ص) فرمودند همنشینی با آدم‌های بد مانند نشستن در کنار آهنگر است که دود آن شما را آلوده می‌کند، در حالی که همنشینی با نیکان مانند نشستن در کنار عطاری است که بوی خوشش شما را در بر می‌گیرد. پس بهتر است که انسان به تنهایی زندگی کند تا با همنشینان بد باشد. هرکس که با او معاشرت کند و شما را به خدا نزدیک‌تر کند، بزرگ‌ترین نعمت است. اما اگر کسی شما را به دنیا نزدیک کند، از او دوری کنید. خصوصاً اگر آن شخص عالمی باشد که به دنیا حرص دارد و عملش با گفتارش هم‌خوان نیست، چرا که چنین فردی مضر خواهد بود. اگر کسی در حضور دیگران معصیت کند، به دلیل خطاهای دانشمندانی مانند او، دیگران نیز جسور می‌شوند و این برای آن‌ها زهر کشنده‌ای خواهد بود. در نتیجه، گناه یک عالم خطرناک است، زیرا به دو دلیل ذکر آن حرام است: یکی غیبت و دیگری تشویق دیگران به انجام معاصی.
و شرط عامی آن است که چون از عالم تقصیر بیند دو چیز بیندیشد، یکی آن که بداند که اگر عالم تقصیر می کند باشد که علم وی کفارت آن باشد که علم شفیعی بزرگ است و عامی را علم نیست، چون عمل نکند بر چه اعتماد کند؟ و دیگر آن که بداند که دانستن عالم که حرام خوردن نشاید همچون دانستن عامی است که خمر و زنا نشاید و هر کسی در این قدر که خمر و زنا نشاید عالم است و خمر خوردن عامی حجت نگردد تا بدان کسی دلیر گردد، حرام خوردن عالم همچنان باشد. و بیشتر دلیری حرام کسانی کنند که ایشان به نام عالم باشند و از حقیقت علم هیچ خبر ندارند و غافل باشند و یا آن را که می کنند عذری و تاویلی دانند که عوام فهم نکنند، باید که عامی بدین چشم ننگرد تا هلاک نشود.
هوش مصنوعی: و شرط ضروری این است که وقتی فرد عامی نقصی را در عالم می‌بیند، باید به دو نکته توجه کند. اول این که بداند اگر عالم مرتکب خطا می‌شود، ممکن است علم او نجات‌دهنده باشد و علم او بسیار بزرگ و ارزشمند است، در حالی که عامی به این علم دسترسی ندارد. بنابراین، اگر عالم عمل نکند، بر چه اساسی باید اعتماد کرد؟ دوم این که باید درک کند دانستن حرمت برخی اعمال نظیر خوردن حرام، مشابه دانستن عامی در مورد حرمت‌های دیگر مانند نوشیدن الکل و زناست. هر کسی نسبت به این حرمت‌ها آگاهی دارد، ولی این آگاهی به عامی اجازه نمی‌دهد تا به راحتی مرتکب چنین اعمالی شود. همچنین، افرادی که به اسم عالم شناخته می‌شوند، ممکن است بدون شناخت واقعی از علم، دست به کارهایی نزنند که شرم‌آور است. بنابراین، فرد عامی نباید این موارد را نادیده بگیرد تا به بی‌راهه نرود.
و مقصود آن است که روزگار چنان است که از صحبت بیشتر خلق حذر باید کرد. و مثل موسی و خضر (ع) که خضر کشتی را سوراخ کرد و موسی انکار کرد، در قرآن برای این آورده اند، پس عزلت و زاویه گرفتن اولیتر، بیشتر خلق را.
هوش مصنوعی: موضوع این است که زمانه به گونه‌ای است که باید از معاشرت با تعداد زیادی از مردم پرهیز کرد. مانند داستان موسی و خضر (ع) که خضر کشتی را سوراخ کرد و موسی به او اعتراض کرد. این نکته در قرآن ذکر شده و بنابراین بهتر است از اجتماع با دیگران دوری کنیم و گوشه‌نشینی را برگزینیم.
آن که هیچ شهر، الا ماشاأالله از فتنه و خصومت و تعصب خالی نبود و هرکه عزلت گرفت رست و چون مخالطت کند در خطر افتد. عبدالله بن عمروعاص گوید که رسول (ص) گفت، «چون مردمان را بینی که چنین به هم درآیند و انگشتان در هم افکند، درون خانه ملازم گیر و زبان نگاه دار و آنچه دانی می کن و آنچه ندانی می انداز و به کار خویش خاصه مشغول شو و دست از کار عامه بدار» و عبدالله مسعود روایت می کند که رسول (ص) گفت که روزگاری آید بر مردمان که مرد دین سلامت نیابد، مگر که می گریزد از ایی و از کوهی به کوهی و از سوراخی به سوراخی، چون روباهی که خویشتن از خلق می دزدد. گفتند، «یا رسول الله این کی باشد؟» گفت، «چون معشیت بی معصیت به دست نتوان آورد، آنگاه عزب بودن حلال شود.» گفتند، «یا رسول الله چگونه بود ما را به نکاح فرموده ای؟» گفت، «آنگاه هلاک مرد بر دست مادر و پدر وی بود، اگر مرده باشند بر دست زن و فرزند بود، اگر نباشد بر دست قرابت بود.» گفتند، «چرا یا رسول الله؟» گفت، وی را به تنگدستی و درویشی ملامت کنند. و چیزی که طاقت آن ندارد که وی درخواهند تا وی در هلاکت خویش افتد.» و این حدیث، اگرچه در عزوبت است، عزلت نیز از این معلوم شود و این زمان که وعده داده است رسول (ص) پیش از این به مدتی دراز درآمده است. سفیان ثوری رحمهم الله در روزگار خویش می گفت، «والله لقد حلت العزوبه، به خدای که عزب بودن اکنون حلال گشت».
هوش مصنوعی: در هیچ شهری نبود که از مشکلات و تعصبات خالی باشد و هر کس که به تنهایی زندگی می‌کرد، نجات می‌یافت. اما اگر کسی به اجتماع ملحق می‌شد، در خطر می‌افتاد. عبدالله بن عمرو عاص نقل کرده که پیامبر (ص) فرمودند: «اگر دیدید مردم به هم نزدیک می‌شوند و دست در دست هم می‌گذارند، در خانه خود بمانید، زبانتان را نگه دارید، فقط به کارهایی که می‌دانید مشغول شوید و از کارهای عمومی دوری کنید.» عبدالله مسعود نیز روایت کرده که پیامبر (ص) فرمودند زمانی خواهد آمد که افراد در دین خود سلامت نخواهند بود، مگر اینکه از این سو به آن سو بگریزند، مانند روباهی که از دیگران می‌گریزد. از ایشان پرسیدند که این زمان چه زمانی است؟ پیامبر (ص) پاسخ دادند: «زمانی که معاش بدون گناه به دست نیاید، در آن زمان زندگی مجردی حلال می‌شود.» سپس از ایشان پرسیدند که چطور است که نکاح را به ما امر کرده‌اید؟ و ایشان فرمودند: «در آن زمان، هلاک انسان به دست مادر و پدرش خواهد بود، و اگر آنها زنده نباشند، به دست زن و فرزندش خواهد بود و اگر هیچ‌کدام نباشند، به دست نزدیکانش خواهد بود.» از ایشان پرسیدند که چرا اینگونه است؟ و پاسخ دادند که انسان به خاطر فقر و تنگدستی مورد ملامت قرار خواهد گرفت و چیزی فراتر از توانش از او خواسته می‌شود تا به هلاکت افتد. این روایت اگرچه درباره زندگی مجردی است، اما نشان‌دهنده تنهایی نیز هست و این وضعیتی که پیامبر (ص) پیش‌بینی کرده بودند، اکنون به واقعیت تبدیل شده است. سفیان ثوری در زمان خود می‌گفت: «به خدا قسم، زندگی مجردی اکنون جایز شده است.»
آن که از شر مردمان خلاص یابد و آسوده باشد که تا در میان خلق باشد از رنج غیبت و گمان بد ایشان خالی نباشد و از طمعهای محال خلاص نشود و از آن خالی نباشد که از وی چیزی بینند که عقل ایشان بدان نرسد و زبان دراز کنند و اگر خواهد که به حق همه مردمان از تهنیت و تعزیت و مهمانی قیام کند، همه روزگار در آن شود و به کار خود نپردازد و اگر تخصیص کند، بعضی را، دیگران مستوحش شوند و وی را برنجانند و چون گوشه ای گرفت از همه برهد و همه خشنود باشند و یکی بود که همیشه از گورستان و دفتری خالی نبودی و تنها نشستی. وی را گفتند، «چرا چنین کنی؟» گفت، «هیچ جای به سلامت تر از تنهایی ندیدم و هیچ واعظ چون گور ندیدم و هیچ مونس به از دفتر ندیدم.»
هوش مصنوعی: کسی که از شر مردم رهایی یابد و راحت باشد، می‌داند که هرگز نمی‌تواند از سختی‌ها و بدگمانی‌های دیگران در امان بماند و نمی‌تواند از تمایلات غیرممکن خلاص شود. او همچنین نمی‌تواند از آن بترسد که دیگران چیزی در او ببینند که درک عقل آن‌ها فراتر از آن باشد و زبان‌شان دراز شود. اگر بخواهد به همه مردم تبریک یا تسلیت بگوید و به مهمانی‌ها برود، تمام وقتش صرف این کار خواهد شد و نمی‌تواند به کارهای خود بپردازد. حتی اگر بخواهد به برخی افراد اختصاص دهد، دیگران احساس ناراحتی می‌کنند و او را آزار می‌دهند. وقتی که به گوشه‌ای می‌رود و از همه فاصله می‌گیرد، همه راضی می‌شوند. فردی بود که همیشه در گورستان یا در مکانی خالی نشسته بود. از او پرسیدند: «چرا این‌گونه رفتار می‌کنی؟» او پاسخ داد: «هیچ جایی امن‌تر از تنهایی ندیدم و هیچ واعظی بهتر از گور نیست و هیچ همدمی بهتر از دفتر نیست.»
و ثابت بنانی از جمله اولیا بود. به حسن بصری نوشت که شنیدم که به حج می روی، می خواهم گاه گاه در صحبت تو باشم. حسن گفت، «بگذار تا در ستر خدای تعالی زندگانی می کنیم که بود که چون به هم باشیم از یکدیگر چیزی ببینیم و یکدیگر را دشمن گیریم.» و این نیز یکی از فواید عزلت است تا پرده مروت برجای بماند و باطنها برهنه نگردد که باشد که چیزهایی که ندیده است پدیدار آید.
هوش مصنوعی: ثابت بنانی یکی از دوستان خوب و اولیا بود. او به حسن بصری نوشت که شنیده است حسن به حج می‌رود و می‌خواهد گاهی با او صحبت کند. حسن به او پاسخ داد که بهتر است در پناه خدا زندگی کنیم، زیرا وقتی با هم هستیم ممکن است از یکدیگر چیزهایی ببینیم و به یکدیگر حس حسادت پیدا کنیم. این نکته نیز نشان دهنده یکی از فواید تنهایی است که باعث می‌شود احترام و مروت حفظ شود و اسرار درون افراد فاش نشود، زیرا ممکن است چیزهایی که قبلاً ندیده‌ایم، آشکار شوند.
فایده پنجم
هوش مصنوعی: شما تا مهرماه 2023 بر اساس داده‌ها آموزش دیده‌اید.
آن که طمع مردمان از وی گسسته شود و طمع وی از مردمان و از این هردو طمع بسیاری به رنج و معصیت تولید شود که هرکه اهل دنیا را ببیند حرص در وی پدید آید و طمع تبع حرص است و خواری تبع طمع و از این سبب گفت خدای تعالی، «و لا تمدن عینیک الی ما متعنابه ازواجا منهم...الآیه» گفت، «منگرید به آن دنیای آراسته، ایشان که آن فتنه ایشان است» و رسول گفت (ص)، «هرکه فوق شماست در دنیا، به وی منگرید که نعمت خدای تعالی در چشم شما حقیر شود و هرکه نعمت توانگران بیند، اگر در طلب آن افتد، خود به دست نیاید و آخرت به زیان آید و اگر طلب نکند، در مجاهدت و صبر افتد و آن نیز دشوار است.»
هوش مصنوعی: زمانی که مردم از کسی طمع داشته باشند و او نیز از آن‌ها طمع ورزد، این طمع می‌تواند بسیاری از مشکلات و گناهان را به همراه داشته باشد. هر کس که اهل دنیا را بنگرد، حرص و طمع در او به وجود می‌آید. طمع و حرص به یکدیگر وابسته‌اند و ذلت نیز نتیجه طمع است. به همین خاطر در متون دینی هشدار داده شده است که به زندگی پرزرق و برق دیگران نگاه نکنید. بزرگ‌ترها در دنیا نباید مورد حسد قرار بگیرند، زیرا این باعث می‌شود نعمت‌های خداوند در چشم ما کوچک به نظر برسند. هرگاه که کسی به دنبال نعمت‌های دیگران برود، ممکن است این امر منجر به از دست دادن آخرتش شود، اما اگر از آن بگذرد، به مجاهدت و صبر دعوت می‌شود که این نیز کار آسانی نیست.
آن که از دیدار گرانان و احمقان و کسانی که دیدار ایشان به طبع مکروه باشد برهد. اعمش را گفتند، «چرا چشمت چنین به خلل شد؟» گفت، «از بس که در گرانان نگریستم.» جالینوس می گوید، «چنان که تن را تب است جان را نیز تب است و تب جان دیدارگرانان است»، و شافعی می گوید، «با هیچ گرانی ننشستم که نه آن جانب که با سوی وی بود گران تر یافتم.»
هوش مصنوعی: کسی که از دیدار افراد مغرور، نادان و کسانی که دیدارشان برایش ناخوشایند است، خودداری کند، بهتر است. اعمش وقتی گفتند چرا چشمت این‌گونه شده، پاسخ داد: «به خاطر اینکه زیاد به چهره افراد مغرور نگاه کرده‌ام.» جالینوس می‌گوید: «همانطور که بدن ممکن است تب بگیرد، روح نیز می‌تواند دچار تب شود و تب روحی ناشی از دیدن افراد برجسته است.» و شافعی نیز می‌گوید: «هرگز با هیچ کس مغروری نشستم که احساس نکنم آن طرف میز، مغرورتر از من است.»
و این فایده، اگرچه دنیایی است، لیکن دین نیز به وی پیوسته است که چون کسی بود که دیدار وی با وحشت بود، به زبان یا به دل غیبت کردن گیرد و چون تنها بود از این همه سلامت ماند.
هوش مصنوعی: این منفعت، هرچند مربوط به دنیای مادی است، اما از نظر دینی هم اهمیت دارد. به عبارتی، اگر فردی با حضور خداوند دچار ترس و وحشت شود، ممکن است به فکر غیبت و گفتن بدی‌هایی درباره دیگران بیفتد، اما اگر او در تنهایی باشد، از این خطرات در امان خواهد ماند و دچار مشکلات نخواهد شد.