گنجور

بخش ۳۹ - باب دوم

بدان که حلال و حرام را درجات است و همه از یک گونه نیست. بعضی حلال است و بعضی حلال پاک است و بعضی پاک تر و همچنین از حرام بعضی صعب تر است و پلید تر و بعضی کمتر، چنان که بیماری که حرارت وی را زیان دارد، آنچه گرمتر باشد زیان بیشتر دارد. و گرمی بر درجات که انگبین نه چون شکر بود، حرام نیز همچنین است.

و طبقات مسلمانی در ورع از حرام و شبهت بر پنج درجه است:

درج اول ورع عدول است و آن ورع عموم مسلمانان است. هرچه فتوای ظاهر آن را حرام دارد از آن دور باشد و این کمترین درجات است. و هرکه این ورع در دست دارد عدالت وی باطل باشد و او را فاسق و عاصی گویند. و این جای نیز درجات است که کسی که مال دیگری به عقدی فاسد به رضای وی بستاند حرام است، ولیکن آن که به غضب ستاند حرام تر و اگر از یتیم و درویشی ستاند عظیم تر و عقد فاسد چون سبب ربوا بود حرامی آن عظیم تر، اگرچه حرامی بر همه افتد. و هرچه حرام تر عاقبت بیشتر و امید عفو ضعیفتر، چنان که بیماری را که انگبین خورد، خطر وی بیشتر از آن که فانیذ و شکر خورد و چون بیشتر خورد خطر وی بیش از آن که اندک خورد.

و تفصیل آن که حرام کدام است و حلال کدام، کسی داند که همه فقه برخواند و بر کسی واجب نیست همه فقه برخواندن که آنکس که قوت وی نه از مال غنیمت و نه از گزید اهل ذمت است، او را چه حاجت بود به کتاب غنایم و جزیه خواندن ولیکن بر هر کسی آن واجب باشد که بدان محتاج است، چون دخل وی از بیع و شراست، علم بیع و شرا بر وی واجب بود و اگر مزدوری است، علم آن پیشه بر وی واجب بود آموختن.

درجه دوم ورع نیک مردان است که ایشان را صالحان گویند و این آن بود که هرچه مفتی گوید حرام نیست ولیکن از شبهتی خالی نیست. از آن نیز دست بازدارد.

و شبهت بر سه قسم است: بعضی آن است که واجب بود از وی حذر کردن و بعضی است که واجب نبود ولیکن مستحب بود. از واجب حذر کردن درجه اول است و از مستحب درجه دوم. و سیم آن است که حذر کردن از وی وسوسه باشد و به کار نیاید، چنان که کسی گوشت صید نخورد و گوید که باشد که این ملک دیگری بوده باشد و از وی بجسته باشد یا سرای به عاریت دارد، بیرون شود که باشد که خداوند بمیرد و ملک به وارث افتد. این چنین بی آبی که نشان بر وی دلیل کند، وسواس بود و به کار نیاید.

درجه سوم ورع پرهیزگاران است که ایشان را متقیان گویند و این آن بود که آنچه نه حرام بود و نه شبهت، بلکه حلال مطلق باشد، ولیکن بیم آن بود که از آن در شبهتی دیگر افتد یا در حرامی، از آن نیز دست بدارد.

رسول (ص) گفت، «بنده به درجه متقیان نرسد تا آن که چیزی که بدان هیچ باک نبود دست بندازد از بیم چیزی که بدان باک بود». و عمر گفت، «ما از حلال از ده نه دست بداشتیم از بیم آن که در حرام افتیم». و به سبب این بود که صد درم بر کسی داشتی نود و نه پیش نستاندی که نباید که اگر تمام ستاند چربتر ستاند.

علی بن معبد می گوید، «سرایی به کرا داشتم. نامه ای نوشتم و خواستم که آن را به خاک دیوار خشک کنم، پس گفتم دیوار ملک من نیست، نکنم. پس گفتم اینرا قدری نباشد. اندکی بر وی نوشته کردم. به خواب دیدم شخصی را که با من گفتی کسانی که گویند خاک دیواری را چه در باشد فردا از قیامت بدانند». و کسانی که در این درجه باشند، از هرچه اندک بود و در محل مسامحت بود حذر کنند که باشد که چون راه گشاد شود به زیادت آن بکنند، دیگر آن که از درجه متقیان نیز بیفتد در آخرت.

و برای این بود که چون حسین بن علی از مال صدقه خرمایی در دهان نهاد و کودک بود، رسول (ص) گفت، «کخ کخ القها» یعنی بینداز. و از غنیمت مشک آورده بودند پیش عمر بن عبدالعزیز، بینی بگرفت و گفت، «منفعت بوی وی باشد و این همه حق مسلمانان است». و یکی از بزرگان پیشین بر بالین بیماری بود، چون فرمان یافت چراغ بکشت و گفت، «وارث را در روغن حق افتاد». و عمر مشک غنیمت در خانه بگذاشته بود تا زن وی برای مسلمانان می فروشد. یک روز درآمد از مقنع وی بوی مشک آمد. گفت، «این چیست؟» گفت، «مشک می سختم دستم بوی گرفت در مقنع مالیدم»، عمر مقنع از وی بستند و می شست و در خاک می مالید و می بویید تا هیچ بوی نماند و آنگاه به وی داد. و این مقدار در محل مسامحت باشد، ولیکن عمر خواست که در این بسته دارد تا به چیزی دیگر نیفتد و تا از بیم حرامی حلال گذاشته باشد و ثواب متقیان بیابد.

و از احمد بن حنبل پرسیدند که کسی در مسجد باشد بخور می سوزند از مال سلطان؟ گفت، «بیرون باید آمد تا بوی نشنوند و این خود به حرام نزدیک بود که آن مقدار بوی که به وی رسد و در جامه گیرد به مقصود بود که در محل مسامحت نیاید» و ورا پرسیدند که کسی ورقی یابد از احادیث، روا باشد که بنویسد بی دستوری؟، گفت، «نی».

و عمر را زنی بود که وی را دوست داشتی. چون خلافت به وی رسید زن را طلاق داد از بیم آن که نباید که در کاری شفاعت کند و از خویش آن قوت نیاید که آن را خلاف کند. و بدان که هر مباحی که بر نیت دنیا بازگردد از این بود که چون بدان مشغول شود وی را به کارهای دیگر افکند. بلکه هرکه از حلال سیر بخورد از درجه متقیان محروم ماند، برای آن که حلال که سیر بخورد شهوت را بجنباند و آنگاه در طلب افکند، بیم آن بود که به اندیشه ناشایست درآید و بیم آن بود که نظر پدید آید و نگریستن در مال اهل دنیا و باغ و کوشک ایشان. از این بود که آن حرص دنیا را بجنباند و آنگاه در طلب افکند و به حرام ادا کند.

و برای این گفت رسول (ص)، «حب الدنیا رأس کل خطیئه دوستی دنیا سر همه خطاهاست»،و بدان دنیای مباح خواست که دوست داشتن دنیای مباح است که همگی دل تو را بستاند تا در طلب دنیای بسیار افکند و بی معصیت راست نیاید تا ذکر خدای تعالی را از دل زحمت کند و سر همه شقاوتها این بود که غفلت از خدای تعالی بر دل غلبه گیرد و برای این بود که سفیان ثوری به در سرای بلند از آن محتشمی بگذشت. یکی با وی بود و درآنجا نگریست. وی را نهی کرد و گفت، «اگر شما این نظر نکنید، ایشان این اسراف نکنندی. شما شریک باشید در مظلمت آن اسراف». احمد بن نحیل را پرسیدند از دیوار مسجد و سرای به گچ کردن، گفت، «اما زمین روا باشد تا خاک نخیزد، اما گچ کردن دیوار را کاره ام که آن آرایش بود» و چنین گفته اند بزرگان سلف که هرکه را جامه تنگ و باریک، دین وی تنگ و باریک بود، و جمله این باب آن است که از حلال پاک دست بدارد، از بیم آن که در حرام کشد.

درجه چهارم ورع صدیقان است که حذر ار چیزی که حلال بود و به حرامی ادا نکند نیز، ولیکن در سببی از اسباب حاصل شدن آن معصیتی رفته باشد. مثال این آن بود که بشر حافی آب نخوردی از جویی که سلطان کنده بودی و گروهی در راه حج آب نخوردندی، از آن حوضها که سلطانیان کنده بودند و گروهی انگور نخوردندی که در جویی رفته بودی که سلطان کنده بودی. و احمد بن حنبل کراهیت داشتی که در مسجددرزیی کنند و کسب وی دوست نداشتی و پرسیدند از دوک گر که در گنبد گورخانه بنشیند، کراهیت داشت و گفت، «گورخانه برای آخرت است».

لامی چراغی افروخت از خانه سلطان. خداوند آن خانه چراغ را بکشت و دوال نعلین یکی بگسست، مشعله سلطان می بردند. از آن روشنایی حذر کرد که آن دوال نیکو کند. و زنی دوک می رشت. مشعله سلطانی گذر کرد. آن زن از آن دوک رشتن بازایستاد تا در آن روشنایی دوک نرشته باشد. و ذون النون مصری را باز داشتند در زندان. چند روز گرسنه بود. زنی پارسا که مرید وی بود از ریسمان حلال خویش طعامی فرستاد، نخورد. پس آن زن با وی عتاب کرد و گفت، «دانسته ای که آنچه من فرستم حلال باشد و تو گرسنه بودی، چرا نخوردی؟» گفت، «از آن که بر طبق ظالمی به من رسید و از دست زندانبان بود»، و این از آن حذر کرد که سبب رسیدن به وی قوت دست ظالمی بود و آن قوت از حرام حاصل آمده باشد. و این عظیمترین درجه ورع است اندر این باب و کسی که تحقیق این نشناسد، باشد که این به وسوسه کشد تا از دست هیچ فاسق طعام نخورد و این نه چنین است که این به ظالم مخصوص بود که وی حرام خورد و قوت وی از حرام بود، اما آن که زنا کند مثلا، قوت وی از زنا نبود، پس سبب رسیدن قوتی نباشد که از حرام بود.

و سری السقطی می گوید، «روزی در دشت به آبی رسیدم و گیاهی دیدم. گفتم این بخورم که اگر هرگز حلال خواهم خورد این خواهد بود. هاتفی آواز داد که آن قوت که تو را اینجا رسانید از کجا آمد؟ گفت پشیمان شدم و استغفار کردم». این است درجه صدیقان و ایشان اندیشه باریک در چنین احتیاطها کردندی و اکنون این بدل افتاده است با احتیاط در جامه شستن و آب پاک به یقین طلب کردن و ایشان آن آسان گرفتندی و پای برهنه رفتندی و از هر آبی که یافتندی طهارت کردندی، ولیکن طهارت آرایش بیرون است و نظاره گاه خلق است، اندر آن نفس را شرفی عظیم است. به تلبیس مسلمانی را بدان مشغول می دارد و این آرایش باطن است و نظرگاه حق است، از آن دشوار باشد.

درجه پنجم ورع مقربان است و موحدان که هرچه جز برای خدای تعالی بود، از خوردن و خفتن و گفتن، همه بر خود حرام دانند و این قومی باشند که ایشان یک همت و یک صفت شده باشند و موحد به کمال ایشان باشند.

از یحیی بن یحیی حکایت کنند که دارو خورده بود. زن وی گفت گامی چند برو در میان سرای. گفت این رفتن را وجهی ندانم و سی سال سال است تا من حساب خویش نگاه می دارم تا جز برای دین حرکتی نکنم. چون این قوم را نیتی دینی فراز نیاید هیچ حرکت نکنند و اگر بخورند آن مقدار خورند که عقل و حیات ایشان بر جای بماند برای قوت عبادت و اگر بگویند آن گویند که راه دین ایشان بود و هرچه جز این بود، همه بر خود حرام دانند.

این است درجات ورع کمتر از آن نبود باری که بشنوی و بدانی خویشتن را و ناکسی خویش بدانی و اگر خواهی در درجه اول که آن ورع عدول مسلمان است. باشی تا نام فاسقی بر تو نیفتد، از آن عاجز آیی و چون کار به حدیث رساند، دهان فراخ بازکنی و سخن همه از ملکوت گویی و از سخن ظاهر که در علم شرع است ننگ داری، بلکه همه خواهی که طامات و سخنهای بلند گویی. و در خبر است که رسول (ص) گفت، «بدترین خلق قومی اند که تن ایشان بر نعمت راست ایستاده باشدو. طعام های گوناگون می خورند و جامه های گوناگون می پوشند و آنگاه دهان فراخ باز کنند و حدیثهای نیکو می گویند» ایزد سبحانه و تعالی، ما را از این فتنه نگاه دارد بمنه و توفیقه.

بخش ۳۸ - باب اول: بدان که خدای تعالی می گوید، «یا ایها الرسل کلوا من الطیبات و اعملوا صالحا یارسولان، آنچه خورید حلال و پاک خورید و آنچه کنید از طاعت، شایسته کنید»، و رسول (ص) برای این گفت که طلب حلال بر همه مسلمانان فریضه است و گفت، «هرکه چهل روز حلال خورد که به هیچ حرام نیامیزد، خدای تعالی دل وی را پرنور کند و چشمهای حکمت از دل وی بگشاید و در یک روایت دوستی دنیا از دل وی ببرد». و سعد از بزرگان صحابه بود. گفت، «یا رسول الله دعا کن تا دعا مرا اجابت بود به هر دعا که کنم». گفت، «حلال خور تا دعا مستجاب شود». و رسول (ص) گفت، «بسیار کس طعام و جامه و غذای وی حرام است، آنگاه دست برداشته دعا می کند، چنین دعا کی اجابت کنند؟» گفت، «خدای تعالی را فرشته ای است بر بیت المقدس. هر شبی منادی می کند که هرکه حرام خورد خدای تعالی از وی خشنود نباشد و از وی نه فریضه پذیرد و نه سنت». و گفت، «هرکه جامه ای خرد به ده درم که یک درم از وی حرام بود، تا آن جامه بر تن وی بود نماز وی نپذیرند». و گفت، «هر گوشتی که از حرام رسته باشد آتش به وی اولیتر». و گفت، «هرکه باک ندارد که مال از کجا به دست آرد، خدای تعالی باک ندارد که وی را از کجا خواهد به دوزخ افکند». و گفت، «عبادت ده جزو است، نه جزو از وی طلب حلال است». و گفت، «هرکه شب به خانه شود مانده از طلب حلال، آمرزیده خسبد و بامداد که برخیزد خدای تعالی از وی خشنود بود». و گفت، «خدای تعالی می گوید کسانی که از حرام پرهیز کنند، شرم دارم که با ایشان حساب کنم». و گفت، «یک دروم از ربوا صعب تر است از سی بار زنا که در مسلمانی بکنند». و گفت، «هرکه مالی از حرام کسب کند، اگر به صدقه دهد نپذیرند و اگر بنهد زاد بود به دوزخ».بخش ۴۰ - باب سوم: گروهی گمان کرده‌اند که مال دنیا همه حرام است یا بیشتر حرام و سه قسم شده‌اند: آن قوم که احتیاط و ورع بر ایشان غالب بوده است. گفته‌اند هیچ چیز نخورید، مگر گیاه که در دشت باشد و گوشت ماهی و صید و مثل این. و گروهی که بطالت و شهوت بر ایشان غالب بوده است. گفته‌اند فرق نباید کرد آن همه می‌بباید خورد. و گروهی که به اعتدال نزدیک‌تر بودند، گفتند آن همه نباید خورد الّا به مقدار ضرورت و این هر سه خطاست قطعا، بلکه درست آن است که حلالی روشن و حرامی روشن و شبهتی در میانه می‌باشد تا به قیامت، چنان که رسول (ص) گفته است، «آن کس که می‌پندارد که از مال دنیا حرام بیشتر است غلط می‌کند که حرام بسیار است لیکن بیشتر نیست». و فرق است میان بسیار و بیشتر، چنان که بیمار و مسافر لشکری بسیارند، ولیکن بیشتر ایشان نه‌اند. و ظالمان بسیارند، ولیکن مظلومان بیشترند و وجه این غلط در کتاب احیا به شرح و برهان گفته‌ایم.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که حلال و حرام را درجات است و همه از یک گونه نیست. بعضی حلال است و بعضی حلال پاک است و بعضی پاک تر و همچنین از حرام بعضی صعب تر است و پلید تر و بعضی کمتر، چنان که بیماری که حرارت وی را زیان دارد، آنچه گرمتر باشد زیان بیشتر دارد. و گرمی بر درجات که انگبین نه چون شکر بود، حرام نیز همچنین است.
هوش مصنوعی: باید بدانیم که انواع حلال و حرام درجه‌بندی دارند و همه یک شکل نیستند. برخی از حلال‌ها فقط حلال هستند، در حالی که بعضی دیگر حلالی هستند که پاک‌ترند. همچنین در مورد حرام‌ها نیز همینطور است؛ برخی از آنها بسیار ناپاک‌تر و دشوارتر از بقیه هستند. به عنوان مثال، اگر کسی دچار بیماری حرارت باشد، شدت حرارت مشکلش را بیشتر می‌کند. بنابراین، مانند تفاوتی که بین انگبین و شکر وجود دارد، در حرام‌ها هم درجه‌بندی وجود دارد.
و طبقات مسلمانی در ورع از حرام و شبهت بر پنج درجه است:
هوش مصنوعی: طبقات مسلمانان در پرهیز از حرام و شبهه به پنج دسته تقسیم می‌شوند.
درج اول ورع عدول است و آن ورع عموم مسلمانان است. هرچه فتوای ظاهر آن را حرام دارد از آن دور باشد و این کمترین درجات است. و هرکه این ورع در دست دارد عدالت وی باطل باشد و او را فاسق و عاصی گویند. و این جای نیز درجات است که کسی که مال دیگری به عقدی فاسد به رضای وی بستاند حرام است، ولیکن آن که به غضب ستاند حرام تر و اگر از یتیم و درویشی ستاند عظیم تر و عقد فاسد چون سبب ربوا بود حرامی آن عظیم تر، اگرچه حرامی بر همه افتد. و هرچه حرام تر عاقبت بیشتر و امید عفو ضعیفتر، چنان که بیماری را که انگبین خورد، خطر وی بیشتر از آن که فانیذ و شکر خورد و چون بیشتر خورد خطر وی بیش از آن که اندک خورد.
هوش مصنوعی: اولین درجه از ورع، خودداری از گناهان عمومی مسلمانان است. هر چیزی که بر اساس فتوا به عنوان حرام شناخته می‌شود، باید از آن دوری کرد و این حداقل درجه ورع است. اگر کسی نتواند این ورع را رعایت کند، عدالت او مخدوش می‌شود و او به عنوان فاسق و عاصی شناخته می‌شود. همچنین درجات مختلفی در این زمینه وجود دارد: اگر کسی مال دیگری را به وسیله یک قرارداد باطل و با رضایت او بگیرد، این عمل حرام است، اما اگر به زور آن مال را بگیرد، این عمل حرام‌تر است. اگر این مال را از یتیم یا شخص فقیر بگیرد، این عمل بسیار گناهکارتر خواهد بود. همچنین، اگر قرارداد باطل به نوعی سبب ربا شود، حرمت آن نیز بیشتر می‌شود، هرچند که تمامی موارد حرام هستند. به طور کلی، هر چه چیزی حرام‌تر باشد، عاقبت آن بدتر است و امید به عفو از سوی خداوند کاهش می‌یابد؛ مانند فردی که انگبین می‌خورد، خطر او بیشتر از کسی است که شکر می‌خورد و اگر مقدار بیشتری بخورد، خطر او بیشتر از کسی خواهد بود که مقدار کمتری مصرف می‌کند.
و تفصیل آن که حرام کدام است و حلال کدام، کسی داند که همه فقه برخواند و بر کسی واجب نیست همه فقه برخواندن که آنکس که قوت وی نه از مال غنیمت و نه از گزید اهل ذمت است، او را چه حاجت بود به کتاب غنایم و جزیه خواندن ولیکن بر هر کسی آن واجب باشد که بدان محتاج است، چون دخل وی از بیع و شراست، علم بیع و شرا بر وی واجب بود و اگر مزدوری است، علم آن پیشه بر وی واجب بود آموختن.
هوش مصنوعی: هر کسی نمی‌تواند همه مسائل فقهی را یاد بگیرد و نیازی هم به این کار نیست. فردی که درآمدش از غنایم جنگی یا از مالیات اهل ذمّه نیست، نیازی ندارد که درباره این موضوعات مطالعه کند. اما هر کسی باید اطلاعات لازم را در زمینه‌هایی که به زندگی روزمره‌اش مربوط می‌شود، کسب کند. برای مثال، اگر درآمدش از خرید و فروش است، باید درباره معاملات و تجارت علم داشته باشد و اگر کارگری است، باید اصول و مهارت‌های مربوط به شغل خود را یاد بگیرد.
درجه دوم ورع نیک مردان است که ایشان را صالحان گویند و این آن بود که هرچه مفتی گوید حرام نیست ولیکن از شبهتی خالی نیست. از آن نیز دست بازدارد.
هوش مصنوعی: درجه دوم تقوا، وضعیت مردان نیکوکار است که به آنها «صالحان» گفته می‌شود. این وضعیت نشان می‌دهد که هرچه یک مفتی بگوید، لزوماً حرام نیست، اما ممکن است در برخی موارد با شبهات همراه باشد. لذا بهتر است از این موارد نیز پرهیز شود.
و شبهت بر سه قسم است: بعضی آن است که واجب بود از وی حذر کردن و بعضی است که واجب نبود ولیکن مستحب بود. از واجب حذر کردن درجه اول است و از مستحب درجه دوم. و سیم آن است که حذر کردن از وی وسوسه باشد و به کار نیاید، چنان که کسی گوشت صید نخورد و گوید که باشد که این ملک دیگری بوده باشد و از وی بجسته باشد یا سرای به عاریت دارد، بیرون شود که باشد که خداوند بمیرد و ملک به وارث افتد. این چنین بی آبی که نشان بر وی دلیل کند، وسواس بود و به کار نیاید.
هوش مصنوعی: شبهه به سه دسته تقسیم می‌شود: یک دسته آن است که باید از آن پرهیز کرد، دسته دیگر آن است که نباید پرهیز کرد، اما دوری از آن بهتر است. پرهیز از دسته اول واجب است و پرهیز از دسته دوم مستحب. دسته سوم نیز شامل مواردی است که پرهیز از آن‌ها فقط نوعی وسوسه محسوب می‌شود و در واقع مفید نیست. به عنوان مثال، ممکن است کسی از خوردن گوشت صید خودداری کند به این دلیل که شاید این گوشت متعلق به دیگری باشد یا شاید به این دلیل که ملک، به عاریه است و ممکن است صاحب آن بمیرد و ملک به وارثش برسد. اما چنین تردیدهایی به دلیل واضحی که وجود دارد، نشان‌دهنده وسوسه است و باید به آن توجه نکرد.
درجه سوم ورع پرهیزگاران است که ایشان را متقیان گویند و این آن بود که آنچه نه حرام بود و نه شبهت، بلکه حلال مطلق باشد، ولیکن بیم آن بود که از آن در شبهتی دیگر افتد یا در حرامی، از آن نیز دست بدارد.
هوش مصنوعی: درجه سوم از ورع مربوط به افرادی است که به پرهیزگاری معروفند و به آن‌ها متقیان می‌گویند. این دسته از افراد حتی از چیزهایی که کاملاً حلال است، خودداری می‌کنند، زیرا نگرانند مبادا به شبهه یا چیزی حرام برخورد کنند.
رسول (ص) گفت، «بنده به درجه متقیان نرسد تا آن که چیزی که بدان هیچ باک نبود دست بندازد از بیم چیزی که بدان باک بود». و عمر گفت، «ما از حلال از ده نه دست بداشتیم از بیم آن که در حرام افتیم». و به سبب این بود که صد درم بر کسی داشتی نود و نه پیش نستاندی که نباید که اگر تمام ستاند چربتر ستاند.
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) فرمودند که فردی به مقام پرهیزگاران نمی‌رسد مگر آنکه از چیزی که از آن ترسی ندارد، پرهیز کند به خاطر نگرانی از چیزی که از آن می‌ترسد. همچنین عمر گفت: «ما از چیزهای حلال نیز خودداری می‌کردیم تا مبادا به حرام دچار شویم». به همین دلیل، اگر کسی صد درم بر دیگری داشته باشد، نباید نود و نه درم را بگیرد، چراکه اگر قرار بر دریافت تمام باشد، بهتر است تمام آن را بگیرد.
علی بن معبد می گوید، «سرایی به کرا داشتم. نامه ای نوشتم و خواستم که آن را به خاک دیوار خشک کنم، پس گفتم دیوار ملک من نیست، نکنم. پس گفتم اینرا قدری نباشد. اندکی بر وی نوشته کردم. به خواب دیدم شخصی را که با من گفتی کسانی که گویند خاک دیواری را چه در باشد فردا از قیامت بدانند». و کسانی که در این درجه باشند، از هرچه اندک بود و در محل مسامحت بود حذر کنند که باشد که چون راه گشاد شود به زیادت آن بکنند، دیگر آن که از درجه متقیان نیز بیفتد در آخرت.
هوش مصنوعی: علی بن معبد می‌گوید که یک بار نامه‌ای را نوشته و قصد داشته آن را به دیوار خشک بچسباند. اما بعد از کمی فکر کردن، متوجه شده که دیوار متعلق به او نیست و بهتر است این کار را نکند. او سپس تصمیم می‌گیرد فقط یک جمله کوتاه بر روی دیوار بنویسد. در خواب کسی را می‌بیند که به او می‌گوید: افرادی که به دیوار خاکی می‌چسبانند، در روز قیامت از آن آگاه خواهند شد. همچنین کسانی که در این سطح قرار دارند باید از هر چیز اندکی که در مکان‌های غیررسمی وجود دارد دوری کنند؛ زیرا ممکن است در آینده به تدریج بیشتر و بیشتر به آن درگیر شوند و از درجۀ تقوا در آخرت بیفتند.
و برای این بود که چون حسین بن علی از مال صدقه خرمایی در دهان نهاد و کودک بود، رسول (ص) گفت، «کخ کخ القها» یعنی بینداز. و از غنیمت مشک آورده بودند پیش عمر بن عبدالعزیز، بینی بگرفت و گفت، «منفعت بوی وی باشد و این همه حق مسلمانان است». و یکی از بزرگان پیشین بر بالین بیماری بود، چون فرمان یافت چراغ بکشت و گفت، «وارث را در روغن حق افتاد». و عمر مشک غنیمت در خانه بگذاشته بود تا زن وی برای مسلمانان می فروشد. یک روز درآمد از مقنع وی بوی مشک آمد. گفت، «این چیست؟» گفت، «مشک می سختم دستم بوی گرفت در مقنع مالیدم»، عمر مقنع از وی بستند و می شست و در خاک می مالید و می بویید تا هیچ بوی نماند و آنگاه به وی داد. و این مقدار در محل مسامحت باشد، ولیکن عمر خواست که در این بسته دارد تا به چیزی دیگر نیفتد و تا از بیم حرامی حلال گذاشته باشد و ثواب متقیان بیابد.
هوش مصنوعی: حسین بن علی زمانی که کودک بود، تکه‌ای خرما از مال صدقه به دهانش گذاشت. پیامبر (ص) به او گفت که آن را بیندازد. در ماجرایی دیگر، عمر بن عبدالعزیز وقتی مشک غنیمتی را مشاهده کرد، بینی خود را گرفت و گفت که بوی آن مختص مسلمانان است. همچنین یکی از بزرگان در حالی که بر بالین بیمار نشسته بود، به او دستور دادند که چراغ را خاموش کند و او گفت که این کار برای ورثه حق است. عمر مشک غنیمت را در خانه نگه داشت تا همسرش آن را برای مسلمانان بفروشد. یک روز بوی مشک از مقنعه همسرش به مشامش رسید و پرسید که این چیست. او پاسخ داد که دستش بوی مشک گرفته و آن را به مقنعه‌اش مالیده است. عمر مقنعه را از او گرفت، شست و آن را در خاک مالید تا بوی آن از بین برود و سپس دوباره به او داد. این اقدام برای جلوگیری از افتادن به حرام و حفظ حلال بود تا ثواب متقیان را به دست آورد.
و از احمد بن حنبل پرسیدند که کسی در مسجد باشد بخور می سوزند از مال سلطان؟ گفت، «بیرون باید آمد تا بوی نشنوند و این خود به حرام نزدیک بود که آن مقدار بوی که به وی رسد و در جامه گیرد به مقصود بود که در محل مسامحت نیاید» و ورا پرسیدند که کسی ورقی یابد از احادیث، روا باشد که بنویسد بی دستوری؟، گفت، «نی».
هوش مصنوعی: از احمد بن حنبل سوال کردند که اگر کسی در مسجد باشد و بوی غذایی به خاطر سوختن از مال سلطان به مشامش برسد، چه باید بکند؟ او پاسخ داد که باید از آن مکان خارج شود تا بوی آن را حس نکند، زیرا این کار به حرام نزدیک است و بویی که به او برسد و در لباسش بماند، او را به مشکل می‌اندازد. همچنین از او پرسیدند که آیا می‌توان بدون اجازه، از ورق‌های حاوی احادیثی که پیدا می‌شود، نوشت؟ او گفت: نه.
و عمر را زنی بود که وی را دوست داشتی. چون خلافت به وی رسید زن را طلاق داد از بیم آن که نباید که در کاری شفاعت کند و از خویش آن قوت نیاید که آن را خلاف کند. و بدان که هر مباحی که بر نیت دنیا بازگردد از این بود که چون بدان مشغول شود وی را به کارهای دیگر افکند. بلکه هرکه از حلال سیر بخورد از درجه متقیان محروم ماند، برای آن که حلال که سیر بخورد شهوت را بجنباند و آنگاه در طلب افکند، بیم آن بود که به اندیشه ناشایست درآید و بیم آن بود که نظر پدید آید و نگریستن در مال اهل دنیا و باغ و کوشک ایشان. از این بود که آن حرص دنیا را بجنباند و آنگاه در طلب افکند و به حرام ادا کند.
هوش مصنوعی: عمر زنی داشت که او را دوست می‌داشت. زمانی که به خلافت رسید، به دلیل نگرانی از اینکه ممکن است زن در کارهای او شفاعت کند و او نتواند در برابر خواسته‌هایش مقاومت کند، او را طلاق داد. باید بدانید که هر چیزی که نیت دنیایی در آن باشد، می‌تواند انسان را به سمت کارهای دیگر بکشاند. به ویژه، اگر کسی از حلال سیر شود، ممکن است از درجه تقوی دور شود، زیرا خوردن حلال می‌تواند شهوت را تحریک کند و او را به افکار نادرست بیندازد. همچنین ممکن است توجه او به دنیا و مال و منال دیگران جلب شود و به حریص شدن در دنیا منجر شود و او را به سمت انجام کارهای حرام سوق دهد.
و برای این گفت رسول (ص)، «حب الدنیا رأس کل خطیئه دوستی دنیا سر همه خطاهاست»،و بدان دنیای مباح خواست که دوست داشتن دنیای مباح است که همگی دل تو را بستاند تا در طلب دنیای بسیار افکند و بی معصیت راست نیاید تا ذکر خدای تعالی را از دل زحمت کند و سر همه شقاوتها این بود که غفلت از خدای تعالی بر دل غلبه گیرد و برای این بود که سفیان ثوری به در سرای بلند از آن محتشمی بگذشت. یکی با وی بود و درآنجا نگریست. وی را نهی کرد و گفت، «اگر شما این نظر نکنید، ایشان این اسراف نکنندی. شما شریک باشید در مظلمت آن اسراف». احمد بن نحیل را پرسیدند از دیوار مسجد و سرای به گچ کردن، گفت، «اما زمین روا باشد تا خاک نخیزد، اما گچ کردن دیوار را کاره ام که آن آرایش بود» و چنین گفته اند بزرگان سلف که هرکه را جامه تنگ و باریک، دین وی تنگ و باریک بود، و جمله این باب آن است که از حلال پاک دست بدارد، از بیم آن که در حرام کشد.
هوش مصنوعی: رسول الله (ص) فرمودند: "دوستی با دنیا سرآغاز همه خطاهاست." این بدان معناست که عشق به دنیای مادی می‌تواند انسان را به بیراهه ببرد و باعث غفلت از یاد خدا شود. در حقیقت، هنگامی که انسان به دنیا وابسته می‌شود، ممکن است از یاد خدا غافل شده و به دام معصیت بیفتد. به همین دلیل، از بزرگانی مانند سفیان ثوری نقل شده که در مواجهه با تجملات و زیاده‌روی‌ها به دیگران توصیه کردند که از آنچه که ناپسند است دوری کنند. همچنین احمد بن نحیل در مورد زیباسازی دیوارهای مسجد گفت که اگرچه گچ کردن دیوار اشکالی ندارد، اما نباید به زیاده‌روی در این امور دامن زد. بزرگان پیشین نیز اشاره کرده‌اند که انسان‌هایی که زندگی‌شان را بر اساس دنیا و مادیات بنا می‌کنند، در واقع از اساس دینشان دور می‌شوند و همواره باید در پی حفظ موازین شرعی باشند تا در دام حرام نیفتند.
درجه چهارم ورع صدیقان است که حذر ار چیزی که حلال بود و به حرامی ادا نکند نیز، ولیکن در سببی از اسباب حاصل شدن آن معصیتی رفته باشد. مثال این آن بود که بشر حافی آب نخوردی از جویی که سلطان کنده بودی و گروهی در راه حج آب نخوردندی، از آن حوضها که سلطانیان کنده بودند و گروهی انگور نخوردندی که در جویی رفته بودی که سلطان کنده بودی. و احمد بن حنبل کراهیت داشتی که در مسجددرزیی کنند و کسب وی دوست نداشتی و پرسیدند از دوک گر که در گنبد گورخانه بنشیند، کراهیت داشت و گفت، «گورخانه برای آخرت است».
هوش مصنوعی: درجه چهارم ورع از نظر اهل تقوا، پرهیز از چیزهایی است که حلال به حساب می‌آیند اما ممکن است به حرامی بینجامند. برای مثال، برخی افراد از نوشیدن آب از جوی‌های که سلطنتی حفر کرده پرهیز می‌کنند، یا در مسیر حج از حوض‌هایی که سلطنتی ساخته‌اند آب نمی‌نوشند. همچنین، احمد بن حنبل به اجتناب از برخی کارها تاکید داشت، مثلاً او دوست نداشت در مسجد به نوعی درزی کاری انجام شود و زمانی که از او درباره نشستن در گنبد گورخانه سوال شد، اظهار کرد که این مکان برای آخرت است و نباید آن را به کارهای دنیوی آلوده کرد.
لامی چراغی افروخت از خانه سلطان. خداوند آن خانه چراغ را بکشت و دوال نعلین یکی بگسست، مشعله سلطان می بردند. از آن روشنایی حذر کرد که آن دوال نیکو کند. و زنی دوک می رشت. مشعله سلطانی گذر کرد. آن زن از آن دوک رشتن بازایستاد تا در آن روشنایی دوک نرشته باشد. و ذون النون مصری را باز داشتند در زندان. چند روز گرسنه بود. زنی پارسا که مرید وی بود از ریسمان حلال خویش طعامی فرستاد، نخورد. پس آن زن با وی عتاب کرد و گفت، «دانسته ای که آنچه من فرستم حلال باشد و تو گرسنه بودی، چرا نخوردی؟» گفت، «از آن که بر طبق ظالمی به من رسید و از دست زندانبان بود»، و این از آن حذر کرد که سبب رسیدن به وی قوت دست ظالمی بود و آن قوت از حرام حاصل آمده باشد. و این عظیمترین درجه ورع است اندر این باب و کسی که تحقیق این نشناسد، باشد که این به وسوسه کشد تا از دست هیچ فاسق طعام نخورد و این نه چنین است که این به ظالم مخصوص بود که وی حرام خورد و قوت وی از حرام بود، اما آن که زنا کند مثلا، قوت وی از زنا نبود، پس سبب رسیدن قوتی نباشد که از حرام بود.
هوش مصنوعی: یک لام در خانه سلطان چراغی روشن کرد. اما خداوند آن چراغ را خاموش کرد و یکی از نعلین‌ها شکست. مشعل سلطنتی را می‌بردند و از آن نور پرهیز کردند تا آن نعلین را تعمیر کنند. زنی نیز با دوک خود نخ می‌رشت. وقتی مشعل سلطانی از آنجا گذشت، زن از رشتن دوک خود دست کشید تا در آن نور نخ نرشد. ذوالنون مصری در زندان بود و چند روز گرسنه ماند. زنی پارسا که مرید او بود، غذایی از راه حلال برایش فرستاد، اما او آن را نپذیرفت. آن زن از او پرسید که چرا از غذای حلال او نمی‌خورد، در حالی که گرسنه است. او پاسخ داد، «چون در زیر دست ظالمی به من رسید.» او از این موضوع پرهیز کرد زیرا نگران بود که قوت او به دست ظالمی باشد و آن قوت از طریق حرام به دست آمده باشد. این نشانه‌ای از بالاترین مرتبه تقواست و کسی که به خوبی این موضوع را درک نکند، ممکن است به وسوسه بیفتد و از هیچ فاسق غذایی نگیرد. اما این مسئله فقط به ظالم مربوط نمی‌شود، زیرا آن کسی که زنا می‌کند، ممکن است قوتش از زنا تأمین نشود و در نتیجه نیازی به نگرانی در مورد رسیده به خوراک حرام نداشته باشد.
و سری السقطی می گوید، «روزی در دشت به آبی رسیدم و گیاهی دیدم. گفتم این بخورم که اگر هرگز حلال خواهم خورد این خواهد بود. هاتفی آواز داد که آن قوت که تو را اینجا رسانید از کجا آمد؟ گفت پشیمان شدم و استغفار کردم». این است درجه صدیقان و ایشان اندیشه باریک در چنین احتیاطها کردندی و اکنون این بدل افتاده است با احتیاط در جامه شستن و آب پاک به یقین طلب کردن و ایشان آن آسان گرفتندی و پای برهنه رفتندی و از هر آبی که یافتندی طهارت کردندی، ولیکن طهارت آرایش بیرون است و نظاره گاه خلق است، اندر آن نفس را شرفی عظیم است. به تلبیس مسلمانی را بدان مشغول می دارد و این آرایش باطن است و نظرگاه حق است، از آن دشوار باشد.
هوش مصنوعی: سری السقطی می‌گوید که یک روز در دشت به آبی برخورد کرد و گیاهی را دید. او فکر کرد که اگر بخواهد چیزی بخورد، همین گیاه خواهد بود. در این لحظه صدایی به او گفت که چگونه این غذایی که تو را به اینجا رسانده، به دست آمده است. او از این فکر پشیمان شد و طلب آمرزش کرد. این نشان‌دهنده سطح بالای صدق و راستگویی آنان است، چرا که در این موارد احتیاط بسیاری به خرج می‌دهند. امروزه، احتیاط به شیوه‌های مختلف مانند شستن لباس‌ها و استفاده از آب پاک به یقین تبدیل شده است. ولی آن‌ها زندگی را آسان‌تر می‌گذراندند، پا برهنه راه می‌رفتند و از هر آبی که می‌یافتند، پاکیزگی انجام می‌دادند. اما این طهارت فقط به ظاهر مربوط می‌شود و برای مردم حائز اهمیت است؛ در حالی که در باطن نفس انسان اهمیت و مقام بزرگتری دارد. مشغول شدن به ظواهر دینی، توجه به حقایق باطنی را دشوار می‌کند.
درجه پنجم ورع مقربان است و موحدان که هرچه جز برای خدای تعالی بود، از خوردن و خفتن و گفتن، همه بر خود حرام دانند و این قومی باشند که ایشان یک همت و یک صفت شده باشند و موحد به کمال ایشان باشند.
هوش مصنوعی: درجه پنجم ورع مختص نزدیکان و موحدان است، به این معنا که آن‌ها هر کاری که جز برای خداوند انجام دهند، همچون خوردن، خوابیدن و گفتگو کردن، بر خود حرام می‌دانند. این گروه به نوعی یکدست و یک عنصر شده‌اند و موحدان در کمال خود به شمار می‌آیند.
از یحیی بن یحیی حکایت کنند که دارو خورده بود. زن وی گفت گامی چند برو در میان سرای. گفت این رفتن را وجهی ندانم و سی سال سال است تا من حساب خویش نگاه می دارم تا جز برای دین حرکتی نکنم. چون این قوم را نیتی دینی فراز نیاید هیچ حرکت نکنند و اگر بخورند آن مقدار خورند که عقل و حیات ایشان بر جای بماند برای قوت عبادت و اگر بگویند آن گویند که راه دین ایشان بود و هرچه جز این بود، همه بر خود حرام دانند.
هوش مصنوعی: از یحیی بن یحیی نقل شده که دارویی مصرف کرده بود. همسرش از او خواست که چند قدمی در خانه راه برود. او پاسخ داد که این رفتن را بی‌معنا می‌داند و از سی سال پیش تا کنون حساب خود را نگه داشته تا فقط به دنبال دین باشد و هیچ حرکتی جز برای دین نکند. او ادامه داد که این افراد زمانی حرکتی نمی‌کنند که نیتی دینی برایشان پیش نیاید و اگر هم غذایی بخورند، فقط به اندازه‌ای است که عقل و زندگی‌شان حفظ شود تا بتوانند عبادت کنند و اگر گفتگویی داشته باشند، همگی آن را در راستای دین می‌دانند و هر چیز دیگری را بر خود حرام می‌شمارند.
این است درجات ورع کمتر از آن نبود باری که بشنوی و بدانی خویشتن را و ناکسی خویش بدانی و اگر خواهی در درجه اول که آن ورع عدول مسلمان است. باشی تا نام فاسقی بر تو نیفتد، از آن عاجز آیی و چون کار به حدیث رساند، دهان فراخ بازکنی و سخن همه از ملکوت گویی و از سخن ظاهر که در علم شرع است ننگ داری، بلکه همه خواهی که طامات و سخنهای بلند گویی. و در خبر است که رسول (ص) گفت، «بدترین خلق قومی اند که تن ایشان بر نعمت راست ایستاده باشدو. طعام های گوناگون می خورند و جامه های گوناگون می پوشند و آنگاه دهان فراخ باز کنند و حدیثهای نیکو می گویند» ایزد سبحانه و تعالی، ما را از این فتنه نگاه دارد بمنه و توفیقه.
هوش مصنوعی: درجات ورع به حدی است که باید خود را بشناسی و بدان دانی که در چه جایگاهی هستی و ارزش خود را بشماری. اگر بخواهی به سطحی با نام ورع عدول مسلمان برسید و از برچسب فاسق بودن محفوظ بمانی، باید از این کار ناتوان باشی. وقتی به نقل حدیث می‌رسی، به‌جای آنکه فقط سخنانی سطحی و مترادف با دانش شرعی بگویی، باید به بیان معانی عمیق و الهی بپردازی و از گفتار سطحی و بی‌محتوا اجتناب کنی. در روایتی آمده که پیامبر (ص) فرمودند: "بدترین انسان‌ها کسانی هستند که در آسایش و نعمت زندگی می‌کنند، غذاهای مختلف می‌خورند و لباس‌های مختلف می‌پوشند و سپس شروع به بیان سخنانی زیبا و جذاب می‌کنند." از خداوند بزرگ می‌خواهیم که ما را از این فتنه محفوظ دارد.