گنجور

بخش ۳۲ - عقد پنجم (قراض است)

و وی را سه رکن است:

رکن اول سرمایه است. باید که نقد بود، زر یا سیم؛ اما نقره و جامه و عروض نشاید. و باید که وزن معلوم بود و باید که به عامل تسلیم افتد. اگر مالک شرط کند که در دست می دارد نشاید.

رکن دوم سود باید که آنچه عامل را خواهد بود معلوم کند، چون نیمه و سه و یک اگر گوید ده درم مرا یا تو را و باقی قسمت کنیم، باطل بود.

رکن سوم عمل است و شرط آن است که آن عمل تجارت بود و آن خرید و فروخت است نه پیشه وری تا اگر گندم به نانبا دهد نانبایی کند، سود به دو نیم روا نبود و اگر کتان به عصار دهد همچنین. و اگر در تجارت شرط کند که جز از فلان چیز نفروشد، و جز از فلان چیز نخرد، باطل شود و هرچه معملت را تنگ کند، شرط آن روا نبود.

و عقد آن بود که گوید، «این مال به تو دادم تا تجارت کنی و سود وی به دو نیم»، و وی گوید، «پذیرفتم». چون عقد بست، عامل وکیل وی باشد در خرید و فروخت و هرگاه خواهد فسخ کند روا بود. چون مالک فسخ کرد اگر جمله مال نقد بود و سود نبود، قسمت کنند. و اگر مال عرض بود و سود نبود، به مالک دهد، بر عامل واجب نبود که بفروشد.

و اگر عامل گوید که بفروشم مال را، مالک را روا بود که منع کند، مگر زبونی یافته باشد که به سود بخرد، آنگاه منع نتواند کردن. و چون مال عرض بود و در وی سود بود، بر عامل واجب بود که بفروشد، بدان نقد که سرمایه بوده است نه نقدی دیگر، و چون مقدار سرمایه نقد کرد باقی قسمت کند.

و بر وی واجب نبود فروختن آن. و چون یک سال بگذرد، واجب بود که قیمت مال بداند برای زکوه و زکوه نصیب عامل بر عامل بود. و نشاید که بی دستوری مالک سفر کند، اگر بکند در ضمان مال بود. اگر به دستوری کند، نفقه راه بر مال قراض بود چنان که نفقه کیال و وزان و حمال و کرای دکان بر مال بود. و چون بازآید سفره و مطهره و آنچه از مال قراض خریده باشد، در میان نهد که مشترک بود.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و وی را سه رکن است:
هوش مصنوعی: او سه اصل دارد:
رکن اول سرمایه است. باید که نقد بود، زر یا سیم؛ اما نقره و جامه و عروض نشاید. و باید که وزن معلوم بود و باید که به عامل تسلیم افتد. اگر مالک شرط کند که در دست می دارد نشاید.
هوش مصنوعی: اولین اصل در سرمایه، وجود نقد است که می‌تواند به صورت طلا یا نقره باشد. اما استفاده از نقره، لباس یا مواد دیگر مناسب نیست. همچنین باید وزن این سرمایه مشخص و معین باشد و به دست عامل (کسی که سرمایه را مدیریت می‌کند) تسلیم شود. اگر مالک شرط کند که سرمایه را در دست خود نگه‌ دارد، این قابل قبول نیست.
رکن دوم سود باید که آنچه عامل را خواهد بود معلوم کند، چون نیمه و سه و یک اگر گوید ده درم مرا یا تو را و باقی قسمت کنیم، باطل بود.
هوش مصنوعی: رکن دوم در تعیین سود باید مشخص کند که چه چیزی برای عامل (کارکننده) مطلوب است، زیرا اگر گفته شود که مثلاً یک نفر باید ۱۰ درم به دیگری بدهد و باقی را تقسیم کنند، این اشتباه و باطل است.
رکن سوم عمل است و شرط آن است که آن عمل تجارت بود و آن خرید و فروخت است نه پیشه وری تا اگر گندم به نانبا دهد نانبایی کند، سود به دو نیم روا نبود و اگر کتان به عصار دهد همچنین. و اگر در تجارت شرط کند که جز از فلان چیز نفروشد، و جز از فلان چیز نخرد، باطل شود و هرچه معملت را تنگ کند، شرط آن روا نبود.
هوش مصنوعی: رکن سوم در هر عملی، عمل خود آن است و ضروری است که آن عمل جنبه تجاری داشته باشد، یعنی به معنای خرید و فروش باشد، نه کار کردن در یک حرفه خاص. به عنوان مثال، اگر کسی گندم را به نانوا بدهد و از او نان بگیرد، این کار نانوا به عنوان تجارت محسوب نمی‌شود و تقسیم سود در این حالت مجاز نیست. همچنین اگر کتان را به عصار بدهد، وضع به همین منوال است. اگر در انجام یک معامله شرط شود که تنها از کالای خاصی خرید و فروش انجام شود، این شرط باطل است و هر گونه محدودیت در انجام معاملات نیز مجاز نیست.
و عقد آن بود که گوید، «این مال به تو دادم تا تجارت کنی و سود وی به دو نیم»، و وی گوید، «پذیرفتم». چون عقد بست، عامل وکیل وی باشد در خرید و فروخت و هرگاه خواهد فسخ کند روا بود. چون مالک فسخ کرد اگر جمله مال نقد بود و سود نبود، قسمت کنند. و اگر مال عرض بود و سود نبود، به مالک دهد، بر عامل واجب نبود که بفروشد.
هوش مصنوعی: در این توافق، شخص می‌گوید: «این مال را به تو می‌دهم تا تجارت کنی و سود آن را به دو قسمت تقسیم کنیم»، و فرد دیگر پاسخ می‌دهد: «پذیرفتم». زمانی که این توافق انجام شد، فرد عامل نماینده او در خرید و فروش می‌شود و هر زمان که بخواهد، حق دارد که توافق را لغو کند. اگر مالک توافق را لغو کند و تمام مال نقد باشد و سودی وجود نداشته باشد، باید آن را تقسیم کنند. اما اگر مال کالا باشد و سودی نباشد، باید کالا را به مالک برگرداند و بر او لازم نیست که کالا را بفروشد.
و اگر عامل گوید که بفروشم مال را، مالک را روا بود که منع کند، مگر زبونی یافته باشد که به سود بخرد، آنگاه منع نتواند کردن. و چون مال عرض بود و در وی سود بود، بر عامل واجب بود که بفروشد، بدان نقد که سرمایه بوده است نه نقدی دیگر، و چون مقدار سرمایه نقد کرد باقی قسمت کند.
هوش مصنوعی: اگر عامل به مالک بگوید که مال را بفروشد، مالک حق دارد که مانع فروش شود، مگر اینکه به دلیل نیاز یا ضعفی که دارد، برای او بهتر باشد که مال را بفروشد. در چنین حالتی، مالک نمی‌تواند مانع فروش شود. همچنین، اگر مال به گونه‌ای باشد که برای آن سود وجود دارد، عامل موظف است که آن را بفروشد، و این فروش باید به قیمتی باشد که ارزش اولیه آن بوده و نه قیمت دیگری. پس از اینکه سرمایه نقد شد، باقی‌مانده باید تقسیم گردد.
و بر وی واجب نبود فروختن آن. و چون یک سال بگذرد، واجب بود که قیمت مال بداند برای زکوه و زکوه نصیب عامل بر عامل بود. و نشاید که بی دستوری مالک سفر کند، اگر بکند در ضمان مال بود. اگر به دستوری کند، نفقه راه بر مال قراض بود چنان که نفقه کیال و وزان و حمال و کرای دکان بر مال بود. و چون بازآید سفره و مطهره و آنچه از مال قراض خریده باشد، در میان نهد که مشترک بود.
هوش مصنوعی: فروختن آن مال بر او واجب نبود. پس از گذشت یک سال، لازم بود قیمت آن مال را بداند تا زکاتش را بپردازد و زکات متعلق به کارگزار بود. همچنین، بدون اجازه مالک، او نمی‌تواند سفر کند و اگر سفر کند، مسئولیت خسارت مال بر عهده‌اش خواهد بود. اگر با اجازه مالک سفر کند، هزینه‌های سفر از مال مشترک کسر می‌شود، به‌طوری که هزینه‌های راه، حمل و نقل و کرایه مکان بر عهده مال مشترک است. و پس از بازگشت، باید سفره و اموال خریداری شده از مال مشترک را در میان بگذارد، زیرا آن اموال مشترک هستند.