گنجور

شمارهٔ ۹۴ - در توحید و منقبت و تخلص به مدح سید اجل شرف الدین محمد نقیب گوید

دارای آسمان و زمین کردگار ماست
آن حی لایموت که جاوید پادشاست
رزاق انس و خالق جن مالک ملک
آن باقئی که هر دو جهان را بدو بقاست
ذاتی منزه و ملکی عادل حکیم
عدلش به علم و حکمت و حکمش درست و راست
ذاتش غنی است از بد و نیک و زیان و سود
ملکش بری است از کم و بیش و فزون و کاست
در زیر بار هیبت او پست شد زمین
تا آسمان به خدمت درگاه او دو تاست
عرش مجید اگرچه محل جلالت است
نزد کمال رفعت او زهره ش از کجاست
کز پیش درگه جبروت از سیاستش
در گوش ابر زلزله کوس کبریاست
فراش ملک اوست شمالی که برزمی است
نقاش صنع او است سحابی که در هواست
تسبیح او وظیفه مردان متقی است
تهلیل او ترانه مرغان خوش نواست
یک جای نیست بی او او هیچ جای نه
جای تحیر است کسی را که دل بجاست
هژده هزار عالم از او خیمه ها زده
خرگاه خاص او ز دل مرد پارساست
از گل گیا مسبح تسبیح اوشدست
در گل به آنکه گوید آفاق چون گیاست
بر بندگان خویش همه لطف و رحمت است
گرچه ز بنده در ره او زرق و کیمیاست
بر خاک اگر نهیم بهر نعمتیش روی
چون برکنیم سرکه یکی را دو از قفاست
چون دست و پای و دیده و گوشت دو آفرید
هر نعمتیش برتو به حجت چو دو گوا است
بردار دست و دل به دعا روز و شب بدو
کو ناظرالقلوب و هم او سامع الدعاست
خواهی که از تو راضی باشد بدی مکن
پس گر کنی مگو که به بدکردنش رضاست
بد در تو آفرید و نهیش غلط بود
حاشا که بر خدای تعالی غلط روا است
ما زشت فعل و بسته برو فعل خویشتن
با ما اگر عتاب کند دون حق ماست
گر فعل فعل ماست سزای عقوبتیم
اکنون که نیست از شرف و جاه مصطفاست
بدر هدی و صدر شریعت که ظل او
بر آسمان دین صفت الشمس و الضحاست
بدری که در زمین و زمانه چنو نبود
صدری کز انبیاء و ملایک چنو نخواست
گفتار او نمود رهی را که در هدی است
انگشت او شکافت مهی را که بر سماست
او در مدینه خفته و بیدار در بهشت
کز نام عرش کنگره سدر منتهاست
از امئی چو خواست شدن مصطفی خجل
پروردگار کارش از آنجا کز اصطفاست
از دست قدرت و قلم امر و لوح کن
قرآن نگار کرد و همه عذر او بخواست
آمد ندا ز غیب بروز ولادتش
که این بنده گزیده ما دوست و آشناست
پنجش زنید نوبت و ابرش کنید چتر
کاین تاج و تخت ملت سلطان انبیاست
در راه غیب قاصد او جبرئیل و بس
در شهر شرع شحنه او تیغ مرتضاست
گفت ایزد ای محمد قائم مقام تو
هست از پس تو آنکه کنون با تو در عباست
از علم او و علم تو در شرع زینت است
وز نام او و نام تو بر عرش استواست
در روزگار تو چو دگر قوم مقتدیست
برامت تو از پس تو چون تو مقتدا است
داماد و ابن عم و وصی و برادرت
کت هم سرست و هم دم و هم درد و هم دواست
میر عرب سپهبد دین پهلوان شرع
کاندر مصاف کفر چو سوزنده اژدهاست
سرمایه شجاعت و پیرایه نبرد
داننده علوم و نماینده سخاست
شمشیر بخش و شیردل و شهریار فش
خصم جفا و مرد وفا و در صفا است
در فتویش قلم به دیانت درش قدم
با دشمنش سخا به نماز اندرش عطاست
او با تو در حجاز و ز بیم سنان او
در روم زلزله است و به هندوستان وباست
از رعد نعره ش آب جگر همچو آتش است
وز برق تیغش آهن جوشن چو بوریا است
علمش نگار و صورت ایوان ملت است
جودش گل و بنفشه بستان «هل اتی » است
اصل شهادت است سر ذوالفقار او
از بهر آن دو شاخ شده چون دهان لاست
بسته کمر رضای مرا در وفای او
کز روی صدق با تو به جان مونس وفاست
در راه ماش ظاهر و باطن یکی شدست
نه با منش خیانت و نه با توش ریاست
مایار و خصم او که بود یار و خصمتان
زیرا که تو به جمله مرائی و او تو راست
ما هر دو را ز نوری محض آفریده ایم
چندین خلاف خلق میان شما چراست
هرگز حسد شما را از هم جدا کند
در آتش عذاب ز ما جاودان خداست
با این همه ز بعد نبی کارها بگشت
کوته کن این سخن که نه هنگام ماجراست
چون آید آن امام که امروز غایب است
بنمایدت که قبله به عکس کلیسیا است
چون کوس دولتش بنوازند بر فلک
بیرون جهد دلی که در اشکنجه عناست
او ز آن نمی رسد که جهان بس مشوش است
گل ز آن نمی دمد که چمن سخت بینواست
تاصاحب الزمان به رسیدن به کار دین
اولی ترین کسی شرف الدین مرتضی است
صدر جهان نقیب نقیبان شرق و غرب
کو سیدی نبی صفت و پادشه لقاست
دین پروری که از بر کرسی بر آسمان
در خطبه ملائکه بر جان او ثناست
در دور او ز دولت او دوری ابلهی است
در خط او و خطه او ناشدن خطاست
کردند قیمت هنرش صد هزار گنج
نخاس عقل گفت که این برده کم بهاست
بدخواه راز دولت او روز محنت است
یأجوج راز سد سکندر به صد بلاست
ای سیدی که از درجات رفیع تو
خاک درت تفاخر اعدا و اولیاست
همچون محمد و علی و فاطمه شدست
زیرا حلیم طبع و سخی کف و پرحیاست
کرد است همت تو دو عالم به لقمه ای
وین طرفه تر که از دهنش بوی ناشتاست
هر چیز را که هست؛ بود حد و انتها
دریای فضل توست که بی حد و انتهاست
خورشید عقل را شرف از برج فضل توست
خاتون باغ را تتق از دولت صباست
از گرد نعل اسب تو در چشم مملکت
معلوم شد که قیمت دیده ز توتیاست
گردون تو را رهی و زمانه تو را غلام
شه را به تو مراد و سپه را به تو هواست
کی چون تو و کسان تو باشند حاسدان
جفت گل و بنفشه نه گشنیز و گندناست
ادبیر سوی خویش کشد حاسدت همی
ادبیر همچو کاه و حسودت چو کهرباست
هرکس که خواست بد به تو آن بد بدو رسید
شک نیست اندرین که بدان را بدی جزاست
هرکس که جست نیکی تو یافت نیکوئی
گویند درمثل که «سزا درخور سزاست »
تاتو بقم شدی شده بود آبروی ری
از چنگ غم ز آمدنت جانها رها است
از هر دلی ز رفتن تو آه هجر بود
از هرلبی ز آمدنت بانگ مرحباست
الا قوامی از شعرا نانبا که بود
نان چنین که من پزم اندر جهان کراست
بر دشت دل به کاشتن گندم سخن
وهمم ز گرد سینه چو دهقان به روستاست
انبان نان به دوش خرد برنهاده ام
که اندیشه ام ز مغز چو هندو به آسیاست
سوزنده استخوان من از آتش ضمیر
چون در تنور هیزم دوکان نانباست
هرکس که برگذشت به بازار خاطرم
داند که نان مدح شما خون جان ماست
تاآفتاب و ماه و سهیل و سها بود
بادی تو کز تو در دو جهان زینت و بهاست
تو آفتاب بادی و فرزند ماه تو
کز طلعتش هزار سهیل از یکی سهاست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دارای آسمان و زمین کردگار ماست
آن حی لایموت که جاوید پادشاست
هوش مصنوعی: خداوندی که همیشه زنده است و هیچ‌وقت نمی‌میرد، خالق آسمان و زمین است و او سلطانی ابدی و بی‌پایان است.
رزاق انس و خالق جن مالک ملک
آن باقئی که هر دو جهان را بدو بقاست
هوش مصنوعی: خداوندی که انسان‌ها و جن‌ها را خلق کرده و مالک این ملک پایدار است، همان کسی است که دلیل ماندگاری هر دو جهان است.
ذاتی منزه و ملکی عادل حکیم
عدلش به علم و حکمت و حکمش درست و راست
هوش مصنوعی: خداوندی پاک و پادشاهی عادل و حکیم است که عدالت او بر پایه علم و حکمت است و تصمیماتش همواره صحیح و درست می‌باشد.
ذاتش غنی است از بد و نیک و زیان و سود
ملکش بری است از کم و بیش و فزون و کاست
هوش مصنوعی: وجود او از هرگونه خوبی و بدی و زیان و سود بی‌نیاز است. سرزمین او از کم و کاست و زیاد و کم رنگین نیست.
در زیر بار هیبت او پست شد زمین
تا آسمان به خدمت درگاه او دو تاست
هوش مصنوعی: زمین به خاطر عظمت او کوچک و حقیر شد، و آسمان هم به احترام او دو نیم شده و در خدمت اوست.
عرش مجید اگرچه محل جلالت است
نزد کمال رفعت او زهره ش از کجاست
هوش مصنوعی: هرچند عرش مجید مکان بزرگی و جلال است، اما در برابر بلندای کمال او، ستاره‌ای از کجا می‌تواند باشد؟
کز پیش درگه جبروت از سیاستش
در گوش ابر زلزله کوس کبریاست
هوش مصنوعی: از درگاه قدرت و عظمت او، صدای زلزله‌ای به گوش ابرها می‌رسد که نشان از بزرگی و تسلط او دارد.
فراش ملک اوست شمالی که برزمی است
نقاش صنع او است سحابی که در هواست
هوش مصنوعی: فراش ملک همانند یک فرش زیبا و منحصر به فرد است که از شمال می‌آید. این فرش نشان‌دهنده هنر و خلاقیت خداوند است و ابرهایی که در آسمان قرار دارند، به‌مثابه تصاویری از این هنر به شمار می‌روند.
تسبیح او وظیفه مردان متقی است
تهلیل او ترانه مرغان خوش نواست
هوش مصنوعی: ذکر و تسبیح خداوند یکی از وظایف مردان با تقواست و ستایش او مانند ترانه‌ای است که پرندگان خوش آواز می‌خوانند.
یک جای نیست بی او او هیچ جای نه
جای تحیر است کسی را که دل بجاست
هوش مصنوعی: هیچ مکانی وجود ندارد که او در آن نباشد. برای کسی که دلش به او وابسته است، هیچ جای تعجبی وجود ندارد.
هژده هزار عالم از او خیمه ها زده
خرگاه خاص او ز دل مرد پارساست
هوش مصنوعی: هشت هزار دنیا از او تحت فرمان هستند و جایگاه ویژه‌اش در دل مردان پارسا قرار دارد.
از گل گیا مسبح تسبیح اوشدست
در گل به آنکه گوید آفاق چون گیاست
هوش مصنوعی: از گل و گیاه به یاد خدا ذکر و تسبیح می‌گوید و چون در دل گل است، می‌گوید که جهان نیز همچون گیاهان است.
بر بندگان خویش همه لطف و رحمت است
گرچه ز بنده در ره او زرق و کیمیاست
هوش مصنوعی: پروردگارش همیشه مهربانی و رحمت به بندگانش دارد، هرچند که بندگان در مسیر او به زیبایی‌ها و زرق و برق‌ها توجه می‌کنند.
بر خاک اگر نهیم بهر نعمتیش روی
چون برکنیم سرکه یکی را دو از قفاست
هوش مصنوعی: اگر بر زمین بگذاریم چیزی را برای لذت و نعمتش، وقتی که یک سرکه را از دهنش برمی‌داریم، چه انتظاری می‌توانیم داشته باشیم؟
چون دست و پای و دیده و گوشت دو آفرید
هر نعمتیش برتو به حجت چو دو گوا است
هوش مصنوعی: خداوند با آفرینش اعضای بدن مانند دست، پا، چشم و گوشت، نشانه‌هایی از نعمت‌هایش را در تو قرار داده است. این نعمت‌ها مانند دو شاهد، دلیل روشنی بر وجود او و رحمتش هستند.
بردار دست و دل به دعا روز و شب بدو
کو ناظرالقلوب و هم او سامع الدعاست
هوش مصنوعی: دست و دل را به دعا بردار، روز و شب به سوی او که ناظران دل‌هاست و خود نیز دعاها را می‌شنود.
خواهی که از تو راضی باشد بدی مکن
پس گر کنی مگو که به بدکردنش رضاست
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی کسی از تو راضی باشد، نباید کار بدی انجام بدهی. اگر هم مرتکب بدی شدی، نگو که او راضی به بدی‌کردنش است.
بد در تو آفرید و نهیش غلط بود
حاشا که بر خدای تعالی غلط روا است
هوش مصنوعی: خداوند بدی را در تو ایجاد نکرد و اگر هم چیزی به نظر نادرست بیاید، این گمان اشتباه است. هرگز نمی‌توان بر خداوند بزرگ خطایی را روا دانست.
ما زشت فعل و بسته برو فعل خویشتن
با ما اگر عتاب کند دون حق ماست
هوش مصنوعی: ما کارهای بدی انجام می‌دهیم و خودمان را کنترل نمی‌کنیم. اگر کسی نسبت به ما خشمگین شود، ناراحتی او بی‌اساس است.
گر فعل فعل ماست سزای عقوبتیم
اکنون که نیست از شرف و جاه مصطفاست
هوش مصنوعی: اگر اعمال ما ناشی از خودمان است، پس سزاوار عذاب هستیم، حالا که مقام و اعتبار پیامبر (مصطفی) دیگر در میان ما نیست.
بدر هدی و صدر شریعت که ظل او
بر آسمان دین صفت الشمس و الضحاست
هوش مصنوعی: این بیت درباره مقام و عظمت کسی صحبت می‌کند که در هدایت و راهنمایی مردم نقش بسزایی دارد. او مانند خورشید در آسمان دین می‌درخشد و سایه‌اش بر دین پدیدار است. بدین معنا که این فرد نه تنها خود دارای مقام والایی است، بلکه نور و روشنی وجودش موجب هدایت و روشنگری دیگران نیز می‌شود.
بدری که در زمین و زمانه چنو نبود
صدری کز انبیاء و ملایک چنو نخواست
هوش مصنوعی: در این دنیا، چنین قلب بزرگی وجود ندارد که از انبیا و فرشتگان چنین خواسته‌ای داشته باشد.
گفتار او نمود رهی را که در هدی است
انگشت او شکافت مهی را که بر سماست
هوش مصنوعی: سخنان او راهی را نشان داد که در هدایت قرار دارد، انگشت او مانند چاقویی، ماهی را که در آسمان است شکافت.
او در مدینه خفته و بیدار در بهشت
کز نام عرش کنگره سدر منتهاست
هوش مصنوعی: او در مدینه خوابیده است، اما در بهشت بیدار است؛ جایی که نام عرش، به انتهای درختان سدرتوصیف می‌شود.
از امئی چو خواست شدن مصطفی خجل
پروردگار کارش از آنجا کز اصطفاست
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند اراده کرد که مصطفی (پیامبر اسلام) به مقام نبوت برسد، او از این انتخاب خود خجالت زده و شرمنده بود؛ زیرا این مقام و مسئولیت از سوی پروردگار بر او تحمیل شده بود و نشان از انتخاب ویژه خداوند دارد.
از دست قدرت و قلم امر و لوح کن
قرآن نگار کرد و همه عذر او بخواست
هوش مصنوعی: با توجه به توانایی و قلم، فرمان و نوشتار را قرآن را نوشت و همه از او عذرخواهی کردند.
آمد ندا ز غیب بروز ولادتش
که این بنده گزیده ما دوست و آشناست
هوش مصنوعی: ندای آسمانی درباره ولادت او آمد که این فرد خاص و دوست‌داشتنی از میان ماست.
پنجش زنید نوبت و ابرش کنید چتر
کاین تاج و تخت ملت سلطان انبیاست
هوش مصنوعی: این جمله به معنای آن است که باید به سرعت و با جدیت کارها را انجام دهید و آمادگی لازم را داشته باشید، زیرا مقام و بزرگی ملت به دست توانمندی و تلاش افراد آن بستگی دارد.
در راه غیب قاصد او جبرئیل و بس
در شهر شرع شحنه او تیغ مرتضاست
هوش مصنوعی: در مسیر معرفت و حقیقت، تنها فرشته جبرئیل پیام‌آور است و در حوزه شرع و قوانین، وسلطنت و هدایت، سلاح و قدرت علی‌بن‌ابی‌طالب نمایان است.
گفت ایزد ای محمد قائم مقام تو
هست از پس تو آنکه کنون با تو در عباست
هوش مصنوعی: خداوند به محمد فرمود که تو در موقعیت والایی قرار داری و کسی که اکنون در کنار توست، در حقیقت از پس تو حمایت می‌کند.
از علم او و علم تو در شرع زینت است
وز نام او و نام تو بر عرش استواست
هوش مصنوعی: علم او و علم تو در دین، زینت بخش است و نام او و نام تو بر عرش آسمان قرار دارد.
در روزگار تو چو دگر قوم مقتدیست
برامت تو از پس تو چون تو مقتدا است
هوش مصنوعی: در زمانه‌ی تو، دیگران مانند پیشوایان هستند و از تو پیروی می‌کنند، حال آنکه تو خود مانند یک پیشوا برای آنان به شمار می‌روی.
داماد و ابن عم و وصی و برادرت
کت هم سرست و هم دم و هم درد و هم دواست
هوش مصنوعی: داماد، پسر عمو، وصی و برادر تو هم‌نشین و همراز تو هستند و هم در شادی و هم در مشکلات زندگی در کنارت خواهند بود.
میر عرب سپهبد دین پهلوان شرع
کاندر مصاف کفر چو سوزنده اژدهاست
هوش مصنوعی: میر عرب، فرمانده و پیشوای دین، در مقام پهلوانی است که در مبارزه با کفر، مانند یک اژدهای سوزان و خطرناک عمل می‌کند.
سرمایه شجاعت و پیرایه نبرد
داننده علوم و نماینده سخاست
هوش مصنوعی: شجاعت یکی از مهم‌ترین ویژگی‌هاست که افراد با دانش و آگاهی در عرصه جنگ و نبرد به آن نیاز دارند.
شمشیر بخش و شیردل و شهریار فش
خصم جفا و مرد وفا و در صفا است
هوش مصنوعی: شمشیر به معنای تقسیم منافع، دل شیر و اراده‌ای نیرومند به عنوان پادشاه است. همچنین به این نکته اشاره دارد که دشمنان بدعهد هستند، در حالی که مردان وفادار در صلح و صفا زندگی می‌کنند.
در فتویش قلم به دیانت درش قدم
با دشمنش سخا به نماز اندرش عطاست
هوش مصنوعی: در نظر او، دیانت و اصولی که به آن پایبند است، برجسته است و در مواجهه با دشمنش، با سخاوت و generosity رفتار می‌کند. نماز و عبادت برای او نیز بسیار با ارزش و قابل احترام است.
او با تو در حجاز و ز بیم سنان او
در روم زلزله است و به هندوستان وباست
هوش مصنوعی: او در سرزمین حجاز با توست و از ترس شمشیر سنان در روم و در هندوستان نیز به زلزله افتاده است.
از رعد نعره ش آب جگر همچو آتش است
وز برق تیغش آهن جوشن چو بوریا است
هوش مصنوعی: صدای رعد مانند ناله‌ای از دل و جان است و به شدت مانند شعله آتش احساس می‌شود. درخشندگی برق مانند تیزی شمشیر برتن آهنین است که آن را از بین می‌برد و به نرمی بوریا می‌کند.
علمش نگار و صورت ایوان ملت است
جودش گل و بنفشه بستان «هل اتی » است
هوش مصنوعی: دانش او مانند نگاری است که بر سردر ملت نقش بسته و سخاوتش مانند گل و بنفشه در باغی است که زیبایی‌اش همه‌جا را می‌نوازد.
اصل شهادت است سر ذوالفقار او
از بهر آن دو شاخ شده چون دهان لاست
هوش مصنوعی: شهادت واقعی در هنر او نهفته است. دو شاخ او مانند دهانی از ذوالفقار به چشم می‌آید، که این نشان‌دهنده کمال و قدرت اوست.
بسته کمر رضای مرا در وفای او
کز روی صدق با تو به جان مونس وفاست
هوش مصنوعی: سبک زندگی و رفتار او باعث شده که من به او ایمان بیاورم و به خاطر صداقتی که دارد، او را به عنوان دوست و مونس جانم انتخاب کرده‌ام.
در راه ماش ظاهر و باطن یکی شدست
نه با منش خیانت و نه با توش ریاست
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، ظاهر و باطن انسان یکی شده است و نه به خاطر خیانت و نه به خاطر قدرت و ریاست.
مایار و خصم او که بود یار و خصمتان
زیرا که تو به جمله مرائی و او تو راست
هوش مصنوعی: هر کس که دوست یا دشمن توست، در حقیقت همان کسی است که تو او را می‌پنداری، چون تو در نهایت خود را در آینه او می‌بینی.
ما هر دو را ز نوری محض آفریده ایم
چندین خلاف خلق میان شما چراست
هوش مصنوعی: ما هر دو از یک نور خالص و واحد به وجود آمده‌ایم، پس چرا میان ما این همه اختلاف و تفاوت وجود دارد؟
هرگز حسد شما را از هم جدا کند
در آتش عذاب ز ما جاودان خداست
هوش مصنوعی: هرگز حسادت شما را معطوف به جدایی نکند، زیرا عذاب ابدی ما از خداوند است.
با این همه ز بعد نبی کارها بگشت
کوته کن این سخن که نه هنگام ماجراست
هوش مصنوعی: با وجود این که پس از پیامبر کارها تغییر کرد، بهتر است که این سخن را کوتاه کنیم چون الان وقت ماجرا نیست.
چون آید آن امام که امروز غایب است
بنمایدت که قبله به عکس کلیسیا است
هوش مصنوعی: زمانی که آن امامی که اکنون ناپدید شده است، بیاید، به تو نشان خواهد داد که قبله به شکل معکوس کلیسا قرار دارد.
چون کوس دولتش بنوازند بر فلک
بیرون جهد دلی که در اشکنجه عناست
هوش مصنوعی: زمانی که صدای پیروزی و خوشبختی او در آسمان طنین انداز شود، دل کسی که در بند مشکلات و سختی‌هاست، نمی‌تواند در برابر این شادی و موفقیت بی‌تفاوت بماند و تلاش می‌کند تا از شرایط دشوار رهایی یابد.
او ز آن نمی رسد که جهان بس مشوش است
گل ز آن نمی دمد که چمن سخت بینواست
هوش مصنوعی: او به دلیل آشفتگی‌های زیاد حاکم بر جهان به موقع نمی‌رسد و گل هم به خاطر وضعیت ناگوار چمن نمی‌تواند شکوفا شود.
تاصاحب الزمان به رسیدن به کار دین
اولی ترین کسی شرف الدین مرتضی است
هوش مصنوعی: زمانی که صاحب زمان فرا برسد، شرف الدین مرتضی بهترین و شایسته‌ترین فرد برای انجام امور دین خواهد بود.
صدر جهان نقیب نقیبان شرق و غرب
کو سیدی نبی صفت و پادشه لقاست
هوش مصنوعی: این ابیات به شخصیت بزرگی اشاره دارد که در صدر جهان قرار دارد و به عنوان سرپرست نقیبان در شرق و غرب شناخته می‌شود. او کسی است که ویژگی‌های یک سید و پیامبر را دارد و در واقع، پادشاهی برای ملاقات و دیدار است.
دین پروری که از بر کرسی بر آسمان
در خطبه ملائکه بر جان او ثناست
هوش مصنوعی: دینی که به خوبی تربیت شده و به اندازه‌ای والا و معزز است که ملائکه در آسمان درباره‌اش تمجید و ستایش می‌کنند.
در دور او ز دولت او دوری ابلهی است
در خط او و خطه او ناشدن خطاست
هوش مصنوعی: دور بودن از وجود او، به خاطر نعمت و مقامش، نشانه‌ای از نادانی است، و در غیر از مسیر او و سرزمینش، نرفتن به خطا می‌انجامد.
کردند قیمت هنرش صد هزار گنج
نخاس عقل گفت که این برده کم بهاست
هوش مصنوعی: قیمت هنر او را به اندازه صد هزار گنج تعیین کردند، اما عقل به من گفت که این شخص ارزشش کمتر از این است.
بدخواه راز دولت او روز محنت است
یأجوج راز سد سکندر به صد بلاست
هوش مصنوعی: کسی که نیت بدی نسبت به او دارد، روز سختی و مصیبت را تجربه خواهد کرد. همچنین راز و رمز قدرت او مانند راز سد سکندر، تحت فشار و بلاهای زیادی پنهان است.
ای سیدی که از درجات رفیع تو
خاک درت تفاخر اعدا و اولیاست
هوش مصنوعی: ای سرور من، تو آنقدر بلندمرتبه‌ای که حتی خاک زیر پای تو برای دشمنان و دوستان تو مایه فخر و مباهات است.
همچون محمد و علی و فاطمه شدست
زیرا حلیم طبع و سخی کف و پرحیاست
هوش مصنوعی: مانند محمد، علی و فاطمه، شخصیتی است که دارای طبیعتی آرام، دست سخاوتمند و رفتاری با حیا است.
کرد است همت تو دو عالم به لقمه ای
وین طرفه تر که از دهنش بوی ناشتاست
هوش مصنوعی: نیکی و جدیت تو باعث شده که دو جهان را به دست بیاوری و جالب‌تر این که بوی ناشتا از دهان تو به مشام می‌رسد.
هر چیز را که هست؛ بود حد و انتها
دریای فضل توست که بی حد و انتهاست
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد، دارای اندازه و اندازه‌گیری مشخصی است، اما دریای علم و کرامت تو بی‌پایان و بی‌حد و مرز است.
خورشید عقل را شرف از برج فضل توست
خاتون باغ را تتق از دولت صباست
هوش مصنوعی: نور و روشنی عقل در اثر برجستگی و فضیلت توست، و گل‌های باغ نیز از برکت و نعمت صبای دل‌انگیز تو سرزنده و شاداب‌اند.
از گرد نعل اسب تو در چشم مملکت
معلوم شد که قیمت دیده ز توتیاست
هوش مصنوعی: از خاکی که بر اثر نعل اسب تو برمی‌خیزد، روشن می‌شود که ارزش چشم‌ها به اندازه توتی است.
گردون تو را رهی و زمانه تو را غلام
شه را به تو مراد و سپه را به تو هواست
هوش مصنوعی: آسمان به تو راه می‌دهد و زمانه به تو خدمت می‌کند؛ پادشاه به تو ارادت دارد و سپاه به تو توجه و علاقه نشان می‌دهد.
کی چون تو و کسان تو باشند حاسدان
جفت گل و بنفشه نه گشنیز و گندناست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مانند تو و امثال تو نیست که در برابر حاسدان قرار بگیرد، شما مانند گل و بنفشه هستید و نه مانند سبزی‌ها و غلات.
ادبیر سوی خویش کشد حاسدت همی
ادبیر همچو کاه و حسودت چو کهرباست
هوش مصنوعی: نویسنده به سمت خودداری و آراستگی می‌کشد، در حالی که حسادت تو مانند کاه بی‌اهمیت و خود فرد حسود مانند کهرباست که ارزش بیشتری دارد.
هرکس که خواست بد به تو آن بد بدو رسید
شک نیست اندرین که بدان را بدی جزاست
هوش مصنوعی: هر کسی که خواسته باشد به تو آسیب برساند، بدون شک عذاب و کیفر آن بدی به خود او خواهد رسید.
هرکس که جست نیکی تو یافت نیکوئی
گویند درمثل که «سزا درخور سزاست »
هوش مصنوعی: هر کسی که برای خود خوبی جستجو کند، در نهایت به خوبی دست خواهد یافت. به تعبیر دیگر، هرگز به کسی که نیکی کرده است، جز نیکی نمی‌رسد.
تاتو بقم شدی شده بود آبروی ری
از چنگ غم ز آمدنت جانها رها است
هوش مصنوعی: با آمدنت، غم‌ها از زندگی‌ام دور شده‌اند و جان‌ها آزاد و شاداب شده‌اند. حضور تو باعث شده آبروی زندگی‌ام احیا شود.
از هر دلی ز رفتن تو آه هجر بود
از هرلبی ز آمدنت بانگ مرحباست
هوش مصنوعی: هر دل به خاطر جدایی تو افسوس و ناله می‌کند و هر زبان به خاطر آمدنت، خوش‌آمد می‌گوید.
الا قوامی از شعرا نانبا که بود
نان چنین که من پزم اندر جهان کراست
هوش مصنوعی: ای شاعران بزرگ و نیکوکار، من برای گذران زندگی خود به نان و آبی نیاز دارم، که در این دنیا هیچ‌کس به اندازه من گرسنه و نیازمند نیست.
بر دشت دل به کاشتن گندم سخن
وهمم ز گرد سینه چو دهقان به روستاست
هوش مصنوعی: در دشت دل، دانه‌ای از گندم سخن و اندیشه‌های خود را می‌کارم، همان‌طور که یک کشاورز در روستا به کشت و زرع می‌پردازد و آن را از دل برمی‌کشد.
انبان نان به دوش خرد برنهاده ام
که اندیشه ام ز مغز چو هندو به آسیاست
هوش مصنوعی: کیسه‌ای پر از نان بر دوش دارم، زیرا اندیشه‌ام به اندازه‌ی مغز یک هندو در آسایش است.
سوزنده استخوان من از آتش ضمیر
چون در تنور هیزم دوکان نانباست
هوش مصنوعی: آتش درونم مانند حرارتی است که استخوان‌های مرا می‌سوزاند، همان‌طور که چوب‌های هیزم در تنور نانوایی می‌سوزند.
هرکس که برگذشت به بازار خاطرم
داند که نان مدح شما خون جان ماست
هوش مصنوعی: هر فردی که از کنار بازار عبور کند، می‌داند که تعریف و ستایش شما برای ما چون نانی است که برای ادامه حیات‌مان ضروری است.
تاآفتاب و ماه و سهیل و سها بود
بادی تو کز تو در دو جهان زینت و بهاست
هوش مصنوعی: تا وقتی که خورشید و ماه و ستاره‌هایی چون سهیل و سها وجود دارند، خوشهٔ زندگی و زیبایی در دو جهان به وجود آمده است.
تو آفتاب بادی و فرزند ماه تو
کز طلعتش هزار سهیل از یکی سهاست
هوش مصنوعی: تو مانند آفتاب بر افراز و فرزند ماهی، که نور چهره‌ات باعث می‌شود هزار ستاره روشن از یک سحری به نظر برسند.