گنجور

شمارهٔ ۸۹ - در غزل است

هر کو چو تو دلستان ندارد
خورشید شکر فشان ندارد
از دست غم عشق تو جانا
آن جان ببرد که جان ندارد
مشکی که ز شب پدید گردد
جز زلف تو ترجمان ندارد
مرغی که ز آفتاب زاید
جز حسن تو آشیان ندارد
خورشید چو روی تو از آن نیست
کز زلف تو سایه بان ندارد
دادی به غلامی تو اقرار
مسکین چه کند زبان ندارد
هر چند چو سیمرغ وصالت
نامیست که خود نشان ندارد
یک کنج نماندست که دروی
صد بنده به رایگان ندارد
بستان رخت بر چمن لهو
جز عارضت ارغوان ندارد
باران غمم ز بام اندوه
الا مژه ناودان ندارد
در عشقم گوشمال دادی
شاید، که ادب زیان ندارد
کم دار قوام سیم باری
دانی که قوامی آن ندارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر کو چو تو دلستان ندارد
خورشید شکر فشان ندارد
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی و دل‌ربایی تو نمی‌رسد، همچون خورشید قادر به پاشیدن شکر و لطافت نیست.
از دست غم عشق تو جانا
آن جان ببرد که جان ندارد
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر عشق تو رنج می‌کشد، آن‌چنان در درد و غم غرق شده که دیگر تحمل ندارد و جانش از اضطراب عشق تو به تنگ آمده است.
مشکی که ز شب پدید گردد
جز زلف تو ترجمان ندارد
هوش مصنوعی: مشکی که از شب به وجود می‌آید هیچ ترجمه‌ای جز زلف‌های تو ندارد.
مرغی که ز آفتاب زاید
جز حسن تو آشیان ندارد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که از نور آفتاب متولد می‌شود، جز زیبایی تو، جایی برای زندگی و پرورش ندارد.
خورشید چو روی تو از آن نیست
کز زلف تو سایه بان ندارد
هوش مصنوعی: وقتی که چهره‌ات مانند خورشید می‌درخشد، زلف‌هایت نمی‌توانند سایه‌بان مناسبی برای آن باشد.
دادی به غلامی تو اقرار
مسکین چه کند زبان ندارد
هوش مصنوعی: تو به خدمت پذیرش کردی، اما این بیچاره چه کند در حالی که زبان ندارد؟
هر چند چو سیمرغ وصالت
نامیست که خود نشان ندارد
هوش مصنوعی: هرچند نام وصالت مانند سیمرغ است که خود نشانی ندارد و فقط در افسانه‌ها مطرح است.
یک کنج نماندست که دروی
صد بنده به رایگان ندارد
هوش مصنوعی: هیچ گوشه‌ای نیست که در آن، حتی یک درویش، صد نفر را بدون درخواست و به رایگان نپذیرد.
بستان رخت بر چمن لهو
جز عارضت ارغوان ندارد
هوش مصنوعی: بر روی چمن، سرگرمی و شادی به جز زیبایی تو رنگی دیگر ندارد.
باران غمم ز بام اندوه
الا مژه ناودان ندارد
هوش مصنوعی: باران غم‌هایم از سقف اندوهم می‌بارد، و چشمانم مانند ناودان نیستند که این اشک‌ها را به بیرون بریزند.
در عشقم گوشمال دادی
شاید، که ادب زیان ندارد
هوش مصنوعی: شاید در عشق من به تو توجه و تربیت کردی، زیرا ادب و احترام همیشه مفید است و ضرری ندارد.
کم دار قوام سیم باری
دانی که قوامی آن ندارد
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره شده است که نباید بر روی چیزهای کم‌اعتبار یا بی‌ارزش تکیه کرد، زیرا آن‌ها قادر به حمایت و پایداری نیستند.