شمارهٔ ۸۵ - در غزل است
زلف تو دین مرد دینی برد
رویت آب حریر چینی برد
لعبت دیده قوامی را
صورت تو بلاله چینی برد
عارض لاله رنگ گل فامت
قدر اندام یاسمینی برد
لب لوزینه وار پرشکرت
طعم حلوای انگبینی برد
برنشان پی تو در ره تو
چشم من گوی ره نشینی برد
خر پالانکش من اندر عشق
رونق استران زینی برد
ساقی عشق تو ز عالم دست
از لطیفی ز پیش بینی برد
داد ما را بسی پیاله غم
آنگهی نام ساتگینی برد
ناگهان زلف بی امانت تو
همه دلها به ناامینی برد
من چه گویم که آن من باری
ازمیان دو چشم بینی برد
شمارهٔ ۸۴ - در غزل است: سرمایه ای است سنگین؛ زلف تو دلبری راشمارهٔ ۸۶ - در غزل واشارت بمدح حسن ابوالعمید است: جانا دل من تو را مرید است
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زلف تو دین مرد دینی برد
رویت آب حریر چینی برد
هوش مصنوعی: زلف زیبای تو، ایمان و اعتقاد مرد را تحت تأثیر قرار میدهد و زیبایی چهرهات همچون آب حریر چینی است.
لعبت دیده قوامی را
صورت تو بلاله چینی برد
هوش مصنوعی: چشمان قوامی مجذوب زیبایی تو شده و مانند بلالههایی که چیده میشوند، تحت تأثیر قرار گرفتهاند.
عارض لاله رنگ گل فامت
قدر اندام یاسمینی برد
هوش مصنوعی: پیکر دلنواز یاسمن به قد و قامت تو میبالد و رنگ گل لاله به تو آراسته است.
لب لوزینه وار پرشکرت
طعم حلوای انگبینی برد
هوش مصنوعی: لبهای تو شکلی مانند لوزی دارند و شیرینی آنها، طعمی شبیه به حلوای خوشمزهای است که با عسل تهیه شده است.
برنشان پی تو در ره تو
چشم من گوی ره نشینی برد
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر تو در راه تو انتظار میکشد و بیصبرانه به دنبال نشانهای از تو میگردد.
خر پالانکش من اندر عشق
رونق استران زینی برد
هوش مصنوعی: عشقی که من در آن غرق شدهام، همانند زین بر پشت یک الاغ است که موجب رونق و زیبایی میشود.
ساقی عشق تو ز عالم دست
از لطیفی ز پیش بینی برد
هوش مصنوعی: ای محبوب، بادهساز عشق تو، از دنیای ظرافتها و زیباییها دوری گزیده و نگاهی به آینده انداخته است.
داد ما را بسی پیاله غم
آنگهی نام ساتگینی برد
هوش مصنوعی: ما به اندازه زیادی نوشیدنی غم نوشیدیم و نام حاشا و نیرنگ را به زبان آوردیم.
ناگهان زلف بی امانت تو
همه دلها به ناامینی برد
هوش مصنوعی: ناگهان زلفهای پیچیده و فریبندهات، همه دلها را به احساس ناامیدی و اضطراب انداخت.
من چه گویم که آن من باری
ازمیان دو چشم بینی برد
هوش مصنوعی: من چه بگویم درباره آنچه که درد و رنج من را در دو چشم تو مشاهده میکنم.

قوامی رازی