گنجور

شمارهٔ ۷۷ - در غزل است

ای زلف تو همچو شاخ شمشاد
وی قد تو همچو سرو آزاد
هر چند مرا زهر دو رنج است
بااین همه تا بود چنین باد
اشک من و روی خویشتن بین
گر دجله ندیده ای و بغداد
زلف تو اگر دلی ز من برد
لبهای تو صد هزار جان داد
گوئی که زبان تو که بستست؟
آن بست که آب دیده بگشاد
پرسی که تو را که زد چه گویم
آن زد که عقیله ای چو تو زاد
شادی برسد مرا ز وصلت
از شیرین غم رسد به فرهاد
از دست تو خواستم چو کردن
فریاد کم از تو بود بیداد
شیرینی یاد کرد آن لب
اندر گلوم شکست فریاد
رفت آن که تو بودی و قوامی
دیگر نشود ز وصل تو شاد
کی باز شود به جای هرگز
خشتی که ز کالبد بیفتاد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای زلف تو همچو شاخ شمشاد
وی قد تو همچو سرو آزاد
هوش مصنوعی: زلف‌های تو مانند شاخه‌های شمشاد است و قامت تو مانند سرو آزاد می‌باشد.
هر چند مرا زهر دو رنج است
بااین همه تا بود چنین باد
هوش مصنوعی: هرچند که زحمات و دردهای زیادی را متحمل می‌شوم، اما با این حال امیدوارم اوضاع همیشه به همین شکل ادامه داشته باشد.
اشک من و روی خویشتن بین
گر دجله ندیده ای و بغداد
هوش مصنوعی: من اشک‌های خود را می‌بینم و بر چهره‌ام تأمل می‌کنم، اگر هرگز دجله را ندیده‌ای و بغداد را نشناخته‌ای.
زلف تو اگر دلی ز من برد
لبهای تو صد هزار جان داد
هوش مصنوعی: اگر زلف تو دلی از من برباید، لب‌های تو به اندازه‌ی صد هزار جان ارزش دارد.
گوئی که زبان تو که بستست؟
آن بست که آب دیده بگشاد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که کسی که نمی‌تواند صحبت کند، در واقع به خاطر اشک‌هایی است که در چشمش جمع شده و مانع از بیان احساساتش می‌شود.
پرسی که تو را که زد چه گویم
آن زد که عقیله ای چو تو زاد
هوش مصنوعی: از تو می‌پرسم که چه بگویم درباره کسی که تو را زده است، چون کسی مثل تو به دنیا آمده است و در نتیجه از سیرت آن فرد می‌توان به شخصیت تو پی برد.
شادی برسد مرا ز وصلت
از شیرین غم رسد به فرهاد
هوش مصنوعی: شادی به من می‌رسد از وصال شیرین، ولی غم به فرهاد می‌رسد.
از دست تو خواستم چو کردن
فریاد کم از تو بود بیداد
هوش مصنوعی: از تو خواستم که دردی که به دل دارم را مطرح کنم، اما وقتی فریاد زدم، تنها بیداد و ظلم تو را احساس کردم.
شیرینی یاد کرد آن لب
اندر گلوم شکست فریاد
هوش مصنوعی: یاد آن لب زیبا در دلم شیرین است و از دلشکستگی‌ام فریاد میزنم.
رفت آن که تو بودی و قوامی
دیگر نشود ز وصل تو شاد
هوش مصنوعی: کسی که باعث خوشحالی و استواری من بود، رفت و دیگر هیچ چیز نمی‌تواند جای او را بگیرد و مرا از وصالش شاد کند.
کی باز شود به جای هرگز
خشتی که ز کالبد بیفتاد
هوش مصنوعی: کی می‌توان دوباره به جای آنچه هرگز نبوده، چیزی را گذاشت که از وجود انسان افتاده است؟