گنجور

شمارهٔ ۵۹ - در غزل است

لشکر کشید عشق و مرا در میان گرفت
خواهند مردمانم از این در زبان گرفت
اندر زبان خلق فتادم ز دست عشق
تا بایدم بلا به در این و آن گرفت
جانا غلام عشق تو گشتم به رایگان
می بایدت مرا به عنایت عنان گرفت
آزاد و پادشاه تن خویشم ای نگار
آخر مرا به بنده همی بر توان گرفت
نالنده گشت بلبل عشقم که مر تو را
طاوس حسن بر سر سرو آشیان گرفت
با آفتاب و ماه و ستاره است آسمان
گوئی که نسخت رخ تو آسمان گرفت
چون خط دمید گرد رخت عشق نعره زد
کامد سپاه زاغ و صف بوستان گرفت
برکند عشق خیمه و از لشکر جمال
ترکان گریختند که هندو جهان گرفت
ایمن نشسته بودم در کنج عافیت
آمد بلای عشق و مرا ناگهان گرفت
از گوشه ای برآمد از این شوخ دلبری
بربود دل ز دستم و پای از میان گرفت
باز شکار جوی قوامی ندیده ای؟
شاهین عشق کبک دلت را چنان گرفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لشکر کشید عشق و مرا در میان گرفت
خواهند مردمانم از این در زبان گرفت
هوش مصنوعی: عشق همچون سپاهی به سراغم آمد و مرا در خود محصور کرد. مردم از این وضعیت به گفتگو خواهند پرداخت و احتمالاً در مورد آن خواهند مرد.
اندر زبان خلق فتادم ز دست عشق
تا بایدم بلا به در این و آن گرفت
هوش مصنوعی: به خاطر عشق در میان مردم افتاده‌ام و باید این بلا را تحمل کنم، چرا که عشق باعث شده تا در این روزها دچار مشکلات و سختی‌ها شوم.
جانا غلام عشق تو گشتم به رایگان
می بایدت مرا به عنایت عنان گرفت
هوش مصنوعی: عزیزم، من به خاطر عشق تو به طور بی‌دریغ به خدمتت درآمده‌ام و شایسته است که با لطف و محبت خودم را در دست بگیری.
آزاد و پادشاه تن خویشم ای نگار
آخر مرا به بنده همی بر توان گرفت
هوش مصنوعی: من در این دنیا زندگی آزاد و پادشاهانه‌ای دارم، اما ای معشوق، تو قدرت داری که مرا به بند کشی و همه چیزم را تحت کنترل خود درآوری.
نالنده گشت بلبل عشقم که مر تو را
طاوس حسن بر سر سرو آشیان گرفت
هوش مصنوعی: بلبل عاشق به خاطر زیبایی تو گریه می‌کند، چرا که طاوس با همه جمال و زیبایی‌اش بر بلندی درخت نشسته است.
با آفتاب و ماه و ستاره است آسمان
گوئی که نسخت رخ تو آسمان گرفت
هوش مصنوعی: آسمان با آفتاب و ماه و ستاره‌هایش همچون چهره تو زیبا و نورانی شده است.
چون خط دمید گرد رخت عشق نعره زد
کامد سپاه زاغ و صف بوستان گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که اشعه‌ای از جمال تو تابید، عشق مانند طوفانی به خروش درآمد و لشکری از داغ و نگرانی، فضا را در بر گرفت و مانند گلستانی مسحورکننده شد.
برکند عشق خیمه و از لشکر جمال
ترکان گریختند که هندو جهان گرفت
هوش مصنوعی: عشق عشق را از جا برکند و زیبایی ترکان باعث شد که از میدان جنگ فراری بیفتند، چون که زیبایی هندو چنان جهان را تسخیر کرده است.
ایمن نشسته بودم در کنج عافیت
آمد بلای عشق و مرا ناگهان گرفت
هوش مصنوعی: در جایی امن و آرام نشسته بودم، که ناگهان سختی و دشواری عشق به سراغم آمد و مرا غافلگیر کرد.
از گوشه ای برآمد از این شوخ دلبری
بربود دل ز دستم و پای از میان گرفت
هوش مصنوعی: از گوشه‌ای دختری زیبا و بازیگوش نمایان شد و با جاذبه‌اش دل مرا ربود و مرا از پا درآورد.
باز شکار جوی قوامی ندیده ای؟
شاهین عشق کبک دلت را چنان گرفت
هوش مصنوعی: آیا تا به حال شکارچی‌ای را دیده‌ای که به شکلی قوی و توانمند پرنده‌ای را هدف قرار دهد؟ مرغ عشق همچون شاهینی، دل تو را با قدرتی خاص به چنگ آورده است.