شمارهٔ ۵۸ - در غزل است
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
بسته گرو وصالت؛ با ناز جاودانی
زلف تو باشد ای بت ؛ شاهین عشق زیرا
خورشید باشد ای جان؛ طاوس آسمانی
شمارهٔ ۵۷ - در غزل است: کسی در عشق تو دلریش باشدشمارهٔ ۵۹ - در غزل است: لشکر کشید عشق و مرا در میان گرفت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفتم مگر که ما را؛در دل به جای جانی
نه نه خطاست جانا جانی و زندگانی
هوش مصنوعی: گفتم شاید که ما در دل بتوانیم به جای روح و زندگی، چیزی دیگر را جایگزین کنیم، اما نه، این اشتباه است، ای محبوب. تو همان روح و زندگی من هستی.
یار گشاده زلفی دلبند شوخ چشمی
معشوق خوبروئی؛ دلدار خوش زبانی
هوش مصنوعی: دوست معشوقی با زلفی باز و چشمان زیبا و خوشطینت که زبانش نیز شیرین و دلنواز است.
برده سبق فراقت؛ از رنج بی نهایت
بسته گرو وصالت؛ با ناز جاودانی
هوش مصنوعی: به خاطر دوری و فراق تو، من دچار رنج و دلدرد بیپایانی شدهام و این درد من را در بند و اسیر کرده است. اما همچنان برای رسیدن به تو و وصالت، شکیبایی و ناز تو را دوست دارم و به آن امیدوارم.
زلف تو باشد ای بت ؛ شاهین عشق زیرا
خورشید باشد ای جان؛ طاوس آسمانی
هوش مصنوعی: زلف تو مانند شاهین عشق است و زیباییات چون خورشید میدرخشد، تو همان طاوس آسمانی هستی.

قوامی رازی